📌مروری بر کتاب «چرخه زندگی زنانه»
✍مریم نورائی نژاد
بیدارزنی: «این کتاب برای همه زنان نوشته شده است.» شاید در نگاه نخست این جمله کمی خنک و غیرعلمی به نظر برسد اما برای ما زنانی که در فضای فرهنگی رشد کردهایم که درباره بدنمان، روانمان و نسبت این دو باهم آموزش خاصی ندیدهایم و بعضاً تا سالهای میانسالی هم با واقعیتهای جسمی و روحیمان غریبه میمانیم؛ توصیف دقیقی برای کتاب «چرخه زندگی زنانه» خواهد بود.
«چرخه زندگی زنانه» توسط جوآن بوریسنکو دانشآموخته زیستشناسی سلول سرطانی و رفتار درمانی از دانشگاه هاروراد نوشته شده است. از او تاکنون کتابهای زیادی در زمینه سلامت جسم و جان و ارتباط تن و روان منتشرشده و برخی از آثارش مثل مراقبت از تن، بهبود روان عنوان پرفروشترین کتابهای آمریکا را نیز به خود اختصاص داده است. کتاب مورد بحث ما با عنوان «چرخه زندگی زنانه» اولین بار در سال ۱۹۹۶ منتشر شده و در ایران نیز بهتازگی با ترجمه قیطاس مردانی توسط نشر نو در ۳۸۶ صفحه با ظاهر و کیفیت مطلوب چاپ و انتشار، وارد بازار نشر شده است.
بوریسنکو در این کتاب؛ سالهای زندگی را به دورههای هفت ساله تقسیم کرده و تلاش دارد با توجه به تحقیقات علمی انجام شده؛ از تغییرات جسمی و روحی زندگی زنان صحبت کرده و آن را دستمایهای برای اثبات وجود ارتباط تعیینکننده بین جنبههای جسمی و روانی زنان قرار دهد.
#معرفی_کتاب
https://t.me/iv?url=http%3A%2F%2Fbidarzani.com/30319&rhash=3ec4f87be6d7d1
✍مریم نورائی نژاد
بیدارزنی: «این کتاب برای همه زنان نوشته شده است.» شاید در نگاه نخست این جمله کمی خنک و غیرعلمی به نظر برسد اما برای ما زنانی که در فضای فرهنگی رشد کردهایم که درباره بدنمان، روانمان و نسبت این دو باهم آموزش خاصی ندیدهایم و بعضاً تا سالهای میانسالی هم با واقعیتهای جسمی و روحیمان غریبه میمانیم؛ توصیف دقیقی برای کتاب «چرخه زندگی زنانه» خواهد بود.
«چرخه زندگی زنانه» توسط جوآن بوریسنکو دانشآموخته زیستشناسی سلول سرطانی و رفتار درمانی از دانشگاه هاروراد نوشته شده است. از او تاکنون کتابهای زیادی در زمینه سلامت جسم و جان و ارتباط تن و روان منتشرشده و برخی از آثارش مثل مراقبت از تن، بهبود روان عنوان پرفروشترین کتابهای آمریکا را نیز به خود اختصاص داده است. کتاب مورد بحث ما با عنوان «چرخه زندگی زنانه» اولین بار در سال ۱۹۹۶ منتشر شده و در ایران نیز بهتازگی با ترجمه قیطاس مردانی توسط نشر نو در ۳۸۶ صفحه با ظاهر و کیفیت مطلوب چاپ و انتشار، وارد بازار نشر شده است.
بوریسنکو در این کتاب؛ سالهای زندگی را به دورههای هفت ساله تقسیم کرده و تلاش دارد با توجه به تحقیقات علمی انجام شده؛ از تغییرات جسمی و روحی زندگی زنان صحبت کرده و آن را دستمایهای برای اثبات وجود ارتباط تعیینکننده بین جنبههای جسمی و روانی زنان قرار دهد.
#معرفی_کتاب
https://t.me/iv?url=http%3A%2F%2Fbidarzani.com/30319&rhash=3ec4f87be6d7d1
بیدارزنی
مروری بر کتاب «چرخه زندگی زنانه»
«این کتاب برای همه زنان نوشته شده است.» شاید در نگاه نخست این جمله کمی خنک و غیرعلمی به نظر برسد اما برای ما زنانی که در فضای فرهنگی رشد کردهایم که درباره بدنمان، روانمان و نسبت این دو باهم آموزش خاصی ندیدهایم و بعضاً تا سالهای میانسالی هم با واقعیتهای…
📌روایت پانزدهم
سلام منم داستانی دارم. در مورد یکی از استادان دانشگاە هنر اصفهان کە استاد رشتە مرمت است.
البتە من بە وقتش با تمام بچەهای هم کلاسی کە این مرد برایشان مشکل ایجاد میکرد صحبت کردم و حتی ازشون خواستم کە داستانشون رو بگند.
چند نفر صحبت کردند، با حراست دانشگاەهنر تماس گرفتم و تمام این داستانهارو تعریف کردم. اما متاسفانە تنها جوابی کە گرفتم این بود کە چرا بەاین استاد خوب و جوانمان بهتان میبندید و از کجا معلوم شما راست میگویید .
جریان این استاد کە از آلن دلون خیلی خوشش میاومد چون خیلی شبیە اون بود!
نکتەی بسیار مهم در کار این استاد این بود کە ازقبل برنامە ریزی کردە بود و گویا اولین بارش نبود کە چون قبلا از دانشگاە آزادشهرکرد هم بە همین دلیل اخراج شدە بود .
داستان از این قرار بود ...
ما یک درس سە واحدی مرمت با این فرد داشتیم اوایل کلاس با دروس تئوری پیشرفت تا اینکە در اوسط ترم گفت هر کدام یک پروژە عملی باید انجام بدهید. پروژەها مشخص شد. تا اینکە روزی از همە دانشجوهای کلاس خواست شمارە تماسشان را روی یک برگە برای او بنویسند تا در مواقعی تماس بگیرد و نحوه جلو رفتن پروژە عملی را پیگیری کند.
همان لحظە کە چنین حرفی زد بسیار عجیب و غیرلازم بە نظرم آمد و حتی بە کنار دستیم گفتم استاد باید خودش شمارە یا ایمیلشو بە ما بدە .
این ماجرا گذشت تا اینکە ترم تمام شد و تا اواخر ترم بعدی ما خبری از این استاد نداشتیم.
تا اینکە یک روز اس ام اسی از این استاد بە دستم رسید گفته بود کە آیا شما بەنرم افزار اتوکد وارد هستید، من هم در جواب گفتم بلە استاد یە چیزایی بلدم.
من با این امید جواب دادم کە احتمالن من را جذب کار یا پروژەایی کند.
پس بلافاصلە جواب دادم با من تو یک خیابان قرار گذاشت و قرار شد نمونە پروژەهایی کە میخواهد برایش انجام بدهم را بە من نشان دهد.
من علاوە بر اینکە از این پیشنهاد کار خوشحال بودم کمی هم ازش خوشم میاومد و احساس کردم کە شانس بە من رو کردە و یک استاد دانشگاە بە من نظر خوبی ممکنە پیدا کند.
توی ماشین برای نشان دادن پروژە مورد لپ تاپ را روشن کرد پروژە بە نظر برای من خیلی سادە و پیش پا افتادە بود و حتی کمی برایش متاسف شدم کە چنین کسی چطور مدعی دکترای رشتەایی است، ولی نرم افزار سادە رو بلد نباشد و بخواهد از یک دانشجو کمک بگیرد.
اما متاسفانە ذهن من درگیر جذاب بودن این شخص بود و نمی توانستم جزئیات را بە خوبی کنار هم بگذارم و از همان ابتدا متوجەچنین رفتارهای از پیش طراحی شدە بشم و بفهم کە این کارها تنها یک پروژەاست.
من جزئیات را می دیدم و حتی گاهی روحم بهم میگفت این رفتار غیرطبیعیە. مثلا بلد نبودن یک نرم افزار معمولی در آن سطح، لمس دستم هنگام نشان دادن پروژە در ماشین.
اما ضربە آخر را زمانی خوردم کە من را بە دفترش دعوت کرد ابتدا کە وارد شدم با ادب من را بە نشستن دعوت کرد و بعد از چندلحظە گفت دیر اومدید باید کار رو شروع کنیم. رفت لپ تاپش را آورد و یک کاناپە دو نفری را برای نشستن انتخاب کرد و ازمن خواست یک سری اشکال هندسی را با اتوکد رسم کنم.
در حین کار متوجەشدم اتوکدش از من خیلی بهترە!! در همان حال احساس کردم گاهی دستش را بە پشتم و پهلوم میخورە، ابتدا احساس کردم دارم اشتباە می کنم و نوع حرکت بە صورتی بود کە احساس میکردم توهم دارم. یعنی ابتدا این حرکتها اتفاقی بە نظر میرسید.
اما وقتی برگشتم و گفتم چرا اینکارو می کنید گفت خیلی وقتە از شخصیت شما خوشم آومدە خیلی باهوش و جذابی و این منو جذب تو کردە.
من هم همانطور کە گفتم کمی بهش کراش داشتم و اجازە دادم بیشتر ادامە بدهد. من را ببوسد و حتی بە بدنم دست بزند و البتە اجازە دخول بهش ندادم. و تنها بە لمس بدن و کشیدن آلتش بین پاهام رضایت داد.
وقتی من را بە خانەام رساند تازە فهمیدم چە کاری کردەام و چە اتفاقی برایم افتادە است . من کە بە خیال خودم ایشان عاشق من هست و احتمالا چند وقت دیگر بە خواستگاریم بیاید . تااینکە چند روز بعد در دانشگاە با یکی دوتا از هم کلاسیها صحبت کردم و عمدا سرصحبت را بە این استاد کشاندم.
یکی از بچەها گفت چندروز پیش بە من زنگ زدە است و ازم خواستە بە دفترش بروم برای کار .
ناگهان احساس کردم آب سردی بر تنم ریختە شد از آسمان به زمین افتادم. من با یک بیمار جنسی سریالی طرفم.
بعداز آن روز پیگیر ماجرا شدم از بچەها خواستم کە اگر کسی چیزی در مورد این فرد میداند حتما بگوید دونفر دیگر این حرف من راتایید کردند.
روایت ارسالی به بیدارزنی
#تجاوز
#آزارجنسی
https://telegra.ph/%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D9%BE%D8%A7%D9%86%D8%B2%D8%AF%D9%87%D9%85-09-07
سلام منم داستانی دارم. در مورد یکی از استادان دانشگاە هنر اصفهان کە استاد رشتە مرمت است.
البتە من بە وقتش با تمام بچەهای هم کلاسی کە این مرد برایشان مشکل ایجاد میکرد صحبت کردم و حتی ازشون خواستم کە داستانشون رو بگند.
چند نفر صحبت کردند، با حراست دانشگاەهنر تماس گرفتم و تمام این داستانهارو تعریف کردم. اما متاسفانە تنها جوابی کە گرفتم این بود کە چرا بەاین استاد خوب و جوانمان بهتان میبندید و از کجا معلوم شما راست میگویید .
جریان این استاد کە از آلن دلون خیلی خوشش میاومد چون خیلی شبیە اون بود!
نکتەی بسیار مهم در کار این استاد این بود کە ازقبل برنامە ریزی کردە بود و گویا اولین بارش نبود کە چون قبلا از دانشگاە آزادشهرکرد هم بە همین دلیل اخراج شدە بود .
داستان از این قرار بود ...
ما یک درس سە واحدی مرمت با این فرد داشتیم اوایل کلاس با دروس تئوری پیشرفت تا اینکە در اوسط ترم گفت هر کدام یک پروژە عملی باید انجام بدهید. پروژەها مشخص شد. تا اینکە روزی از همە دانشجوهای کلاس خواست شمارە تماسشان را روی یک برگە برای او بنویسند تا در مواقعی تماس بگیرد و نحوه جلو رفتن پروژە عملی را پیگیری کند.
همان لحظە کە چنین حرفی زد بسیار عجیب و غیرلازم بە نظرم آمد و حتی بە کنار دستیم گفتم استاد باید خودش شمارە یا ایمیلشو بە ما بدە .
این ماجرا گذشت تا اینکە ترم تمام شد و تا اواخر ترم بعدی ما خبری از این استاد نداشتیم.
تا اینکە یک روز اس ام اسی از این استاد بە دستم رسید گفته بود کە آیا شما بەنرم افزار اتوکد وارد هستید، من هم در جواب گفتم بلە استاد یە چیزایی بلدم.
من با این امید جواب دادم کە احتمالن من را جذب کار یا پروژەایی کند.
پس بلافاصلە جواب دادم با من تو یک خیابان قرار گذاشت و قرار شد نمونە پروژەهایی کە میخواهد برایش انجام بدهم را بە من نشان دهد.
من علاوە بر اینکە از این پیشنهاد کار خوشحال بودم کمی هم ازش خوشم میاومد و احساس کردم کە شانس بە من رو کردە و یک استاد دانشگاە بە من نظر خوبی ممکنە پیدا کند.
توی ماشین برای نشان دادن پروژە مورد لپ تاپ را روشن کرد پروژە بە نظر برای من خیلی سادە و پیش پا افتادە بود و حتی کمی برایش متاسف شدم کە چنین کسی چطور مدعی دکترای رشتەایی است، ولی نرم افزار سادە رو بلد نباشد و بخواهد از یک دانشجو کمک بگیرد.
اما متاسفانە ذهن من درگیر جذاب بودن این شخص بود و نمی توانستم جزئیات را بە خوبی کنار هم بگذارم و از همان ابتدا متوجەچنین رفتارهای از پیش طراحی شدە بشم و بفهم کە این کارها تنها یک پروژەاست.
من جزئیات را می دیدم و حتی گاهی روحم بهم میگفت این رفتار غیرطبیعیە. مثلا بلد نبودن یک نرم افزار معمولی در آن سطح، لمس دستم هنگام نشان دادن پروژە در ماشین.
اما ضربە آخر را زمانی خوردم کە من را بە دفترش دعوت کرد ابتدا کە وارد شدم با ادب من را بە نشستن دعوت کرد و بعد از چندلحظە گفت دیر اومدید باید کار رو شروع کنیم. رفت لپ تاپش را آورد و یک کاناپە دو نفری را برای نشستن انتخاب کرد و ازمن خواست یک سری اشکال هندسی را با اتوکد رسم کنم.
در حین کار متوجەشدم اتوکدش از من خیلی بهترە!! در همان حال احساس کردم گاهی دستش را بە پشتم و پهلوم میخورە، ابتدا احساس کردم دارم اشتباە می کنم و نوع حرکت بە صورتی بود کە احساس میکردم توهم دارم. یعنی ابتدا این حرکتها اتفاقی بە نظر میرسید.
اما وقتی برگشتم و گفتم چرا اینکارو می کنید گفت خیلی وقتە از شخصیت شما خوشم آومدە خیلی باهوش و جذابی و این منو جذب تو کردە.
من هم همانطور کە گفتم کمی بهش کراش داشتم و اجازە دادم بیشتر ادامە بدهد. من را ببوسد و حتی بە بدنم دست بزند و البتە اجازە دخول بهش ندادم. و تنها بە لمس بدن و کشیدن آلتش بین پاهام رضایت داد.
وقتی من را بە خانەام رساند تازە فهمیدم چە کاری کردەام و چە اتفاقی برایم افتادە است . من کە بە خیال خودم ایشان عاشق من هست و احتمالا چند وقت دیگر بە خواستگاریم بیاید . تااینکە چند روز بعد در دانشگاە با یکی دوتا از هم کلاسیها صحبت کردم و عمدا سرصحبت را بە این استاد کشاندم.
یکی از بچەها گفت چندروز پیش بە من زنگ زدە است و ازم خواستە بە دفترش بروم برای کار .
ناگهان احساس کردم آب سردی بر تنم ریختە شد از آسمان به زمین افتادم. من با یک بیمار جنسی سریالی طرفم.
بعداز آن روز پیگیر ماجرا شدم از بچەها خواستم کە اگر کسی چیزی در مورد این فرد میداند حتما بگوید دونفر دیگر این حرف من راتایید کردند.
روایت ارسالی به بیدارزنی
#تجاوز
#آزارجنسی
https://telegra.ph/%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D9%BE%D8%A7%D9%86%D8%B2%D8%AF%D9%87%D9%85-09-07
Telegraph
روایت پانزدهم
سلام منم داستانی دارم. در مورد یکی از استادان دانشگاە هنر اصفهان کە استاد رشتە مرمت است. البتە من بە وقتش با تمام بچەهای هم کلاسی کە این مرد برایشان مشکل ایجاد میکرد صحبت کردم و حتی ازشون خواستم کە داستانشون رو بگند. چند نفر صحبت کردند، با حراست دانشگاەهنر…
📌روایت شانزدهم: روایتی از استان بوشهر
از چه کسی باید خشمگین باشم؟
بیدارزنی: روزهاست که با خودم در کلنجارم، برای روایت تجاربم از تبعیض جنسیتی و آزار جنسی. تازه فهمیدهام که دیگران چه رنجی متحمل شدهاند هنگام نوشتن قصههایشان.
این متن را بارها نوشتهام و پاک کردهام. پرداختن به بزرگترین ترومای زندگیام چندان آسان نبوده است و همگام با این جنبش برایم پرسشهایی مطرح شده است که آنها را برای آغاز یک گفتوگو ضمیمه کردهام. نوشتن از تجاوز محارم و بستگان، آن جایی برایم ضرورت یافت که اولاً تجربه زیسته خودم به طور کامل تحت تاثیر آن بوده است و دوم، جای خالی این مبحث به وضوح در میان روایتها و افشاگریها حس میشود.
میخواهم اینجا همان فریادهایی را بزنم که باید در وسط خانهی پدریام و یا وسط حیاط دانشگاه هنر (محلی که در آن درس خواندم) میزدم.
تاریخ یا سال اولین آزار را درست به خاطر ندارم، اما مطمئنم که هنوز مدرسه نمیرفتم و حتی تفاوت آلت زنانه و مردانه را به درستی تشخیص نمیدادم.
انگار که ماجرا از وسط آن در ذهنم ثبت شده است، نه از ابتدا! اینکه او میگوید در اتاق را قفل کن، چراغ را خاموش کن و بخواب و پس از آن تاریکی مطلق…
یادم هست که از یک جایی به بعد او کلید زیرزمین خانه ما را همیشه در جیب خود داشت و مرا به آنجا میبرد و تصویر آب چسبناک و غلیظی که همیشه روی موکت زرشکی میماند و خشک میشد و من نمیدانستم چیست.
او پسر بیست سالهای بود از بستگان خیلی نزدیک که رفتوآمد زیادی به خانهی ما داشت. نمیدانم تا چند سال این رابطه طول کشید اما مدت زمان زیادی گذشت و من داشتم بزرگ میشدم.
ادامه روایت را در لینک زیر بخوانید:
https://t.me/iv?url=http%3A%2F%2Fbidarzani.com/30374&rhash=3ec4f87be6d7d1
از چه کسی باید خشمگین باشم؟
بیدارزنی: روزهاست که با خودم در کلنجارم، برای روایت تجاربم از تبعیض جنسیتی و آزار جنسی. تازه فهمیدهام که دیگران چه رنجی متحمل شدهاند هنگام نوشتن قصههایشان.
این متن را بارها نوشتهام و پاک کردهام. پرداختن به بزرگترین ترومای زندگیام چندان آسان نبوده است و همگام با این جنبش برایم پرسشهایی مطرح شده است که آنها را برای آغاز یک گفتوگو ضمیمه کردهام. نوشتن از تجاوز محارم و بستگان، آن جایی برایم ضرورت یافت که اولاً تجربه زیسته خودم به طور کامل تحت تاثیر آن بوده است و دوم، جای خالی این مبحث به وضوح در میان روایتها و افشاگریها حس میشود.
میخواهم اینجا همان فریادهایی را بزنم که باید در وسط خانهی پدریام و یا وسط حیاط دانشگاه هنر (محلی که در آن درس خواندم) میزدم.
تاریخ یا سال اولین آزار را درست به خاطر ندارم، اما مطمئنم که هنوز مدرسه نمیرفتم و حتی تفاوت آلت زنانه و مردانه را به درستی تشخیص نمیدادم.
انگار که ماجرا از وسط آن در ذهنم ثبت شده است، نه از ابتدا! اینکه او میگوید در اتاق را قفل کن، چراغ را خاموش کن و بخواب و پس از آن تاریکی مطلق…
یادم هست که از یک جایی به بعد او کلید زیرزمین خانه ما را همیشه در جیب خود داشت و مرا به آنجا میبرد و تصویر آب چسبناک و غلیظی که همیشه روی موکت زرشکی میماند و خشک میشد و من نمیدانستم چیست.
او پسر بیست سالهای بود از بستگان خیلی نزدیک که رفتوآمد زیادی به خانهی ما داشت. نمیدانم تا چند سال این رابطه طول کشید اما مدت زمان زیادی گذشت و من داشتم بزرگ میشدم.
ادامه روایت را در لینک زیر بخوانید:
https://t.me/iv?url=http%3A%2F%2Fbidarzani.com/30374&rhash=3ec4f87be6d7d1
بیدارزنی
از چه کسی باید خشمگین باشم؟
بیدارزنی: روزهاست که با خودم در کلنجارم، برای روایت تجاربم از تبعیض جنسیتی و آزار جنسی. تازه فهمیدهام که دیگران چه رنجی متحمل شدهاند هنگام نوشتن قصههایشان. این متن را بارها نوشتهام و پاک کردهام. پرداختن به بزرگترین ترومای زندگیام چندان آسان نبوده است…
۱۸ شهریور #روز_دختر_آبی است. یک سال پیش در چنین روزی #سحر_خدایاری جانباخت. او از هواداران تیم فوتبال استقلال تهران بود و ۱۱شهریور۹۸ در اعتراض به دستگیری و صدور حکم حبس به اتهام تلاش برای ورود به ورزشگاه آزادی، مقابل دادگاه انقلاب تهران اقدام به خودسوزی کرده بود.
@bidarzani
#روزها #دختر_آبی
https://t.co/v8pIx0bew3
@bidarzani
#روزها #دختر_آبی
https://t.co/v8pIx0bew3
Twitter
روزها
۱۸ شهریور #روز_دختر_آبی است. یک سال پیش در چنین روزی #سحر_خدایاری جانباخت. او از هواداران تیم فوتبال استقلال تهران بود و ۱۱شهریور۹۸ در اعتراض به دستگیری و صدور حکم حبس به اتهام تلاش برای ورود به ورزشگاه آزادی، مقابل دادگاه انقلاب تهران اقدام به خودسوزی کرده…
📌روایت هفدهم:
با سلام روایتی که براتون میگم مربوط میشه به سالهای نود و دو و سه. اون سالها من خیلی شیفته فضای روشنفکری در فیسبوک شده بودم و در این اثنی با اکانتی آشنا شدم که در همون زمان هم گویا در بین روشنفکران تهران اسمی در کرده بود،الف.ب
من با ایشون شروع کردم به چت کردن. چون علاقهمند به داستان نویسی بودم و به نظرم ایشون خیلی راوی خوبی بودند. کما اینکه بعدا دو کتاب هم منتشر کردند.
خلاصه من در فیس بوک پیام دادم و شروع کردیم چت کردن و از همون اول بسیار با احترام به ایشون و تعارف معاب راجع به اینکه چقد قلم خوبی دارند و اینکه من چطور میتونم مهارت نوشتم رو گسترش بدم صحبت کردم.
ایشون شمارش رو بهم داد و گفت تماس بگیرم تا راهنمایی کنند. بعد از اینکه تماس گرفتم سریعا بحث رو منحرف کرد و ازم پرسید که دوست داری الان تو بغلم باشی؟
من که شوکه شده بودم نمیفهمیدم داره چه اتفاقی میوفته و درست الان یادم نمیاد محتوای صحبتمون. اما چیزی که یادمه اینه که سعی کردم بحث رو منحرف کنم.
در نهایت با ایشون بیست روز چت کردیم و تلفن حرف زدیم و خودش و مجذوب و شیفته نشون داد به طوری که گفت برم تهران تا ببینمش.
من هم خوشم اومده بود ازش تا اون زمان و گمان میکردم آدمی با این مختصات دلیلی نداره دروغ بگه، از قبل طی کردیم که وقتی رسیدم بریم تو یک کافه بشینیم اما اتفاقی که افتاد این بود که اومد دنبالم.
از اونجا با بهونه اینکه چه فرقی میکنه و مگه اعتماد نداری به من و غیره به خونه دوستش رفتیم. اونجا کلی بهمن شراب داد و من رو به اتاق برد و علی رغم میل باطنی من که با ابراز کلمات هم نشون دادم، باهام رابطه برقرار کرد و بعدم هم بعدازظهر که شد خودم از اونجا با اینکه بلد نبودم راه رو به خونه میزبانم در تهران رفتم.
همون شب بهم گفت که ما به درد هم نمیخوریم و غیره با اینکه من این همه راه رو از شهر دیگه ای به خاطر این آدم رفته بودم تهران تا ببینمش و تو ذهنم چه انسان وارسته و روشنفکری ازش ساخته بودم.
متاسفانه من تا چند وقت پیش حتی نمیدونستم این کار تجاوز بوده و فقط فکر میکردم اغفال شدم چون در ایران کسی این چیزها رو به ما یاد نمیده.
روایت ارسالی به بیدارزنی
#تجاوز
#آزارجنسی
@bidarzani
با سلام روایتی که براتون میگم مربوط میشه به سالهای نود و دو و سه. اون سالها من خیلی شیفته فضای روشنفکری در فیسبوک شده بودم و در این اثنی با اکانتی آشنا شدم که در همون زمان هم گویا در بین روشنفکران تهران اسمی در کرده بود،الف.ب
من با ایشون شروع کردم به چت کردن. چون علاقهمند به داستان نویسی بودم و به نظرم ایشون خیلی راوی خوبی بودند. کما اینکه بعدا دو کتاب هم منتشر کردند.
خلاصه من در فیس بوک پیام دادم و شروع کردیم چت کردن و از همون اول بسیار با احترام به ایشون و تعارف معاب راجع به اینکه چقد قلم خوبی دارند و اینکه من چطور میتونم مهارت نوشتم رو گسترش بدم صحبت کردم.
ایشون شمارش رو بهم داد و گفت تماس بگیرم تا راهنمایی کنند. بعد از اینکه تماس گرفتم سریعا بحث رو منحرف کرد و ازم پرسید که دوست داری الان تو بغلم باشی؟
من که شوکه شده بودم نمیفهمیدم داره چه اتفاقی میوفته و درست الان یادم نمیاد محتوای صحبتمون. اما چیزی که یادمه اینه که سعی کردم بحث رو منحرف کنم.
در نهایت با ایشون بیست روز چت کردیم و تلفن حرف زدیم و خودش و مجذوب و شیفته نشون داد به طوری که گفت برم تهران تا ببینمش.
من هم خوشم اومده بود ازش تا اون زمان و گمان میکردم آدمی با این مختصات دلیلی نداره دروغ بگه، از قبل طی کردیم که وقتی رسیدم بریم تو یک کافه بشینیم اما اتفاقی که افتاد این بود که اومد دنبالم.
از اونجا با بهونه اینکه چه فرقی میکنه و مگه اعتماد نداری به من و غیره به خونه دوستش رفتیم. اونجا کلی بهمن شراب داد و من رو به اتاق برد و علی رغم میل باطنی من که با ابراز کلمات هم نشون دادم، باهام رابطه برقرار کرد و بعدم هم بعدازظهر که شد خودم از اونجا با اینکه بلد نبودم راه رو به خونه میزبانم در تهران رفتم.
همون شب بهم گفت که ما به درد هم نمیخوریم و غیره با اینکه من این همه راه رو از شهر دیگه ای به خاطر این آدم رفته بودم تهران تا ببینمش و تو ذهنم چه انسان وارسته و روشنفکری ازش ساخته بودم.
متاسفانه من تا چند وقت پیش حتی نمیدونستم این کار تجاوز بوده و فقط فکر میکردم اغفال شدم چون در ایران کسی این چیزها رو به ما یاد نمیده.
روایت ارسالی به بیدارزنی
#تجاوز
#آزارجنسی
@bidarzani
🔻وزارت آموزش و پرورش، دختران را از روی جلد کتاب ریاضی سوم دبستان حذف کرد
🔷وزارت آموزش و پرورش با تغییر طرح جلد کتاب ریاضی سوم دبستان، دختران را از روی جلد این کتاب حذف کرد.
🔷در طرح روی جلد کتاب ریاضی سوم دبستان سال تحصیلی ۱۳۹۹-۱۳۹۸ چند دختر و پسر روی جلد نقاشی شده بودند ولی در کتاب امسال، دختران از این طرح و از روی جلد کتاب ریاضی سوم دبستان حذف شدهاند.
🔷حذف دختران از روی جلد کتاب ریاضی سوم دبستان درحالی انجام شده است که نامدارترین ریاضیدان ایرانی طی چند دهه اخیر در جهان، مریم میرزاخانی است که به عنوان اولین ایرانی برنده مدال فیلدز شد.
🔷پس از انتشار خبر حذف دختران از روی جلد کتاب ریاضی سوم دبستان، نسیم بهاری، تصویرگر جلد این کتاب در صفحه اینستاگرام خود با اشاره به اینکه «این طرح رو چند سال پیش برای کتاب ریاضی سوم دبستان کشیده بودم»، گفت که طرح اصلی هم کلی ممیزی [سانسور] خورد و اجازه ندادند یکی از دخترها بالای درخت باشد.»
🔷او اشاره کرد که در طرح اولیه جلد کتاب ریاضی سوم دبستان نیز مقامهای وزارت آموزش و پرورش حتی جایی گفته بودند که انگار یکی از دخترهای روی جلد در حال رفتن به سمت یکی از پسرهاست تا بغلش کند، پس «طرح را اصلاح کنید».
بیشتر بخوانید:
@Iranintltv
🔷وزارت آموزش و پرورش با تغییر طرح جلد کتاب ریاضی سوم دبستان، دختران را از روی جلد این کتاب حذف کرد.
🔷در طرح روی جلد کتاب ریاضی سوم دبستان سال تحصیلی ۱۳۹۹-۱۳۹۸ چند دختر و پسر روی جلد نقاشی شده بودند ولی در کتاب امسال، دختران از این طرح و از روی جلد کتاب ریاضی سوم دبستان حذف شدهاند.
🔷حذف دختران از روی جلد کتاب ریاضی سوم دبستان درحالی انجام شده است که نامدارترین ریاضیدان ایرانی طی چند دهه اخیر در جهان، مریم میرزاخانی است که به عنوان اولین ایرانی برنده مدال فیلدز شد.
🔷پس از انتشار خبر حذف دختران از روی جلد کتاب ریاضی سوم دبستان، نسیم بهاری، تصویرگر جلد این کتاب در صفحه اینستاگرام خود با اشاره به اینکه «این طرح رو چند سال پیش برای کتاب ریاضی سوم دبستان کشیده بودم»، گفت که طرح اصلی هم کلی ممیزی [سانسور] خورد و اجازه ندادند یکی از دخترها بالای درخت باشد.»
🔷او اشاره کرد که در طرح اولیه جلد کتاب ریاضی سوم دبستان نیز مقامهای وزارت آموزش و پرورش حتی جایی گفته بودند که انگار یکی از دخترهای روی جلد در حال رفتن به سمت یکی از پسرهاست تا بغلش کند، پس «طرح را اصلاح کنید».
بیشتر بخوانید:
@Iranintltv
ایران اینترنشنال
وزارت آموزش و پرورش، دختران را از روی جلد کتاب ریاضی سوم دبستان حذف
وزارت آموزش و پرورش با تغییر طرح جلد کتاب ریاضی سوم دبستان، دختران را از روی جلد این کتاب حذف کرد.
📌از من نپرس چرا بعد از این همه سال، از من بپرس تاریخ تجاوز را چه کسی روایت میکند!
✍سین. ح. الف
من در این متن سعی میکنم تاریخ تجاوزهایی که تجربه کردهام را بعد از ۲۱ سال روایت کنم. این تاریخی تحلیلی از تجاوزهای من است و در آن قصد دارم به دو سوال پاسخ دهم:
ـ چرا بعد از این همه سال گفتی یا میخواهی بگویی؟
ـ چرا بعد از تجاوز اعتراض نکردی، چرا در کنار متجاوزت ماندی؛ دوستی با او را رها نکردی یا حتی چرا با متجاوزت زندگی کردی و میکنی؟
من در تاریخ تحلیلی تجاوزهایم وارد جزییات نمیشوم، اسم از کسی نمیبرم و شما به هویت من پی نخواهید برد. در جریانی که راه افتاد زنان و مردان زیادی حرف زدند و از جزییات گفتند؛ حرف آنها حرف من است و تجربهی آنها تجربهی من. در این متن میخواهم با توجه به آنچه بر من گذشته به این دو سوال پاسخ دهم که بسیار و بارها از روایتگرانی که از تجربهی خود گفتند پرسیده شد. چرا که این روزها واکنشهای بسیاری را در فضای مجازی میبینیم که به دنبال فکت و مدرک هستند تا بتوانند روایت آنکه از تجربهی خود از تجاوز میگوید را باور کنند. من هیچ مدرکی ارائه نمیدهم زیرا به دیدگاه پوزتیویستی و فکتمحور در مواجهه با این مسئله نقد دارم. رویکرد فکتمحور در این زمینه چه بسا به حوزهی حقوقی و قانونی مربوط میشود، حوزهای که نقصها و محدودیتهای زیادی در این زمینه دارد و باید از خواب خود بیدار شود.
کسی که تجاوز را تجربه کرده و روایتگرِ تجاوزِ کسی است که من و شما دوست داریم هم این را نمیخواهد. حتی شاید او هم روزی متجاوزش را دوست داشته و هنوز هم دوست دارد؛ این را من به شما میگویم که در ۹ سالگی بابای عزیزم به من تجاوز کرد. من بابایم را دوست داشتم و دارم. بله، هنوز بابایم را دوست دارم با اینکه از ۹ سالگی تا ۲۴ سالگی که از خانهی او بیرون زدم به من آزار جنسی رساند، و همین دوست داشتن و دلسوزی برای پدر متجاوزم بود که عزیزش کرد و این سکوت طولانی را ممکن. بگذارید مسئله را باز کنم؛ یادم میآید وقتی بعد از یک سال که خانواده مطمئن شدند من دیگر به خانه برنمیگردم و مرا نخواهند دید مادرم زنگ زد و گفت: «تو که گفته بودی بابات را بخشیدی چرا بعد ۱۵ سال یادت افتاد که نبخشیدی! تازه بابات به من گفته چیزی نبوده، از بس دوستش داشتی و بچه بودی تخیل کردی! مامان برگرد خونه»!
https://t.me/iv?url=http%3A%2F%2Fbidarzani.com/30384&rhash=3ec4f87be6d7d1
✍سین. ح. الف
من در این متن سعی میکنم تاریخ تجاوزهایی که تجربه کردهام را بعد از ۲۱ سال روایت کنم. این تاریخی تحلیلی از تجاوزهای من است و در آن قصد دارم به دو سوال پاسخ دهم:
ـ چرا بعد از این همه سال گفتی یا میخواهی بگویی؟
ـ چرا بعد از تجاوز اعتراض نکردی، چرا در کنار متجاوزت ماندی؛ دوستی با او را رها نکردی یا حتی چرا با متجاوزت زندگی کردی و میکنی؟
من در تاریخ تحلیلی تجاوزهایم وارد جزییات نمیشوم، اسم از کسی نمیبرم و شما به هویت من پی نخواهید برد. در جریانی که راه افتاد زنان و مردان زیادی حرف زدند و از جزییات گفتند؛ حرف آنها حرف من است و تجربهی آنها تجربهی من. در این متن میخواهم با توجه به آنچه بر من گذشته به این دو سوال پاسخ دهم که بسیار و بارها از روایتگرانی که از تجربهی خود گفتند پرسیده شد. چرا که این روزها واکنشهای بسیاری را در فضای مجازی میبینیم که به دنبال فکت و مدرک هستند تا بتوانند روایت آنکه از تجربهی خود از تجاوز میگوید را باور کنند. من هیچ مدرکی ارائه نمیدهم زیرا به دیدگاه پوزتیویستی و فکتمحور در مواجهه با این مسئله نقد دارم. رویکرد فکتمحور در این زمینه چه بسا به حوزهی حقوقی و قانونی مربوط میشود، حوزهای که نقصها و محدودیتهای زیادی در این زمینه دارد و باید از خواب خود بیدار شود.
کسی که تجاوز را تجربه کرده و روایتگرِ تجاوزِ کسی است که من و شما دوست داریم هم این را نمیخواهد. حتی شاید او هم روزی متجاوزش را دوست داشته و هنوز هم دوست دارد؛ این را من به شما میگویم که در ۹ سالگی بابای عزیزم به من تجاوز کرد. من بابایم را دوست داشتم و دارم. بله، هنوز بابایم را دوست دارم با اینکه از ۹ سالگی تا ۲۴ سالگی که از خانهی او بیرون زدم به من آزار جنسی رساند، و همین دوست داشتن و دلسوزی برای پدر متجاوزم بود که عزیزش کرد و این سکوت طولانی را ممکن. بگذارید مسئله را باز کنم؛ یادم میآید وقتی بعد از یک سال که خانواده مطمئن شدند من دیگر به خانه برنمیگردم و مرا نخواهند دید مادرم زنگ زد و گفت: «تو که گفته بودی بابات را بخشیدی چرا بعد ۱۵ سال یادت افتاد که نبخشیدی! تازه بابات به من گفته چیزی نبوده، از بس دوستش داشتی و بچه بودی تخیل کردی! مامان برگرد خونه»!
https://t.me/iv?url=http%3A%2F%2Fbidarzani.com/30384&rhash=3ec4f87be6d7d1
بیدارزنی
از من نپرس چرا بعد از این همه سال، از من بپرس تاریخ تجاوز را چه کسی روایت میکند! - بیدارزنی
میدانید! کسی که تجاوز را تجربه کرده بیشتر از همه تاریخی که متجاوز روایت میکند را باور میکند. بیشتر از همه به دنبال فکت و مدرک است و بیشتر از همه فراموش میکند یا زور میزند که به یاد نیاورد، که کثیف نکند! و آنقدر فراموش نمیکند و از روایت خودش فرار میکند…
📌روایت هجدهم
سلام وقت بخیر ... راستش جرات پیدا کردم بعد ۷ سال نوشتم... لطفا بدون ناممنتشر کنید ... یه دنیا ممنونمممم...
با س.ب در کارگاه طرح واره درمانی دکتر ح آشنا شدم بهمن ۹۱ و نمیدانم چطور ولی آشنایی ما ادامه دار شد به واسطه همکاری و پیشنهاد کاری و من نزدیک دوسال در سپیده دانایی به واسطه او کار میکردم. گه گاه پیام میداد تا اینکه ۵ مرداد ۹۲ بود که من تبریز بودم یک شب به من پیام داد که وقت داری کمی اختلاط کنیم و راجع به رویکرد اکت، صحبت رو شروع کرد و نهایتا رسید به مسائل جنسی و شروع کرد در مورد مسائل جنسی صحبت کردن.
به من گفت که تو خیلی گارد داری و این حرفه ماست و باید یاد بگیری و باید حل کنی این تابو رو و بعد گفت کی برمیگردی بیا کلینیک راجع بهش صحبت کنیم؟
و از اونجایی که برای پایان نامه ام به من گفته بود چند تا مقاله راجع به طرح واره درمانی برایم پیدا میکند گفت مقاله ها رو هم آماده کردم و فلش بیار کلینیک که هم اونا رو بدم و هم گپ بزنیم راجع به رویکرد و گارد تو.
من ۱۹ مرداد باهاش قرار گذاشتم. گفت بیا کلینیک.گفت رسیدی پیام بده. من کمی زودتر رسیدم. پیام دادم، منتظر میمونم مراجعاتون تموم شد بهم بگید.
سریع پیام داد بیا بالا مراجعم الان رفت. من رفتم بالا به استقبالم اومد تا جلوی در کلینیک. اولش متوجه نشدم و بعد که رفتیم گفتم کسی نیست. گفت نه همکارا رفتند و من رو به اتاق مشاوره راهنمایی کرد و گفت راحت باش من برم یه چایی بیارم. گفتم من چایی خور نیستم، یه کم هم عجله دارم. پذیرایی نمیخواد.
گفت نمیشه که و رفت از اتاق بیرون. صدای قفل کردن در آپارتمان رو شنیدم. از اتاق اومدم بیرون. گفتم چرا در رو قفل کردین؟ گفت راحت باشیم منشی ها کلید دارند. گفتم راحت باشیم. کم کم داشتم میترسیدم ولی تو دلم گفتم نه همکارته بیخیال نترس چیزی نیست!
وارد اتاق شد. گفت پس حداقل آب بیارم گفتم نه مرسی من باید زود برم خونه. و روبه روی من روی کاناپه نشست و گفت چرا معذبی. بیا کنارم بذار من لپتاپم رو بیارم. بیا مقاله ها رو نشونت بدم. بلند شد لپ تاپش رو از روی میز آورد و به سمت من اومد دستم رو گرفت تا بلندم کند و من از اونجایی که نمیخواستم متوجه ترسم بشه بلند شدم و رفتم کنارش نشستم.
لپ تاپش رو باز کرد و مقالات رو نشانم داد و متوجه شدم دستش رو انداخت گردنم. من از ترس قفل کرده بودم و اصلا نمیدونستم باید چیکار کنم.
اومدم بلند شم که بلند شد و گفت هیش کاریت ندارم فقط میخوام گاردت بریزه. خیلی بده اینقدر گارد داری باید حلش کنی خودت درمانگری و و شال من رو آرام از سرم کشید و ...
لال شده بودم.اصلا زبونم بند اومده بود از ترس. گفتم یه لیوان آب میاری لطفا گفت دستگاه آبسرد کن بیرونه، پاشو برو بیار خودت عزیزم. بلند شدم و رفتم آب آوردم دستام میلرزید.
وارد اتاق شدم و دیدم نزدیک در با بالا تنه برهنه ایستاده. دستم رو کشید و سریع در اتاق رو قفل کرد. بغلم کرد و دیگه چیز زیادی یادم نیست. فقط مثل یه تیکه گوشت افتاده بود روی کاناپه و اولین بار بود که آلت جنسی مردانه رو از نزدیک میدیدم. ترسیده بودم. طوریکه از ترس خودم رو خیس کردم ...
گفت الهی نترس کاری ندارم میخوام کمکت کنم خیلی بده اینجوری گارد داری ............ فریاد میزدم تو رو خدا بدم میاد میگفت هیش چرا عزیز دلم و ادامه میداد.....
نمیتونم دیگه ادامه بدم ....
#تجاوز
#آزارجنسی
@bidarzani
سلام وقت بخیر ... راستش جرات پیدا کردم بعد ۷ سال نوشتم... لطفا بدون ناممنتشر کنید ... یه دنیا ممنونمممم...
با س.ب در کارگاه طرح واره درمانی دکتر ح آشنا شدم بهمن ۹۱ و نمیدانم چطور ولی آشنایی ما ادامه دار شد به واسطه همکاری و پیشنهاد کاری و من نزدیک دوسال در سپیده دانایی به واسطه او کار میکردم. گه گاه پیام میداد تا اینکه ۵ مرداد ۹۲ بود که من تبریز بودم یک شب به من پیام داد که وقت داری کمی اختلاط کنیم و راجع به رویکرد اکت، صحبت رو شروع کرد و نهایتا رسید به مسائل جنسی و شروع کرد در مورد مسائل جنسی صحبت کردن.
به من گفت که تو خیلی گارد داری و این حرفه ماست و باید یاد بگیری و باید حل کنی این تابو رو و بعد گفت کی برمیگردی بیا کلینیک راجع بهش صحبت کنیم؟
و از اونجایی که برای پایان نامه ام به من گفته بود چند تا مقاله راجع به طرح واره درمانی برایم پیدا میکند گفت مقاله ها رو هم آماده کردم و فلش بیار کلینیک که هم اونا رو بدم و هم گپ بزنیم راجع به رویکرد و گارد تو.
من ۱۹ مرداد باهاش قرار گذاشتم. گفت بیا کلینیک.گفت رسیدی پیام بده. من کمی زودتر رسیدم. پیام دادم، منتظر میمونم مراجعاتون تموم شد بهم بگید.
سریع پیام داد بیا بالا مراجعم الان رفت. من رفتم بالا به استقبالم اومد تا جلوی در کلینیک. اولش متوجه نشدم و بعد که رفتیم گفتم کسی نیست. گفت نه همکارا رفتند و من رو به اتاق مشاوره راهنمایی کرد و گفت راحت باش من برم یه چایی بیارم. گفتم من چایی خور نیستم، یه کم هم عجله دارم. پذیرایی نمیخواد.
گفت نمیشه که و رفت از اتاق بیرون. صدای قفل کردن در آپارتمان رو شنیدم. از اتاق اومدم بیرون. گفتم چرا در رو قفل کردین؟ گفت راحت باشیم منشی ها کلید دارند. گفتم راحت باشیم. کم کم داشتم میترسیدم ولی تو دلم گفتم نه همکارته بیخیال نترس چیزی نیست!
وارد اتاق شد. گفت پس حداقل آب بیارم گفتم نه مرسی من باید زود برم خونه. و روبه روی من روی کاناپه نشست و گفت چرا معذبی. بیا کنارم بذار من لپتاپم رو بیارم. بیا مقاله ها رو نشونت بدم. بلند شد لپ تاپش رو از روی میز آورد و به سمت من اومد دستم رو گرفت تا بلندم کند و من از اونجایی که نمیخواستم متوجه ترسم بشه بلند شدم و رفتم کنارش نشستم.
لپ تاپش رو باز کرد و مقالات رو نشانم داد و متوجه شدم دستش رو انداخت گردنم. من از ترس قفل کرده بودم و اصلا نمیدونستم باید چیکار کنم.
اومدم بلند شم که بلند شد و گفت هیش کاریت ندارم فقط میخوام گاردت بریزه. خیلی بده اینقدر گارد داری باید حلش کنی خودت درمانگری و و شال من رو آرام از سرم کشید و ...
لال شده بودم.اصلا زبونم بند اومده بود از ترس. گفتم یه لیوان آب میاری لطفا گفت دستگاه آبسرد کن بیرونه، پاشو برو بیار خودت عزیزم. بلند شدم و رفتم آب آوردم دستام میلرزید.
وارد اتاق شدم و دیدم نزدیک در با بالا تنه برهنه ایستاده. دستم رو کشید و سریع در اتاق رو قفل کرد. بغلم کرد و دیگه چیز زیادی یادم نیست. فقط مثل یه تیکه گوشت افتاده بود روی کاناپه و اولین بار بود که آلت جنسی مردانه رو از نزدیک میدیدم. ترسیده بودم. طوریکه از ترس خودم رو خیس کردم ...
گفت الهی نترس کاری ندارم میخوام کمکت کنم خیلی بده اینجوری گارد داری ............ فریاد میزدم تو رو خدا بدم میاد میگفت هیش چرا عزیز دلم و ادامه میداد.....
نمیتونم دیگه ادامه بدم ....
#تجاوز
#آزارجنسی
@bidarzani
📌معرفی کتاب «صعود زندگی من»
✍ناهید نوروزی
@bidarzani
🔷لارا ایوانز زنی کوهنورد از ایالات متحده آمریکا داستان زندگیاش را در این کتاب به تصویر کشیده است. این کتاب مستندی سرشار از مبارزه، هیجان، موفقیت و رنگ واقعی جریان زندگی است. ایوانز انسانی است که لحظهها را قدر دانسته و زندگی کرده است. خواندن داستان زندگیاش نویدی است برای تمامی انسانها بهویژه برای زنانی که مبتلا به بیماری سرطان سینه هستند و نیز برای زنان کوهنورد تا با الهام از زندگی او به مبارزات و تلاشهای خود برای درمان بیماری و صعود به قلهها ادامه دهند.
🔹لارا ایوانز روایت خود را اینگونه آغاز میکند و میگوید: هر انسانی باید به چیزی علاقه داشته باشد. هر یک از ما باید این چیز را کشف کند و دنبال آن برود. دنبال خواستهای که بدون آن نمیتوان زندگی کرد و برای من این چیز صعود به کوههاست. وی کوهنوردی را از صعود به قله رینیر[۱]، بلندترین قله ایالات واشنگتن با ارتفاع حدود ۴۳۹۲ متر آغاز کرد. صعود اول وی به دلیل آسیبدیدگی منجر به رسیدن به قله نشد اما او پس از درمان آسیبدیدگیاش بارها به این قله صعود کرد. لارا ایوانز در اوت ۱۹۸۹ قبل از رسیدن به چهلسالگی متوجه شد که مبتلا به سرطان سینه است. وی در مقدمهی کتابش عنوان کرده: این کتاب شرح رویدادهای سفر من از آستانهی مرگ و اعماق ناامیدی به قلههای بعضی از بلندترین کوههای اقصی نقاط کره زمین است.
🔹با خواندن این کتاب متوجه میشویم که شباهت زیادی بین مبارزه با بیماری سرطان سینه و کوهنوردی در تسلیمناپذیری وجود دارد.
#معرفی_کتاب
👈🏽ادامه مطلب را در INSTANT VIEW بخوانید👇🏼
https://t.me/iv?url=http%3A%2F%2Fbidarzani.com/30367&rhash=3ec4f87be6d7d1
✍ناهید نوروزی
@bidarzani
🔷لارا ایوانز زنی کوهنورد از ایالات متحده آمریکا داستان زندگیاش را در این کتاب به تصویر کشیده است. این کتاب مستندی سرشار از مبارزه، هیجان، موفقیت و رنگ واقعی جریان زندگی است. ایوانز انسانی است که لحظهها را قدر دانسته و زندگی کرده است. خواندن داستان زندگیاش نویدی است برای تمامی انسانها بهویژه برای زنانی که مبتلا به بیماری سرطان سینه هستند و نیز برای زنان کوهنورد تا با الهام از زندگی او به مبارزات و تلاشهای خود برای درمان بیماری و صعود به قلهها ادامه دهند.
🔹لارا ایوانز روایت خود را اینگونه آغاز میکند و میگوید: هر انسانی باید به چیزی علاقه داشته باشد. هر یک از ما باید این چیز را کشف کند و دنبال آن برود. دنبال خواستهای که بدون آن نمیتوان زندگی کرد و برای من این چیز صعود به کوههاست. وی کوهنوردی را از صعود به قله رینیر[۱]، بلندترین قله ایالات واشنگتن با ارتفاع حدود ۴۳۹۲ متر آغاز کرد. صعود اول وی به دلیل آسیبدیدگی منجر به رسیدن به قله نشد اما او پس از درمان آسیبدیدگیاش بارها به این قله صعود کرد. لارا ایوانز در اوت ۱۹۸۹ قبل از رسیدن به چهلسالگی متوجه شد که مبتلا به سرطان سینه است. وی در مقدمهی کتابش عنوان کرده: این کتاب شرح رویدادهای سفر من از آستانهی مرگ و اعماق ناامیدی به قلههای بعضی از بلندترین کوههای اقصی نقاط کره زمین است.
🔹با خواندن این کتاب متوجه میشویم که شباهت زیادی بین مبارزه با بیماری سرطان سینه و کوهنوردی در تسلیمناپذیری وجود دارد.
#معرفی_کتاب
👈🏽ادامه مطلب را در INSTANT VIEW بخوانید👇🏼
https://t.me/iv?url=http%3A%2F%2Fbidarzani.com/30367&rhash=3ec4f87be6d7d1
بیدارزنی
معرفی کتاب «صعود زندگی من» - بیدارزنی
ایوانز انسانی است که لحظهها را قدر دانسته و زندگی کرده است. خواندن داستان زندگیاش نویدی است برای تمامی انسانها بهویژه برای زنانی که مبتلا به بیماری سرطان سینه هستند و نیز برای زنان کوهنورد تا با الهام از زندگی او به مبارزات و تلاشهای خود برای درمان بیماری…
📌انتقال اجباری الهام خمسه به بیمارستان روانپزشکی
الهام خمسه، زندانی سیاسی روز شنبه ۲۲ شهریورماه به صورت اجباری از زندان اوین به بیمارستان روانپزشکی امینآباد منتقل شد. خانم خمسه از اواخر مردادماه امسال دوران محکومیت ۲ ساله خود را در بند زنان زندان اوین سپری میکرد.
یک منبع مطلع از وضعیت خانم خمسه در این خصوص به هرانا گفت: “الهام خمسه از پیش پرونده پزشکی داشت اما انتقال امروز بدون درخواست ایشان انجام شده است”.
الهام خمسه پیشتر در حین شعارنویسی در یکی از خیابانهای تهران بازداشت و نهایتا توسط دادگاه انقلاب تهران از بابت اتهام توهین به رهبری به ۲ سال حبس تعزیری محکوم شد.
وی اواخر مردادماه امسال برای تحمل دوران محکومیت خود بازداشت و به بند زنان زندان اوین منتقل شد.
الهام خمسه، حدودا ۴۰ ساله و شهروند ساکن تهران است.
/هرانا
@bidarzani
الهام خمسه، زندانی سیاسی روز شنبه ۲۲ شهریورماه به صورت اجباری از زندان اوین به بیمارستان روانپزشکی امینآباد منتقل شد. خانم خمسه از اواخر مردادماه امسال دوران محکومیت ۲ ساله خود را در بند زنان زندان اوین سپری میکرد.
یک منبع مطلع از وضعیت خانم خمسه در این خصوص به هرانا گفت: “الهام خمسه از پیش پرونده پزشکی داشت اما انتقال امروز بدون درخواست ایشان انجام شده است”.
الهام خمسه پیشتر در حین شعارنویسی در یکی از خیابانهای تهران بازداشت و نهایتا توسط دادگاه انقلاب تهران از بابت اتهام توهین به رهبری به ۲ سال حبس تعزیری محکوم شد.
وی اواخر مردادماه امسال برای تحمل دوران محکومیت خود بازداشت و به بند زنان زندان اوین منتقل شد.
الهام خمسه، حدودا ۴۰ ساله و شهروند ساکن تهران است.
/هرانا
@bidarzani
📌دربارهی امکان همبستگی در مواجهه با روایتهای آزار و تجاوز جنسی
✍مهتاب محبوب
@bidarzani
📍 انتشار روایتهای وقوع تجاوز و آزار جنسی از زبان آزاردیدگان و در این حجم، نقطه عطفی در تاریخ و روان جامعهی ایرانی است و تأثیر آن در سطوح مختلف زندگی ما عیان و باقی خواهد ماند. از اولین روایتهای چند دختر دانشجو درباره آزار جنسی در زمان تحصیل در دبیرستان که پس از مدتی کوتاه وادار به عذرخواهی شدند تا این لحظه سیر حوادث به سرعت فضای مجازی ـ و گاه حقیقی ـ را میپیماید و هنوز پایانی بر آن متصور نیست. به رغم روایتهای متعدد مطرحشده، تاکنون تنها یک مورد بعد از ترند شدن نام متهم در توییتر و با شکایت آزاردیدگان بازداشت و رسیدگی قضایی به پرونده او آغاز شده است.
📍برخی نامداران عرصههای نقاشی، موسیقی و پژوهشهای اجتماعی که متهم به تجاوز یا آزار جنسیاند به اعلام تکذیبیههایی در فضای مجازی اکتفا و اتهامات را «قویاً» رد کردهاند. مرور کلی روند روایتگریها و واکنشها پژوهشی همهجانبه را میطلبد در زمانیکه کمی از میانهی این طوفان فاصله گرفته باشیم. با این همه برخی پرسشها و دغدغهها در این بستر مدام تکرار میشوند. این یادداشت قصد دارد به یک ایدهی کلی در این زمینه و واکنشهای فمینیستهای ایرانی به آن بپردازد:
🔺مجازات و بازتولید خشونت
📍احتمالاً شما هم در گفتگوهای بسیاری شنیدهاید که «ما» تاریخنگاری نداریم، تاریخ اقتصاد نداریم، حافظه جمعی نداریم و هزار حیطهی دیگر که «ما» دربارهی خودمان در آن شناخت نداریم و حتی از این که شناختی در این زمینه نداریم آگاه هم نیستیم.
📍زن ایرانی نیز به مثابه شیئی استثنایی و با خلقوخویی خاص تصویر میشود که گاه با دوز و کلک از اندرونی مشغول دسیسهی به شهادت رساندن امیرکبیرهای زمان است، گاه با مهریه به استثمار همسران مشغول و غیر از آن فمینیستی مردستیز و ستیزهجو.
#آزارجنسی
#تجاوز
👈🏽ادامه مطلب را در INSTANT VIEW بخوانید👇🏼
https://t.me/iv?url=http%3A%2F%2Fbidarzani.com/30379&rhash=3ec4f87be6d7d1
✍مهتاب محبوب
@bidarzani
📍 انتشار روایتهای وقوع تجاوز و آزار جنسی از زبان آزاردیدگان و در این حجم، نقطه عطفی در تاریخ و روان جامعهی ایرانی است و تأثیر آن در سطوح مختلف زندگی ما عیان و باقی خواهد ماند. از اولین روایتهای چند دختر دانشجو درباره آزار جنسی در زمان تحصیل در دبیرستان که پس از مدتی کوتاه وادار به عذرخواهی شدند تا این لحظه سیر حوادث به سرعت فضای مجازی ـ و گاه حقیقی ـ را میپیماید و هنوز پایانی بر آن متصور نیست. به رغم روایتهای متعدد مطرحشده، تاکنون تنها یک مورد بعد از ترند شدن نام متهم در توییتر و با شکایت آزاردیدگان بازداشت و رسیدگی قضایی به پرونده او آغاز شده است.
📍برخی نامداران عرصههای نقاشی، موسیقی و پژوهشهای اجتماعی که متهم به تجاوز یا آزار جنسیاند به اعلام تکذیبیههایی در فضای مجازی اکتفا و اتهامات را «قویاً» رد کردهاند. مرور کلی روند روایتگریها و واکنشها پژوهشی همهجانبه را میطلبد در زمانیکه کمی از میانهی این طوفان فاصله گرفته باشیم. با این همه برخی پرسشها و دغدغهها در این بستر مدام تکرار میشوند. این یادداشت قصد دارد به یک ایدهی کلی در این زمینه و واکنشهای فمینیستهای ایرانی به آن بپردازد:
🔺مجازات و بازتولید خشونت
📍احتمالاً شما هم در گفتگوهای بسیاری شنیدهاید که «ما» تاریخنگاری نداریم، تاریخ اقتصاد نداریم، حافظه جمعی نداریم و هزار حیطهی دیگر که «ما» دربارهی خودمان در آن شناخت نداریم و حتی از این که شناختی در این زمینه نداریم آگاه هم نیستیم.
📍زن ایرانی نیز به مثابه شیئی استثنایی و با خلقوخویی خاص تصویر میشود که گاه با دوز و کلک از اندرونی مشغول دسیسهی به شهادت رساندن امیرکبیرهای زمان است، گاه با مهریه به استثمار همسران مشغول و غیر از آن فمینیستی مردستیز و ستیزهجو.
#آزارجنسی
#تجاوز
👈🏽ادامه مطلب را در INSTANT VIEW بخوانید👇🏼
https://t.me/iv?url=http%3A%2F%2Fbidarzani.com/30379&rhash=3ec4f87be6d7d1
بیدارزنی
دربارهی امکان همبستگی در مواجهه با روایتهای آزار و تجاوز جنسی - بیدارزنی
هر چند آزمونهای پیش از این نشان داده که وقتی کرامت انسانی زنان و حق آنان بر بدنشان مطرح است، به سختی میتوان روی همبستگی مردان ِ(اغلب واجد امتیاز، دارای رسانه، موقعیت ممتاز و سرمایه اجتماعی و…) فارغ از وابستگیهای قبیلهای و سیاسی حساب کرد، خواست دادرسی…
📌روایت نوزدهم
سلام
وقتتون بخیرمن ۲ تا روایت تجاوز اون هم توی ۶ و ۷ سالگی دارم.
⭕️اولیش:
خاله بابام یه خانم خیلی دوس داشتنی و آروم بود و من خیلی دوسش داشتم و دارم.خونه اونا کنار خونه ما بود و هر موقع مامانم جایی کار داشت به اصرار خودم منو میبرد اونجا. آخه یه دختر تقریبا چهار پنج سال از خودم بزرگتر داشت که باهاش بازی میکردم و از طرفی خاله هم خیلی با من مهربون بود.
اونا یه پسر داشتن که اکثر مواقع خونه نبود و سر کار بود.حداقل تو اون تایمی که من اونجا میبودم اون نبود.
یه روز که اونجا بودم خاله میخواست بره نونوایی و از من خواست باهاش برم. اما من گفتم با مهناز خونه میمونم.یادمه مهناز تو اتاقش داشت تکالیفشو انجام میداد و من از روی کنجکاوی رفتم توی اتاق برادرش که کلی پوستر و کلکسیون ماشین اسباب بازی داشت و برام خیلی جذاب بود.
اون زمان فک میکنم حدودای ۲۲ ۲۳ سالش بود
توی اتاقش بودم که یهو دیدم اومد توی اتاق و من چون خیلی نمیدیمش اصلا باش راحت نبودم
ترسیدم و عذر خواهی کردم.گفتم ببخشید بدون اجازه اومدم الان میرم که یهو دستم رو گرفت(لحظه به لحظه اش و تمام مکالمات با اینکه ۱۷ سال گذشته تو ذهنمه).
گفت:کجا میری عمو جون. گفتم میرم پیش مهناز
گفت: مهناز مشق داره همینجا بمون. و در رو قفل کرد.دیدم شلوارشو در آورد و با شورت بود.
خجالت کشیدم.گفتم میخوام برم. بغلم کرد و من رو کنار خودش روی تخت خوابوند و گفت بیا میخوایم باهم بازی کنیم. گفتم نمیخوام ولم کن. گفت اگر سر و صدا کنی محکم میزنمت.و با دستش دهنمو گرفت. دامنم رو داد بالا.حرکت آلتشو روی پشتم حس میکردم و بغض کرده بودم.
اون موقع من نمیفهمیدم چیکار میکنه اما میدونستم کاره خوبی نیست.اولش آلتشو بین پاهام حرکت میداد اما بعد یهو یه درد شدید توی بدنم حس کردم و هنوز هم انگار اون درد رو یادمه. نمیدونم دقیق چقد طول کشید اما یه کم که گذشت ولم کرد و گفت بازی تموم شد برو اما به کسی این بازی رو بگی هرجا باشی میام محکم میزنمت.
تو تمام اون مدت من اشک میریختم و درد میکشیدم.رفتم پیش مهناز و گریه میکردم.مهناز پرسید چی شده. ترسیدم و گفتم خوردم زمین.
چیزی رو روی باسنم حس میکردم. رفتم توی دسشویی و نشستم و دیدم مدفوعم و یه مایع سفید که اون موقع نمیدوستم چیه روی سنگ ریخت.
یادمه تا چند روز حالم بد بود و تا کسی چیزی ازم میپرسید گریه میکردم و میترسیدم حرف بزنم. مامانم فکر میکرد شب از چیزی ترسیدم (مثل بقیه بچه ها ) و منو برد پیش مشاور اما بازم ترسیدم حرف بزنم.
من حتی خودمم مقصر میدونستم و فکر میکردم کاره خیلی بدی کردم و با هیچکس راجع به این موضوع حرف نمیزدم.
⭕️دومین تجاوز به وسیله داییم بود.
یادمه اون موقع ها داییم ۱۸ ۱۹ ساله میشد و من ۷ سال و برای کار اومده بود شهر خونه ما و با ما زندگی میکرد.
یادمه هر وقت که میخواستم روی پاش بشینیم آلتشرو صاف میکرد و منو روی آلتش مینشوند و من انقدر بچه بودم که نمیفهمیدم داره از من سو استفاده میکنه.
از یه جایی به بعد دیگه سعی میکردم روی پاش نشینم. چون بدم میومد از این کارش تا اینکه چند وقت بعدش ما اثاث کشی داشتیم.
مامان و بابام یکسری اثاث رو بردن خونه جدید و من دایی خونه قبلی موندیم تا بیان ما و بقیه خرده ریزه ها رو ببرند.
داییم اول من رو مثل همیشه روی پاش گذاشت اما اینبار من رو ثابت نگه نداشت و روی آلتش جابجا میکرد.بهش گفتم دایی چرا اینطوری میکنی. که متاسفانه اونم از بچگی من سواستفاده کرد و گفت داریم بازی میکنیم.
به همین راضی نشد و شلوارش رو کشید پایین و شلوار من رو هم میخواست بکشه پایین که من مقاومت کردم.گفتم دایی زشته.
گفت نه من داییتم زشت نیست. اشکال نداره.بیا بقیه بازی مونو بکنیم. تا زانو شلوار منو پایین کشید و آلتش رو بین پاهام حرکت میداد.گفتم دایی من از این بازی خوشم نمیاد دوستش ندارم.
گفت الان تموم میشه دایی.
یادمه گریه ام گرفت که منو بغل کرد و لبامو میبوسید میگف دایی چیزی نیست بازیه
همه از این بازی ها میکنند.نمیدونم ارضا شد یا نه. اما زنگ در زده شد و مامان و بابام اومدند.
بهمگفت اگه در مورد این بازی به مامانت بگی دعوات میکنه و میزندت. من باز هم ترسیدم راجع به این موضوع به کسی بگم.
سالهاست از این ماجراها میگذره و من هر موقع یاد اون روزها میوفتم بعض میکنم. هنوز هم بعد از ۱۷ ۱۸ سال با هیچ کس راجع به این موضوعها حرف نزدم. و یکی از اون متجاوزین رو که داییمه مجبورم همیشه ببینم و تحمل کنم.
هیچ وقت هیچ کدوم شون رو نمیبخشم و ازشون متنفرم
من فقط یه بچه بودم.
#تجاوز
#آزارجنسی
@bidarzani
سلام
وقتتون بخیرمن ۲ تا روایت تجاوز اون هم توی ۶ و ۷ سالگی دارم.
⭕️اولیش:
خاله بابام یه خانم خیلی دوس داشتنی و آروم بود و من خیلی دوسش داشتم و دارم.خونه اونا کنار خونه ما بود و هر موقع مامانم جایی کار داشت به اصرار خودم منو میبرد اونجا. آخه یه دختر تقریبا چهار پنج سال از خودم بزرگتر داشت که باهاش بازی میکردم و از طرفی خاله هم خیلی با من مهربون بود.
اونا یه پسر داشتن که اکثر مواقع خونه نبود و سر کار بود.حداقل تو اون تایمی که من اونجا میبودم اون نبود.
یه روز که اونجا بودم خاله میخواست بره نونوایی و از من خواست باهاش برم. اما من گفتم با مهناز خونه میمونم.یادمه مهناز تو اتاقش داشت تکالیفشو انجام میداد و من از روی کنجکاوی رفتم توی اتاق برادرش که کلی پوستر و کلکسیون ماشین اسباب بازی داشت و برام خیلی جذاب بود.
اون زمان فک میکنم حدودای ۲۲ ۲۳ سالش بود
توی اتاقش بودم که یهو دیدم اومد توی اتاق و من چون خیلی نمیدیمش اصلا باش راحت نبودم
ترسیدم و عذر خواهی کردم.گفتم ببخشید بدون اجازه اومدم الان میرم که یهو دستم رو گرفت(لحظه به لحظه اش و تمام مکالمات با اینکه ۱۷ سال گذشته تو ذهنمه).
گفت:کجا میری عمو جون. گفتم میرم پیش مهناز
گفت: مهناز مشق داره همینجا بمون. و در رو قفل کرد.دیدم شلوارشو در آورد و با شورت بود.
خجالت کشیدم.گفتم میخوام برم. بغلم کرد و من رو کنار خودش روی تخت خوابوند و گفت بیا میخوایم باهم بازی کنیم. گفتم نمیخوام ولم کن. گفت اگر سر و صدا کنی محکم میزنمت.و با دستش دهنمو گرفت. دامنم رو داد بالا.حرکت آلتشو روی پشتم حس میکردم و بغض کرده بودم.
اون موقع من نمیفهمیدم چیکار میکنه اما میدونستم کاره خوبی نیست.اولش آلتشو بین پاهام حرکت میداد اما بعد یهو یه درد شدید توی بدنم حس کردم و هنوز هم انگار اون درد رو یادمه. نمیدونم دقیق چقد طول کشید اما یه کم که گذشت ولم کرد و گفت بازی تموم شد برو اما به کسی این بازی رو بگی هرجا باشی میام محکم میزنمت.
تو تمام اون مدت من اشک میریختم و درد میکشیدم.رفتم پیش مهناز و گریه میکردم.مهناز پرسید چی شده. ترسیدم و گفتم خوردم زمین.
چیزی رو روی باسنم حس میکردم. رفتم توی دسشویی و نشستم و دیدم مدفوعم و یه مایع سفید که اون موقع نمیدوستم چیه روی سنگ ریخت.
یادمه تا چند روز حالم بد بود و تا کسی چیزی ازم میپرسید گریه میکردم و میترسیدم حرف بزنم. مامانم فکر میکرد شب از چیزی ترسیدم (مثل بقیه بچه ها ) و منو برد پیش مشاور اما بازم ترسیدم حرف بزنم.
من حتی خودمم مقصر میدونستم و فکر میکردم کاره خیلی بدی کردم و با هیچکس راجع به این موضوع حرف نمیزدم.
⭕️دومین تجاوز به وسیله داییم بود.
یادمه اون موقع ها داییم ۱۸ ۱۹ ساله میشد و من ۷ سال و برای کار اومده بود شهر خونه ما و با ما زندگی میکرد.
یادمه هر وقت که میخواستم روی پاش بشینیم آلتشرو صاف میکرد و منو روی آلتش مینشوند و من انقدر بچه بودم که نمیفهمیدم داره از من سو استفاده میکنه.
از یه جایی به بعد دیگه سعی میکردم روی پاش نشینم. چون بدم میومد از این کارش تا اینکه چند وقت بعدش ما اثاث کشی داشتیم.
مامان و بابام یکسری اثاث رو بردن خونه جدید و من دایی خونه قبلی موندیم تا بیان ما و بقیه خرده ریزه ها رو ببرند.
داییم اول من رو مثل همیشه روی پاش گذاشت اما اینبار من رو ثابت نگه نداشت و روی آلتش جابجا میکرد.بهش گفتم دایی چرا اینطوری میکنی. که متاسفانه اونم از بچگی من سواستفاده کرد و گفت داریم بازی میکنیم.
به همین راضی نشد و شلوارش رو کشید پایین و شلوار من رو هم میخواست بکشه پایین که من مقاومت کردم.گفتم دایی زشته.
گفت نه من داییتم زشت نیست. اشکال نداره.بیا بقیه بازی مونو بکنیم. تا زانو شلوار منو پایین کشید و آلتش رو بین پاهام حرکت میداد.گفتم دایی من از این بازی خوشم نمیاد دوستش ندارم.
گفت الان تموم میشه دایی.
یادمه گریه ام گرفت که منو بغل کرد و لبامو میبوسید میگف دایی چیزی نیست بازیه
همه از این بازی ها میکنند.نمیدونم ارضا شد یا نه. اما زنگ در زده شد و مامان و بابام اومدند.
بهمگفت اگه در مورد این بازی به مامانت بگی دعوات میکنه و میزندت. من باز هم ترسیدم راجع به این موضوع به کسی بگم.
سالهاست از این ماجراها میگذره و من هر موقع یاد اون روزها میوفتم بعض میکنم. هنوز هم بعد از ۱۷ ۱۸ سال با هیچ کس راجع به این موضوعها حرف نزدم. و یکی از اون متجاوزین رو که داییمه مجبورم همیشه ببینم و تحمل کنم.
هیچ وقت هیچ کدوم شون رو نمیبخشم و ازشون متنفرم
من فقط یه بچه بودم.
#تجاوز
#آزارجنسی
@bidarzani
خیانت میکنند، میگویند پرستو بود
بخشی از گفتگوی فائزه هاشمی با روزنامه شرق در مورد بحث آزار جنسی در عرصه سیاست:
متأسفانه عمدتا با اسم صیغه تمامش میکنند. بخشی از سیاستمداران و مردان ما آلوده شدهاند. مردان هم لفظ پرستو را یاد گرفتهاند و از آن سوءاستفاده میکنند.
هوسبازیهای خودشان را ربط میدهند به وجود پرستوها، درصورتیکه برعکس است؛ یعنی اول این رابطه است و بعد این خانمها تبدیل به پرستو میشوند.
@bidarzani
بخشی از گفتگوی فائزه هاشمی با روزنامه شرق در مورد بحث آزار جنسی در عرصه سیاست:
متأسفانه عمدتا با اسم صیغه تمامش میکنند. بخشی از سیاستمداران و مردان ما آلوده شدهاند. مردان هم لفظ پرستو را یاد گرفتهاند و از آن سوءاستفاده میکنند.
هوسبازیهای خودشان را ربط میدهند به وجود پرستوها، درصورتیکه برعکس است؛ یعنی اول این رابطه است و بعد این خانمها تبدیل به پرستو میشوند.
@bidarzani
📌روایت بیستم
سلام
حالا که در مورد فساد اخلاقی صحبت میکنید. جا داره در مورد دکتر م.س هم صحبت بشه. این آقا دکترای روان شناسی داره. تا چند سال پیش مطبش توی ستارخان بود. میدونم الان مطب رو جابه جا کرده اما نمیدونم کجاست.
این آقا به دخترهای مراجعش به ویژه اونهایی که توی گروههای درمانیش بودند و مدت طولانیتر بود که میشناختشون پیشنهادهایی مثل اینکه بیا باهم بریم شمال میداد.
به مراجعین ابراز علاقه میکرد. دستمالیشون میکرد، چتهای سکسی میکرد، روسریهاشون رو درمیآورد و میبوسیدشون. اونارو روی پاش میشوند و دستمالیشون میکرد.
با بعضیا تحت عنوان اینکه تو خیلی بیتجربه و خامی و جامعه خیلی ناامنه و به هرکسی نمیشه اعتماد کرد، پیشنهاد میداد که با یه آدم امن!! (منظورش خودش بود) وارد رابطه جنسی بشند که بتونند تجربهی امنی رو باهاش داشته باشند.
یکی رو دعوت میکرد به سینما، یکی رو به شمال و در مورد هیکل دخترا باسن و رون و سینههاشون صحبت میکرد و با مراجعینی که مقاومت کمتری نشون میدادن توی اتاق مشاورهی مطبش سکس میکرد. آزار جنسی توی هر صنف و گروهی جرمه و باید جلوش ایستاد.
اما برای یه روانشناس که قراره مورد اعتماد آدمهای مراجعش باشه و کمک کنه برای بهبود وضعیت روانیشون به مراتب کثیفتر و وحشتناکتره.
هروقت هم یکی از مراجعین رابطه باهاش رو قبول نمیکرد اونا رو بیرون میکرد، یا کاری میکرد که خودشون برند و در توضیح اینکه چرا رفتند به بقیهی اعضای گروه درمانی میگفت چون پول نداشته که پول گروه درمانی رو بده بهش گفتم دیگه نیا.
#تجاوز
#آزارجنسی
@bidarzani
سلام
حالا که در مورد فساد اخلاقی صحبت میکنید. جا داره در مورد دکتر م.س هم صحبت بشه. این آقا دکترای روان شناسی داره. تا چند سال پیش مطبش توی ستارخان بود. میدونم الان مطب رو جابه جا کرده اما نمیدونم کجاست.
این آقا به دخترهای مراجعش به ویژه اونهایی که توی گروههای درمانیش بودند و مدت طولانیتر بود که میشناختشون پیشنهادهایی مثل اینکه بیا باهم بریم شمال میداد.
به مراجعین ابراز علاقه میکرد. دستمالیشون میکرد، چتهای سکسی میکرد، روسریهاشون رو درمیآورد و میبوسیدشون. اونارو روی پاش میشوند و دستمالیشون میکرد.
با بعضیا تحت عنوان اینکه تو خیلی بیتجربه و خامی و جامعه خیلی ناامنه و به هرکسی نمیشه اعتماد کرد، پیشنهاد میداد که با یه آدم امن!! (منظورش خودش بود) وارد رابطه جنسی بشند که بتونند تجربهی امنی رو باهاش داشته باشند.
یکی رو دعوت میکرد به سینما، یکی رو به شمال و در مورد هیکل دخترا باسن و رون و سینههاشون صحبت میکرد و با مراجعینی که مقاومت کمتری نشون میدادن توی اتاق مشاورهی مطبش سکس میکرد. آزار جنسی توی هر صنف و گروهی جرمه و باید جلوش ایستاد.
اما برای یه روانشناس که قراره مورد اعتماد آدمهای مراجعش باشه و کمک کنه برای بهبود وضعیت روانیشون به مراتب کثیفتر و وحشتناکتره.
هروقت هم یکی از مراجعین رابطه باهاش رو قبول نمیکرد اونا رو بیرون میکرد، یا کاری میکرد که خودشون برند و در توضیح اینکه چرا رفتند به بقیهی اعضای گروه درمانی میگفت چون پول نداشته که پول گروه درمانی رو بده بهش گفتم دیگه نیا.
#تجاوز
#آزارجنسی
@bidarzani
#شکیلا_منفرد، شهروند ساکن #تهران روز دوشنبه ۲۴ شهریور با تودیع قرار وثیقه به صورت موقت و تا پایان مراحل دادرسی از #زندان_اوین آزاد شد. خانم منفرد پیشتر در تاریخ ۱۰ شهریورماه امسال هنگام خروج از منزل توسط نیروهای اطلاعات سپاه در تهران #بازداشت شد.
زنان_زندانی
@bidarzani
https://t.co/9RovF01t37 https://t.co/D42salvW15
زنان_زندانی
@bidarzani
https://t.co/9RovF01t37 https://t.co/D42salvW15
Twitter
خبرگزاری هرانا
#شکیلا_منفرد، شهروند ساکن #تهران روز دوشنبه ۲۴ شهریور با تودیع قرار وثیقه به صورت موقت و تا پایان مراحل دادرسی از #زندان_اوین آزاد شد. خانم منفرد پیشتر در تاریخ ۱۰ شهریورماه امسال هنگام خروج از منزل توسط نیروهای اطلاعات سپاه در تهران #بازداشت شد. https:/…
🔷مژگان کاوسی از زندان اوین به بیمارستان اعزام شد
مژگان کاوسی، زندانی سیاسی بیمار، چهارشنبه ۲۶ شهریور جهت انجام عمل جراحی به بیمارستان طالقانی تهران اعزام شد.
خانم کاوسی که از تاریخ ۳۰ اردیبهشت امسال دوران محکومیت خود را در بند زنان زندان اوین سپری میکند، به بیماری گوارشی و هموروئید مبتلا است و نیاز به انجام عمل هموروئید دارد.
اعزام خانم کاوسی به بیمارستان جهت انجام عمل جراحی هموروئید صورت گرفته است.
یک منبع مطلع در خصوص وضعیت سلامت خانم کاوسی به هرانا گفت: “خانم کاوسی به بیماری گوارشی و هموروئید مبتلا بود و حتی به سختی میتوانست راه برود. پس از مدتها درخواست برای رسیدگی پزشکی و مخالفت با آن مدتی پیش دست به اعتصاب زد. نهایتا برای امروز با اعزام او به بیمارستان موافقت شد و اطلاع داده است که به زودی به اعتصابش پایان خواهد داد”.
مژگان کاوسی در تاریخ ۲۹ آبان ماه ۹۸، در جریان اعتراضات سراسری موسوم به “اعتراضات آبان ماه” توسط نیروهای امنیتی در منزل خود در نوشهر بازداشت و پس از سه هفته از بازداشتگاه یکی از نهادهای امنیتی در ساری به بند زنان زندان نوشهر منتقل شد. خانم کاوسی نهایتا در تاریخ ۲۸ آذرماه ۹۸ با تودیع قرار وثیقه آزاد شد.
خانم کاووسی در مرحله بدوی توسط دادگاه انقلاب نوشهر از بابت اتهام “فعالیت تبلیغی علیه نظام” به شش ماه حبس تعزیری، به اتهام “عضویت در گروههای مخالف نظام” ۳۳ ماه حبس و برای اتهام “تحریک مردم جهت بر هم زدن نظم و امنیت کشور” به تحمل ۳۰ ماه حبس تعزیری محکوم شد.
مژگان کاوسی در مرحله تجدیدنظر و با اعتراض دادستان با افزایش میزان محکومیت مواجه شد. وی از بابت اتهام “فعالیت تبلیغی علیه نظام” به ۷ ماه و ۱۵ روز حبس و برای اتهام “تحریک مردم جهت بر هم زدن نظم و امنیت کشور” به ۳۶ ماه حبس تعزیری و به اتهام “عضویت در گروههای مخالف نظام” به ۳۳ ماه حبس محکوم شد.
با استناد به ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی، مجازات اشد از بابت اتهام “تحریک مردم جهت بر هم زدن نظم و امنیت کشور” و ۳۶ ماه حبس تعزیری برای وی قابل اجرا است.
خانم کاوسی از تاریخ ۲۲ شهریور ۹۸ به ادعای اداره اطلاعات شهرستان نوشهر به اتهام “تبلیغ علیه نظام و تبلیغ علیه دین” با ممنوعیت خروج از کشور مواجه شد. این در حالی است که این محرومیت هرگز به او ابلاغ نشده بود.
مژگان کاوسی، فرزند اکبر، محقق، مترجم و از باورمندان به آیین یارسان است. کتاب “انفال و سرگذشت تیمور، تنها بازمانده از گورهای جمعی زنان و کودکان انفال شده” در سال ۹۸ با ترجمه مژگان کاوسی در انتشارات توکلی تهران چاپ شده است./هرانا
#زنان_زندانی_سیاسی
@bidarzani
مژگان کاوسی، زندانی سیاسی بیمار، چهارشنبه ۲۶ شهریور جهت انجام عمل جراحی به بیمارستان طالقانی تهران اعزام شد.
خانم کاوسی که از تاریخ ۳۰ اردیبهشت امسال دوران محکومیت خود را در بند زنان زندان اوین سپری میکند، به بیماری گوارشی و هموروئید مبتلا است و نیاز به انجام عمل هموروئید دارد.
اعزام خانم کاوسی به بیمارستان جهت انجام عمل جراحی هموروئید صورت گرفته است.
یک منبع مطلع در خصوص وضعیت سلامت خانم کاوسی به هرانا گفت: “خانم کاوسی به بیماری گوارشی و هموروئید مبتلا بود و حتی به سختی میتوانست راه برود. پس از مدتها درخواست برای رسیدگی پزشکی و مخالفت با آن مدتی پیش دست به اعتصاب زد. نهایتا برای امروز با اعزام او به بیمارستان موافقت شد و اطلاع داده است که به زودی به اعتصابش پایان خواهد داد”.
مژگان کاوسی در تاریخ ۲۹ آبان ماه ۹۸، در جریان اعتراضات سراسری موسوم به “اعتراضات آبان ماه” توسط نیروهای امنیتی در منزل خود در نوشهر بازداشت و پس از سه هفته از بازداشتگاه یکی از نهادهای امنیتی در ساری به بند زنان زندان نوشهر منتقل شد. خانم کاوسی نهایتا در تاریخ ۲۸ آذرماه ۹۸ با تودیع قرار وثیقه آزاد شد.
خانم کاووسی در مرحله بدوی توسط دادگاه انقلاب نوشهر از بابت اتهام “فعالیت تبلیغی علیه نظام” به شش ماه حبس تعزیری، به اتهام “عضویت در گروههای مخالف نظام” ۳۳ ماه حبس و برای اتهام “تحریک مردم جهت بر هم زدن نظم و امنیت کشور” به تحمل ۳۰ ماه حبس تعزیری محکوم شد.
مژگان کاوسی در مرحله تجدیدنظر و با اعتراض دادستان با افزایش میزان محکومیت مواجه شد. وی از بابت اتهام “فعالیت تبلیغی علیه نظام” به ۷ ماه و ۱۵ روز حبس و برای اتهام “تحریک مردم جهت بر هم زدن نظم و امنیت کشور” به ۳۶ ماه حبس تعزیری و به اتهام “عضویت در گروههای مخالف نظام” به ۳۳ ماه حبس محکوم شد.
با استناد به ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی، مجازات اشد از بابت اتهام “تحریک مردم جهت بر هم زدن نظم و امنیت کشور” و ۳۶ ماه حبس تعزیری برای وی قابل اجرا است.
خانم کاوسی از تاریخ ۲۲ شهریور ۹۸ به ادعای اداره اطلاعات شهرستان نوشهر به اتهام “تبلیغ علیه نظام و تبلیغ علیه دین” با ممنوعیت خروج از کشور مواجه شد. این در حالی است که این محرومیت هرگز به او ابلاغ نشده بود.
مژگان کاوسی، فرزند اکبر، محقق، مترجم و از باورمندان به آیین یارسان است. کتاب “انفال و سرگذشت تیمور، تنها بازمانده از گورهای جمعی زنان و کودکان انفال شده” در سال ۹۸ با ترجمه مژگان کاوسی در انتشارات توکلی تهران چاپ شده است./هرانا
#زنان_زندانی_سیاسی
@bidarzani
🔻سخنگوی سازمان ثبت احوال کشور:
🔸فرزندان حاصل از رابطه خارج از ازدواج هم شناسنامه دریافت میکنند
🔹سخنگوی سازمان ثبت احوال کشور گفت:
« سازمان ثبت احوال در شناسنامه فرزندان حاصل از روابط نامشروع، تنها نام و نام خانوادگی مادر را ثبت میکند و در مقابل نام پدر یک اسم فرضی مینویسد.»
این مطلب را #اینجا_بخوانیم👇
https://etemadonline.com/content/433123
#اجتماعی
@Etemadonline
🔸فرزندان حاصل از رابطه خارج از ازدواج هم شناسنامه دریافت میکنند
🔹سخنگوی سازمان ثبت احوال کشور گفت:
« سازمان ثبت احوال در شناسنامه فرزندان حاصل از روابط نامشروع، تنها نام و نام خانوادگی مادر را ثبت میکند و در مقابل نام پدر یک اسم فرضی مینویسد.»
این مطلب را #اینجا_بخوانیم👇
https://etemadonline.com/content/433123
#اجتماعی
@Etemadonline
اعتمادآنلاین
فرزندان حاصل از رابطه نامشروع هم شناسنامه دریافت میکنند
سخنگوی سازمان ثبت احوال کشور گفت: سازمان ثبت احوال در شناسنامه فرزندان حاصل از روابط نامشروع، تنها نام و نام خانوادگی مادر را ثبت میکند و در مقابل نام پدر یک اسم فرضی مینویسد.