اولین دوره #نمایندگی_مجلس داشت شروع میشد. بهش گفتم «خودت رو آماده کن، مردم میخواهندت.»
قبلاً هم بهش گفته بودم. جوابی نمیداد. آن روز گفت: «نمیتونم. خداحافظیِ شب عملیاتِ بچهها رو با هیچی نمیتونم عوض کنم.»
"مریم برادران "
#یادگاران_۲
#کتاب_همت
#ابراهیم_همت
انتشارات روایت فتح
@bisimchi1
قبلاً هم بهش گفته بودم. جوابی نمیداد. آن روز گفت: «نمیتونم. خداحافظیِ شب عملیاتِ بچهها رو با هیچی نمیتونم عوض کنم.»
"مریم برادران "
#یادگاران_۲
#کتاب_همت
#ابراهیم_همت
انتشارات روایت فتح
@bisimchi1
گفت:حالا با این حساب هم باز نمیخواهید با هم حرف بزنید؟
نمیدانست به دوستم چه چیزها نگفته بودم وقتی به جواب خواستگاری کسی گفت نه و او دو هفته بعد #شهید شد؛ و حالا من در #جای او بودم.
بر سر #دو_راهی که چه بگویم به ابراهیم. نمیدانست بارها #خواب ابراهیم را دیدهام. نمیدانست خواب دیدهام ابراهیم رفته روی #قله بلندی ایستاده دارد برای من خانه سفیدی میسازد. نمیدانست خواب دیدهام رفتهام توی ساختمانی سه طبقه، رفته ام طبقه سوم، دیدم ابراهیم توی اتاق نشسته است. دور تادور هم خانمهایی با چادرهای مشکی با روبنده نشستهاند.
گفتم: #برادر_همت ! شما اینجا چیکار میکنید؟
برگشت گفت: برادر همت اسم آن دنیای من بود. اسم این دنیای من #عبدالحسین_شاه_زید است.
این را آن روزها به هیچکس #نگفتم. حتی به خود ابراهیم. #بعدها، بعد از #شهید شدنش، رفتم پیش آقایی تا خوابم را تعبیر کند. چیزی نمی گفت، یا شانه خالی میکرد.
گفتم: ابراهیم شهید شده است. خیالتان راحت باشد. شما #تعبیرتان را بکنید.
نه خودم را معرفی کردم، نه او را، نه موقعیت هردومان را.
👈 گفت:عبدالحسین شاه زید یعنی ایشان مثل امام حسین به #شهادت میرسند. #مقامشان هم مثل زید است، فرمانده لشگر حضرت رسول.
همین طور هم بود. ابراهیم #بیسر بود و آن روزها در مجنون #فرمانده لشگر ۲۷ حضرت رسول.
همین خوابها بود که #نگرانترم میکرد. برگشتم رفتم اصفهان رفتم پیش حاج آقا صدیقین برای #استخاره. آیه سیزدهم از سوره کهف آمد با این معنی که:
آنها به خدای خودشان ایمان آوردند و ما به لطف خاص خود مقام ایمان و هدایتشان را بیفزودیم.
"ژیلا بدیهیان"
#به_مجنون_گفتم_زنده_بمان
کتاب همت
#ابراهیم_همت
#فرهاد_خضری
@bisimchi1
نمیدانست به دوستم چه چیزها نگفته بودم وقتی به جواب خواستگاری کسی گفت نه و او دو هفته بعد #شهید شد؛ و حالا من در #جای او بودم.
بر سر #دو_راهی که چه بگویم به ابراهیم. نمیدانست بارها #خواب ابراهیم را دیدهام. نمیدانست خواب دیدهام ابراهیم رفته روی #قله بلندی ایستاده دارد برای من خانه سفیدی میسازد. نمیدانست خواب دیدهام رفتهام توی ساختمانی سه طبقه، رفته ام طبقه سوم، دیدم ابراهیم توی اتاق نشسته است. دور تادور هم خانمهایی با چادرهای مشکی با روبنده نشستهاند.
گفتم: #برادر_همت ! شما اینجا چیکار میکنید؟
برگشت گفت: برادر همت اسم آن دنیای من بود. اسم این دنیای من #عبدالحسین_شاه_زید است.
این را آن روزها به هیچکس #نگفتم. حتی به خود ابراهیم. #بعدها، بعد از #شهید شدنش، رفتم پیش آقایی تا خوابم را تعبیر کند. چیزی نمی گفت، یا شانه خالی میکرد.
گفتم: ابراهیم شهید شده است. خیالتان راحت باشد. شما #تعبیرتان را بکنید.
نه خودم را معرفی کردم، نه او را، نه موقعیت هردومان را.
👈 گفت:عبدالحسین شاه زید یعنی ایشان مثل امام حسین به #شهادت میرسند. #مقامشان هم مثل زید است، فرمانده لشگر حضرت رسول.
همین طور هم بود. ابراهیم #بیسر بود و آن روزها در مجنون #فرمانده لشگر ۲۷ حضرت رسول.
همین خوابها بود که #نگرانترم میکرد. برگشتم رفتم اصفهان رفتم پیش حاج آقا صدیقین برای #استخاره. آیه سیزدهم از سوره کهف آمد با این معنی که:
آنها به خدای خودشان ایمان آوردند و ما به لطف خاص خود مقام ایمان و هدایتشان را بیفزودیم.
"ژیلا بدیهیان"
#به_مجنون_گفتم_زنده_بمان
کتاب همت
#ابراهیم_همت
#فرهاد_خضری
@bisimchi1
این روزها
عجیب نیازمندِ
نگاه هایتان شده ایم!
نگاه از قاب چشمِ
مَردانی ڪه
چشم هایشان
خدا رامنعڪس می ڪنند
#ماهمه_وابسته_ابراهیمهاهستیم
#ابراهیم_همت
#ابراهیم_هادی
و..
#صبحبخیر
@bisimchi1
عجیب نیازمندِ
نگاه هایتان شده ایم!
نگاه از قاب چشمِ
مَردانی ڪه
چشم هایشان
خدا رامنعڪس می ڪنند
#ماهمه_وابسته_ابراهیمهاهستیم
#ابراهیم_همت
#ابراهیم_هادی
و..
#صبحبخیر
@bisimchi1