خاطره ی شهدای #غواص از زبان شهید علی محمودوند:
داخل خاک عراق مشغول جستجو بودیم؛ یکی از افسران عراقی خبر آورد که در منطقهای جلوتر از اینجا یک گورستان دسته جمعی از #شهدای ایرانی است.
اما عراقیها اجازه عبور نمیدادند؛ با تلاش بسیار و پس از مدتها پیگیری به آن منطقه رفتیم؛ آن روز تلخترین روز دوران #تفحص بود.
۴۶شهید غواص آنجا بودند، دست و پا و چشمهای همگی آنها بسته شده بود؛ آنچه میدیدم باور کردنی نبود، بعثیها این اسیران جنگی را زنده به گور کرده بودند.
#پلاک همه آنها را هم جدا کرده بودند تا شناسایی نشوند. آنها ۴۶ شهید گمنام بودند.
در کنار همه پیکرها که سالم و کامل بود یک دست قطع شده قرار داشت؛ این دست متعلق به هیچ کدام از پیکرها نبود.
انگشتر فیروزه زیبایی هم بر دست داشت؛ این دست مدتهای طولانی مونس من شده بود.
هر وقت کار ما گره میخورد به سراغ این دست میآمدیم؛ گویی این #دست آمده بود تا دستگیر همه ما باشد.
#عملیات_کربلای_۴
#سلام_علیکم_بما_صبرتم_فنعم_عقبی_الدار
@bisimchi1
داخل خاک عراق مشغول جستجو بودیم؛ یکی از افسران عراقی خبر آورد که در منطقهای جلوتر از اینجا یک گورستان دسته جمعی از #شهدای ایرانی است.
اما عراقیها اجازه عبور نمیدادند؛ با تلاش بسیار و پس از مدتها پیگیری به آن منطقه رفتیم؛ آن روز تلخترین روز دوران #تفحص بود.
۴۶شهید غواص آنجا بودند، دست و پا و چشمهای همگی آنها بسته شده بود؛ آنچه میدیدم باور کردنی نبود، بعثیها این اسیران جنگی را زنده به گور کرده بودند.
#پلاک همه آنها را هم جدا کرده بودند تا شناسایی نشوند. آنها ۴۶ شهید گمنام بودند.
در کنار همه پیکرها که سالم و کامل بود یک دست قطع شده قرار داشت؛ این دست متعلق به هیچ کدام از پیکرها نبود.
انگشتر فیروزه زیبایی هم بر دست داشت؛ این دست مدتهای طولانی مونس من شده بود.
هر وقت کار ما گره میخورد به سراغ این دست میآمدیم؛ گویی این #دست آمده بود تا دستگیر همه ما باشد.
#عملیات_کربلای_۴
#سلام_علیکم_بما_صبرتم_فنعم_عقبی_الدار
@bisimchi1
Telegram
attach 📎
#دلنوشته
هر سال در سالروز کربلای چهار یاد #پروازت که می افتم چهار ستون بدنم میلرزد
بعد از تو کربلاهای زیادی را عملیات کردیم
انقدر ایستادیم تا راه #کربلا گشوده شد و تو همچنان بر فراز سرمان در پروازی
امروز اگر مسیر نجف تا کربلا نورانیست از خط سرخی است که از رگهای تو بر خاک وطن چکید و امروز اگر مدافعان حریم انسانیت قامت استوار کرده و ایستاده اند به حرمت خونهای پاکی است که درهمه کربلاها و همه #عملیاتها برای فتح و تثبیت قله های اسلام جاری شدند
#شهیداحمدعلیاحمدی
#سالروز شهادت ۴ دی ماه
#عملیات کربلای ۴
@bisimchi1
هر سال در سالروز کربلای چهار یاد #پروازت که می افتم چهار ستون بدنم میلرزد
بعد از تو کربلاهای زیادی را عملیات کردیم
انقدر ایستادیم تا راه #کربلا گشوده شد و تو همچنان بر فراز سرمان در پروازی
امروز اگر مسیر نجف تا کربلا نورانیست از خط سرخی است که از رگهای تو بر خاک وطن چکید و امروز اگر مدافعان حریم انسانیت قامت استوار کرده و ایستاده اند به حرمت خونهای پاکی است که درهمه کربلاها و همه #عملیاتها برای فتح و تثبیت قله های اسلام جاری شدند
#شهیداحمدعلیاحمدی
#سالروز شهادت ۴ دی ماه
#عملیات کربلای ۴
@bisimchi1
Telegram
attach 📎
شاهد خداست
و تنهــــا او میداند
ڪہ جــوانی ِشان را
وقفِ نجابت کشورشان ڪـردند
#غواصان
#مرغابیهای_امام_زمان
#عملیات_ڪربـلای۴
@bisimchi1
و تنهــــا او میداند
ڪہ جــوانی ِشان را
وقفِ نجابت کشورشان ڪـردند
#غواصان
#مرغابیهای_امام_زمان
#عملیات_ڪربـلای۴
@bisimchi1
«و مِنهُم مَن یَنتظر و ما بَدَّلوا تَبدیلا»
#میثاقنامۀ_شـهادت تعدادی از رزمندگان همدان که یک روز پیش از آغاز #عملیات_کربلای_۴ به نگارش درآمده و با #خون هر یک از آنان به امضا رسیده است.
@bisimchi1
#میثاقنامۀ_شـهادت تعدادی از رزمندگان همدان که یک روز پیش از آغاز #عملیات_کربلای_۴ به نگارش درآمده و با #خون هر یک از آنان به امضا رسیده است.
@bisimchi1
قهرمانهای عکسهای من، بیشتر جوانان هفده تا بیست سالهای بودند که طولانیترین جنگ منطقه، فرصت نداد تا #ژنهایشان را تکثیر کنند اسطورههایی که اگر امروز در میان ما بودند، دنیای ما دختران و پسرانِ دلنشینتری میداشت اصلاً اگر این اتفاق افتاده بود، افسانهها را باید وارونه مینوشتی دیگر هیچ پدری، سهرابش را نمیکشت دنیایمان در میان پسرانِ ابراهیمِ پیامبر چقدر زیباتر میبود امروز من آنقدر عکسهایشان را اینْسو و آنسو نمایش میدهم و دست به دست میکنم تا بتوانم ذرهای از آنها را در هوای این شهر تکثیر نمایم #فاتحان قلب من! همین کار از من برمیآید
#دشت_مهران
#کله_قندی
#عملیات_والفجر۳
#مرداد۱۳۶۱
دلنوشته و عکس از عکاس دفاع مقدس
#بهرام_محمدیفرد
#شب_خوش
@bisimchi1
#دشت_مهران
#کله_قندی
#عملیات_والفجر۳
#مرداد۱۳۶۱
دلنوشته و عکس از عکاس دفاع مقدس
#بهرام_محمدیفرد
#شب_خوش
@bisimchi1
Telegram
attach 📎
پیچید عطر یاس بین هر چفیه
هر کس پیِ سبقت گرفتن از بقیه
آنقدر صورت ها و پهلو غرقِ خون شد
تاگشت نام فاو شهر #فاطمیه(س)
شهر #فاو عراق بعد از #عملیات_والفجر۸
@bisimchi1
هر کس پیِ سبقت گرفتن از بقیه
آنقدر صورت ها و پهلو غرقِ خون شد
تاگشت نام فاو شهر #فاطمیه(س)
شهر #فاو عراق بعد از #عملیات_والفجر۸
@bisimchi1
خورشید بزرگترین #مؤذن_صبح است و شهید والاترین #مکبر_آزادگی؛ و کدام تکبیر رساتر و فراگیرتر از شهادتینی که در بی تعلق ترین ثانیه های زندگی بر زبان #شهید جاری می شود؟
#شهید_علی_بتو
#عملیات_بدر لشکر ۲۵ کربلا
جزیره تبور
شهدای شهرستان مینودشت
شهدای استان گلستان
#سلام_صبح_بخیر
@bisimchi1
#شهید_علی_بتو
#عملیات_بدر لشکر ۲۵ کربلا
جزیره تبور
شهدای شهرستان مینودشت
شهدای استان گلستان
#سلام_صبح_بخیر
@bisimchi1
Telegram
attach 📎
#شهید_سرلشکر_علی_تجلایی
#سکانس_اول
بعد از ملاقات گفت: "خواهشاً زحمت نکشید و برای من همسر انتخاب نکنین" گفتم: "قصد بدی نداشتم فکر کردم این خواهر خیلی باتقواست، برای شما مناسبه " گفت: "نمیخوام خودم یک نفر رو انتخاب کردم و قصد دارم تا آخر پیش برم." گفتم: "پس ببخشید" گفت: "نمی خواهید بدونید کیه؟" گفتم: "به من ربطی نداره" گفت: "اگه خود شما باشید چی؟" از حرفش جا خوردم.
زدم زیر گریه اصلاً به ذهنم خطور نمیکرد #تجلایی به من فکر کرده باشد، آن هم به عنوان همسر؛ در عالم خودم بودم و اصلاً به #ازدواج فکر نمی کردم فکر و ذکرم کمک به جبهه و رزمنده ها و خودسازی و نزدیک شدن به خدا بود
#سکانس_دوم
یه شب به علی گفتم: "از شلمچه برام بگو" اشک توی چشمهایش جمع شد گفت: "چی بگم از شلمچه؟" گفتم: "هر چی دیدی و کشیدی؟" گفت: "نمیدونم طاقتش رو داری یا نه؟ توی #شلمچه بچه ها روی زمین ریخته بودن همه عزیزان من بچه های گروه خودم هر طرف می رفتم صدای ناله یک نفر را می شنیدم که علی ما این جاییم همه کمک میخواستند و من کاری از دستم برنمی آمد، نسیبه بچه ها قتل عام شدند میخواستم به زخمی ها کمک کنم ولی نمیتونستم...
#سکانس_آخر
سرانجام #علی_تجلایی در عملیات بدر به عنوان تک تیرانداز حضور پیدا میکند، و در تاریخ ۲۵ اسفند ۱۳۶۳ به شهادت میرسد و پیکرش بعد از گذشت ۳۳ سال، هنوز پیدا نشده است...
#عملیات_بدر
#عاشقانهها
#سردار_شهید_علی_تجلایی
#لشکر۳۱عاشورا
@bisimchi1
#سکانس_اول
بعد از ملاقات گفت: "خواهشاً زحمت نکشید و برای من همسر انتخاب نکنین" گفتم: "قصد بدی نداشتم فکر کردم این خواهر خیلی باتقواست، برای شما مناسبه " گفت: "نمیخوام خودم یک نفر رو انتخاب کردم و قصد دارم تا آخر پیش برم." گفتم: "پس ببخشید" گفت: "نمی خواهید بدونید کیه؟" گفتم: "به من ربطی نداره" گفت: "اگه خود شما باشید چی؟" از حرفش جا خوردم.
زدم زیر گریه اصلاً به ذهنم خطور نمیکرد #تجلایی به من فکر کرده باشد، آن هم به عنوان همسر؛ در عالم خودم بودم و اصلاً به #ازدواج فکر نمی کردم فکر و ذکرم کمک به جبهه و رزمنده ها و خودسازی و نزدیک شدن به خدا بود
#سکانس_دوم
یه شب به علی گفتم: "از شلمچه برام بگو" اشک توی چشمهایش جمع شد گفت: "چی بگم از شلمچه؟" گفتم: "هر چی دیدی و کشیدی؟" گفت: "نمیدونم طاقتش رو داری یا نه؟ توی #شلمچه بچه ها روی زمین ریخته بودن همه عزیزان من بچه های گروه خودم هر طرف می رفتم صدای ناله یک نفر را می شنیدم که علی ما این جاییم همه کمک میخواستند و من کاری از دستم برنمی آمد، نسیبه بچه ها قتل عام شدند میخواستم به زخمی ها کمک کنم ولی نمیتونستم...
#سکانس_آخر
سرانجام #علی_تجلایی در عملیات بدر به عنوان تک تیرانداز حضور پیدا میکند، و در تاریخ ۲۵ اسفند ۱۳۶۳ به شهادت میرسد و پیکرش بعد از گذشت ۳۳ سال، هنوز پیدا نشده است...
#عملیات_بدر
#عاشقانهها
#سردار_شهید_علی_تجلایی
#لشکر۳۱عاشورا
@bisimchi1
Telegram
attach 📎
#بسم_الله_النور
قسمتهایی از انیمیشن #عملیات_نجات_مکه
برج فراماسونرها رو در جلوی تصویر ببینید
پ.ن: بن سلمان سعودی گفته ایران اصلا در حد #رقیب برای عربستان سعودی حساب نمیشود و گفته از نظر قدرت نظامی جزء پنج قدرت اول جهان اسلام هم حساب نمیشود
این قسمت از عملیات فتح مکه تقدیم ایشان میشود تا حساب کار دستش بیاد...
پ.ن:
در این قسمت سعی شده است تا با استفاده از دیالوگهای فرماندهان فتح خرمشهر، فتح #خرمشهرهای دیگر در ذهن بیننده بیشتر تداعی شود
این انیمیشن به زودی عرضه خواهد شد...
#گروه_انیمیشن_فاطمه_الزهرا(س)
@bisimchi1
قسمتهایی از انیمیشن #عملیات_نجات_مکه
برج فراماسونرها رو در جلوی تصویر ببینید
پ.ن: بن سلمان سعودی گفته ایران اصلا در حد #رقیب برای عربستان سعودی حساب نمیشود و گفته از نظر قدرت نظامی جزء پنج قدرت اول جهان اسلام هم حساب نمیشود
این قسمت از عملیات فتح مکه تقدیم ایشان میشود تا حساب کار دستش بیاد...
پ.ن:
در این قسمت سعی شده است تا با استفاده از دیالوگهای فرماندهان فتح خرمشهر، فتح #خرمشهرهای دیگر در ذهن بیننده بیشتر تداعی شود
این انیمیشن به زودی عرضه خواهد شد...
#گروه_انیمیشن_فاطمه_الزهرا(س)
@bisimchi1
Telegram
attach 📎
#شهید_علی_آسایش_جاوید
خلاصه ای از مسیر عشق:
علی که پسر تیز هوشی بود متوجه می شود که تا وقتی او در کنار خانواده است پدر قصد بازگشتن را نخواهد داشت و این یعنی وداع علی با #جبهه . لذا علی به «علی عیدی» که عازم منطقه جنوب بود می سپارد که به پدرش بگوید اگر تا دو روز دیگر به خانه برنگردد خانه و خانواده را به امان خدا گذاشته و به جبهه برخواهد گشت .
پدر پیام علی را که می شنود می داند او در آنچه که پیغام فرستاده مصمم است . برای همین در اولین فرصت به تبریز برمی گردد .
علی در #عملیات_نصر ۷ درمنطقه سردشت ، ارتفاعات دُپازا چون شیر وارد میدان شد و در پاکسازی منطقه از وجود مین ها تلاش زیادی کرد. ۷۰ روز از آمدنش به جبهه می گذشت #عرفه ی سال ۶۶ بود. آن روز چهره علی روشن تر از همیشه بود .
در حال عبور از میدان مین ناگهان با انفجار مین یکی از #تخریب چی ها به زمین افتاد و به #شهادت رسید .
علی که از دورناظر صحنه بود به سوی او رفت تا کمکش کند، اما سیم تله ای به پاهایش پیچیده و مین دیگری منفجر شد پاهایش زخمی و خونی شد. مولایش امام حسین(ع) را صدا کرد وگفت: یا حسین (ع)!
«رسول صارمی» علی را بر دوش گرفته و با او به پایین ارتفاعات حرکت کرد. آن روز پدر علی به عیادت مجروحین در بیمارستان رفته بود که می شنود گردان تخریب شهدای زیادی داده است . نگران می شود .
یکی از مجروحین می گوید: نگران نباش حاجی، پسرت از ناحیه پا زخمی شده و با «هلیکوپتر»آوردندش عقب. حاج بیوک که خود مرد میدان بلا بود و عمری را در نوحه خوانی سپری کرده و خود نیز عاشق #شهادت بود در پاسخ می گوید : من علی را در راه خدا به جبهه فرستاده ام هر چه او صلاح بداند به همان راضی ام. بعد از آن به واحد تعاون سپاه در پل قاری تبریز که محل کارش بوده بر می گردد و به «حاج صادق کمالی» می گوید: چه خبر از بچه ها؟ حاج صادق می گوید: تخریب #شهدای زیادی داده . حاج بیوک دوباره می گوید: گفتم از لیست شهدا چه خبر؟ این بار حاج صادق جواب می دهد که خدا قربانی ات را قبول کند. علی تو هم در لیست شهداست.
@bisimchi1
خلاصه ای از مسیر عشق:
علی که پسر تیز هوشی بود متوجه می شود که تا وقتی او در کنار خانواده است پدر قصد بازگشتن را نخواهد داشت و این یعنی وداع علی با #جبهه . لذا علی به «علی عیدی» که عازم منطقه جنوب بود می سپارد که به پدرش بگوید اگر تا دو روز دیگر به خانه برنگردد خانه و خانواده را به امان خدا گذاشته و به جبهه برخواهد گشت .
پدر پیام علی را که می شنود می داند او در آنچه که پیغام فرستاده مصمم است . برای همین در اولین فرصت به تبریز برمی گردد .
علی در #عملیات_نصر ۷ درمنطقه سردشت ، ارتفاعات دُپازا چون شیر وارد میدان شد و در پاکسازی منطقه از وجود مین ها تلاش زیادی کرد. ۷۰ روز از آمدنش به جبهه می گذشت #عرفه ی سال ۶۶ بود. آن روز چهره علی روشن تر از همیشه بود .
در حال عبور از میدان مین ناگهان با انفجار مین یکی از #تخریب چی ها به زمین افتاد و به #شهادت رسید .
علی که از دورناظر صحنه بود به سوی او رفت تا کمکش کند، اما سیم تله ای به پاهایش پیچیده و مین دیگری منفجر شد پاهایش زخمی و خونی شد. مولایش امام حسین(ع) را صدا کرد وگفت: یا حسین (ع)!
«رسول صارمی» علی را بر دوش گرفته و با او به پایین ارتفاعات حرکت کرد. آن روز پدر علی به عیادت مجروحین در بیمارستان رفته بود که می شنود گردان تخریب شهدای زیادی داده است . نگران می شود .
یکی از مجروحین می گوید: نگران نباش حاجی، پسرت از ناحیه پا زخمی شده و با «هلیکوپتر»آوردندش عقب. حاج بیوک که خود مرد میدان بلا بود و عمری را در نوحه خوانی سپری کرده و خود نیز عاشق #شهادت بود در پاسخ می گوید : من علی را در راه خدا به جبهه فرستاده ام هر چه او صلاح بداند به همان راضی ام. بعد از آن به واحد تعاون سپاه در پل قاری تبریز که محل کارش بوده بر می گردد و به «حاج صادق کمالی» می گوید: چه خبر از بچه ها؟ حاج صادق می گوید: تخریب #شهدای زیادی داده . حاج بیوک دوباره می گوید: گفتم از لیست شهدا چه خبر؟ این بار حاج صادق جواب می دهد که خدا قربانی ات را قبول کند. علی تو هم در لیست شهداست.
@bisimchi1