بيدارزنى
4.36K subscribers
5.4K photos
1.25K videos
176 files
4.22K links
«بیدارزنی» رسانه‌ای گروهی از کنشگران حقوق زنان است که در زمینه‌ی ارتقای آگاهی جامعه نسبت به برابری جنسیتی و احقاق حقوق زنان فعالیت می‌کنند.

تماس با ما:
@bidarzanitel
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سال نوی این‌سال‌ها چیزی باید باشد شبیه چهره‌ی غزاله علیزاده در این ویديوی کم‌دیده شده: گلشیری شعر می‌خواند، دوربین چهره‌ی علیزاده را می‌گیرد: چهره‌ی او را نمی‌توان توضیح داد: اضطراب، خشم با بارقه‌هایی از شعف؟

در اینجا یک تجربه‌ی سینماتوگرافیک اتفاق افتاده. دست‌کم به سیاق کریس مارکر و یا حتی تارکوفسکی: «تصاویری سینمایی توضیح‌ناپذیرند و احساس، پروردگارشان.»*

سپس غریب‌ترین صحنه کلید می‌خورد: سپانلو وارد قاب می‌شود و شعری پیش‌گویانه می‌خواند از تقدیرِ غزاله علیزاده، داستان خودکشی علیزاده وقتی خود علیزاده در پس‌زمینه حضور دارد و زنده است:
زیر انبوه درختانی که پنداری/ یک نفر با وسوسه خودکشی/ تحریک حلق آویز بودن/ چشم میدوزد به هر شاخه‌اش.

* هر شَعَف راستینی را، کیفیتی از غم و سوگواری همراهی می‌کند، هاله‌ای از اندوه و حسرت. هر چه مشعوف‌تر، ردّ غمْ فزون‌تر می‌شود تا بجایی که در منتهی‌الیه‌ها و شدت‌ها، در افق‌های دورْ تمامِ احساساتِ متناقض به هم بیآمیزند، در خلسه، در اکستازی.
سال نو مبارک.

منبع: تصویر و زندگی

@poster_cinematography
@bidarzani
🟣 #بیدارزنی : «بهار» در راه است و زایش دیگرباره‌ی طبیعت، تلنگری بر ارجحیتِ «تغییر» بر استیصال است. بهار، یادآور ضرورتِ پیش‌روی و سرخم نکردن، باز نایستادن و حرکت است. گویی بهار، همان سرودی است که زمزمه‌اش، ورای تقویم‌ها جاری است:

«از درون شب تار، می‌شکوفد گل سرخ،
خنده بر لب، گل خورشید کُنَد، جلوه بر کوه بلند،
نیست تردید زمستان گذرد،
وز پی‌اش پیک بهار، با هزاران گل سرخ، بی‌گمان می‌آید...»

ما نیز با ایمانی راسخ به تحقق برابری، رهایی و حق تعیین سرنوشت، به استقبال بهار می‌رویم...سال نو مبارک.


▪️تصاویر: دو نقاشی از «فریده لاشایی» (۱۳۲۳_ ۶ اسفند ۱۳۹۱) نقاش نوگرا، نویسنده و مترجم


@bidarzani
شماره دوم نشریه کندوکاو.pdf
2 MB
🔴 شماره #دوم #نشریه_کندوکاو منتشر شد

در این شماره می‌خوانیم :

🌹 بهاران خجسته باد/ پیام تبریک نوروز نشریه🌹

🔹زنگ اول / یادداشتی پیرامون جنبش معلمان ایران

🔹 از مجمع عمومی در خیابان تا سازمان‌یابی شورایی/ #جعفر_ابراهیمی

🔹دهه نود ، دهه جریان‌های صنفی / #ابراهیم_خوشنویس

🔹سهم زنان در جنبش اجتماعی معلمان/ #امرالله_نصراللهی

🔹 مطالبات معلمان و کنشگری زنان معلم / #جلوه_جواهری

🔹 هشت مارس مبارک باد/بیانیه شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان ایران

🔹 افق و مسائل پیش روی جنبش معلمان / #عبدالرضا_امانی‌فر

🔹 جنبش معلمان و ضرورت آموزش به زبان مادری / #مجید_کریمی

🔹 گفتگو با #شهریار_نادری پیرامون شورای عالی آموزش و پرورش

🔹یک معلم یک شعر / شعری از #شیرین_احمدی

🔹 یک معلم یک نویسنده / معرفی کتاب « در سراب امن و امان » اثری از #محمدرضا_رهبریان

🔻🔻🔻
فراسوی کندوکاو
نگاهی نقادانه به آموزش و پرورش

https://t.me/farasookandokav
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🟣 #بیدارزنی : فریادِ «تحصیل، حق ماست» را چه کسانی می‌شنوند؟


از صبح امروز، وقتی دختران دانش‌آموز مقاطع ششم به بالای افغانستان، از ورود به مدرسه منع شدند، اعتراض خود را به خیابان‌ها آورده و روبه‌روی نیروهای طالبان فریاد زدند: «تحصیل حق ماست».

مراحل پلکانیِ قدرت‌گیریِ ارتجاع و سلب حقوق اساسی بشر، با همان متد همیشگیِ سکوت خبری و عادی‌سازی از جنایت، به‌پیش می‌رود. دولت نروژ برای سفر نمایندگان طالبان، جت شخصی ارسال کرد، ۱۰ نفر از زنان کابینه‌ی ۱۹ نفره‌ی نروژ، با مشروعیت‌بخشی به ارتجاع طالبان، جهت پیش‌برد گفتگو با آنان، حجاب بر سر کردند و «۳۲ میلیون دلار، کمک بشردوستانه» به نیروهای طالبان اعطا شد.

آیا این رقم، هزینه‌ی حق تحصیل کودکان دختر افغانستان و برچیده شدن فقر و فلاکت شده است؟ خیر. آنچه که محرز است، صف‌های کوچک اما قدرتمند زنان و حالا کودکان ۱۲ ساله‌ای است که برای مدرسه رفتن خود نیز، مشت گرده کرده و علیه طالبان ایستادند. جمعیتی که از جمهوری اسلامی و کشورهای منطقه تا دولت‌های اروپا و آمریکا، علیه‌شان ایستاده‌اند.

▪️منبع ویدئو: هرات ۲۴

#زنان_حذف_شدنی_نیستند
#حق_تحصیل_کودکان
#ارتجاع #طالبان

@bidarzani
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🟣 رضا براهنی (۲۱ آذر ۱۳۱۴ _ ۵ فروردین ۱۴۰۱)


«به روی کاغذ و دیوار و سنگ و خاک نوشتم که تا نوشته بخوانند
که آفتاب بیاید
نیامد

چو گرگ زوزه کشیدم
چو پوزه در شکمِ روزگارِ خویش دویدم
دریدم
شبانه روز دریدم
که آفتاب بیاید
نیامد
چه عهدِ شومِ غریبی!
زمانه صاحبِ سگ، من سگ‌اش

چو راندم از درِ خانه
ز پشت بامِ وفاداری
درون خانه پریدم
که آفتاب بیاید
نیامد...»


@bidarzani
🟣 این مصاحبه ‎#بیدارزنی با مادران دادخواه بسیار روشنگرانه و البته افشاگرانه است.
این مادران ضمن موضع مترقی، چهره کاسبان حقوق بشر و بوقچی‌های مدیای مسلطِ عشق جایزه را که می‌خواهند به هر قیمت و با هزینه کردن از خون جانباختگان برای خود رزومه و اعتبار کسب نمایند را افشا می‌کنند.


@kahimeh
@bidarzani
🟣 قتل زنان، فاجعه‌ای گسترده با موارد انعکاس رسانه‌ای اندک


در روزهای گذشته، «زینت مزیدی»، ۲۰ ساله و‌ ساکن روستای دهنو استان فارس، پس از بازگشت به خانه‌ی پدر و مادرش و اعلام تقاضای طلاق، به طرز خشونت‌باری توسط پدر خود به قتل رسید. ضربات ممتد میله آهنی بر سر این زن جوان، پاسخ پدر او در قبالِ پناه آوردن وی به آغوش خانواده‌اش بوده است.

پیش از آن نیز، یک زن جوان طی آتش‌سوزی عامدانه‌ی همسرش، جان خود را از دست داد‌. به گزارش رادیو زمانه، سرهنگ ‌‌‎احمد ساکی فرمانده انتظامی ملایر اعلام کرد بر اثر این حریق، زن دچار سوختگی شدید شد و ‏به ‏بیمارستان همدان و از آنجا به تهران انتقال یافت، اما به سبب شدت جراحات در بیمارستان جان خود را از دست داد.


#زن_کشی
#خشونت_علیه_زنان
#همبستگی_علیه_نابرابری_فقر_خشونت

@bidarzani
#زن_کشی به خودیِ خود نفرت‌انگیز هست ولی با برگزاری مراسم ترحیم و معرفی پدرِ قاتل به‌عنوان صاحب عزا دوچندان نفرت‌انگیز می‌شود.
این آگهی ترحیم تمام مؤلفه‌های فرهنگِ زن‌ستیز را یک‌جا در خود دارد و "مجنون‌پنداری" زنِ سرکش را هم از قلم نینداخته است‌.
عکس زنِ مقتول که در آگهی نیست هیچ با شعری که از زبانِ او روایت شده، نوشته‌اند: قدر جوانی را ندانستم و با دیوانگی کامم را تلخ کردم.


@Blackfishvoice
ما از مادران داغدار به مادران آبان و پس از آن به مادران دادخواه تبدیل شدیم
گفتگو با مادران دادخواه آبان ۹۸

کارِ مستندِ درخشانِ گروه بیدارزنی دقیقا نقطه‌ی مقابلِ قربانی‌سازی و ابژه‌‌سازی از #مادران_دادخواه است‌. گفتگوهای ثبت شده بر مسیری پرتو می‌افکند که نمونه‌اش را در سازمان‌دهی مادران میدان مایو در آرژانتین شاهد هستیم. امیدواریم چنین رویکردی در نقضِ منویاتِ #صنعت_حقوق_بشر مستمر باشد و از دلِ زمینِ مبارزه امکان‌های مقاومت/مبارزه را استخراج کند.

به نوبه‌ی خود از گردانندگان سایت بیدارزنی بابت انجام این گفتگوها و مستندسازی‌های فوقِ ارزشمند قدردانی می‌کنیم.



فرازی از سخنان یکی از مادران:

امیدوارم بتوانیم مثل آنها صبور باشیم ولی خب من این صبوری را دوست ندارم. من می‌گویم شاید مادر ۸۸ صبوری کرد که ۹۶ پیش آمد. مادر ۹۶ صبوری کرد که ۹۸ آمد. من دوست ندارم که ما صبوری کنیم و یک سال دیگری بوجود بیاید. من دوست دارم ما فریاد بزنیم تا چند سال دیگر یک مادر مثل من محبوبه نیاید و بشود مادر پژمان و بگوید که من نمی‌دانستم ۹۸ چه خبر بوده. مثل منی که می‌گفتم من ۸۸ و ۹۶ را نمی‌دانستم. وقتی فرزند من کشته شد فهمیدم که چه خبر بوده. من می‌گویم اگر ۸۸ یا ۹۶ مادرها بلند فریاد می‌زدند شاید به گوش من می‌رسید و ۹۸ پیش نمی‌آمد. کاش خانواده‌های ۹۸ آنقدر بلند فریاد بزنند تا هیچ سالی مثل ۹۸ نباشد.


https://bidarzani.com/43831



#آبان_ادامه_دارد #دادخواهی #علیه_فراموشی #علیه_سکوت #خاوران_هنوز_سرخ_است


@Blackfishvoice
🔴 مطالبات معلمان و کنشگری زنان معلم
#جلوه_جواهری
March 25, 2022

🔹 شماره دوم #نشریه_فراسوی_کندوکاو

« جنبش معلمان زمانی رهایی‌بخش است که حامل خواسته‌های ذینفعان فرودست خود باشد. »

در تبلیغات فردگرایانه‌ی نظام‌های توتالیتر و سرمایه‌داری بسیار می‌شنویم که اگر زنان (بخوانید هر گروه و طبقه و قشر تحت ستم و فرودست) بتوانند به‌طور شخصی قوی باشند،‌ بر مشکلاتشان غلبه خواهند کرد. برای همین انواع و اقسام ابرقهرمان‌ها را می‌سازند. این‌یک گزاره است که آدرسی کاملاً اشتباه را برای حل مسائل پیچیده و درهم‌تنیده مقابل روی ما می‌گذارد؛ اما درون این گزاره که می‌خواهد مبارزه جمعی را با یک امر فردی تاخت بزند یک حقیقت نهفته است؛ اینکه مبارزات جمعی خار چشم‌هایی است که می‌دانند به‌واسطه آن نظام‌های سلطه به‌تدریج تضعیف خواهند شد؛ نظام‌های برآمده از مناسبات نابرابر. نظام‌هایی که برای توجیه این نابرابری، انواع کلیشه‌های جنسیتی/ طبقاتی/ قومیتی و ... را به‌واسطه‌ی نهادهای خود که حامل این مناسبات نابرابر هستند؛ همچون آموزش‌وپرورش،‌ خانواده، قوانین، مذهب، رسانه،‌ محیط‌های کاری و ... دائماً بازتولید می‌کنند.

📌 ادامه یادداشت را در لینک زیر بخوانید 👇👇

https://bit.ly/3NiW4Hw

📣 لطفا نظر خود را در مورد این یادداشت بنویسید.

🔻🔻🔻
فراسوی کندوکاو
نگاهی نقادانه به آموزش و پرورش

https://t.me/farasookandokav
🔴 سهم زنان در جنبش اجتماعی معلمان

#امرالله_نصرالهی، معلم
March 2, 2022

🔹شماره دوم #نشریه_فراسوی_کندوکاو

سیمون دوبوار با این انگاره‌ی به‌شدت تبعیض‌آمیز که زنان "جنس دوم" جوامع محسوب می‌شوند، سخت مخالفت می‌ورزید. می‌گفت؛ "ما زن به دنیا نمی‌آییم، زن می‌شویم" بانوی فمینیست فرانسوی که غلظت اگزیستانسیالیسم(وجودگرایی) سارتر را با اندیشه‌های فمینیستی خود ترکیب کرده بود هرگز به زیر بار جنس دوم بودن خویش نرفت. این‌سان زنان انقلابی و هم‌عصر خود را نیز به انقلابی دیگر فراخواند. نوال سعداوی پزشک چپ فمینیست و مبارز مصری نیز در جهان عرب دست‌کمی از دوبوار نداشت. او در راه افکار فمینیستی خود چنان یکه بود که هرگز نمی‌پذیرفت بر او عنوان و لقب سیمون دوبوار عرب بنهند. می‌گفت من نوال سعداوی هستم، سیمون دوبوار نیستم.

📌 ادامه مطلب را در لینک زیر بخوانید :

https://bit.ly/3NjAF0X


📣 لطفا نظر خود را در مورد این یادداشت بنویسید.
🔻🔻🔻
فراسوی کندوکاو
نگاهی نقادانه به آموزش و پرورش

https://t.me/farasookandokav
بيدارزنى
Photo
🟣 روایت سپیده فرهان از رنج انکارشده زندانیان عادی و ستاندن هویت انسانی در زندان قرچک


سپیده فرهان در گفت‌وگو با زمانه از شرایط بسیار ناگوار زندان قرچک ورامین می‌گوید. از فقدان امکانات تا شغل‌های غیرانسانی که زندانیان برای داشتن درآمدی ناچیز به آنها تن می‌دهند. به گفته او رنج زندانیان بندهای عمومی زندان قرچک انکار می‌شود و هویت انسانی از آنان گرفته شده است.

سپیده فرهان در ادامه به یکی از اتفاق‌های ناگوار در زندان قرچک اشاره می‌کند که مربوط به تبعید گلرخ ایرایی است. گلرخ ایرایی را در تاریخ ۲۳ آذر ۱۳۹۹ با فریب و ضرب و جرح از زندان قرچک به بند دو الف زندان اوین و نهایتا زندان آمل تبعید کردند.

«مأموران امنیتی از گلرخ ایرایی خواسته بودند برای بازجویی به بند دو الف زندان اوین برود اما او مخالفت کرده بود که این مخالفت منجر به این شد که گارد زندان به بند هشت زندان قرچک یورش ببرد و زندانیان سیاسی را به شدت مورد ضرب و شتم قرار دهد:

▪️از متن : «۲۰ نفر از مأمورها با شوکر و باتون به داخل بند ریختند و همه بچه‌ها را کتک زدند تا بتوانند گلرخ را با خودشان ببرند. این اتفاق ساده‌ای نبود. ما ۲۰ زن زندانی سیاسی بودیم و آنها به بند حمله کردند و می‌خواستند همبندی‌ ما را بدزدند. ما همه مقاومت کردیم اما به وحشیانه‌ترین شکل ممکن با ما برخورد کردند. این درگیری حدود یک ساعت‌ونیم طول کشید تا توانستند گلرخ را از بند بیرون ببرند؛ آن هم آخر سر خود گلرخ دید بقیه را خیلی دارند کتک می‌زنند و همه لت و پار شده‌اند .... در نهایت گلرخ را قپانی زدند و بردند. شخصی به نام “جواد فعلی‌گری” که رئیس گارد زندان بود، جلوی در ایستاده بود و هر کسی را که رد می‌شد، کتک می‌زد. هر بار که من را می‌انداختند بیرون این آقای فعلی‌گری یک شوکر به بدنم می‌چسباند. من پایم مشکل داشت و وسط درگیری می‌لنگیدم. او پوتینش را می‌گذاشت روی همان پایم که درد داشت و محکم فشار می‌داد. یکی از بچه‌ها تشنج کرد و به زمین افتاده بود. به یکی از مأمورهای زن گفتم کتکش نزن! گفت این را نزنم؟ بعد شوکر را به او چسباند و خندید. موهای یکی دیگر از زندانیان را در دستش گرفته بود و به قدری چرخاند که وقتی جدا شد مشت‌اش پر از موهای کنده شده سرش بود. تمام ما ۲۰ نفر تا مدت‌ها آثار کبودی روی بدنمان بود.»

▪️سپیده فرهان می‌گوید در نهایت بعد از اینکه با خشونت بسیار گلرخ ایرایی را تبعید کردند، زندانیانی که از او حمایت کرده بودند توسط زندانبان‌ها تهدید شدند و درخواست آزادی مشروط برخی از آنها که منتظر دریافت آن بودند، لغو شد و مسئولان زندان در پاسخ به آنها گفتند: «می‌خواستید از همدیگر حمایت نکنید! ...»

▪️سپیده فرهان می‌گوید در زندان قرچک «مقاومت و انسجام زنانه» را دیده و این شیوه برخورد و تبعید زندانیان سیاسی با توسل به زور از آن به بعد به روش نیروهای امنیتی و زندانبان‌ها تبدیل شده است:

«دفعات بعدی وقتی می‌خواستند یک زندانی را ببرند، می‌آمدند و باتون را به چارچوب در می‌چسباندند که یعنی ما بدانیم چه چیزی در انتظارمان است ....»

بنا بر تجربیات سپیده فرهان، زندانبان‌ها در زندان قرچک برخورد به مراتب سختگیرانه‌تری با زندانیان سیاسی دارند زیرا نمی‌خواهند مشابه تشکل منسجم و مقاومی که در بین زنان زندانی سیاسی در اوین شکل گرفته، در زندان قرچک نیز به وجود بیاید:

«به همین دلیل در قرچک زندانبان‌ها و بازجوها ارتباط نزدیک‌تری دارند. همیشه بازجوها می‌آیند در حفاظت زندان قرچک زندانیان را برای بازجویی احضار می‌کنند و از لحاظ روانی به آنها فشار می‌آور‌ند. همین اتفاق بارها برای من در قرچک افتاد و یک بار طی دو هفته من را سه بار احضار کردند. زندانیان را تهدید می‌کردند اگر نروند برایشان پرونده جدید باز می‌کنند.»


#زندان_قرچک_ورامین #نابرابری_و_تبعیض


ادامه‌ی متن را در وبسایت رادیو زمانه بخوانید:


https://www.radiozamaneh.com/709525/



@bidarzani
📌 ویژه‌نامه‌ی بیداد موریا‌نه‌ها (ویژه شعر زن)

به سعیِ نگین فرهود


#بیدارزنی: بیداد موریانه‌ها با احترام به نام پرشکوه و شریف «دکتر رضا براهنی»، «بکتاش آبتین» و «فراز بهزادی»، شاعران سه نسل عزیز، ویژه نامه‌ی نوسالش را تقدیم می‌کند به جان‌های شیفته و پرپرشده‌ی ساجده کشمیری، شیما تیمار، شبنم سلطانی و فاطمه سادات حسینی.


شعر می‌گوییم و نه شادمان‌ایم که اندوه رفیق ماست همه‌ی این سالیان ترس و تلخ. زن‌زیستن و شهروند جهانی که زن را نزیسته بودن دشوار است. بیداد موریانه‌ها به جویدن این جهان جان می‌کَند تا حیات‌مان سزاوار عقوبتی چنین رن جکشیده باشد.

بیداد موریانه‌ها نه یک تکلیف و تعارف که غلبه‌ی اندیشه‌ای‌ست که در پی تعریف تازه‌ای از جریان شعر امروز زنان است. بیداد موریانه‌ها تمرکز بر رویکردهای گوناگونی‌ست که بی‌هیچ دخالت، قضاوت و ابراز سلیقه‌ای معرفی شده‌اند و مجال مغتنمی‌ست برای تبادل توانش‌ها و تجربت‌هایی که پیش از این دورتر از یکدیگر اتفاق افتاده‌اند. جغرافیای این تلاش بزرگ عالم عظیمی‌ست که در هر گوشه‌ی دور و نزدیک‌اش شاعری پارسی‌نویس خودش را و جهانش را به کلمه آفریده است.
جهانی که در زنانگی‌ها خلاصه نشده است و به بهتر بودن حال و مقال جامعه می‌اندیشیده است، پیوسته…
هفت سال گذشته و این بیداد شنیده‌تر شده است، پس به صداهای عاصی و امیدوارتان سلام…


ویژه‌نامه بیداد موریانه‌ها در  ۲۱۴ صفحه به سعیِ نگین فرهود، طراحی جلد هوشنگ پزشک‌نیا و طراحی گرافیک هاله تهرانی تهیه شده است.

@bidaademooriyanehaa



ادامه‌ی متن و فایل پی‌دی‌اف این مجموعه را از وبسایت بیدارزنی دریافت کنید:


https://bidarzani.com/44012



@bidarzani
📌 از «مشکلی بدون نام» به یک نوع معلولیت

✍🏽 جودی سینگر

ترجمه: گروه مطالعات انتقادی معلولیت - ۱

🟣 ویژه‌نامه دوم آپریل، روز جهانی پذیرش اوتیسم


#بیدارزنی: جودی سینگر و مادر و دخترش هرسه اوتیستیک هستند. او در نیمه دوم دهه ۱۹۹۰ میلادی پایان‌نامه دوره کارشناسی خود را درباره اوتیسم نوشت و با بررسی رویکرد‌های برآمده از علوم اجتماعی و نظریه انتقادی، برساخت‌گرایی اجتماعی و جنبش‌های اجتماعی و نسبت آن‌ها با معلولیت و اوتیسم و زندگی خود، به صورت‌بندی دیدگاهی نو در مواجهه با اوتیسم پرداخت: تنوع عصب‌شناختی/نورودایورسیتی.

از متن: سرگذشتی خانوادگی

«روتین‌های وسواس‌گونه مادرم تمام روزش را پر کرده بود طوری که حتی نمی‌توانست کارهای ساده را پیش ببرد، با این وجود هر تلاشی که من و پدرم می‌کردیم با … روبه‌رو می‌شد؛ … چون هیچ عبارت یا الگوی فرهنگی، در فیلم‌ها یا ادبیات وجود ندارد که بتوانم از آن استفاده کنم، جز عبارت «یا جنگ یا فرار»؛ عقده‌ای که در دلم با صدایی کودکانه می‌گفت: «هیچ کس حرفم را باور نمی‌کند، هیچ وقت کسی منظورم را متوجه نمی‌شود». شاید مانند یک محدوده بود، مانند یک حصار الکتریکی که از وسواس‌هایش محافظت می‌کرد و وقتی که به آن نزدیک می‌شدم جریانی پرفشار مرا عقب می‌زد: جیغ بنفشی که باعث می‌شد تک تک عصب‌هایم به رعشه بیافتند.

مادرم مانند یک توپ ولتاژ قوی اضطراب بود. من و پدرم مدام در حال اطمینان خاطر دادن به او بودیم، زیرا او مدام دل‌مشغولِ اضطراب‌های بی‌شماری بود که از ناتوانی در فهم دقیق موقعیت‌های اجتماعی ناشی می‌شدند.

مدتی طول کشید تا پرونده اوتیسم را برای خودم دوباره باز کنم. اثر اتوبیوگرافیک  دونا ویلیامز از دوران کودکیش [به عنوان شخصی] اوتیستیک نظرم را جلب کرده بود، اما جرات نکرده بودم بخوانمش. زمانی که دخترم ۷ ساله شد، جرات خواندن آن را پیدا کردم. خیلی در کتاب پیش‌ نرفته بودم که متوجه شدم بالاخره یکی دارد درباره مادر و دخترم حرف می‌زند. بعد‌تر کتاب انسان‌شناسی از مریخ نوشته اولیور ساکس را که حاوی نیمرخی از تمپل گرندین، دانشمند اوتیستیک نیز بود کشف کردم. اوتیستیک بودن به معنای «عقب‌ماندگی ذهنی» نبود. به انجمن افراد اوتیستیک زنگ زدم. گفت‌وگو با آن‌ها روشن‌گرانه بود. بله نوعی از اوتیسم با عنوان عملکرد بالا بود که به آن سندروم آسپرگر هم می‌گفتند. من حتی مجبور نبودم بگویم دخترم در برابر چه سربالایی تندی از تردید و ناباوری قرار دارد، آن‌ها از قبل خیلی چیزها را می‌دانستند! آرامشی که پیدا کردم وصف‌نشدنی است؛ بالاخره تاییدی پس از این همه سال.

حالا حداقل می‌دانستم مادر و دخترم چه کسانی هستند و این بار منتظر نماندم. در ۹ سالگی دخترم (دو سال بعد از آن که خودم متوجه شدم) تشخیص «رسمی» سندروم آسپرگر گرفت و حالا وارد دنیای جدیدی از آدم‌هایی می‌شدم که کلنجارهایمان مشابه بود. حالا جست‌وجوگری شگفت‌زده بودم که داشت به دنیایی وارد می‌شد که آدم‌هایش داستانی کمابیش مشابه داشتند.

همزمان شروع کردم به مرور ماجراهای رابطه‌ام با مادرم. من او را به کلی «نمی‌شناختم».

این که در دعواهای خانواده ما چه کسی مهاجم و چه کسی قربانی بود  پیچیده و در نهایت بحثی نامربوط است. ما مثل جنگویانی بی‌اطلاع بودیم که در تاریکی با هم برخورد کرده‌اند».


ادامه‌ی متن را در وبسایت بیدارزنی بخوانید:


https://bidarzani.com/44050


@bidarzani
📌 به خاطر ما ماتم نگیرید

✍🏽 جیم سینکلر

ترجمه: گروه مطالعات انتقادی معلولیت - ۱

🟣 ویژه‌نامه دوم آپریل، روز جهانی پذیرش اوتیسم


#بیدارزنی: والدین اغلب می‌گویند تروماتیک‌ترین اتفاقی که برایشان افتاده این است که متوجه شده‌اند فرزندشان اوتیستیک است. افراد غیراوتیستیک اوتیسم را همچون یک تراژدی عظیم می‌بینند و والدین در همه مراحل زندگی کودک و خانواده ناامیدی و اندوهی مداوم را تجربه می‌کنند.

اما این اندوه ناشی از اوتیسم فرزندشان نیست. این اندوه ناشی از فقدان فرزندی «نرمال» است که والدین منتظر و امیدوار داشتنش بوده‌اند.  دیدگاه‌ها و انتظارات والدین و مغایرت میان آن‌چه والدین از کودکان در هر دوره سنی انتظار دارند و روند رشد فرزند خودشان، فشار و اضطراب بیش‌تری از پیچیدگی‌های عملی زندگی با یک فرد اوتیستیک ایجاد می‌کند.

مقداری اندوه طبیعی است، چرا که والدین با این واقعیت  مواجه می‌شوند که آن شکل از رابطه‌ [والد و فرزندی] که منتظرش بوده‌اند، محقق نمی‌شود. اما آن اندوهی که مربوط به خیال‌پردازی و فانتزی داشتن کودکی نرمال است را باید از درک والدین درباره کودکی که «دارند» جدا کرد. کودک اوتیستیک نیاز به مراقبت بزرگسالان دارد و اگر شرایط و فرصت برای او فراهم شود می‌تواند ارتباطی بسیار معنادار با مراقبان خود برقرار کند. تداوم و اصرار بر این که اوتیسم کودک سرچشمه اندوه است هم برای کودک و هم برای والدین مخرب است و مانع ایجاد و رشد رابطه‌ای پذیرا و امن میان آن‌ها می‌شود. از والدین، هم به خاطر خودشان و هم به خاطر فرزندانشان درخواست می‌کنم که از اساس در نگرش‌هایشان درباره چیستی اوتیسم تجدید نظر کنند.

شما را دعوت می‌کنم که از زاویه دید ما به اوتیسم ما و اندوه‌تان نگاه کنید:

▪️اوتیسم زائده و ضمیمه ما نیست

اوتیسم نه چیزی است که کسی «داشته باشد»، نه لاکی که فرد درون آن گرفتار شده باشد. پشت اوتیسم کودکی نرمال پنهان نیست. اوتیسم شکلی از بودن است. اوتیسم نافذ و فراگیر است، یعنی رنگ خود را به تجربه‌ها‌، حس‌ها، ادراک، فکر، احساس، مواجهه و هر یک از جنبه‌های وجودی افراد می‌زند. امکان ندارد که اوتیسم را از فرد اوتیستیک جدا کرد، و اگر ممکن بود، بعد از این جدا کردن آن شخص دیگر همان شخصی نخواهد بود که می‌شناختید.

این موضوعی مهم است، پس کمی تامل کنید و به آن بیاندیشید: اوتیسم شکلی از بودن است. امکان ندارد که اوتیسم را از فرد اوتیستیک جدا کنید.

بنابراین وقتی والدین می‌گویند: «کاشکی فرزندم اوتیسم نداشت»، معنایی که حرفشان می‌دهد این است: «کاش فرزند اوتیستیکی که دارم، وجود نداشت و به جای او فرزندی متفاوت و غیراوتیستیک داشتم».

دوباره جملات بالا را بخوانید. وقتی به خاطر وجود ما ناله می‌کنید و ماتم می‌گیرید حرف‌های شما برای ما آن‌گونه معنا می‌دهد. این حرف‌ها همان چیزی است که وقتی برای درمان شدن اوتیسم دعا می‌کنید می‌شنویم. این چیزی است که وقتی به ما از رویاها و آرزوی قلبی خود می‌گویید در می‌یابیم: بزرگ‌ترین آرزوی شما این است که ما از صحنه روزگار حذف شویم و پشت چهره‌مان غریبه‌هایی جای بگیرند که شما بتوانید دوستشان داشته باشید.


ادامه‌ی متن را در وبسایت بیدارزنی بخوانید:


https://bidarzani.com/44046


@bidarzani
می‌توانید در فایلی یک‌جا کتابچه «دو مکتوب» را که به مناسبت روز جهانی پذیرش اوتیسم ترجمه و منتشر شده دریافت کنید.

در این کتابچه می‌خوانید:

📍مقدمه مترجم

📍به خاطر ما ماتم نگیرید
🖋نوشته جیم سینکلر

📍از مشکلی بدون نام به یک نوع معلولیت: چرا یک بار هم که شده نمی‌تونی تو زندگیت «نرمال» باشی (سرگذشتی خانوادگی)
🖋نوشته جودی سینگر

با تشکر از بیدارزنی که امکان و شرایط انتشار این کتابچه را فراهم کرد.

https://bidarzani.com/wp-content/uploads/2022/03/%D8%AF%D9%88-%D9%85%DA%A9%D8%AA%D9%88%D8%A8-%D9%85%D8%B7%D8%A7%D9%84%D8%B9%D8%A7%D8%AA-%D8%A7%D9%86%D8%AA%D9%82%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D9%85%D8%B9%D9%84%D9%88%D9%84%DB%8C%D8%AA-%DB%B1.pdf
بيدارزنى
Photo
🟣 جان مریم اکبری منفرد در خطر است


مریم اکبری منفرد، زندانی سیاسی تبعیدی در زندان سمنان علیرغم شرایط نامناسب جسمی از رسیدگی پزشکی و اعزام به مراکز درمانی محروم مانده است.

به گزارش خبرگزاری هرانا از یک منبع مطلع:

▪️«مریم اکبری منفرد از بیماری کبد چرب رنج می برد و به رسیدگی و درمان نیاز دارد، ولی مسئولین زندان او را از درمان محروم کرده‌اند. خانم اکبری منفرد همچنین طبق آزمایش‌هایی که در زندان از او گرفتند، ایمنی بدنش پایین آمده و دکتر به او گفته است نباید لبنیات مصرف کند اما به دلیل پایین بودن کیفیت غذای زندان او تقریبا تمام وعده‌های غذایی نان و پنیر می‌خورد.»

▪️پیشتر حسین تاج وکیل مدافع این زندانی، ضمن اشاره به تداوم محرومیت موکلش از حداقلی‌ترین ظرفیت‌ تسهیلات قانونی، از درخواست اعاده دادرسی مجدد برای پرونده‌ی این زندانی سیاسی خبر داده بود. به گفته او درخواست اعاده دادرسی پیشین وی که بر مبنای لایحه قبلی بوده، بدنبال اعمال تغییراتی در قانون، مورد بی توجهی مراجع قضایی قرار گرفته است.
وی در ادامه در خصوص اعمال محدودیت های جدید برای موکل خود و خانواده وی، گفته بود:

«وضعیت چگونگی ملاقات با وی در پی انتقالش از زندان اوین به زندان سمنان بسیار سخت شده است. شرایط خانم منفرد در زندان سمنان به هیچ عنوان مناسب نیست‌ و برای موکل و خانواده او، محدودیت‌های بیشتری نسبت به قبل اعمال شده است؛ محدودیت هایی که هیچ‌ یک محمل قانونی ندارند!»

مریم اکبری منفرد از دی‌ماه ۱۳۸۸، بدون برخورداری از یک روز مرخصی، حکم ۱۵ سال حبس خود را سپری می‌کند.


#زنان_زندانی_سیاسی


@bidarzani