عکس بچه اش و
هر جا که می رفت با خودش می برد!
مادر شهید!
یه عمره که داره شهید میشه....
تصویر ارسالی از مادر پاسدارشهید مدافع وطن #محمد_غفاری
شهادت شهریور۹۰ تپه جاسوسان
@bisimchi1
هر جا که می رفت با خودش می برد!
مادر شهید!
یه عمره که داره شهید میشه....
تصویر ارسالی از مادر پاسدارشهید مدافع وطن #محمد_غفاری
شهادت شهریور۹۰ تپه جاسوسان
@bisimchi1
#محمد_غفاری در تاریخ سیزدهم شهریور 1390 در ارتفاعات جاسوسان منطقه #سردشت و در درگیری مستقیم با گروهک تروریستی پژاک شهید و در گلستان شهدای #همدان به خاک سپرده شد.
#اللهم_صل_علی_محمد_وآل_محمد
@bisimchi1
#اللهم_صل_علی_محمد_وآل_محمد
@bisimchi1
1⃣
اواخر ماه مبارک رمضان بودما همراه بچه ها از جمله شهیدان #محمد_غفاری، #بریهی و.... تو اتاق نشسته بودیم یکدفعه جعفرخان با لبی خندان وارد اتاق شد!گفتیم: خُب جعفرخان دیگه کم کم داری بازنشست می شی. دیگه از دست ما راحت می شی، برا همین اینقدر خوشحالی! اینقدر این فرمانده با عظمت و دوست داشتنی و خاکی بود که ما رو یاد فرماندهان دوران جنگ می انداخت. البته جعفرخان زمان جنگ هم فرمانده بود. اما کاری با دلهای بچه ها کرده بود که همه عاشق او بودند. صلابت خاص فرماندهی را داشت، اما او بر دلهای نیروها فرمانروایی می کرد. جعفرخان خنده ای کرد و گفت: نه بابا، بازنشستگی چیه؟ بچه ها یه چیزی شده که...بعد کمی مکث کرد و گفت: من اینقدر خوشحالم که ... اما به وقتش بهتون می گم! همه با چشمهای گرد شده از تعجب به هم نگاه کردیم. ما خیلی کنجکاو شدیم. خدایا چی شده که جعفرخان اینقدر خوشحال و سرحاله!؟ حاجی دم در نشسته بود. همه ما بلند شدیم و رفتیم دور جعفرخان حلقه زدیم. همه با هم می گفتیم: حاجی باید بگی چی شده!؟ ما از اینجا نمی ریم تا بگی چی شده! جعفرخان که هیچ راه چاره ای نداشت گفت: بچه ها می خوام بهتون مژده بدم! گفتیم: مژده!؟ گفت: آره، بعد نگاهی به چهره تک تک بچه ها کرد و ادامه داد: ان شاءالله توی این عملیات که می خوایم بریم دوازده نفر از ما رفتنی شدند...
ادامه دارد...
#شهدای_صابرین
#سالگردشهادت13شهریور
@bisimchi1
اواخر ماه مبارک رمضان بودما همراه بچه ها از جمله شهیدان #محمد_غفاری، #بریهی و.... تو اتاق نشسته بودیم یکدفعه جعفرخان با لبی خندان وارد اتاق شد!گفتیم: خُب جعفرخان دیگه کم کم داری بازنشست می شی. دیگه از دست ما راحت می شی، برا همین اینقدر خوشحالی! اینقدر این فرمانده با عظمت و دوست داشتنی و خاکی بود که ما رو یاد فرماندهان دوران جنگ می انداخت. البته جعفرخان زمان جنگ هم فرمانده بود. اما کاری با دلهای بچه ها کرده بود که همه عاشق او بودند. صلابت خاص فرماندهی را داشت، اما او بر دلهای نیروها فرمانروایی می کرد. جعفرخان خنده ای کرد و گفت: نه بابا، بازنشستگی چیه؟ بچه ها یه چیزی شده که...بعد کمی مکث کرد و گفت: من اینقدر خوشحالم که ... اما به وقتش بهتون می گم! همه با چشمهای گرد شده از تعجب به هم نگاه کردیم. ما خیلی کنجکاو شدیم. خدایا چی شده که جعفرخان اینقدر خوشحال و سرحاله!؟ حاجی دم در نشسته بود. همه ما بلند شدیم و رفتیم دور جعفرخان حلقه زدیم. همه با هم می گفتیم: حاجی باید بگی چی شده!؟ ما از اینجا نمی ریم تا بگی چی شده! جعفرخان که هیچ راه چاره ای نداشت گفت: بچه ها می خوام بهتون مژده بدم! گفتیم: مژده!؟ گفت: آره، بعد نگاهی به چهره تک تک بچه ها کرد و ادامه داد: ان شاءالله توی این عملیات که می خوایم بریم دوازده نفر از ما رفتنی شدند...
ادامه دارد...
#شهدای_صابرین
#سالگردشهادت13شهریور
@bisimchi1
به مناسبت #هفته_دفاع_مقدس رفتم نمایشگاه جنگ ،در نمایشگاه نرم افزاری بود که از وصیت نامه ی شهدا فال می گرفت .
من نام همسرم را به دستگاه دادم و برای #محمد نیت کردم . با تعجب دیدم روش نوشته ( نامه ای از بهشت از #شهید_ابوالفضل_حسین_بابایی به برادر عزیزم #محمد_غفاری : پیکار کنید برای حق و بگذارید به جای ذلت و ننگ ،دامن و کفن شما آغشته به خون بدنتان باشد حضرت علی علیه السلام .
وقتی برگشت برگه را به #محمداقا دادم رفت تو فکر . انگار به او قول دعوت دادند . حال عجیبی به او دست داد ؛ خوشحالی یا شاید شرمندگی !نمیدانم ؟
تا دقایقی اصلا حرفی نزد .
من هم احساس کردم که اون برگه #مهر تائیدی برای کارهای اوست .
راوی:همسر شهید
#شهید_محمد_غفاری
#شهید_مظلوم_نیروی_صابرین
#یاد_شهدا_با_صلوات
@bisimchi1
من نام همسرم را به دستگاه دادم و برای #محمد نیت کردم . با تعجب دیدم روش نوشته ( نامه ای از بهشت از #شهید_ابوالفضل_حسین_بابایی به برادر عزیزم #محمد_غفاری : پیکار کنید برای حق و بگذارید به جای ذلت و ننگ ،دامن و کفن شما آغشته به خون بدنتان باشد حضرت علی علیه السلام .
وقتی برگشت برگه را به #محمداقا دادم رفت تو فکر . انگار به او قول دعوت دادند . حال عجیبی به او دست داد ؛ خوشحالی یا شاید شرمندگی !نمیدانم ؟
تا دقایقی اصلا حرفی نزد .
من هم احساس کردم که اون برگه #مهر تائیدی برای کارهای اوست .
راوی:همسر شهید
#شهید_محمد_غفاری
#شهید_مظلوم_نیروی_صابرین
#یاد_شهدا_با_صلوات
@bisimchi1
به "تو" می اندیشَم
ای سَراپا هَمه خوبی
📌واما این بار ....
عزم زیارت کربلا توسط
#مادر_شهید به نیابت از پسر شهیدش #محمد_غفاری
#هر_زائر_اربعین_نایب_یک_شهید
@bisimchi1
ای سَراپا هَمه خوبی
📌واما این بار ....
عزم زیارت کربلا توسط
#مادر_شهید به نیابت از پسر شهیدش #محمد_غفاری
#هر_زائر_اربعین_نایب_یک_شهید
@bisimchi1
خانواده شهید « #محمد_غفاری» از شهدای یگان ویژه صابرین صبح امروز با رهبر معظم انقلاب اسلامی دیدار کردند.
در این دیدار، #امام_خامنهای قرآن و انگشتری را به خانواده این شهید تقدیم کردند.
@bisimchi1
در این دیدار، #امام_خامنهای قرآن و انگشتری را به خانواده این شهید تقدیم کردند.
@bisimchi1