بیگ بنگ زاده
چیه این نوشتن که انقدر ارومت میکنه...
بعد از تموم کردن پیامی که به قصد اروم نشوندن بغض هام شروع به نوشتنش کردم، چند دقیقه مکث کردم و نتیجه این شد که هم من اروم شدم و هم پیامی که گیرندهاش لیاقتش رو نداشت فرستاده نشد.
در انتظارم وقتش برسه؛ دفتر طراحی رو بزنم زیر بغلم و توی باغ مادریم تا تاریک شدن هوا طراحی کنم.
هرچقدر رشد کنی، بخش رشد نکردهات هم در انتظارته؛ به هر میزان که رشد کنی خامی هم در تو هم رشد میکنه.
_جافکری
_جافکری
بیان عشق واقعی هرچقدر هم که تکراری بشه قدیمی نیست. اگر در هر ثانیه از عمر احساساتت رو نسبت به معشوق حقیقیات بیان کنی باز هم برای تو کافی نیست.
بیگ بنگ زاده
بیان عشق واقعی هرچقدر هم که تکراری بشه قدیمی نیست. اگر در هر ثانیه از عمر احساساتت رو نسبت به معشوق حقیقیات بیان کنی باز هم برای تو کافی نیست.
هر روز باید ذکری واحد را مکرر بخوانم
و آنچه را قدیمی است، قدیمی ندانم:《که تو از آن منی، و من از آن تو》، درست مانند نخستین باری که نام زیبای تورا تلاوت کردم.
_شکسپیر
و آنچه را قدیمی است، قدیمی ندانم:《که تو از آن منی، و من از آن تو》، درست مانند نخستین باری که نام زیبای تورا تلاوت کردم.
_شکسپیر
تفسیر و عشق خواهی شاعران قدیمی ستودنیه اما برای من این میزان از جنون و سوز و گداز مساوی با انهدام از زندگیه؛ بشخصه طالب دوستداشتنی ام که حرارتش به هلاکت نرسونه.
Forwarded from مَرد سانفرانسیسکویی
یکی از قشنگترین تجربههای دنیا اینه که بیپتو روی مبلی جایی خوابت ببره و وقتی بیدار شدی ببینی روی تنت پتو کشیدن.
بیوش: خیرهام به قاصدک، این گیاه غریب، که پس از مرگ به راه میافتد.
_معین دهاز
_معین دهاز
دچار درد شدن طبیعیه، اما تبدیل درد به رنج از سر خامیه.
تبدیل درد به رنج یعنی ما اون درد رو به کل زندگی و رفتار های آیندمون نسبت بدیم، و اجازه بدیم اون درد تموم زندگی و تصمیماتمون رو تحت فشار قرار بده.
تبدیل درد به رنج یعنی ما اون درد رو به کل زندگی و رفتار های آیندمون نسبت بدیم، و اجازه بدیم اون درد تموم زندگی و تصمیماتمون رو تحت فشار قرار بده.
آیا پرندگان را نیز مجبور خواهند کرد سرود خود را برای پنهان کردن حقیقت به زبان دیگری بخوانند؟
عقده ها و تروماهای بین نسلی ممکن است باعث شود من ترس از ارتفاع شغلی و ترس از هزاران چیز دیگر داشته باشم بدون آنکه دلیل درستی برای رفتارم پیدا کنم، چونکه این عقده با حرفها و رفتارهای یکی در میانِ والدین در وجود من نهادینه شده است و من تا دست به کَنکاش درونم فرو نبرم آن را پیدا نخواهم کرد.
برای فراموش کردن ادم هایی که قبلا در زندگیام سهم مهمی داشتند و حالا هیچ علائم حیاتی از حضورشان موجود نیست، مجبورم دست به دامان نگاه بلند مدت، به حداقل پنج سال آیندهام بشوم، زمانی که به قدری جلو رفته ام که از حضور آنها گذشته است و یکی پس از دیگری موضوع به زندگیام اضافه شده که دیگر اهمیتی به آنها نمیدهم؛ یا که نه، ده سال آینده هنگامی که آنقدر آدم به زندگی ام اضافه شده و من پوست انداخته ام که دیگر آنها و منِ با آنها را به کل فراموش کردهام.
بیگ بنگ زاده
پینوشت امروز : گاهی چیزی رو به دست میاری که حتی توی رویا هم انتظار رسیدن بهش رو توی این زمان نداشتی.
پی نوشت امشب:
برای هرچیزی حدی تعیین کن و به خودت هشدار بده هرکس ظرفیتی داره، پس تا وقتی خواهان بیشتر از آنچه که از تو بهش میرسه نشده، از اون مرز عبور نکن.
در غیر این صورت مجبوری با جملهی "هرچیزی زیادش، زیادی میشه"ای که توی مغزت ساعت های متوالی تکرار میشه همراه با یک آهن داغ که بر روی قلبت زده میشه روبرو بشی.
برای هرچیزی حدی تعیین کن و به خودت هشدار بده هرکس ظرفیتی داره، پس تا وقتی خواهان بیشتر از آنچه که از تو بهش میرسه نشده، از اون مرز عبور نکن.
در غیر این صورت مجبوری با جملهی "هرچیزی زیادش، زیادی میشه"ای که توی مغزت ساعت های متوالی تکرار میشه همراه با یک آهن داغ که بر روی قلبت زده میشه روبرو بشی.
فکر میکنم هرکسی که موی سفید خودش رو برای بارهای اول میبینه در اولین قدم برای خودش دلسوزی میکنه. من هم همینطور، من هم برای استرس و تارهای سفیدم توی نوجوانی غصه دارم.