بيدارزنى
4.36K subscribers
5.44K photos
1.25K videos
176 files
4.22K links
«بیدارزنی» رسانه‌ای گروهی از کنشگران حقوق زنان است که در زمینه‌ی ارتقای آگاهی جامعه نسبت به برابری جنسیتی و احقاق حقوق زنان فعالیت می‌کنند.

تماس با ما:
@bidarzanitel
Download Telegram
📌روایت هجدهم

سلام وقت بخیر ... راستش جرات پیدا کردم بعد ۷ سال نوشتم... لطفا بدون نام‌منتشر کنید ... یه دنیا ممنونمممم...

با س.ب در کارگاه طرح واره درمانی دکتر ح آشنا شدم بهمن ۹۱ و نمیدانم چطور ولی آشنایی ما ادامه دار شد به واسطه همکاری و پیشنهاد کاری و من نزدیک دوسال در سپیده دانایی به واسطه او کار میکردم. گه گاه پیام میداد تا اینکه ۵ مرداد ۹۲ بود که من تبریز بودم یک شب به من پیام داد که وقت داری کمی اختلاط کنیم و راجع به رویکرد اکت، صحبت رو شروع کرد و نهایتا رسید به مسائل جنسی و شروع کرد در مورد مسائل جنسی صحبت کردن.

به من گفت که تو خیلی گارد داری و این حرفه ماست و باید یاد بگیری و باید حل کنی این تابو رو و بعد گفت کی برمیگردی بیا کلینیک راجع بهش صحبت کنیم؟

و از اونجایی که برای پایان نامه ام به من گفته بود چند تا مقاله راجع به طرح واره درمانی برایم پیدا میکند گفت مقاله ها رو هم آماده کردم و فلش بیار کلینیک که هم اونا رو بدم و هم گپ بزنیم راجع به رویکرد و گارد تو.

من ۱۹ مرداد باهاش قرار گذاشتم. گفت بیا کلینیک.گفت رسیدی پیام بده. من کمی زودتر رسیدم. پیام دادم، منتظر میمونم مراجعاتون تموم شد بهم بگید.

سریع پیام داد بیا بالا مراجعم الان رفت. من رفتم بالا به استقبالم اومد تا جلوی در کلینیک. اولش متوجه نشدم و بعد که رفتیم گفتم کسی نیست. گفت نه همکارا رفتند و من رو به اتاق مشاوره راهنمایی کرد و گفت راحت باش من برم یه چایی بیارم. گفتم من چایی خور نیستم، یه کم هم عجله دارم. پذیرایی نمیخواد.

گفت نمیشه که و رفت از اتاق بیرون. صدای قفل کردن در آپارتمان رو شنیدم. از اتاق اومدم بیرون. گفتم چرا در رو قفل کردین؟ گفت راحت باشیم منشی ها کلید دارند. گفتم راحت باشیم. کم کم داشتم میترسیدم ولی تو دلم گفتم نه همکارته بیخیال نترس چیزی نیست!

وارد اتاق شد. گفت پس حداقل آب بیارم گفتم نه مرسی من باید زود برم خونه. و روبه روی من روی کاناپه نشست و گفت چرا معذبی. بیا کنارم بذار من لپتاپم رو بیارم. بیا مقاله ها رو نشونت بدم. بلند شد لپ تاپش رو از روی میز آورد و به سمت من اومد دستم رو گرفت تا بلندم کند و من از اونجایی که نمیخواستم متوجه ترسم بشه بلند شدم و رفتم کنارش نشستم.

لپ تاپش رو باز کرد و مقالات رو نشانم داد و متوجه شدم دستش رو انداخت گردنم. من از ترس قفل کرده بودم و اصلا نمیدونستم باید چیکار کنم.

اومدم بلند شم که بلند شد و گفت هیش کاریت ندارم فقط میخوام گاردت بریزه. خیلی بده اینقدر گارد داری باید حلش کنی خودت درمانگری و و شال من رو آرام از سرم کشید و ...

لال شده بودم.اصلا زبونم بند اومده بود از ترس. گفتم یه لیوان آب میاری لطفا گفت دستگاه آبسرد کن بیرونه، پاشو برو بیار خودت عزیزم. بلند شدم و رفتم آب آوردم دستام میلرزید.

وارد اتاق شدم و دیدم نزدیک در با بالا تنه برهنه ایستاده. دستم رو کشید و سریع در اتاق رو قفل کرد. بغلم کرد و دیگه چیز زیادی یادم نیست. فقط مثل یه تیکه گوشت افتاده بود روی کاناپه و اولین بار بود که آلت جنسی مردانه رو از نزدیک میدیدم. ترسیده بودم. طوریکه از ترس خودم رو خیس کردم ...

گفت الهی نترس کاری ندارم میخوام کمکت کنم خیلی بده اینجوری گارد داری ............ فریاد میزدم تو رو خدا بدم میاد میگفت هیش چرا عزیز دلم و ادامه میداد.....

نمیتونم دیگه ادامه بدم ....

#تجاوز
#آزارجنسی

@bidarzani
📌معرفی کتاب «صعود زندگی من»

ناهید نوروزی


@bidarzani

🔷لارا ایوانز زنی کوهنورد از ایالات متحده آمریکا داستان زندگی‌اش را در این کتاب به تصویر کشیده است. این کتاب مستندی سرشار از مبارزه، هیجان، موفقیت و رنگ واقعی جریان زندگی است. ایوانز انسانی است که لحظه‌ها را قدر دانسته و زندگی کرده است. خواندن داستان زندگی‌اش نویدی است برای تمامی انسان‌ها به‌ویژه برای زنانی که مبتلا به بیماری سرطان سینه هستند و نیز برای زنان کوهنورد تا با الهام از زندگی او به مبارزات و تلاش‌های خود برای درمان بیماری و صعود به قله‌ها ادامه دهند.

🔹لارا ایوانز روایت خود را این‌گونه آغاز می‌کند و می‌گوید: هر انسانی باید به چیزی علاقه داشته باشد. هر یک از ما باید این چیز را کشف کند و دنبال آن برود. دنبال خواسته‌ای که بدون آن نمی‌توان زندگی کرد و برای من این چیز صعود به کوه‌هاست. وی کوهنوردی را از صعود به قله رینیر[۱]، بلندترین قله ایالات واشنگتن با ارتفاع حدود ۴۳۹۲ متر آغاز کرد. صعود اول وی به دلیل آسیب‌دیدگی منجر به رسیدن به قله نشد اما او پس از درمان آسیب‌دیدگی‌اش بارها به این قله صعود کرد. لارا ایوانز در اوت ۱۹۸۹ قبل از رسیدن به چهل‌سالگی متوجه شد که مبتلا به سرطان سینه است. وی در مقدمه‌ی کتابش عنوان کرده: این کتاب شرح رویدادهای سفر من از آستانه‌ی مرگ و اعماق ناامیدی به قله‌های بعضی از بلندترین کوه‌های اقصی نقاط کره زمین است.


🔹با خواندن این کتاب متوجه می‌شویم که شباهت زیادی بین مبارزه با بیماری سرطان سینه و کوهنوردی در تسلیم‌ناپذیری وجود دارد.

#معرفی_کتاب


👈🏽ادامه مطلب را در INSTANT VIEW بخوانید👇🏼

https://t.me/iv?url=http%3A%2F%2Fbidarzani.com/30367&rhash=3ec4f87be6d7d1
بيدارزنى pinned «📌معرفی کتاب «صعود زندگی من» ناهید نوروزی @bidarzani 🔷لارا ایوانز زنی کوهنورد از ایالات متحده آمریکا داستان زندگی‌اش را در این کتاب به تصویر کشیده است. این کتاب مستندی سرشار از مبارزه، هیجان، موفقیت و رنگ واقعی جریان زندگی است. ایوانز انسانی است که لحظه‌ها…»
📌انتقال اجباری الهام خمسه به بیمارستان روانپزشکی

الهام خمسه، زندانی سیاسی روز شنبه ۲۲ شهریورماه به صورت اجباری از زندان اوین به بیمارستان روانپزشکی امین‌آباد منتقل شد. خانم خمسه از اواخر مردادماه امسال دوران محکومیت ۲ ساله خود را در بند زنان زندان اوین سپری می‌کرد.


یک منبع مطلع از وضعیت خانم خمسه در این خصوص به هرانا گفت: “الهام خمسه از پیش پرونده پزشکی داشت اما انتقال امروز بدون درخواست ایشان انجام شده است”.

الهام خمسه پیشتر  در حین شعارنویسی در یکی از خیابان‌های تهران بازداشت و نهایتا توسط دادگاه انقلاب تهران از بابت اتهام توهین به رهبری به ۲ سال حبس تعزیری محکوم شد.

وی اواخر مردادماه امسال برای تحمل دوران محکومیت خود بازداشت و به بند زنان زندان اوین منتقل شد.
الهام خمسه، حدودا ۴۰ ساله و شهروند ساکن تهران است.
/هرانا

@bidarzani
📌درباره‌ی امکان همبستگی در مواجهه با روایت‌های آزار و تجاوز جنسی

مهتاب محبوب


@bidarzani


📍 انتشار روایت‌های وقوع تجاوز و آزار جنسی از زبان آزاردیدگان و در این حجم، نقطه عطفی در تاریخ و روان جامعه‌ی ایرانی است و تأثیر آن در سطوح مختلف زندگی ما عیان و باقی خواهد ماند. از اولین روایت‌های چند دختر دانشجو درباره آزار جنسی در زمان تحصیل در دبیرستان که پس از مدتی کوتاه وادار به عذرخواهی شدند تا این لحظه سیر حوادث به سرعت فضای مجازی ـ و گاه حقیقی ـ را  می‌پیماید و هنوز پایانی بر آن متصور نیست. به رغم روایت‌های متعدد مطرح‌شده، تاکنون تنها یک مورد بعد از ترند شدن نام متهم در توییتر و با شکایت آزاردیدگان بازداشت و رسیدگی قضایی به پرونده او آغاز شده است.
📍برخی نامداران عرصه‌های نقاشی، موسیقی و پژوهش‌های اجتماعی که متهم به تجاوز یا آزار جنسی‌اند به اعلام تکذیبیه‌هایی در فضای مجازی اکتفا و اتهامات را «قویاً‍» رد کرده‌اند. مرور کلی روند روایتگری‌ها و واکنش‌ها پژوهشی همه‌جانبه را می‌طلبد در زمانی‌که کمی از میانه‌ی این طوفان فاصله گرفته باشیم. با این همه برخی پرسش‌ها و دغدغه‌ها در این بستر مدام تکرار می‌شوند. این یادداشت قصد دارد به یک ایده‌ی کلی در این زمینه و واکنش‌های فمینیست‌های ایرانی به آن‌ بپردازد:


🔺مجازات و بازتولید خشونت

📍احتمالاً شما هم در گفتگوهای بسیاری شنیده‌اید که «ما» تاریخ‌نگاری نداریم، تاریخ اقتصاد نداریم، حافظه جمعی نداریم و هزار حیطه‌ی دیگر که «ما» درباره‌ی خودمان در آن شناخت نداریم و حتی از این که شناختی در این زمینه نداریم آگاه هم نیستیم. 

📍زن ایرانی نیز به مثابه شیئی استثنایی و با خلق‌وخویی خاص تصویر می‌شود که گاه با دوز و کلک از اندرونی مشغول دسیسه‌ی به شهادت رساندن امیرکبیرهای زمان است، گاه با مهریه به استثمار همسران مشغول و غیر از آن فمینیستی مردستیز و ستیزه‌جو.

#آزارجنسی
#تجاوز

👈🏽ادامه مطلب را در INSTANT VIEW بخوانید👇🏼

https://t.me/iv?url=http%3A%2F%2Fbidarzani.com/30379&rhash=3ec4f87be6d7d1
بيدارزنى pinned «📌درباره‌ی امکان همبستگی در مواجهه با روایت‌های آزار و تجاوز جنسی مهتاب محبوب @bidarzani 📍 انتشار روایت‌های وقوع تجاوز و آزار جنسی از زبان آزاردیدگان و در این حجم، نقطه عطفی در تاریخ و روان جامعه‌ی ایرانی است و تأثیر آن در سطوح مختلف زندگی ما عیان و باقی…»
📌روایت نوزدهم

سلام
وقتتون بخیرمن ۲ تا روایت تجاوز اون هم توی ۶ و ۷ سالگی دارم.

⭕️اولیش:
خاله بابام یه خانم خیلی دوس داشتنی و آروم بود و من خیلی دوسش داشتم و دارم.خونه اونا کنار خونه ما بود و هر موقع مامانم جایی کار داشت به اصرار خودم منو میبرد اونجا. آخه یه دختر تقریبا چهار پنج سال از خودم بزرگتر داشت که باهاش بازی میکردم و از طرفی خاله هم خیلی با من مهربون بود.

اونا یه پسر داشتن که اکثر مواقع خونه نبود و سر کار بود.حداقل تو اون تایمی که من اونجا میبودم اون نبود.

یه روز که اونجا بودم خاله میخواست بره نونوایی و از من خواست باهاش برم. اما من گفتم با مهناز خونه میمونم.یادمه مهناز تو اتاقش داشت تکالیفشو انجام میداد و من از روی کنجکاوی رفتم توی اتاق برادرش که کلی پوستر و کلکسیون ماشین اسباب بازی داشت و برام خیلی جذاب بود.

اون زمان فک میکنم حدودای ۲۲ ۲۳ سالش بود
توی اتاقش بودم که یهو دیدم اومد توی اتاق و من چون خیلی نمیدیمش اصلا باش راحت نبودم
ترسیدم و عذر خواهی کردم.گفتم ببخشید بدون اجازه اومدم الان میرم که یهو دستم رو گرفت(لحظه به لحظه اش و تمام مکالمات با اینکه ۱۷ سال گذشته تو ذهنمه).

گفت:کجا میری عمو جون. گفتم میرم پیش مهناز
گفت: مهناز مشق داره همینجا بمون. و در رو قفل کرد.دیدم شلوارشو در آورد و با شورت بود.

خجالت کشیدم.گفتم میخوام برم. بغلم کرد و من رو کنار خودش روی تخت خوابوند و گفت بیا میخوایم باهم بازی کنیم. گفتم نمیخوام ولم کن. گفت اگر سر و صدا کنی محکم میزنمت.و با دستش دهنمو گرفت. دامنم رو داد بالا.حرکت آلتشو روی پشتم حس میکردم و بغض کرده بودم.

اون موقع من نمیفهمیدم چیکار میکنه اما میدونستم کاره خوبی نیست.اولش آلتشو بین پاهام حرکت میداد اما بعد یهو یه درد شدید توی بدنم حس کردم و هنوز هم انگار اون درد رو یادمه. نمیدونم دقیق چقد طول کشید اما یه کم که گذشت ولم کرد و گفت بازی تموم شد برو اما به کسی این بازی رو بگی هرجا باشی میام محکم میزنمت.

تو تمام اون مدت من اشک میریختم و درد میکشیدم.رفتم پیش مهناز و گریه میکردم.مهناز پرسید چی شده. ترسیدم و گفتم خوردم زمین.
چیزی رو روی باسنم حس میکردم. رفتم توی دسشویی و نشستم و دیدم مدفوعم و یه مایع سفید که اون موقع نمیدوستم چیه روی سنگ ریخت.

یادمه تا چند روز حالم بد بود و تا کسی چیزی ازم میپرسید گریه میکردم و میترسیدم حرف بزنم. مامانم فکر میکرد شب از چیزی ترسیدم (مثل بقیه بچه ها ) و منو برد پیش مشاور اما بازم ترسیدم حرف بزنم.

من حتی خودمم مقصر میدونستم و فکر میکردم کاره خیلی بدی کردم و با هیچ‌کس راجع به این موضوع حرف نمیزدم.

⭕️دومین تجاوز به وسیله داییم بود.

یادمه اون موقع ها داییم ۱۸ ۱۹ ساله میشد و من ۷ سال و برای کار اومده بود شهر خونه ما و با ما زندگی میکرد.

یادمه هر وقت که میخواستم روی پاش بشینیم آلتش‌رو صاف میکرد و منو روی آلتش مینشوند و من انقدر بچه بودم که نمیفهمیدم داره از من سو استفاده میکنه.

از یه جایی به بعد دیگه سعی میکردم روی پاش نشینم. چون بدم میومد از این کارش تا اینکه چند وقت بعدش ما اثاث کشی داشتیم.

مامان و بابام یکسری اثاث رو بردن خونه جدید و من دایی خونه قبلی موندیم تا بیان ما و بقیه خرده ریزه ها رو ببرند.

داییم اول من رو مثل همیشه روی پاش گذاشت اما اینبار من رو ثابت نگه نداشت و روی آلتش جابجا میکرد.بهش گفتم دایی چرا اینطوری میکنی. که متاسفانه اونم از بچگی من سواستفاده کرد و گفت داریم بازی میکنیم.
به همین راضی نشد و شلوارش رو کشید پایین و شلوار من رو هم میخواست بکشه پایین که من مقاومت کردم.گفتم دایی زشته.

گفت نه من داییتم زشت نیست. اشکال نداره.بیا بقیه بازی مونو بکنیم. تا زانو شلوار منو پایین کشید و آلتش رو بین پاهام حرکت میداد.گفتم دایی من از این بازی خوشم نمیاد دوستش ندارم.
گفت الان تموم میشه دایی.

یادمه گریه ام گرفت که منو بغل کرد و لبامو میبوسید میگف دایی چیزی نیست بازیه
همه از این بازی ها میکنند.نمیدونم ارضا شد یا نه. اما زنگ در زده شد و مامان و بابام اومدند.
بهم‌گفت اگه در مورد این بازی به مامانت بگی دعوات میکنه و میزندت. من باز هم ترسیدم راجع به این موضوع به کسی بگم.

سالهاست از این ماجراها میگذره و من هر موقع یاد اون روزها میوفتم بعض میکنم. هنوز هم بعد از ۱۷ ۱۸ سال با هیچ کس راجع به این موضوعها حرف نزدم. و یکی از اون متجاوزین رو که داییمه مجبورم همیشه ببینم و تحمل کنم.

هیچ وقت هیچ کدوم شون رو نمیبخشم و ازشون متنفرم
من فقط یه بچه بودم.

#تجاوز
#آزارجنسی
@bidarzani
خیانت می‌کنند، می‌گویند پرستو بود

بخشی از گفتگوی فائزه هاشمی با روزنامه شرق در مورد بحث آزار جنسی در عرصه سیاست:

متأسفانه عمدتا با اسم صیغه تمامش می‌کنند. بخشی از سیاست‌مداران و مردان ما آلوده شده‌اند. مردان هم لفظ پرستو را یاد گرفته‌اند و از آن سوء‌استفاده می‌کنند.

هوس‌بازی‌های خودشان را ربط می‌دهند به وجود پرستوها، در‌صورتی‌که بر‌عکس است؛ یعنی اول این رابطه است و بعد این خانم‌ها تبدیل به پرستو می‌شوند.

@bidarzani
📌روایت بیستم

سلام
حالا که در مورد فساد اخلاقی صحبت میکنید. جا داره در مورد دکتر م.س هم صحبت بشه. این آقا دکترای روان شناسی داره. تا چند سال پیش مطبش توی ستارخان بود. میدونم الان مطب رو جابه جا کرده اما نمیدونم کجاست.

این آقا به دخترهای مراجعش به ویژه اونهایی که توی گروه‌های درمانیش بودند و مدت طولانی‌تر بود که میشناختشون پیشنهادهایی مثل اینکه بیا باهم بریم شمال میداد.

به مراجعین ابراز علاقه میکرد. دستمالیشون میکرد، چت‌های سکسی می‌کرد، روسری‌هاشون رو درمی‌آورد و میبوسیدشون. اونارو روی پاش میشوند و دستمالیشون میکرد.

با بعضیا تحت عنوان اینکه تو خیلی بی‌تجربه‌ و خامی و جامعه خیلی ناامنه و به هرکسی نمیشه اعتماد کرد، پیشنهاد میداد که با یه آدم امن!! (منظورش خودش بود) وارد رابطه جنسی بشند که بتونند تجربه‌ی امنی رو باهاش داشته باشند.

یکی رو دعوت میکرد به سینما، یکی رو به شمال و در مورد هیکل دخترا باسن و رون و‌ سینه‌هاشون صحبت میکرد و با مراجعینی که مقاومت کمتری نشون میدادن توی اتاق مشاوره‌ی مطبش سکس میکرد. آزار جنسی توی هر صنف و گروهی جرمه و باید جلوش ایستاد.

اما برای یه روان‌شناس که قراره مورد اعتماد آدم‌های مراجعش باشه و کمک کنه برای بهبود وضعیت روانیشون به مراتب کثیف‌تر و وحشتناک‌تره.

هروقت هم یکی از مراجعین رابطه باهاش رو قبول نمیکرد اونا رو بیرون می‌کرد، یا کاری میکرد که خودشون برند و در توضیح اینکه چرا رفتند به بقیه‌ی اعضای گروه درمانی میگفت چون پول نداشته که پول گروه درمانی رو بده بهش گفتم دیگه نیا.

#تجاوز
#آزارجنسی
@bidarzani
‌‎#شکیلا_منفرد، شهروند ساکن ‎#تهران روز دوشنبه ۲۴ شهریور با تودیع قرار وثیقه به صورت موقت و تا پایان مراحل دادرسی از ‎#زندان_اوین آزاد شد. خانم منفرد پیشتر در تاریخ ۱۰ شهریورماه امسال هنگام خروج از منزل توسط نیروهای اطلاعات سپاه در تهران ‎#بازداشت شد.

زنان_زندانی
@bidarzani

https://t.co/9RovF01t37https://t.co/D42salvW15
🔷مژگان کاوسی از زندان اوین به بیمارستان اعزام شد

مژگان کاوسی، زندانی سیاسی بیمار، چهارشنبه ۲۶ شهریور جهت انجام عمل جراحی به بیمارستان طالقانی تهران اعزام شد.

خانم کاوسی که از تاریخ ۳۰ اردیبهشت امسال دوران محکومیت خود را در بند زنان زندان اوین سپری می‌کند، به بیماری گوارشی و هموروئید مبتلا است و نیاز به انجام عمل هموروئید دارد.
اعزام خانم کاوسی به بیمارستان جهت انجام عمل جراحی هموروئید صورت گرفته است.

یک منبع مطلع در خصوص وضعیت سلامت خانم کاوسی به هرانا گفت: “خانم کاوسی به بیماری گوارشی و هموروئید مبتلا بود و حتی به سختی می‌توانست راه برود. پس از مدت‌ها درخواست برای رسیدگی پزشکی و مخالفت با آن مدتی پیش دست به اعتصاب زد. نهایتا برای امروز با اعزام او به بیمارستان موافقت شد و اطلاع داده است که به زودی به اعتصابش پایان خواهد داد”.

مژگان کاوسی در تاریخ ۲۹ آبان ماه ۹۸، در جریان اعتراضات سراسری موسوم به “اعتراضات آبان ماه” توسط نیروهای امنیتی در منزل خود در نوشهر بازداشت و پس از سه هفته از بازداشتگاه یکی از نهادهای امنیتی در ساری به بند زنان زندان نوشهر منتقل شد. خانم کاوسی نهایتا در تاریخ ۲۸ آذرماه ۹۸ با تودیع قرار وثیقه آزاد شد.

خانم کاووسی در مرحله بدوی توسط دادگاه انقلاب نوشهر از بابت اتهام “فعالیت تبلیغی علیه نظام” به شش ماه حبس تعزیری، به اتهام “عضویت در گروه‌های مخالف نظام” ۳۳ ماه حبس و برای اتهام “تحریک مردم جهت بر هم زدن نظم و امنیت کشور” به تحمل ۳۰ ماه حبس تعزیری محکوم شد.

مژگان کاوسی در مرحله تجدیدنظر و با اعتراض دادستان با افزایش میزان محکومیت مواجه شد. وی از بابت اتهام “فعالیت تبلیغی علیه نظام” به ۷ ماه و ۱۵ روز حبس و برای اتهام “تحریک مردم جهت بر هم زدن نظم و امنیت کشور” به ۳۶ ماه حبس تعزیری و به اتهام “عضویت در گروه‌های مخالف نظام” به ۳۳ ماه حبس محکوم شد.
با استناد به ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی، مجازات اشد از بابت اتهام “تحریک مردم جهت بر هم زدن نظم و امنیت کشور” و ۳۶ ماه حبس تعزیری برای وی قابل اجرا است.

خانم کاوسی از تاریخ ۲۲ شهریور ۹۸ به ادعای اداره اطلاعات شهرستان نوشهر به اتهام “تبلیغ علیه نظام و تبلیغ علیه دین” با ممنوعیت خروج از کشور مواجه شد. این در حالی است که این محرومیت هرگز به او ابلاغ نشده بود.

مژگان کاوسی، فرزند اکبر، محقق، مترجم و از باورمندان به آیین یارسان است. کتاب “انفال و سرگذشت تیمور، تنها بازمانده از گورهای جمعی زنان و کودکان انفال شده” در سال ۹۸ با ترجمه مژگان کاوسی در انتشارات توکلی تهران چاپ شده است./هرانا

#زنان_زندانی_سیاسی

@bidarzani
🔻سخنگوی سازمان ثبت احوال کشور:
🔸فرزندان حاصل از رابطه خارج از ازدواج هم شناسنامه دریافت می‌کنند

🔹سخنگوی سازمان ثبت احوال کشور گفت:

« سازمان ثبت احوال در شناسنامه فرزندان حاصل از روابط نامشروع، تنها نام و نام خانوادگی مادر را ثبت می‌کند و در مقابل نام پدر یک اسم فرضی می‌نویسد.»

این مطلب را #اینجا_بخوانیم👇

https://etemadonline.com/content/433123

#اجتماعی

@Etemadonline
📌روایت بیست و یکم

سلام
ناشناس می‌نویسم چون من مثل این آدم‌های دیگه جرات ندارم خودم رو معرفی کنم و از این نظر خجالت می‌کشم از خودم.

دوازده سال قبل، سر یه کار تله فیلم بودم. کارگردان ع.الف، به من که طراح لباس بودم خیلی علاقه نشون می‌داد. اینجوری که مثلا من رو می‌کشید کنار در مورد پلان باهام مشورت می‌کرد. منم انقدر ابله بودم که نمی‌فهمیدم چرا باید این اتفاق بیافته! یا می‌گفت صدای من براش الهام بخشه!

چند هفته از کار گذشته بود که بهم زنگ زد و گفت فلان روز که کار تعطیل بود بیا سر لوکیشن. یادمه برنامه مسافرت داشتم. بهش گفتم مگه کار تعطیل نیست؟ گفت نه بیا به چند نفر بچه‌های دیگه هم گفتم بیاند. می‌خوام یه چیزی رو امتحان کنم. منم کنسل کردم برنامم رو.

رفتم سر لوکیشن که کاش هر دو تا پام شکسته بود و نمی‌رفتم. از توی اتاق صدام کرد. تا رفتم تو در رو پشتم بست و جلوی دهنم رو گرفت. سعی کردم از دستش در برم و وقتی دیدم نمی‌تونم خیلی محکم زدمش. که دیگه دستام ر گرفت و فشارم داد به دیوار.

چیزی که یاد آوریش تنم رو می لرزونه اینه که خیلی دخول سخت اتفاق افتاد. گریه می‌کردم. اونقدر سخت اتفاق افتاد هنوز وقتی بهش فکر می‌کنم درد می کشم.

انقدر سخت اتفاق افتاد که هر لحظه انتظار داشتم خسته بشه و رهام کنه. خجالت می‌کشم و سخته برام حتی نوشتن اینا. دائم در گوشم می‌گفت سفت نکن خودتو، تا بالاخره هر طوری که بود...

نمی فهمم چجوری ممکنه با اون شرایط و به اون سختی یه آدمی از نزدیگی لذت ببره. من درد می‌کشیدم. خیس بودم از عرق. و حیوون به هر زحمتی شده بود کار خودش رو کرد.

من گریه می‌کردم. و اون دائم تکرار می کرد که الان تموم می شه...

و همینم شد.

بعدش افتادم رو کاناپه. جوری می‌لرزیدم و گریه می‌کردم که دندونام به هم می‌خورد و نمی‌تونستم نفس بکشم. اومد جلو صورتم رو بوسید. هنوز از صورتم متنفرم.

از این که چجوری ترسیدم از بارداری و چی به من گذشت تو اون روزا چیزی نمی‌گم. همون روز بهم گفت که می‌خواد بیاد خواستگاریم. گفت من میام، تو اگه نخواستی جواب رد بده.

دو روز بعد به خودم اومدم و بهش گفتم به همه می‌گم.
تهدیدم کرد و گفت خونوادم رو می‌کشه!
یکی از فامیل‌هاش یا دوستاش آدم خطرناکی بود. از طرف اون تهدیدم می‌کرد. ترسیده بودم. تنها بودم. هنوزم می‌ترسم و تنهام. چون با خوندن این متن اون حیوون می فهمه من کی هستم.

بعدش از بازیگرا دزدی کرد. البته این مورد رو همه فهمیدند. نمی‌دونم به چی اعتیاد داشت.
بعدن شنیدم که با آدمای دیگه‌ام این کارو کرده.

اگه حتی یک نفر دیگه پیدا بشه من حاضرم هرچی پیام دارم و هرچی سند و مدرک بردارم بیارم بلکه یکم آروم بگیرم.

چیزی که خودمم نمی‌فهمم اینه که من چطور حتی چند بار دیگه رفتم سر کار و دیدمش. انگار مغز نداشتم. به خودکشی فکر کردم و می‌کنم. همیشه مریضم. هیچ وقت نتونستم به زندگی برگردم.

#تجاوز
#آزارجنسی
@bidarzani
🔷جلسه دادگاه رسیدگی به اتهامات ناهید فتحعلیان برگزار شد

جلسه دادگاه رسیدگی به اتهامات ناهید فتحعلیان، معلم بازنشسته روز چهارشنبه ۲۶ شهریورماه در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی صلواتی برگزار شد. خانم فتحعلیان که در تاریخ ۲۶ فروردین امسال توسط نیروهای وزارت اطلاعات بازداشت شده است، اکنون با گذشت ۵ ماه از زمان دستگیری کماکان به صورت بلاتکلیف در بند زنان زندان اوین در بازداشت بسر می‌برد.

روز چهارشنبه ۲۶ شهریورماه ۱۳۹۹، جلسه دادگاه رسیدگی به اتهامات ناهید فتحعلیان، معلم بازنشسته در دادگاه انقلاب تهران برگزار شد.

در جریان این جلسه دادگاه که با حضور ناهید فتحعلیان و در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی ابوالقاسم صلواتی برگزار شد، خانم فتحعلیان از بابت اتهاماتی ازجمله اجتماع و تبانی، فعالیت تبلیغی علیه نظام و تخریب اموال دولتی محاکمه شده است./هرانا

@bidarzani
🔷رسانه‌های محلی از تایید حکم «قطع چهار انگشت دست راست» سه زندانی متهم به سرقت و محبوس در زندان ارومیه و ارسال این حکم به اجرای احکام خبر دادند.

🔷شعبه ١ دادگاه کیفری یک ویژه اطفال و نوجوانان ارومیه آبان ماه گذشته این سه نفر، هادی رستمی، مهدی شرفیان و مهدی شاهیوند، را به قطع دست محکوم کرد و اکنون شعبه ١٣ دیوان عالی کشور آن را تایید و به اجرای احکام دادگستری ارومیه ارسال کرده است.

🔷حکم قطع دست صادره از شعبه ١ دادگاه کیفری یک ویژه اطفال و نوجوانان ارومیه بیست و هشتم آبان ماه ٩٨ به این سه زندانی در زندان ارومیه ابلاغ شده بود و بیست و یکم اردیبهشت ‌ماه سال۹۹ از سوی شعبه ١٣ دیوان عالی کشور تایید و به محکومان در زندان ارومیه ابلاغ شد.

🔷بنابر این گزارش، حکم قطع دست این سه زندانی در روزهای اخیر برای اجرا به به دفتر اجرای احکام دادگستری ارومیه ابلاغ شده است.


@bidarzani
@Iranintltv
⭕️ درج نام مادر در شناسنامه شهروندان افعانستان الزامی شد

رئیس جمهور افغانستان با صدور یک فرمان، درج نام مادر در شناسنامه شهروندان این کشور را الزامی کرد.

تا کنون، در کنار نام صاحب شناسنامه، اسم پدر و پدربزرگ نوشته می‌شد. صدیق صدیقی، سخنگوی اشرف غنی در توییتر نوشت: «بر بنیاد این فرمان، نام مادر به گونه رسمی در شناسانامه (تذکره هویت)، در کنار سایر مشخصات فردی درج می‌گردد.»

فرمان اشرف غنی، محصول سال‌ها تلاش فعالان زن و کنشگران مدنی در شبکه‌های اجتماعی است. از سال گذشته کمپینی در افغانستان با هشتگ #نامم_کجاست به راه افتاد که هدف آن مبارزه با حذف و نادیده‌گرفتن نام و هویت زنان در جامعه و قانون است/دویچه وله

@bidarzani
📌روایت بیست و دوم


این #رشتو روایت ‌یک آزارگر جنسی به نام #ب_الف است که از زبان چند نفر از قربانیان او نقل می‌شود. الگوی آزارهای کلامی ‌و رفتاری و جنسی در تمامی‌این قربانیان مشترک بوده است.
درچندین مورد از این خشونت‌ها افراد توسط آمبولانس به بیمارستان منتقل شده‌اند. روند اتفاقات ذکر شده برای غالب افراد به شکل مشابهی رخ داده و جملات عنوان شده از جانب #ب_الف نیز در اکثر موارد کاملا شبیه بوده‌اند.‌
هدف از نوشتن این رشته توییت روشنگری به منظور پیشگیری از آسیب‌های احتمالی به قربانیان آینده این فرد است و تلاش برای اینکه جسارتی به دیگر آزاردیدگان این فرد داده شود، تا سکوت خود را بشکنند.

🔺نقل‌قول‌هایی از قربانیان:

زندگی #ب_الف در ظاهر کاملا معقول و موجه بنظر می‌آید، هنرمندی روشنفکر، اهل مطالعه و کتاب. در نگاه اول شخصیتی جذاب داشت و پیگیری‌ها و ابراز علاقه‌های مکرر و متنوعش آغاز رابطه ما با این فرد بود. به خصوص که چند نفر از ما در اوایل بیست سالگی و بدون هیچ تجربه‌ای از رابطه عاطفی جدی و جنسی بودیم.

در اوایل آشنایی #ب_الف ‌یک رفیق تمام عیار ظاهر می‌شد و در همه‌ی روزمرگی هایت حضور پررنگی داشت، ازت حمایت می‌کرد، تشویقت می‌کرد و همیشه همه جا کنارت بود و کم کم‌ یک رابطه‌ی عاشقانه تمام عیار برایت می‌ساخت که یک انتهای مشترک داشت: پیشنهاد جدی اما غیر واقعی ازدواج برای جلب اعتماد و ارتباط گرفتن با والدین فرد.
در قدم بعدی دوستان و اطرافیانت را از دور و برت حذف می‌کرد. تو هم در این رابطه دیگر نیازی به آنها حس نمی‌کردی تا به خودت می‌آمدی می‌دیدی در‌یک جهان دو نفره گیر افتاده‌ای.

روایت ارسالی به بیدارزنی

#تجاوز
#آزارجنسی

@bidarzani
https://telegra.ph/%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D8%A8%DB%8C%D8%B3%D8%AA-%D9%88-%D8%AF%D9%88%D9%85-09-18-2
📌بخش‌هایی از «راهنمای سیاست‌های مواجهه با آزار در محیط کار»

برگردان: شقایق بهرامی و حسام حسین‌زاده

اطلاعات برای قربانیان

📍چگونه آزار را شناسایی کنیم؟

هر رفتار ناخوشایندی که شخصی را تخریب، تحقیر یا خجالت‌زده یا به او توهین کند.
آزار هر رفتاری است که شخصی را تخریب، تحقیر یا خجالت‌زده کند و فرد معقول باید بداند که این رفتار ناخوشایند است. این عمل شامل کنش‌ها (مثل لمس‌کردن و هل‌دادن)، اظهارنظرها (مثل شوخی و نام‌گذاری)، یا نمایش‌دادن (مثل استفاده از پوستر و کاریکاتور) می‌شود. آزار می‌تواند یک بار اتفاق بیفتد یا با گذشت زمان ادامه یابد. قانون حقوق بشر کانادا از کارمندان و مردمی که کالا و خدمات دریافت می‌کنند در مقابل آزارهای مرتبط با نژاد، ملیت یا قومیت، رنگ پوست، مذهب، سن، جنس، وضعیت تأهل، وضعیت خانوادگی، دگرتوانی [معلولیت]، محکومیت عفوشده[۴] یا گرایش جنسی محافظت می‌کند.

رفتار نامحترمانه که به‌عنوان آزار «شخصی» هم شناخته می‌شود در این سیاست موردتوجه قرار گرفته است. این دست رفتارها شامل رفتارهای ناخوشایندی می‌شوند که یک کارمند را تحقیر یا خجالت‌زده می‌کنند اما مبتنی بر یکی از زمینه‌های ممنوعه که در بالا ذکر شد نیستند.

📍آزار جنسی

آزار جنسی شامل رفتار رنج‌آور یا تحقیرآمیزی می‌شود که به جنسیت فرد مربوط است و همچنین رفتاری با ماهیت جنسی که محیط کار را ارعاب‌آمیز، خصمانه یا «مسموم» می‌کند، یا گذاشتن شرایط جنسیتی برای شغل یا فرصت‌های شغلی یک فرد. چند نمونۀ آن از این قرارند: بحث و پرسش دربارۀ زندگی جنسی فرد، لمس‌کردن فرد به‌شکلی جنسی، اظهارنظر دربارۀ جذابیت یا عدم جذابیت جنسی فرد، پافشاری بر درخواست ملاقات دوستانه یا رمانتیک پس از رد پیشنهاد، گفتن این به یک زن که باید در خانه باشد یا مناسب یک کار خاص نیست، نگاه‌کردن به کسی به‌شکلی وسوسه‌آمیز، نمایش‌دادن کاریکاتور یا پوستر با ماهیت جنسی، نوشتن نامه یا یادداشت وسوسه‌آمیز جنسی.

ادامه مطلب را در لینک زیر بخوانید:

https://t.me/iv?url=http%3A%2F%2Fbidarzani.com/30414&rhash=3ec4f87be6d7d1
⭕️ رضا خندان: حال #نسرین_ستوده وخیم‌تر شده است

همسر نسرین ستوده، وکیل زندانی، از وخامت حال او و اعزام به بیمارستان طالقانی خبر داد.

رضا خندان در توییتی نوشت، دلیل اعزام خانم ستوده به بیمارستان "مشکل قلبی" است.

نسرین ستوده در اعتراض به عدم رسیدگی به وضعیت زندانیان در زندان اوین دست به اعتصاب غذا زده است.
@bidarzani
@dw_farsi
📌روایت بیست و سوم

⚡️⚡️⚡️این روایت به درخواست راوی حذف شد⚡️⚡️⚡️

#آزارجنسی
#تجاوز

@bidarzani