Forwarded from تاریخ طبقه کارگر
در چنین روزی ۲۶ اسفند ماه ۱۳۹۸، فریبرز رئیس دانا، نویسنده و اقتصاددان مارکسیست درگذشت. او که دانش آموخته مدرسه اقتصاد لندن بود، در کنار پژوهش و تدریس اقتصاد به فعالیت های ادبی و اجتماعی هم می پرداخت. پدر فریبرز رئیس دانا دکتر آزمایشگاهی در تهران و یکی از خان های منطقه بوئین زهرا بود. تجربه های کودکی و مشاهده وضعیت های متفاوت زندگی در فقر و رفاه، باعث نخستین جرقه های تفکر و پرسش او درباره نابرابری های اجتماعی بود.
به گفتهٔ خودش در مقاله «درسی از قصهٔ بوق حمام»، «از این اختلاف پتانسیل اجتماعی، ناخواسته، نیرویی زیادی ذخیره میکردم تا نوبت به پاسخ فراخوانهای سیاسی زمانهام برسد.»
او که تا آخرین روزهای عمرش به فعالیت در جهت دموکراسی و عدالت اجتماعی و مخالفت با سیاست های اقتصادی نولیبرال ادامه داد، نگارنده مقالات و کتاب ها بسیاری از جمله «رویکرد و روش در اقتصاد» و «اقتصاد سیاسی توسعه» بود.
@TarTaKar
به گفتهٔ خودش در مقاله «درسی از قصهٔ بوق حمام»، «از این اختلاف پتانسیل اجتماعی، ناخواسته، نیرویی زیادی ذخیره میکردم تا نوبت به پاسخ فراخوانهای سیاسی زمانهام برسد.»
او که تا آخرین روزهای عمرش به فعالیت در جهت دموکراسی و عدالت اجتماعی و مخالفت با سیاست های اقتصادی نولیبرال ادامه داد، نگارنده مقالات و کتاب ها بسیاری از جمله «رویکرد و روش در اقتصاد» و «اقتصاد سیاسی توسعه» بود.
@TarTaKar
📌 تامین فضای آموزشی و استاندارد، حق اولیه دانشآموزان است
🟣 گفتگو با معلمان مدارسِ کپری و کانکسی از «سیستان بلوچستان»، «هرمزگان» و «کهگیلویه و بویراحمد»
#بیدارزنی : شامگاه ۳۰ دی ماه ۹۹ بود که #مدرسه_کانکسی در روستای کنگرستان بخش سردشت دزفول دچار آتشسوزی شد. در این حادثه، ۶ نفر دچار سوختگی شدند که ۳ نفر معلم و ۳ نفر از دانشآموزان بازمانده از تحصیل بودند که برای کمک به خاموش کردن آتش به آنجا رفتند. یکی از معلمها بر اثر سوختگی شدید فوت کرد. چند روز بعد نیز خبر آمد که دو نفر از آن کودکان نیز بر اثر شدت سوختگی جان باختهاند. آتشسوزی در مدرسه روستای کنگرستان اولین حادثه از ایندست در مدارس کانکسی نبود و آخرین هم نخواهد بود.
حادثهی #آتشسوزی در ساختمان مدرسه شینآباد از توابع شهرستان مرزی پیرانشهر در آذربایجان غربی (۱۵ آذر ۱۳۹۱ خورشیدی) که در این حادثه ۲۸ دانشآموز دختر دچار سوختگی شدند و یک نفر از دانشآموزان هم درگذشت.
آتشسوزی در مدرسه اسوه حسنه در زاهدان (۲۷ آذر ۱۳۹۷ خورشیدی)که باعث مرگ ۳ دانشآموز شد، آتشسوزی در خوابگاه دبیرستان شبانهروزی وابسته به دانشگاه چابهار (آبان ۱۳۹۰ خورشیدی) که در آن یک دانشآموز فوت کرد، آتشسوزی در مدرسه شهید رحیمی درودزن فارس (آذر ۱۳۸۵ خورشیدی) که ۸ دانشآموز دچار سوختگی شدید شدند.
آتشسوزی در مدرسه روستای سفیلان شهرستان لردگان چهارمحال و بختیاری (آبان ۱۳۸۳ خورشیدی) که همه ۱۳ دانشآموز کلاس در آتش محاصره و دچار سوختگی شدید شدند و معلم مدرسه نیز بر اثر سوختگی شدید فوت کرد، آتشسوزی در مدرسه روستای بیجارسر شهرستان شفت گیلان (بهمن ۱۳۷۶خورشیدی) که منجر به سوختگی شدید معلم شد. او به دلیل نجات جان دانشآموزان خود و گیر افتادن در حلقه آتش با سوختگی بالا هرگز نتوانست به کار خود باز گردد.
سقوط پنجره آهنی کلاس کانکسی به سر یکی از دانشآموزان به نام عبدالرحمن در شهرستان سرباز استان سیستان و بلوچستان که منجر به کما رفتن وی و از دست دادن حافظهاش شد (۱۰ مهر ۱۳۹۶)، ریزش کوه بر سر مدرسه کانکسی در روستای کوته کومه آستارا و تخریب کامل این کانکس که خوشبختانه حادثه جانی در پی نداشت اما اگر دانشآموزان و معلمان در آن حاضر بودند یک فاجعه جبران ناپذیر رخ میداد (۲۶ آبان ۱۳۹۹).
اینها تنها موارد اندکی از آتشسوزیها و حوادث جانخراشی است که در مدارس کانکسی اتفاق افتاده است و در هر کدام از اینها دانش آموزان و معلمان دچار آسیبهای جدی جسمی و به تبع روحی شدهاند.
مسئله آتشسوزی و حوادث ناگوار در مدارس از جمله معضلاتی است که دست کم در بیش از ۲۵ سال گذشته نیز بوده است. ایمنسازی مدارس و فراهم آوردن فضای آموزشی ایمن و استاندارد از جمله موارد اولیه و ابتدایی است که وزارت آموزش و پرورش موظف است که برای معلمان و دانشآموزان فراهم کند.
▪️اما میبینیم که نه تنها در این زمینه تلاشی نمیکند بلکه متوسل فعالیتها و کمکهای خیّران مدرسهساز است و مشخص نیست بودجه این وزارتخانه صرف چه چیزی میشود که نه حقوق معلمان را در بالای خط فقر پرداخت میکند و نه مدرسه ایمن و استاندارد در اختیار کادر آموزشی و دانشآموزان میگذارد. اکنون که ما در روزهای پایانی سال ۱۴۰۰ هستیم همچنان مدارس کانکسی وجود دارند؛ مدارسی که به لحاظ ایمنی و امکانات در وضعیت بسیار بدی هستند و معلمان و دانشآموزان بسیاری را در خود جای دادهاند.
طبق گفته وزیر آموزش و پرورش در زمستان ۱۳۹۹ تعداد ۳۹۰۰ مدرسه کانکسی در سطح کشور داریم. یعنی ۳۹۰۰ مکان آموزشی که هر لحظه مستعد هر گونه اتفاق ناگوار است؛ در کشور وجود دارد. همچنین بر اساس گفتههای رئیس سازمان نوسازی، توسعه و تجهیز مدارس در مهر ۱۴۰۰، چهار هزار مدرسه سنگی نا ایمن (خشت و گلی، نیمه کپری، چادر عشایری ) تک کلاسه در ایران وجود دارد که عشایر و کوچروها از آن استفاده میکنند.
🟡 این شرایط ما را بر آن داشت تا با پنج معلم از سیستان بلوچستان، هرمزگان و کهگیلویه و بویراحمد که در مدرسه کانکسی/کپری درس میدهند یا درس میدادهاند، گفتگو کنیم. در این گفتگو آنها به شرایط تحصیل و تدریس در این کانکسها و تاثیر آن بر دانشآموزان میگویند.
#فقیرسازی_سیستماتیک
#حق_آموزش_رایگان_و_برابر #مدارس_کپری #مدارس_کانکسی
ادامهی متن را در وبسایت بیدارزنی بخوانید:
https://bidarzani.com/44004
@bidarzani
🟣 گفتگو با معلمان مدارسِ کپری و کانکسی از «سیستان بلوچستان»، «هرمزگان» و «کهگیلویه و بویراحمد»
#بیدارزنی : شامگاه ۳۰ دی ماه ۹۹ بود که #مدرسه_کانکسی در روستای کنگرستان بخش سردشت دزفول دچار آتشسوزی شد. در این حادثه، ۶ نفر دچار سوختگی شدند که ۳ نفر معلم و ۳ نفر از دانشآموزان بازمانده از تحصیل بودند که برای کمک به خاموش کردن آتش به آنجا رفتند. یکی از معلمها بر اثر سوختگی شدید فوت کرد. چند روز بعد نیز خبر آمد که دو نفر از آن کودکان نیز بر اثر شدت سوختگی جان باختهاند. آتشسوزی در مدرسه روستای کنگرستان اولین حادثه از ایندست در مدارس کانکسی نبود و آخرین هم نخواهد بود.
حادثهی #آتشسوزی در ساختمان مدرسه شینآباد از توابع شهرستان مرزی پیرانشهر در آذربایجان غربی (۱۵ آذر ۱۳۹۱ خورشیدی) که در این حادثه ۲۸ دانشآموز دختر دچار سوختگی شدند و یک نفر از دانشآموزان هم درگذشت.
آتشسوزی در مدرسه اسوه حسنه در زاهدان (۲۷ آذر ۱۳۹۷ خورشیدی)که باعث مرگ ۳ دانشآموز شد، آتشسوزی در خوابگاه دبیرستان شبانهروزی وابسته به دانشگاه چابهار (آبان ۱۳۹۰ خورشیدی) که در آن یک دانشآموز فوت کرد، آتشسوزی در مدرسه شهید رحیمی درودزن فارس (آذر ۱۳۸۵ خورشیدی) که ۸ دانشآموز دچار سوختگی شدید شدند.
آتشسوزی در مدرسه روستای سفیلان شهرستان لردگان چهارمحال و بختیاری (آبان ۱۳۸۳ خورشیدی) که همه ۱۳ دانشآموز کلاس در آتش محاصره و دچار سوختگی شدید شدند و معلم مدرسه نیز بر اثر سوختگی شدید فوت کرد، آتشسوزی در مدرسه روستای بیجارسر شهرستان شفت گیلان (بهمن ۱۳۷۶خورشیدی) که منجر به سوختگی شدید معلم شد. او به دلیل نجات جان دانشآموزان خود و گیر افتادن در حلقه آتش با سوختگی بالا هرگز نتوانست به کار خود باز گردد.
سقوط پنجره آهنی کلاس کانکسی به سر یکی از دانشآموزان به نام عبدالرحمن در شهرستان سرباز استان سیستان و بلوچستان که منجر به کما رفتن وی و از دست دادن حافظهاش شد (۱۰ مهر ۱۳۹۶)، ریزش کوه بر سر مدرسه کانکسی در روستای کوته کومه آستارا و تخریب کامل این کانکس که خوشبختانه حادثه جانی در پی نداشت اما اگر دانشآموزان و معلمان در آن حاضر بودند یک فاجعه جبران ناپذیر رخ میداد (۲۶ آبان ۱۳۹۹).
اینها تنها موارد اندکی از آتشسوزیها و حوادث جانخراشی است که در مدارس کانکسی اتفاق افتاده است و در هر کدام از اینها دانش آموزان و معلمان دچار آسیبهای جدی جسمی و به تبع روحی شدهاند.
مسئله آتشسوزی و حوادث ناگوار در مدارس از جمله معضلاتی است که دست کم در بیش از ۲۵ سال گذشته نیز بوده است. ایمنسازی مدارس و فراهم آوردن فضای آموزشی ایمن و استاندارد از جمله موارد اولیه و ابتدایی است که وزارت آموزش و پرورش موظف است که برای معلمان و دانشآموزان فراهم کند.
▪️اما میبینیم که نه تنها در این زمینه تلاشی نمیکند بلکه متوسل فعالیتها و کمکهای خیّران مدرسهساز است و مشخص نیست بودجه این وزارتخانه صرف چه چیزی میشود که نه حقوق معلمان را در بالای خط فقر پرداخت میکند و نه مدرسه ایمن و استاندارد در اختیار کادر آموزشی و دانشآموزان میگذارد. اکنون که ما در روزهای پایانی سال ۱۴۰۰ هستیم همچنان مدارس کانکسی وجود دارند؛ مدارسی که به لحاظ ایمنی و امکانات در وضعیت بسیار بدی هستند و معلمان و دانشآموزان بسیاری را در خود جای دادهاند.
طبق گفته وزیر آموزش و پرورش در زمستان ۱۳۹۹ تعداد ۳۹۰۰ مدرسه کانکسی در سطح کشور داریم. یعنی ۳۹۰۰ مکان آموزشی که هر لحظه مستعد هر گونه اتفاق ناگوار است؛ در کشور وجود دارد. همچنین بر اساس گفتههای رئیس سازمان نوسازی، توسعه و تجهیز مدارس در مهر ۱۴۰۰، چهار هزار مدرسه سنگی نا ایمن (خشت و گلی، نیمه کپری، چادر عشایری ) تک کلاسه در ایران وجود دارد که عشایر و کوچروها از آن استفاده میکنند.
🟡 این شرایط ما را بر آن داشت تا با پنج معلم از سیستان بلوچستان، هرمزگان و کهگیلویه و بویراحمد که در مدرسه کانکسی/کپری درس میدهند یا درس میدادهاند، گفتگو کنیم. در این گفتگو آنها به شرایط تحصیل و تدریس در این کانکسها و تاثیر آن بر دانشآموزان میگویند.
#فقیرسازی_سیستماتیک
#حق_آموزش_رایگان_و_برابر #مدارس_کپری #مدارس_کانکسی
ادامهی متن را در وبسایت بیدارزنی بخوانید:
https://bidarzani.com/44004
@bidarzani
بیدارزنی
تامین فضای آموزشی و استاندارد حق اولیه دانشآموزان است - بیدارزنی
در روزهای پایانی سال ۱۴۰۰ هستیم و همچنان مدارس کانکسی وجود دارند؛ مدارسی که به لحاظ ایمنی و امکانات در وضعیت بسیار بدی هستند.
Forwarded from ديدبان آزار
🔻دادخواستی علیه خشونت و تبعیض
🔶 آزار و اذیت در دانشگاه نادیده گرفته میشود
🔹️جمعی از دانشجویان و فارغالتحصیلان رشتههای علوم اجتماعی در کشور بر آن شدند تا نامهای اعتراضی علیه تبعیض و آزار موجود در دانشگاهها منتشر کنند و از سایر دانشجویان خواستهاند که این نامه را امضا کنند. در بخشی از این نامه آمده است: «اغلب ما دانشجویان (اگر نگوییم همه)، در طول مدت تحصیلمان با مواردی از آزار و تبعیض در محیط دانشگاهی روبرو شدهایم. این آزار و تبعیض میتواند ما یا کسی که میشناسیم را نشانه گرفته باشد. مواردی همچون سوءاستفاده از قدرت، آزار کلامی، آزار جنسی، خشونت یا تهدید به خشونت، دریغداشتن اطلاعات از فرد، سوءاستفاده روانی، کارشکنی در کار یا درس، قلدری، شرمسار کردن فرد در معرض عموم، حرمتشکنی و بیاحترامی، افترا بستن، منزویسازی، تهدید آکادمیک، رعایتنکردن حریم خصوصی و... مواردی است که به کرات در دانشگاه رخ داده است. اغلب بدین شکل که کسی که در سلسلهمراتب قدرت در میدان دانشگاهی از جایگاه «فرادست» برخوردار است، به پشتوانه جایگاه خود، به اشخاص «فرودست» خشونت میورزد، آزار میدهد، قلدری میکند و...»
🔹️نویسندگان نامه در پاسخ به دیدبان آزار، هدف خود را از تدوین و انتشار این نامه اینگونه توضیح میدهند: «مسئله آزار، قلدری و تبعیض در فضاهای دانشگاهی، سالها موضوع گفتگوهای دوستانه و غیررسمی دانشجویان و فارغالتحصیلان علوم اجتماعی بوده است؛ اما قطعاً محدود به این رشته دانشگاهی یا یکی دو دانشگاه خاص نیست. با این وجود، مسئلهای با این سطح از گستردگی، مدتهاست که تنها به حلقههای کوچک ما محدود ماندهاست و فراتر از آن طرح و پیگیری نشده است. دلایل بسیاری را میتوان برای این علنینشدن مطرح کرد. از جمله اینکه بسیاری از ما حتی حقی جهت اعتراض به این رویه برای خود قائل نبودیم. اگر هم به صرافت طرح بحث و پیگیری موضوع در نهادها و انجمنهای دانشگاهی میافتادیم، میدانستیم که نه تنها از حمایت و پشتیبانی لازم برخوردار نخواهیم شد، بلکه ممکن است متحمل خشونت بیشتر یا حتی طرد شویم و مجبور شویم بابت آن اعتراض، هزینه گزافی بدهیم. حالا اما انباشت سالها تجارب شخصی و جمعی، ما را به حرکتکردن وا داشته است، به برداشتن قدم اول از طریق اعتراض جمعی به این رویه ریشهدوانده و سیستماتیک در دانشگاه.»
#دیدبان_آزار
@harasswatch
متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://harasswatch.com/news/1919
🔶 آزار و اذیت در دانشگاه نادیده گرفته میشود
🔹️جمعی از دانشجویان و فارغالتحصیلان رشتههای علوم اجتماعی در کشور بر آن شدند تا نامهای اعتراضی علیه تبعیض و آزار موجود در دانشگاهها منتشر کنند و از سایر دانشجویان خواستهاند که این نامه را امضا کنند. در بخشی از این نامه آمده است: «اغلب ما دانشجویان (اگر نگوییم همه)، در طول مدت تحصیلمان با مواردی از آزار و تبعیض در محیط دانشگاهی روبرو شدهایم. این آزار و تبعیض میتواند ما یا کسی که میشناسیم را نشانه گرفته باشد. مواردی همچون سوءاستفاده از قدرت، آزار کلامی، آزار جنسی، خشونت یا تهدید به خشونت، دریغداشتن اطلاعات از فرد، سوءاستفاده روانی، کارشکنی در کار یا درس، قلدری، شرمسار کردن فرد در معرض عموم، حرمتشکنی و بیاحترامی، افترا بستن، منزویسازی، تهدید آکادمیک، رعایتنکردن حریم خصوصی و... مواردی است که به کرات در دانشگاه رخ داده است. اغلب بدین شکل که کسی که در سلسلهمراتب قدرت در میدان دانشگاهی از جایگاه «فرادست» برخوردار است، به پشتوانه جایگاه خود، به اشخاص «فرودست» خشونت میورزد، آزار میدهد، قلدری میکند و...»
🔹️نویسندگان نامه در پاسخ به دیدبان آزار، هدف خود را از تدوین و انتشار این نامه اینگونه توضیح میدهند: «مسئله آزار، قلدری و تبعیض در فضاهای دانشگاهی، سالها موضوع گفتگوهای دوستانه و غیررسمی دانشجویان و فارغالتحصیلان علوم اجتماعی بوده است؛ اما قطعاً محدود به این رشته دانشگاهی یا یکی دو دانشگاه خاص نیست. با این وجود، مسئلهای با این سطح از گستردگی، مدتهاست که تنها به حلقههای کوچک ما محدود ماندهاست و فراتر از آن طرح و پیگیری نشده است. دلایل بسیاری را میتوان برای این علنینشدن مطرح کرد. از جمله اینکه بسیاری از ما حتی حقی جهت اعتراض به این رویه برای خود قائل نبودیم. اگر هم به صرافت طرح بحث و پیگیری موضوع در نهادها و انجمنهای دانشگاهی میافتادیم، میدانستیم که نه تنها از حمایت و پشتیبانی لازم برخوردار نخواهیم شد، بلکه ممکن است متحمل خشونت بیشتر یا حتی طرد شویم و مجبور شویم بابت آن اعتراض، هزینه گزافی بدهیم. حالا اما انباشت سالها تجارب شخصی و جمعی، ما را به حرکتکردن وا داشته است، به برداشتن قدم اول از طریق اعتراض جمعی به این رویه ریشهدوانده و سیستماتیک در دانشگاه.»
#دیدبان_آزار
@harasswatch
متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://harasswatch.com/news/1919
هرس واچ | دیدبان آزار
آزار و اذیت در دانشگاه نادیده گرفته میشود
جمعی از دانشجویان و فارغالتحصیلان رشتههای علوم اجتماعی در کشور بر آن شدند تا نامهای اعتراضی علیه تبعیض و آزار موجود در دانشگاهها منتشر کنند و از سایر دانشجویان خواستهاند که این نامه را امضا کنند.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سال نوی اینسالها چیزی باید باشد شبیه چهرهی غزاله علیزاده در این ویديوی کمدیده شده: گلشیری شعر میخواند، دوربین چهرهی علیزاده را میگیرد: چهرهی او را نمیتوان توضیح داد: اضطراب، خشم با بارقههایی از شعف؟
در اینجا یک تجربهی سینماتوگرافیک اتفاق افتاده. دستکم به سیاق کریس مارکر و یا حتی تارکوفسکی: «تصاویری سینمایی توضیحناپذیرند و احساس، پروردگارشان.»*
سپس غریبترین صحنه کلید میخورد: سپانلو وارد قاب میشود و شعری پیشگویانه میخواند از تقدیرِ غزاله علیزاده، داستان خودکشی علیزاده وقتی خود علیزاده در پسزمینه حضور دارد و زنده است:
زیر انبوه درختانی که پنداری/ یک نفر با وسوسه خودکشی/ تحریک حلق آویز بودن/ چشم میدوزد به هر شاخهاش.
* هر شَعَف راستینی را، کیفیتی از غم و سوگواری همراهی میکند، هالهای از اندوه و حسرت. هر چه مشعوفتر، ردّ غمْ فزونتر میشود تا بجایی که در منتهیالیهها و شدتها، در افقهای دورْ تمامِ احساساتِ متناقض به هم بیآمیزند، در خلسه، در اکستازی.
سال نو مبارک.
منبع: تصویر و زندگی
@poster_cinematography
@bidarzani
در اینجا یک تجربهی سینماتوگرافیک اتفاق افتاده. دستکم به سیاق کریس مارکر و یا حتی تارکوفسکی: «تصاویری سینمایی توضیحناپذیرند و احساس، پروردگارشان.»*
سپس غریبترین صحنه کلید میخورد: سپانلو وارد قاب میشود و شعری پیشگویانه میخواند از تقدیرِ غزاله علیزاده، داستان خودکشی علیزاده وقتی خود علیزاده در پسزمینه حضور دارد و زنده است:
زیر انبوه درختانی که پنداری/ یک نفر با وسوسه خودکشی/ تحریک حلق آویز بودن/ چشم میدوزد به هر شاخهاش.
* هر شَعَف راستینی را، کیفیتی از غم و سوگواری همراهی میکند، هالهای از اندوه و حسرت. هر چه مشعوفتر، ردّ غمْ فزونتر میشود تا بجایی که در منتهیالیهها و شدتها، در افقهای دورْ تمامِ احساساتِ متناقض به هم بیآمیزند، در خلسه، در اکستازی.
سال نو مبارک.
منبع: تصویر و زندگی
@poster_cinematography
@bidarzani
🟣 #بیدارزنی : «بهار» در راه است و زایش دیگربارهی طبیعت، تلنگری بر ارجحیتِ «تغییر» بر استیصال است. بهار، یادآور ضرورتِ پیشروی و سرخم نکردن، باز نایستادن و حرکت است. گویی بهار، همان سرودی است که زمزمهاش، ورای تقویمها جاری است:
«از درون شب تار، میشکوفد گل سرخ،
خنده بر لب، گل خورشید کُنَد، جلوه بر کوه بلند،
نیست تردید زمستان گذرد،
وز پیاش پیک بهار، با هزاران گل سرخ، بیگمان میآید...»
ما نیز با ایمانی راسخ به تحقق برابری، رهایی و حق تعیین سرنوشت، به استقبال بهار میرویم...سال نو مبارک.
▪️تصاویر: دو نقاشی از «فریده لاشایی» (۱۳۲۳_ ۶ اسفند ۱۳۹۱) نقاش نوگرا، نویسنده و مترجم
@bidarzani
«از درون شب تار، میشکوفد گل سرخ،
خنده بر لب، گل خورشید کُنَد، جلوه بر کوه بلند،
نیست تردید زمستان گذرد،
وز پیاش پیک بهار، با هزاران گل سرخ، بیگمان میآید...»
ما نیز با ایمانی راسخ به تحقق برابری، رهایی و حق تعیین سرنوشت، به استقبال بهار میرویم...سال نو مبارک.
▪️تصاویر: دو نقاشی از «فریده لاشایی» (۱۳۲۳_ ۶ اسفند ۱۳۹۱) نقاش نوگرا، نویسنده و مترجم
@bidarzani
Forwarded from فراسوی کندوکاو
شماره دوم نشریه کندوکاو.pdf
2 MB
🔴 شماره #دوم #نشریه_کندوکاو منتشر شد
در این شماره میخوانیم :
🌹 بهاران خجسته باد/ پیام تبریک نوروز نشریه🌹
🔹زنگ اول / یادداشتی پیرامون جنبش معلمان ایران
🔹 از مجمع عمومی در خیابان تا سازمانیابی شورایی/ #جعفر_ابراهیمی
🔹دهه نود ، دهه جریانهای صنفی / #ابراهیم_خوشنویس
🔹سهم زنان در جنبش اجتماعی معلمان/ #امرالله_نصراللهی
🔹 مطالبات معلمان و کنشگری زنان معلم / #جلوه_جواهری
🔹 هشت مارس مبارک باد/بیانیه شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران
🔹 افق و مسائل پیش روی جنبش معلمان / #عبدالرضا_امانیفر
🔹 جنبش معلمان و ضرورت آموزش به زبان مادری / #مجید_کریمی
🔹 گفتگو با #شهریار_نادری پیرامون شورای عالی آموزش و پرورش
🔹یک معلم یک شعر / شعری از #شیرین_احمدی
🔹 یک معلم یک نویسنده / معرفی کتاب « در سراب امن و امان » اثری از #محمدرضا_رهبریان
🔻🔻🔻
فراسوی کندوکاو
نگاهی نقادانه به آموزش و پرورش
https://t.me/farasookandokav
در این شماره میخوانیم :
🌹 بهاران خجسته باد/ پیام تبریک نوروز نشریه🌹
🔹زنگ اول / یادداشتی پیرامون جنبش معلمان ایران
🔹 از مجمع عمومی در خیابان تا سازمانیابی شورایی/ #جعفر_ابراهیمی
🔹دهه نود ، دهه جریانهای صنفی / #ابراهیم_خوشنویس
🔹سهم زنان در جنبش اجتماعی معلمان/ #امرالله_نصراللهی
🔹 مطالبات معلمان و کنشگری زنان معلم / #جلوه_جواهری
🔹 هشت مارس مبارک باد/بیانیه شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران
🔹 افق و مسائل پیش روی جنبش معلمان / #عبدالرضا_امانیفر
🔹 جنبش معلمان و ضرورت آموزش به زبان مادری / #مجید_کریمی
🔹 گفتگو با #شهریار_نادری پیرامون شورای عالی آموزش و پرورش
🔹یک معلم یک شعر / شعری از #شیرین_احمدی
🔹 یک معلم یک نویسنده / معرفی کتاب « در سراب امن و امان » اثری از #محمدرضا_رهبریان
🔻🔻🔻
فراسوی کندوکاو
نگاهی نقادانه به آموزش و پرورش
https://t.me/farasookandokav
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🟣 #بیدارزنی : فریادِ «تحصیل، حق ماست» را چه کسانی میشنوند؟
از صبح امروز، وقتی دختران دانشآموز مقاطع ششم به بالای افغانستان، از ورود به مدرسه منع شدند، اعتراض خود را به خیابانها آورده و روبهروی نیروهای طالبان فریاد زدند: «تحصیل حق ماست».
مراحل پلکانیِ قدرتگیریِ ارتجاع و سلب حقوق اساسی بشر، با همان متد همیشگیِ سکوت خبری و عادیسازی از جنایت، بهپیش میرود. دولت نروژ برای سفر نمایندگان طالبان، جت شخصی ارسال کرد، ۱۰ نفر از زنان کابینهی ۱۹ نفرهی نروژ، با مشروعیتبخشی به ارتجاع طالبان، جهت پیشبرد گفتگو با آنان، حجاب بر سر کردند و «۳۲ میلیون دلار، کمک بشردوستانه» به نیروهای طالبان اعطا شد.
آیا این رقم، هزینهی حق تحصیل کودکان دختر افغانستان و برچیده شدن فقر و فلاکت شده است؟ خیر. آنچه که محرز است، صفهای کوچک اما قدرتمند زنان و حالا کودکان ۱۲ سالهای است که برای مدرسه رفتن خود نیز، مشت گرده کرده و علیه طالبان ایستادند. جمعیتی که از جمهوری اسلامی و کشورهای منطقه تا دولتهای اروپا و آمریکا، علیهشان ایستادهاند.
▪️منبع ویدئو: هرات ۲۴
#زنان_حذف_شدنی_نیستند
#حق_تحصیل_کودکان
#ارتجاع #طالبان
@bidarzani
از صبح امروز، وقتی دختران دانشآموز مقاطع ششم به بالای افغانستان، از ورود به مدرسه منع شدند، اعتراض خود را به خیابانها آورده و روبهروی نیروهای طالبان فریاد زدند: «تحصیل حق ماست».
مراحل پلکانیِ قدرتگیریِ ارتجاع و سلب حقوق اساسی بشر، با همان متد همیشگیِ سکوت خبری و عادیسازی از جنایت، بهپیش میرود. دولت نروژ برای سفر نمایندگان طالبان، جت شخصی ارسال کرد، ۱۰ نفر از زنان کابینهی ۱۹ نفرهی نروژ، با مشروعیتبخشی به ارتجاع طالبان، جهت پیشبرد گفتگو با آنان، حجاب بر سر کردند و «۳۲ میلیون دلار، کمک بشردوستانه» به نیروهای طالبان اعطا شد.
آیا این رقم، هزینهی حق تحصیل کودکان دختر افغانستان و برچیده شدن فقر و فلاکت شده است؟ خیر. آنچه که محرز است، صفهای کوچک اما قدرتمند زنان و حالا کودکان ۱۲ سالهای است که برای مدرسه رفتن خود نیز، مشت گرده کرده و علیه طالبان ایستادند. جمعیتی که از جمهوری اسلامی و کشورهای منطقه تا دولتهای اروپا و آمریکا، علیهشان ایستادهاند.
▪️منبع ویدئو: هرات ۲۴
#زنان_حذف_شدنی_نیستند
#حق_تحصیل_کودکان
#ارتجاع #طالبان
@bidarzani
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🟣 رضا براهنی (۲۱ آذر ۱۳۱۴ _ ۵ فروردین ۱۴۰۱)
«به روی کاغذ و دیوار و سنگ و خاک نوشتم که تا نوشته بخوانند
که آفتاب بیاید
نیامد
چو گرگ زوزه کشیدم
چو پوزه در شکمِ روزگارِ خویش دویدم
دریدم
شبانه روز دریدم
که آفتاب بیاید
نیامد
چه عهدِ شومِ غریبی!
زمانه صاحبِ سگ، من سگاش
چو راندم از درِ خانه
ز پشت بامِ وفاداری
درون خانه پریدم
که آفتاب بیاید
نیامد...»
@bidarzani
«به روی کاغذ و دیوار و سنگ و خاک نوشتم که تا نوشته بخوانند
که آفتاب بیاید
نیامد
چو گرگ زوزه کشیدم
چو پوزه در شکمِ روزگارِ خویش دویدم
دریدم
شبانه روز دریدم
که آفتاب بیاید
نیامد
چه عهدِ شومِ غریبی!
زمانه صاحبِ سگ، من سگاش
چو راندم از درِ خانه
ز پشت بامِ وفاداری
درون خانه پریدم
که آفتاب بیاید
نیامد...»
@bidarzani
🟣 این مصاحبه #بیدارزنی با مادران دادخواه بسیار روشنگرانه و البته افشاگرانه است.
این مادران ضمن موضع مترقی، چهره کاسبان حقوق بشر و بوقچیهای مدیای مسلطِ عشق جایزه را که میخواهند به هر قیمت و با هزینه کردن از خون جانباختگان برای خود رزومه و اعتبار کسب نمایند را افشا میکنند.
@kahimeh
@bidarzani
این مادران ضمن موضع مترقی، چهره کاسبان حقوق بشر و بوقچیهای مدیای مسلطِ عشق جایزه را که میخواهند به هر قیمت و با هزینه کردن از خون جانباختگان برای خود رزومه و اعتبار کسب نمایند را افشا میکنند.
@kahimeh
@bidarzani
🟣 قتل زنان، فاجعهای گسترده با موارد انعکاس رسانهای اندک
در روزهای گذشته، «زینت مزیدی»، ۲۰ ساله و ساکن روستای دهنو استان فارس، پس از بازگشت به خانهی پدر و مادرش و اعلام تقاضای طلاق، به طرز خشونتباری توسط پدر خود به قتل رسید. ضربات ممتد میله آهنی بر سر این زن جوان، پاسخ پدر او در قبالِ پناه آوردن وی به آغوش خانوادهاش بوده است.
پیش از آن نیز، یک زن جوان طی آتشسوزی عامدانهی همسرش، جان خود را از دست داد. به گزارش رادیو زمانه، سرهنگ احمد ساکی فرمانده انتظامی ملایر اعلام کرد بر اثر این حریق، زن دچار سوختگی شدید شد و به بیمارستان همدان و از آنجا به تهران انتقال یافت، اما به سبب شدت جراحات در بیمارستان جان خود را از دست داد.
#زن_کشی
#خشونت_علیه_زنان
#همبستگی_علیه_نابرابری_فقر_خشونت
@bidarzani
در روزهای گذشته، «زینت مزیدی»، ۲۰ ساله و ساکن روستای دهنو استان فارس، پس از بازگشت به خانهی پدر و مادرش و اعلام تقاضای طلاق، به طرز خشونتباری توسط پدر خود به قتل رسید. ضربات ممتد میله آهنی بر سر این زن جوان، پاسخ پدر او در قبالِ پناه آوردن وی به آغوش خانوادهاش بوده است.
پیش از آن نیز، یک زن جوان طی آتشسوزی عامدانهی همسرش، جان خود را از دست داد. به گزارش رادیو زمانه، سرهنگ احمد ساکی فرمانده انتظامی ملایر اعلام کرد بر اثر این حریق، زن دچار سوختگی شدید شد و به بیمارستان همدان و از آنجا به تهران انتقال یافت، اما به سبب شدت جراحات در بیمارستان جان خود را از دست داد.
#زن_کشی
#خشونت_علیه_زنان
#همبستگی_علیه_نابرابری_فقر_خشونت
@bidarzani
Forwarded from صدای ماهی سیاه (BFV)
#زن_کشی به خودیِ خود نفرتانگیز هست ولی با برگزاری مراسم ترحیم و معرفی پدرِ قاتل بهعنوان صاحب عزا دوچندان نفرتانگیز میشود.
این آگهی ترحیم تمام مؤلفههای فرهنگِ زنستیز را یکجا در خود دارد و "مجنونپنداری" زنِ سرکش را هم از قلم نینداخته است.
عکس زنِ مقتول که در آگهی نیست هیچ با شعری که از زبانِ او روایت شده، نوشتهاند: قدر جوانی را ندانستم و با دیوانگی کامم را تلخ کردم.
@Blackfishvoice
این آگهی ترحیم تمام مؤلفههای فرهنگِ زنستیز را یکجا در خود دارد و "مجنونپنداری" زنِ سرکش را هم از قلم نینداخته است.
عکس زنِ مقتول که در آگهی نیست هیچ با شعری که از زبانِ او روایت شده، نوشتهاند: قدر جوانی را ندانستم و با دیوانگی کامم را تلخ کردم.
@Blackfishvoice
Forwarded from صدای ماهی سیاه (BFV)
ما از مادران داغدار به مادران آبان و پس از آن به مادران دادخواه تبدیل شدیم
گفتگو با مادران دادخواه آبان ۹۸
کارِ مستندِ درخشانِ گروه بیدارزنی دقیقا نقطهی مقابلِ قربانیسازی و ابژهسازی از #مادران_دادخواه است. گفتگوهای ثبت شده بر مسیری پرتو میافکند که نمونهاش را در سازماندهی مادران میدان مایو در آرژانتین شاهد هستیم. امیدواریم چنین رویکردی در نقضِ منویاتِ #صنعت_حقوق_بشر مستمر باشد و از دلِ زمینِ مبارزه امکانهای مقاومت/مبارزه را استخراج کند.
به نوبهی خود از گردانندگان سایت بیدارزنی بابت انجام این گفتگوها و مستندسازیهای فوقِ ارزشمند قدردانی میکنیم.
فرازی از سخنان یکی از مادران:
امیدوارم بتوانیم مثل آنها صبور باشیم ولی خب من این صبوری را دوست ندارم. من میگویم شاید مادر ۸۸ صبوری کرد که ۹۶ پیش آمد. مادر ۹۶ صبوری کرد که ۹۸ آمد. من دوست ندارم که ما صبوری کنیم و یک سال دیگری بوجود بیاید. من دوست دارم ما فریاد بزنیم تا چند سال دیگر یک مادر مثل من محبوبه نیاید و بشود مادر پژمان و بگوید که من نمیدانستم ۹۸ چه خبر بوده. مثل منی که میگفتم من ۸۸ و ۹۶ را نمیدانستم. وقتی فرزند من کشته شد فهمیدم که چه خبر بوده. من میگویم اگر ۸۸ یا ۹۶ مادرها بلند فریاد میزدند شاید به گوش من میرسید و ۹۸ پیش نمیآمد. کاش خانوادههای ۹۸ آنقدر بلند فریاد بزنند تا هیچ سالی مثل ۹۸ نباشد.
https://bidarzani.com/43831
#آبان_ادامه_دارد #دادخواهی #علیه_فراموشی #علیه_سکوت #خاوران_هنوز_سرخ_است
@Blackfishvoice
گفتگو با مادران دادخواه آبان ۹۸
کارِ مستندِ درخشانِ گروه بیدارزنی دقیقا نقطهی مقابلِ قربانیسازی و ابژهسازی از #مادران_دادخواه است. گفتگوهای ثبت شده بر مسیری پرتو میافکند که نمونهاش را در سازماندهی مادران میدان مایو در آرژانتین شاهد هستیم. امیدواریم چنین رویکردی در نقضِ منویاتِ #صنعت_حقوق_بشر مستمر باشد و از دلِ زمینِ مبارزه امکانهای مقاومت/مبارزه را استخراج کند.
به نوبهی خود از گردانندگان سایت بیدارزنی بابت انجام این گفتگوها و مستندسازیهای فوقِ ارزشمند قدردانی میکنیم.
فرازی از سخنان یکی از مادران:
امیدوارم بتوانیم مثل آنها صبور باشیم ولی خب من این صبوری را دوست ندارم. من میگویم شاید مادر ۸۸ صبوری کرد که ۹۶ پیش آمد. مادر ۹۶ صبوری کرد که ۹۸ آمد. من دوست ندارم که ما صبوری کنیم و یک سال دیگری بوجود بیاید. من دوست دارم ما فریاد بزنیم تا چند سال دیگر یک مادر مثل من محبوبه نیاید و بشود مادر پژمان و بگوید که من نمیدانستم ۹۸ چه خبر بوده. مثل منی که میگفتم من ۸۸ و ۹۶ را نمیدانستم. وقتی فرزند من کشته شد فهمیدم که چه خبر بوده. من میگویم اگر ۸۸ یا ۹۶ مادرها بلند فریاد میزدند شاید به گوش من میرسید و ۹۸ پیش نمیآمد. کاش خانوادههای ۹۸ آنقدر بلند فریاد بزنند تا هیچ سالی مثل ۹۸ نباشد.
https://bidarzani.com/43831
#آبان_ادامه_دارد #دادخواهی #علیه_فراموشی #علیه_سکوت #خاوران_هنوز_سرخ_است
@Blackfishvoice
بیدارزنی
ما از مادران داغدار به مادران آبان و پس از آن به مادران دادخواه تبدیل شدیم - بیدارزنی
مادران دادخواه آبان مانند مادران نسلهای پیشین پا به میدان دادخواهی گذاشتهاند و مبارزهای طولانی و جانفرسا را آغاز کردهاند.
Forwarded from فراسوی کندوکاو
🔴 مطالبات معلمان و کنشگری زنان معلم
✍ #جلوه_جواهری
March 25, 2022
🔹 شماره دوم #نشریه_فراسوی_کندوکاو
« جنبش معلمان زمانی رهاییبخش است که حامل خواستههای ذینفعان فرودست خود باشد. »
در تبلیغات فردگرایانهی نظامهای توتالیتر و سرمایهداری بسیار میشنویم که اگر زنان (بخوانید هر گروه و طبقه و قشر تحت ستم و فرودست) بتوانند بهطور شخصی قوی باشند، بر مشکلاتشان غلبه خواهند کرد. برای همین انواع و اقسام ابرقهرمانها را میسازند. اینیک گزاره است که آدرسی کاملاً اشتباه را برای حل مسائل پیچیده و درهمتنیده مقابل روی ما میگذارد؛ اما درون این گزاره که میخواهد مبارزه جمعی را با یک امر فردی تاخت بزند یک حقیقت نهفته است؛ اینکه مبارزات جمعی خار چشمهایی است که میدانند بهواسطه آن نظامهای سلطه بهتدریج تضعیف خواهند شد؛ نظامهای برآمده از مناسبات نابرابر. نظامهایی که برای توجیه این نابرابری، انواع کلیشههای جنسیتی/ طبقاتی/ قومیتی و ... را بهواسطهی نهادهای خود که حامل این مناسبات نابرابر هستند؛ همچون آموزشوپرورش، خانواده، قوانین، مذهب، رسانه، محیطهای کاری و ... دائماً بازتولید میکنند.
📌 ادامه یادداشت را در لینک زیر بخوانید 👇👇
https://bit.ly/3NiW4Hw
📣 لطفا نظر خود را در مورد این یادداشت بنویسید.
🔻🔻🔻
فراسوی کندوکاو
نگاهی نقادانه به آموزش و پرورش
https://t.me/farasookandokav
✍ #جلوه_جواهری
March 25, 2022
🔹 شماره دوم #نشریه_فراسوی_کندوکاو
« جنبش معلمان زمانی رهاییبخش است که حامل خواستههای ذینفعان فرودست خود باشد. »
در تبلیغات فردگرایانهی نظامهای توتالیتر و سرمایهداری بسیار میشنویم که اگر زنان (بخوانید هر گروه و طبقه و قشر تحت ستم و فرودست) بتوانند بهطور شخصی قوی باشند، بر مشکلاتشان غلبه خواهند کرد. برای همین انواع و اقسام ابرقهرمانها را میسازند. اینیک گزاره است که آدرسی کاملاً اشتباه را برای حل مسائل پیچیده و درهمتنیده مقابل روی ما میگذارد؛ اما درون این گزاره که میخواهد مبارزه جمعی را با یک امر فردی تاخت بزند یک حقیقت نهفته است؛ اینکه مبارزات جمعی خار چشمهایی است که میدانند بهواسطه آن نظامهای سلطه بهتدریج تضعیف خواهند شد؛ نظامهای برآمده از مناسبات نابرابر. نظامهایی که برای توجیه این نابرابری، انواع کلیشههای جنسیتی/ طبقاتی/ قومیتی و ... را بهواسطهی نهادهای خود که حامل این مناسبات نابرابر هستند؛ همچون آموزشوپرورش، خانواده، قوانین، مذهب، رسانه، محیطهای کاری و ... دائماً بازتولید میکنند.
📌 ادامه یادداشت را در لینک زیر بخوانید 👇👇
https://bit.ly/3NiW4Hw
📣 لطفا نظر خود را در مورد این یادداشت بنویسید.
🔻🔻🔻
فراسوی کندوکاو
نگاهی نقادانه به آموزش و پرورش
https://t.me/farasookandokav
Telegraph
مطالبات معلمان و کنشگری زنان معلم
جنبش معلمان زمانی رهاییبخش است که حامل خواستههای ذینفعان فرودست خود باشد در تبلیغات فردگرایانهی نظامهای توتالیتر و سرمایهداری بسیار میشنویم که اگر زنان (بخوانید هر گروه و طبقه و قشر تحت ستم و فرودست) بتوانند بهطور شخصی قوی باشند، بر مشکلاتشان غلبه…
Forwarded from فراسوی کندوکاو
🔴 سهم زنان در جنبش اجتماعی معلمان
✍ #امرالله_نصرالهی، معلم
March 2, 2022
🔹شماره دوم #نشریه_فراسوی_کندوکاو
سیمون دوبوار با این انگارهی بهشدت تبعیضآمیز که زنان "جنس دوم" جوامع محسوب میشوند، سخت مخالفت میورزید. میگفت؛ "ما زن به دنیا نمیآییم، زن میشویم" بانوی فمینیست فرانسوی که غلظت اگزیستانسیالیسم(وجودگرایی) سارتر را با اندیشههای فمینیستی خود ترکیب کرده بود هرگز به زیر بار جنس دوم بودن خویش نرفت. اینسان زنان انقلابی و همعصر خود را نیز به انقلابی دیگر فراخواند. نوال سعداوی پزشک چپ فمینیست و مبارز مصری نیز در جهان عرب دستکمی از دوبوار نداشت. او در راه افکار فمینیستی خود چنان یکه بود که هرگز نمیپذیرفت بر او عنوان و لقب سیمون دوبوار عرب بنهند. میگفت من نوال سعداوی هستم، سیمون دوبوار نیستم.
📌 ادامه مطلب را در لینک زیر بخوانید :
https://bit.ly/3NjAF0X
📣 لطفا نظر خود را در مورد این یادداشت بنویسید.
🔻🔻🔻
فراسوی کندوکاو
نگاهی نقادانه به آموزش و پرورش
https://t.me/farasookandokav
✍ #امرالله_نصرالهی، معلم
March 2, 2022
🔹شماره دوم #نشریه_فراسوی_کندوکاو
سیمون دوبوار با این انگارهی بهشدت تبعیضآمیز که زنان "جنس دوم" جوامع محسوب میشوند، سخت مخالفت میورزید. میگفت؛ "ما زن به دنیا نمیآییم، زن میشویم" بانوی فمینیست فرانسوی که غلظت اگزیستانسیالیسم(وجودگرایی) سارتر را با اندیشههای فمینیستی خود ترکیب کرده بود هرگز به زیر بار جنس دوم بودن خویش نرفت. اینسان زنان انقلابی و همعصر خود را نیز به انقلابی دیگر فراخواند. نوال سعداوی پزشک چپ فمینیست و مبارز مصری نیز در جهان عرب دستکمی از دوبوار نداشت. او در راه افکار فمینیستی خود چنان یکه بود که هرگز نمیپذیرفت بر او عنوان و لقب سیمون دوبوار عرب بنهند. میگفت من نوال سعداوی هستم، سیمون دوبوار نیستم.
📌 ادامه مطلب را در لینک زیر بخوانید :
https://bit.ly/3NjAF0X
📣 لطفا نظر خود را در مورد این یادداشت بنویسید.
🔻🔻🔻
فراسوی کندوکاو
نگاهی نقادانه به آموزش و پرورش
https://t.me/farasookandokav
Telegraph
سهم زنان در جنبش اجتماعی معلمان
سیمون دوبوار با این انگارهی بهشدت تبعیضآمیز که زنان "جنس دوم" جوامع محسوب میشوند، سخت مخالفت میورزید. میگفت؛ "ما زن به دنیا نمیآییم، زن میشویم" بانوی فمینیست فرانسوی که غلظت اگزیستانسیالیسم(وجودگرایی) سارتر را با اندیشههای فمینیستی خود ترکیب کرده…
بيدارزنى
Photo
🟣 روایت سپیده فرهان از رنج انکارشده زندانیان عادی و ستاندن هویت انسانی در زندان قرچک
سپیده فرهان در گفتوگو با زمانه از شرایط بسیار ناگوار زندان قرچک ورامین میگوید. از فقدان امکانات تا شغلهای غیرانسانی که زندانیان برای داشتن درآمدی ناچیز به آنها تن میدهند. به گفته او رنج زندانیان بندهای عمومی زندان قرچک انکار میشود و هویت انسانی از آنان گرفته شده است.
سپیده فرهان در ادامه به یکی از اتفاقهای ناگوار در زندان قرچک اشاره میکند که مربوط به تبعید گلرخ ایرایی است. گلرخ ایرایی را در تاریخ ۲۳ آذر ۱۳۹۹ با فریب و ضرب و جرح از زندان قرچک به بند دو الف زندان اوین و نهایتا زندان آمل تبعید کردند.
«مأموران امنیتی از گلرخ ایرایی خواسته بودند برای بازجویی به بند دو الف زندان اوین برود اما او مخالفت کرده بود که این مخالفت منجر به این شد که گارد زندان به بند هشت زندان قرچک یورش ببرد و زندانیان سیاسی را به شدت مورد ضرب و شتم قرار دهد:
▪️از متن : «۲۰ نفر از مأمورها با شوکر و باتون به داخل بند ریختند و همه بچهها را کتک زدند تا بتوانند گلرخ را با خودشان ببرند. این اتفاق سادهای نبود. ما ۲۰ زن زندانی سیاسی بودیم و آنها به بند حمله کردند و میخواستند همبندی ما را بدزدند. ما همه مقاومت کردیم اما به وحشیانهترین شکل ممکن با ما برخورد کردند. این درگیری حدود یک ساعتونیم طول کشید تا توانستند گلرخ را از بند بیرون ببرند؛ آن هم آخر سر خود گلرخ دید بقیه را خیلی دارند کتک میزنند و همه لت و پار شدهاند .... در نهایت گلرخ را قپانی زدند و بردند. شخصی به نام “جواد فعلیگری” که رئیس گارد زندان بود، جلوی در ایستاده بود و هر کسی را که رد میشد، کتک میزد. هر بار که من را میانداختند بیرون این آقای فعلیگری یک شوکر به بدنم میچسباند. من پایم مشکل داشت و وسط درگیری میلنگیدم. او پوتینش را میگذاشت روی همان پایم که درد داشت و محکم فشار میداد. یکی از بچهها تشنج کرد و به زمین افتاده بود. به یکی از مأمورهای زن گفتم کتکش نزن! گفت این را نزنم؟ بعد شوکر را به او چسباند و خندید. موهای یکی دیگر از زندانیان را در دستش گرفته بود و به قدری چرخاند که وقتی جدا شد مشتاش پر از موهای کنده شده سرش بود. تمام ما ۲۰ نفر تا مدتها آثار کبودی روی بدنمان بود.»
▪️سپیده فرهان میگوید در نهایت بعد از اینکه با خشونت بسیار گلرخ ایرایی را تبعید کردند، زندانیانی که از او حمایت کرده بودند توسط زندانبانها تهدید شدند و درخواست آزادی مشروط برخی از آنها که منتظر دریافت آن بودند، لغو شد و مسئولان زندان در پاسخ به آنها گفتند: «میخواستید از همدیگر حمایت نکنید! ...»
▪️سپیده فرهان میگوید در زندان قرچک «مقاومت و انسجام زنانه» را دیده و این شیوه برخورد و تبعید زندانیان سیاسی با توسل به زور از آن به بعد به روش نیروهای امنیتی و زندانبانها تبدیل شده است:
«دفعات بعدی وقتی میخواستند یک زندانی را ببرند، میآمدند و باتون را به چارچوب در میچسباندند که یعنی ما بدانیم چه چیزی در انتظارمان است ....»
بنا بر تجربیات سپیده فرهان، زندانبانها در زندان قرچک برخورد به مراتب سختگیرانهتری با زندانیان سیاسی دارند زیرا نمیخواهند مشابه تشکل منسجم و مقاومی که در بین زنان زندانی سیاسی در اوین شکل گرفته، در زندان قرچک نیز به وجود بیاید:
«به همین دلیل در قرچک زندانبانها و بازجوها ارتباط نزدیکتری دارند. همیشه بازجوها میآیند در حفاظت زندان قرچک زندانیان را برای بازجویی احضار میکنند و از لحاظ روانی به آنها فشار میآورند. همین اتفاق بارها برای من در قرچک افتاد و یک بار طی دو هفته من را سه بار احضار کردند. زندانیان را تهدید میکردند اگر نروند برایشان پرونده جدید باز میکنند.»
#زندان_قرچک_ورامین #نابرابری_و_تبعیض
ادامهی متن را در وبسایت رادیو زمانه بخوانید:
https://www.radiozamaneh.com/709525/
@bidarzani
سپیده فرهان در گفتوگو با زمانه از شرایط بسیار ناگوار زندان قرچک ورامین میگوید. از فقدان امکانات تا شغلهای غیرانسانی که زندانیان برای داشتن درآمدی ناچیز به آنها تن میدهند. به گفته او رنج زندانیان بندهای عمومی زندان قرچک انکار میشود و هویت انسانی از آنان گرفته شده است.
سپیده فرهان در ادامه به یکی از اتفاقهای ناگوار در زندان قرچک اشاره میکند که مربوط به تبعید گلرخ ایرایی است. گلرخ ایرایی را در تاریخ ۲۳ آذر ۱۳۹۹ با فریب و ضرب و جرح از زندان قرچک به بند دو الف زندان اوین و نهایتا زندان آمل تبعید کردند.
«مأموران امنیتی از گلرخ ایرایی خواسته بودند برای بازجویی به بند دو الف زندان اوین برود اما او مخالفت کرده بود که این مخالفت منجر به این شد که گارد زندان به بند هشت زندان قرچک یورش ببرد و زندانیان سیاسی را به شدت مورد ضرب و شتم قرار دهد:
▪️از متن : «۲۰ نفر از مأمورها با شوکر و باتون به داخل بند ریختند و همه بچهها را کتک زدند تا بتوانند گلرخ را با خودشان ببرند. این اتفاق سادهای نبود. ما ۲۰ زن زندانی سیاسی بودیم و آنها به بند حمله کردند و میخواستند همبندی ما را بدزدند. ما همه مقاومت کردیم اما به وحشیانهترین شکل ممکن با ما برخورد کردند. این درگیری حدود یک ساعتونیم طول کشید تا توانستند گلرخ را از بند بیرون ببرند؛ آن هم آخر سر خود گلرخ دید بقیه را خیلی دارند کتک میزنند و همه لت و پار شدهاند .... در نهایت گلرخ را قپانی زدند و بردند. شخصی به نام “جواد فعلیگری” که رئیس گارد زندان بود، جلوی در ایستاده بود و هر کسی را که رد میشد، کتک میزد. هر بار که من را میانداختند بیرون این آقای فعلیگری یک شوکر به بدنم میچسباند. من پایم مشکل داشت و وسط درگیری میلنگیدم. او پوتینش را میگذاشت روی همان پایم که درد داشت و محکم فشار میداد. یکی از بچهها تشنج کرد و به زمین افتاده بود. به یکی از مأمورهای زن گفتم کتکش نزن! گفت این را نزنم؟ بعد شوکر را به او چسباند و خندید. موهای یکی دیگر از زندانیان را در دستش گرفته بود و به قدری چرخاند که وقتی جدا شد مشتاش پر از موهای کنده شده سرش بود. تمام ما ۲۰ نفر تا مدتها آثار کبودی روی بدنمان بود.»
▪️سپیده فرهان میگوید در نهایت بعد از اینکه با خشونت بسیار گلرخ ایرایی را تبعید کردند، زندانیانی که از او حمایت کرده بودند توسط زندانبانها تهدید شدند و درخواست آزادی مشروط برخی از آنها که منتظر دریافت آن بودند، لغو شد و مسئولان زندان در پاسخ به آنها گفتند: «میخواستید از همدیگر حمایت نکنید! ...»
▪️سپیده فرهان میگوید در زندان قرچک «مقاومت و انسجام زنانه» را دیده و این شیوه برخورد و تبعید زندانیان سیاسی با توسل به زور از آن به بعد به روش نیروهای امنیتی و زندانبانها تبدیل شده است:
«دفعات بعدی وقتی میخواستند یک زندانی را ببرند، میآمدند و باتون را به چارچوب در میچسباندند که یعنی ما بدانیم چه چیزی در انتظارمان است ....»
بنا بر تجربیات سپیده فرهان، زندانبانها در زندان قرچک برخورد به مراتب سختگیرانهتری با زندانیان سیاسی دارند زیرا نمیخواهند مشابه تشکل منسجم و مقاومی که در بین زنان زندانی سیاسی در اوین شکل گرفته، در زندان قرچک نیز به وجود بیاید:
«به همین دلیل در قرچک زندانبانها و بازجوها ارتباط نزدیکتری دارند. همیشه بازجوها میآیند در حفاظت زندان قرچک زندانیان را برای بازجویی احضار میکنند و از لحاظ روانی به آنها فشار میآورند. همین اتفاق بارها برای من در قرچک افتاد و یک بار طی دو هفته من را سه بار احضار کردند. زندانیان را تهدید میکردند اگر نروند برایشان پرونده جدید باز میکنند.»
#زندان_قرچک_ورامین #نابرابری_و_تبعیض
ادامهی متن را در وبسایت رادیو زمانه بخوانید:
https://www.radiozamaneh.com/709525/
@bidarzani
Radiozamaneh
روایت سپیده فرهان از رنج انکارشده زندانیان عادی و ستاندن هویت انسانی در زندان قرچک
سپیده فرهان در گفتوگو با زمانه از شرایط بسیار ناگوار زندان قرچک ورامین میگوید. از فقدان امکانات تا شغلهای غیرانسانی که زندانیان برای داشتن درآمدی ناچیز به آنها تن میدهند. به گفته او رنج زندانیان بندهای عمومی زندان قرچک انکار میشود و هویت انسانی از آنان…
📌 ویژهنامهی بیداد موریانهها (ویژه شعر زن)
به سعیِ نگین فرهود
#بیدارزنی: بیداد موریانهها با احترام به نام پرشکوه و شریف «دکتر رضا براهنی»، «بکتاش آبتین» و «فراز بهزادی»، شاعران سه نسل عزیز، ویژه نامهی نوسالش را تقدیم میکند به جانهای شیفته و پرپرشدهی ساجده کشمیری، شیما تیمار، شبنم سلطانی و فاطمه سادات حسینی.
شعر میگوییم و نه شادمانایم که اندوه رفیق ماست همهی این سالیان ترس و تلخ. زنزیستن و شهروند جهانی که زن را نزیسته بودن دشوار است. بیداد موریانهها به جویدن این جهان جان میکَند تا حیاتمان سزاوار عقوبتی چنین رن جکشیده باشد.
بیداد موریانهها نه یک تکلیف و تعارف که غلبهی اندیشهایست که در پی تعریف تازهای از جریان شعر امروز زنان است. بیداد موریانهها تمرکز بر رویکردهای گوناگونیست که بیهیچ دخالت، قضاوت و ابراز سلیقهای معرفی شدهاند و مجال مغتنمیست برای تبادل توانشها و تجربتهایی که پیش از این دورتر از یکدیگر اتفاق افتادهاند. جغرافیای این تلاش بزرگ عالم عظیمیست که در هر گوشهی دور و نزدیکاش شاعری پارسینویس خودش را و جهانش را به کلمه آفریده است.
جهانی که در زنانگیها خلاصه نشده است و به بهتر بودن حال و مقال جامعه میاندیشیده است، پیوسته…
هفت سال گذشته و این بیداد شنیدهتر شده است، پس به صداهای عاصی و امیدوارتان سلام…
ویژهنامه بیداد موریانهها در ۲۱۴ صفحه به سعیِ نگین فرهود، طراحی جلد هوشنگ پزشکنیا و طراحی گرافیک هاله تهرانی تهیه شده است.
@bidaademooriyanehaa
ادامهی متن و فایل پیدیاف این مجموعه را از وبسایت بیدارزنی دریافت کنید:
https://bidarzani.com/44012
@bidarzani
به سعیِ نگین فرهود
#بیدارزنی: بیداد موریانهها با احترام به نام پرشکوه و شریف «دکتر رضا براهنی»، «بکتاش آبتین» و «فراز بهزادی»، شاعران سه نسل عزیز، ویژه نامهی نوسالش را تقدیم میکند به جانهای شیفته و پرپرشدهی ساجده کشمیری، شیما تیمار، شبنم سلطانی و فاطمه سادات حسینی.
شعر میگوییم و نه شادمانایم که اندوه رفیق ماست همهی این سالیان ترس و تلخ. زنزیستن و شهروند جهانی که زن را نزیسته بودن دشوار است. بیداد موریانهها به جویدن این جهان جان میکَند تا حیاتمان سزاوار عقوبتی چنین رن جکشیده باشد.
بیداد موریانهها نه یک تکلیف و تعارف که غلبهی اندیشهایست که در پی تعریف تازهای از جریان شعر امروز زنان است. بیداد موریانهها تمرکز بر رویکردهای گوناگونیست که بیهیچ دخالت، قضاوت و ابراز سلیقهای معرفی شدهاند و مجال مغتنمیست برای تبادل توانشها و تجربتهایی که پیش از این دورتر از یکدیگر اتفاق افتادهاند. جغرافیای این تلاش بزرگ عالم عظیمیست که در هر گوشهی دور و نزدیکاش شاعری پارسینویس خودش را و جهانش را به کلمه آفریده است.
جهانی که در زنانگیها خلاصه نشده است و به بهتر بودن حال و مقال جامعه میاندیشیده است، پیوسته…
هفت سال گذشته و این بیداد شنیدهتر شده است، پس به صداهای عاصی و امیدوارتان سلام…
ویژهنامه بیداد موریانهها در ۲۱۴ صفحه به سعیِ نگین فرهود، طراحی جلد هوشنگ پزشکنیا و طراحی گرافیک هاله تهرانی تهیه شده است.
@bidaademooriyanehaa
ادامهی متن و فایل پیدیاف این مجموعه را از وبسایت بیدارزنی دریافت کنید:
https://bidarzani.com/44012
@bidarzani
بیدارزنی
ویژهنامهی بیداد موریانهها (ویژه شعر زن) - به سعیِ نگین فرهود - بیدارزنی
بیداد موریانهها ویژه شعر زن در پی تعریف تازهای از جریان شعر امروز زنان است و این شماره ویژهنامه فروردین ۱۴۰۱ است که تقدیم میشود به...
بيدارزنى
📌 ویژهنامهی بیداد موریانهها (ویژه شعر زن) به سعیِ نگین فرهود #بیدارزنی: بیداد موریانهها با احترام به نام پرشکوه و شریف «دکتر رضا براهنی»، «بکتاش آبتین» و «فراز بهزادی»، شاعران سه نسل عزیز، ویژه نامهی نوسالش را تقدیم میکند به جانهای شیفته و پرپرشدهی…
bidad mooriyaneha - 1401.pdf
18.3 MB
📌 از «مشکلی بدون نام» به یک نوع معلولیت
✍🏽 جودی سینگر
ترجمه: گروه مطالعات انتقادی معلولیت - ۱
🟣 ویژهنامه دوم آپریل، روز جهانی پذیرش اوتیسم
#بیدارزنی: جودی سینگر و مادر و دخترش هرسه اوتیستیک هستند. او در نیمه دوم دهه ۱۹۹۰ میلادی پایاننامه دوره کارشناسی خود را درباره اوتیسم نوشت و با بررسی رویکردهای برآمده از علوم اجتماعی و نظریه انتقادی، برساختگرایی اجتماعی و جنبشهای اجتماعی و نسبت آنها با معلولیت و اوتیسم و زندگی خود، به صورتبندی دیدگاهی نو در مواجهه با اوتیسم پرداخت: تنوع عصبشناختی/نورودایورسیتی.
از متن: سرگذشتی خانوادگی
«روتینهای وسواسگونه مادرم تمام روزش را پر کرده بود طوری که حتی نمیتوانست کارهای ساده را پیش ببرد، با این وجود هر تلاشی که من و پدرم میکردیم با … روبهرو میشد؛ … چون هیچ عبارت یا الگوی فرهنگی، در فیلمها یا ادبیات وجود ندارد که بتوانم از آن استفاده کنم، جز عبارت «یا جنگ یا فرار»؛ عقدهای که در دلم با صدایی کودکانه میگفت: «هیچ کس حرفم را باور نمیکند، هیچ وقت کسی منظورم را متوجه نمیشود». شاید مانند یک محدوده بود، مانند یک حصار الکتریکی که از وسواسهایش محافظت میکرد و وقتی که به آن نزدیک میشدم جریانی پرفشار مرا عقب میزد: جیغ بنفشی که باعث میشد تک تک عصبهایم به رعشه بیافتند.
مادرم مانند یک توپ ولتاژ قوی اضطراب بود. من و پدرم مدام در حال اطمینان خاطر دادن به او بودیم، زیرا او مدام دلمشغولِ اضطرابهای بیشماری بود که از ناتوانی در فهم دقیق موقعیتهای اجتماعی ناشی میشدند.
مدتی طول کشید تا پرونده اوتیسم را برای خودم دوباره باز کنم. اثر اتوبیوگرافیک دونا ویلیامز از دوران کودکیش [به عنوان شخصی] اوتیستیک نظرم را جلب کرده بود، اما جرات نکرده بودم بخوانمش. زمانی که دخترم ۷ ساله شد، جرات خواندن آن را پیدا کردم. خیلی در کتاب پیش نرفته بودم که متوجه شدم بالاخره یکی دارد درباره مادر و دخترم حرف میزند. بعدتر کتاب انسانشناسی از مریخ نوشته اولیور ساکس را که حاوی نیمرخی از تمپل گرندین، دانشمند اوتیستیک نیز بود کشف کردم. اوتیستیک بودن به معنای «عقبماندگی ذهنی» نبود. به انجمن افراد اوتیستیک زنگ زدم. گفتوگو با آنها روشنگرانه بود. بله نوعی از اوتیسم با عنوان عملکرد بالا بود که به آن سندروم آسپرگر هم میگفتند. من حتی مجبور نبودم بگویم دخترم در برابر چه سربالایی تندی از تردید و ناباوری قرار دارد، آنها از قبل خیلی چیزها را میدانستند! آرامشی که پیدا کردم وصفنشدنی است؛ بالاخره تاییدی پس از این همه سال.
حالا حداقل میدانستم مادر و دخترم چه کسانی هستند و این بار منتظر نماندم. در ۹ سالگی دخترم (دو سال بعد از آن که خودم متوجه شدم) تشخیص «رسمی» سندروم آسپرگر گرفت و حالا وارد دنیای جدیدی از آدمهایی میشدم که کلنجارهایمان مشابه بود. حالا جستوجوگری شگفتزده بودم که داشت به دنیایی وارد میشد که آدمهایش داستانی کمابیش مشابه داشتند.
همزمان شروع کردم به مرور ماجراهای رابطهام با مادرم. من او را به کلی «نمیشناختم».
این که در دعواهای خانواده ما چه کسی مهاجم و چه کسی قربانی بود پیچیده و در نهایت بحثی نامربوط است. ما مثل جنگویانی بیاطلاع بودیم که در تاریکی با هم برخورد کردهاند».
ادامهی متن را در وبسایت بیدارزنی بخوانید:
https://bidarzani.com/44050
@bidarzani
✍🏽 جودی سینگر
ترجمه: گروه مطالعات انتقادی معلولیت - ۱
🟣 ویژهنامه دوم آپریل، روز جهانی پذیرش اوتیسم
#بیدارزنی: جودی سینگر و مادر و دخترش هرسه اوتیستیک هستند. او در نیمه دوم دهه ۱۹۹۰ میلادی پایاننامه دوره کارشناسی خود را درباره اوتیسم نوشت و با بررسی رویکردهای برآمده از علوم اجتماعی و نظریه انتقادی، برساختگرایی اجتماعی و جنبشهای اجتماعی و نسبت آنها با معلولیت و اوتیسم و زندگی خود، به صورتبندی دیدگاهی نو در مواجهه با اوتیسم پرداخت: تنوع عصبشناختی/نورودایورسیتی.
از متن: سرگذشتی خانوادگی
«روتینهای وسواسگونه مادرم تمام روزش را پر کرده بود طوری که حتی نمیتوانست کارهای ساده را پیش ببرد، با این وجود هر تلاشی که من و پدرم میکردیم با … روبهرو میشد؛ … چون هیچ عبارت یا الگوی فرهنگی، در فیلمها یا ادبیات وجود ندارد که بتوانم از آن استفاده کنم، جز عبارت «یا جنگ یا فرار»؛ عقدهای که در دلم با صدایی کودکانه میگفت: «هیچ کس حرفم را باور نمیکند، هیچ وقت کسی منظورم را متوجه نمیشود». شاید مانند یک محدوده بود، مانند یک حصار الکتریکی که از وسواسهایش محافظت میکرد و وقتی که به آن نزدیک میشدم جریانی پرفشار مرا عقب میزد: جیغ بنفشی که باعث میشد تک تک عصبهایم به رعشه بیافتند.
مادرم مانند یک توپ ولتاژ قوی اضطراب بود. من و پدرم مدام در حال اطمینان خاطر دادن به او بودیم، زیرا او مدام دلمشغولِ اضطرابهای بیشماری بود که از ناتوانی در فهم دقیق موقعیتهای اجتماعی ناشی میشدند.
مدتی طول کشید تا پرونده اوتیسم را برای خودم دوباره باز کنم. اثر اتوبیوگرافیک دونا ویلیامز از دوران کودکیش [به عنوان شخصی] اوتیستیک نظرم را جلب کرده بود، اما جرات نکرده بودم بخوانمش. زمانی که دخترم ۷ ساله شد، جرات خواندن آن را پیدا کردم. خیلی در کتاب پیش نرفته بودم که متوجه شدم بالاخره یکی دارد درباره مادر و دخترم حرف میزند. بعدتر کتاب انسانشناسی از مریخ نوشته اولیور ساکس را که حاوی نیمرخی از تمپل گرندین، دانشمند اوتیستیک نیز بود کشف کردم. اوتیستیک بودن به معنای «عقبماندگی ذهنی» نبود. به انجمن افراد اوتیستیک زنگ زدم. گفتوگو با آنها روشنگرانه بود. بله نوعی از اوتیسم با عنوان عملکرد بالا بود که به آن سندروم آسپرگر هم میگفتند. من حتی مجبور نبودم بگویم دخترم در برابر چه سربالایی تندی از تردید و ناباوری قرار دارد، آنها از قبل خیلی چیزها را میدانستند! آرامشی که پیدا کردم وصفنشدنی است؛ بالاخره تاییدی پس از این همه سال.
حالا حداقل میدانستم مادر و دخترم چه کسانی هستند و این بار منتظر نماندم. در ۹ سالگی دخترم (دو سال بعد از آن که خودم متوجه شدم) تشخیص «رسمی» سندروم آسپرگر گرفت و حالا وارد دنیای جدیدی از آدمهایی میشدم که کلنجارهایمان مشابه بود. حالا جستوجوگری شگفتزده بودم که داشت به دنیایی وارد میشد که آدمهایش داستانی کمابیش مشابه داشتند.
همزمان شروع کردم به مرور ماجراهای رابطهام با مادرم. من او را به کلی «نمیشناختم».
این که در دعواهای خانواده ما چه کسی مهاجم و چه کسی قربانی بود پیچیده و در نهایت بحثی نامربوط است. ما مثل جنگویانی بیاطلاع بودیم که در تاریکی با هم برخورد کردهاند».
ادامهی متن را در وبسایت بیدارزنی بخوانید:
https://bidarzani.com/44050
@bidarzani
بیدارزنی
از «مشکلی بدون نام» به یک نوع معلولیت - بیدارزنی
جودی سینگر، جامعهشناس استرالیایی و مادر و دخترش هرسه اوتیستیک هستند. او پایاننامه دوره کارشناسی خود را درباره اوتیسم نوشت.
📌 به خاطر ما ماتم نگیرید
✍🏽 جیم سینکلر
ترجمه: گروه مطالعات انتقادی معلولیت - ۱
🟣 ویژهنامه دوم آپریل، روز جهانی پذیرش اوتیسم
#بیدارزنی: والدین اغلب میگویند تروماتیکترین اتفاقی که برایشان افتاده این است که متوجه شدهاند فرزندشان اوتیستیک است. افراد غیراوتیستیک اوتیسم را همچون یک تراژدی عظیم میبینند و والدین در همه مراحل زندگی کودک و خانواده ناامیدی و اندوهی مداوم را تجربه میکنند.
اما این اندوه ناشی از اوتیسم فرزندشان نیست. این اندوه ناشی از فقدان فرزندی «نرمال» است که والدین منتظر و امیدوار داشتنش بودهاند. دیدگاهها و انتظارات والدین و مغایرت میان آنچه والدین از کودکان در هر دوره سنی انتظار دارند و روند رشد فرزند خودشان، فشار و اضطراب بیشتری از پیچیدگیهای عملی زندگی با یک فرد اوتیستیک ایجاد میکند.
مقداری اندوه طبیعی است، چرا که والدین با این واقعیت مواجه میشوند که آن شکل از رابطه [والد و فرزندی] که منتظرش بودهاند، محقق نمیشود. اما آن اندوهی که مربوط به خیالپردازی و فانتزی داشتن کودکی نرمال است را باید از درک والدین درباره کودکی که «دارند» جدا کرد. کودک اوتیستیک نیاز به مراقبت بزرگسالان دارد و اگر شرایط و فرصت برای او فراهم شود میتواند ارتباطی بسیار معنادار با مراقبان خود برقرار کند. تداوم و اصرار بر این که اوتیسم کودک سرچشمه اندوه است هم برای کودک و هم برای والدین مخرب است و مانع ایجاد و رشد رابطهای پذیرا و امن میان آنها میشود. از والدین، هم به خاطر خودشان و هم به خاطر فرزندانشان درخواست میکنم که از اساس در نگرشهایشان درباره چیستی اوتیسم تجدید نظر کنند.
شما را دعوت میکنم که از زاویه دید ما به اوتیسم ما و اندوهتان نگاه کنید:
▪️اوتیسم زائده و ضمیمه ما نیست
اوتیسم نه چیزی است که کسی «داشته باشد»، نه لاکی که فرد درون آن گرفتار شده باشد. پشت اوتیسم کودکی نرمال پنهان نیست. اوتیسم شکلی از بودن است. اوتیسم نافذ و فراگیر است، یعنی رنگ خود را به تجربهها، حسها، ادراک، فکر، احساس، مواجهه و هر یک از جنبههای وجودی افراد میزند. امکان ندارد که اوتیسم را از فرد اوتیستیک جدا کرد، و اگر ممکن بود، بعد از این جدا کردن آن شخص دیگر همان شخصی نخواهد بود که میشناختید.
این موضوعی مهم است، پس کمی تامل کنید و به آن بیاندیشید: اوتیسم شکلی از بودن است. امکان ندارد که اوتیسم را از فرد اوتیستیک جدا کنید.
بنابراین وقتی والدین میگویند: «کاشکی فرزندم اوتیسم نداشت»، معنایی که حرفشان میدهد این است: «کاش فرزند اوتیستیکی که دارم، وجود نداشت و به جای او فرزندی متفاوت و غیراوتیستیک داشتم».
دوباره جملات بالا را بخوانید. وقتی به خاطر وجود ما ناله میکنید و ماتم میگیرید حرفهای شما برای ما آنگونه معنا میدهد. این حرفها همان چیزی است که وقتی برای درمان شدن اوتیسم دعا میکنید میشنویم. این چیزی است که وقتی به ما از رویاها و آرزوی قلبی خود میگویید در مییابیم: بزرگترین آرزوی شما این است که ما از صحنه روزگار حذف شویم و پشت چهرهمان غریبههایی جای بگیرند که شما بتوانید دوستشان داشته باشید.
ادامهی متن را در وبسایت بیدارزنی بخوانید:
https://bidarzani.com/44046
@bidarzani
✍🏽 جیم سینکلر
ترجمه: گروه مطالعات انتقادی معلولیت - ۱
🟣 ویژهنامه دوم آپریل، روز جهانی پذیرش اوتیسم
#بیدارزنی: والدین اغلب میگویند تروماتیکترین اتفاقی که برایشان افتاده این است که متوجه شدهاند فرزندشان اوتیستیک است. افراد غیراوتیستیک اوتیسم را همچون یک تراژدی عظیم میبینند و والدین در همه مراحل زندگی کودک و خانواده ناامیدی و اندوهی مداوم را تجربه میکنند.
اما این اندوه ناشی از اوتیسم فرزندشان نیست. این اندوه ناشی از فقدان فرزندی «نرمال» است که والدین منتظر و امیدوار داشتنش بودهاند. دیدگاهها و انتظارات والدین و مغایرت میان آنچه والدین از کودکان در هر دوره سنی انتظار دارند و روند رشد فرزند خودشان، فشار و اضطراب بیشتری از پیچیدگیهای عملی زندگی با یک فرد اوتیستیک ایجاد میکند.
مقداری اندوه طبیعی است، چرا که والدین با این واقعیت مواجه میشوند که آن شکل از رابطه [والد و فرزندی] که منتظرش بودهاند، محقق نمیشود. اما آن اندوهی که مربوط به خیالپردازی و فانتزی داشتن کودکی نرمال است را باید از درک والدین درباره کودکی که «دارند» جدا کرد. کودک اوتیستیک نیاز به مراقبت بزرگسالان دارد و اگر شرایط و فرصت برای او فراهم شود میتواند ارتباطی بسیار معنادار با مراقبان خود برقرار کند. تداوم و اصرار بر این که اوتیسم کودک سرچشمه اندوه است هم برای کودک و هم برای والدین مخرب است و مانع ایجاد و رشد رابطهای پذیرا و امن میان آنها میشود. از والدین، هم به خاطر خودشان و هم به خاطر فرزندانشان درخواست میکنم که از اساس در نگرشهایشان درباره چیستی اوتیسم تجدید نظر کنند.
شما را دعوت میکنم که از زاویه دید ما به اوتیسم ما و اندوهتان نگاه کنید:
▪️اوتیسم زائده و ضمیمه ما نیست
اوتیسم نه چیزی است که کسی «داشته باشد»، نه لاکی که فرد درون آن گرفتار شده باشد. پشت اوتیسم کودکی نرمال پنهان نیست. اوتیسم شکلی از بودن است. اوتیسم نافذ و فراگیر است، یعنی رنگ خود را به تجربهها، حسها، ادراک، فکر، احساس، مواجهه و هر یک از جنبههای وجودی افراد میزند. امکان ندارد که اوتیسم را از فرد اوتیستیک جدا کرد، و اگر ممکن بود، بعد از این جدا کردن آن شخص دیگر همان شخصی نخواهد بود که میشناختید.
این موضوعی مهم است، پس کمی تامل کنید و به آن بیاندیشید: اوتیسم شکلی از بودن است. امکان ندارد که اوتیسم را از فرد اوتیستیک جدا کنید.
بنابراین وقتی والدین میگویند: «کاشکی فرزندم اوتیسم نداشت»، معنایی که حرفشان میدهد این است: «کاش فرزند اوتیستیکی که دارم، وجود نداشت و به جای او فرزندی متفاوت و غیراوتیستیک داشتم».
دوباره جملات بالا را بخوانید. وقتی به خاطر وجود ما ناله میکنید و ماتم میگیرید حرفهای شما برای ما آنگونه معنا میدهد. این حرفها همان چیزی است که وقتی برای درمان شدن اوتیسم دعا میکنید میشنویم. این چیزی است که وقتی به ما از رویاها و آرزوی قلبی خود میگویید در مییابیم: بزرگترین آرزوی شما این است که ما از صحنه روزگار حذف شویم و پشت چهرهمان غریبههایی جای بگیرند که شما بتوانید دوستشان داشته باشید.
ادامهی متن را در وبسایت بیدارزنی بخوانید:
https://bidarzani.com/44046
@bidarzani
بیدارزنی
به خاطر ما ماتم نگیرید - بیدارزنی
این متن از اولین صداهایی است که شجاعانه والدمحوری، انسانیتزدایی از افراد اوتیستیک و بیتوجهی عمومی به تجربهشان از جهان را نقد میکند.