🏴اَلسَّلامُ عَلَی مُعَذَّبِ فِی قَعرِ السُّجوُنِ
▪️از مسیر کوتاهی می گذشت که صدایی او را متوجه خود کرد. صدای #موسیقی از خانه ای در کوچه های مدینه! یک لحظه ایستاد و نگاه کرد، دلش سخت آزرده گشت که ناگهان در چوبی خانه برپاشنه چرخید و کنیزی در آستانهٔ در ایستاد و از ایشان پرسید چه می خواهید؟ ایشان جواب دادند صاحب این خانه کیست؟ جواب داد: بُشر. فرمودند: او آزاد است یا بنده؟
جواب داد: معلوم است آزاد.
👈ایشان فرمودند: آری آزاد است که اینچنین به لهو و لعب و نافرمانی خدا پرداخته!
▪️▫️▪️
▪️کنیز سرش را از شرم به زیر افکند و ایشان نگاهشان را به زمین انداختند و به راه خود ادامه دادند. کنیزک با چهره ای برافروخته و سراسیمه وارد منزل شد. صاحب منزل در چشمان او نگاه کرد و فهمید چیزی برای گفتن دارد، گفت: چه شده است که اینگونه رنگت پریده است؟
▫️گفت: مرد بزرگواری را دیدم که سر به زیر افکنده و غم چهره اش را فرا گرفته بود، از او پرسیدم چه می خواهید؟ گفت: صاحب این خانه کیست؟ گفتم: بُشر
پرسید: آزاد است یا بنده؟
گفتم: آزاد است. فرمود: آزاد است که اینچنین می کند.
▪️▫️▪️
▪️بُشر با شنیدن این سخنان غرق در تفکر شد و فهمید که این سخنان جز از "امام موسی کاظم علیهالسلام" از کس دیگری نمی تواند باشد، تکانی خورد و بعد از لحظاتی عرق سرد شرمندگی بر چهره سرخ او نشست و ناگهان از جا پرید و با چشمانی چون ابرهای سرخ بارانزا و با پاهای برهنه به طرف کوچه دوید و با بدنی که از شرمندگی میلرزید به پاهای حضرت افتاد و اظهار ندامت و توبه کرد و از یاران باوفای حضرت شد و از آن به بعد به بُشرحافی (پابرهنه) معروف گردید.
📗مجله منتظران شماره ۶
@bidary1
▪️از مسیر کوتاهی می گذشت که صدایی او را متوجه خود کرد. صدای #موسیقی از خانه ای در کوچه های مدینه! یک لحظه ایستاد و نگاه کرد، دلش سخت آزرده گشت که ناگهان در چوبی خانه برپاشنه چرخید و کنیزی در آستانهٔ در ایستاد و از ایشان پرسید چه می خواهید؟ ایشان جواب دادند صاحب این خانه کیست؟ جواب داد: بُشر. فرمودند: او آزاد است یا بنده؟
جواب داد: معلوم است آزاد.
👈ایشان فرمودند: آری آزاد است که اینچنین به لهو و لعب و نافرمانی خدا پرداخته!
▪️▫️▪️
▪️کنیز سرش را از شرم به زیر افکند و ایشان نگاهشان را به زمین انداختند و به راه خود ادامه دادند. کنیزک با چهره ای برافروخته و سراسیمه وارد منزل شد. صاحب منزل در چشمان او نگاه کرد و فهمید چیزی برای گفتن دارد، گفت: چه شده است که اینگونه رنگت پریده است؟
▫️گفت: مرد بزرگواری را دیدم که سر به زیر افکنده و غم چهره اش را فرا گرفته بود، از او پرسیدم چه می خواهید؟ گفت: صاحب این خانه کیست؟ گفتم: بُشر
پرسید: آزاد است یا بنده؟
گفتم: آزاد است. فرمود: آزاد است که اینچنین می کند.
▪️▫️▪️
▪️بُشر با شنیدن این سخنان غرق در تفکر شد و فهمید که این سخنان جز از "امام موسی کاظم علیهالسلام" از کس دیگری نمی تواند باشد، تکانی خورد و بعد از لحظاتی عرق سرد شرمندگی بر چهره سرخ او نشست و ناگهان از جا پرید و با چشمانی چون ابرهای سرخ بارانزا و با پاهای برهنه به طرف کوچه دوید و با بدنی که از شرمندگی میلرزید به پاهای حضرت افتاد و اظهار ندامت و توبه کرد و از یاران باوفای حضرت شد و از آن به بعد به بُشرحافی (پابرهنه) معروف گردید.
📗مجله منتظران شماره ۶
@bidary1
#کلام_نورانی_استاد
⚠️خودتان را تحت #بندگی شیطان قرار ندهید!
‼️یک مطلب اساسی کلی به شما می گویم، این ضابطه را همیشه یادتان باشد.
🔻اگر چشمتان روی شهوت به نامحرم افتاد، بدانید این چشم الآن در اختیار شما نیست، در اختیار شیطان است.
🔻اگر دستتان به طرف ظلم دراز شد، بدانید این دست در اختیار شما نیست، مال شیطان است.
🔻اگر زبانتان به #غیبت باز شد، بدانید این زبان الآن مال شما نیست.
🔻اگر گوشتان به صدای #موسیقی یا گوش دادن غیبت آماده شد، بدانید این گوش الآن مال شما نیست.
🔺شما بدانید، چون عالم برزخ خیلی زمان است، برای هر یک کار ولو کوچک که دستتان، زبانتان، دهانتان، چشمتان، گوشتان و بقیه اعضاء وجودتان در اختیار شیطان قرار بگیرد،
در عالم برزخ شاید دویست سال باید زحمت بکشید.
🔺فکرتان و اعضاء و جوارحتان را در اختیار #شیطان قرار ندهید.
🔻اگر یک زنی برای شوهرش آرایش نکرد و برای مردم آرایش کرد، این آرایشش را در اختیار شیطان قرار داده.
🔻اگر زینت را برای تفاخر و فخر فروختن و امتیاز گرفتن قرار داد، این زینتش برای شیطان است و برای خدا نیست.
👌کوشش کنید علم و #تقوا و عفت و حیای شما در اختیار شیطان قرار نگیرد.
♦️حضرت استاد آیت الله ابطحی رحمة الله علیه
@bidary1
⚠️خودتان را تحت #بندگی شیطان قرار ندهید!
‼️یک مطلب اساسی کلی به شما می گویم، این ضابطه را همیشه یادتان باشد.
🔻اگر چشمتان روی شهوت به نامحرم افتاد، بدانید این چشم الآن در اختیار شما نیست، در اختیار شیطان است.
🔻اگر دستتان به طرف ظلم دراز شد، بدانید این دست در اختیار شما نیست، مال شیطان است.
🔻اگر زبانتان به #غیبت باز شد، بدانید این زبان الآن مال شما نیست.
🔻اگر گوشتان به صدای #موسیقی یا گوش دادن غیبت آماده شد، بدانید این گوش الآن مال شما نیست.
🔺شما بدانید، چون عالم برزخ خیلی زمان است، برای هر یک کار ولو کوچک که دستتان، زبانتان، دهانتان، چشمتان، گوشتان و بقیه اعضاء وجودتان در اختیار شیطان قرار بگیرد،
در عالم برزخ شاید دویست سال باید زحمت بکشید.
🔺فکرتان و اعضاء و جوارحتان را در اختیار #شیطان قرار ندهید.
🔻اگر یک زنی برای شوهرش آرایش نکرد و برای مردم آرایش کرد، این آرایشش را در اختیار شیطان قرار داده.
🔻اگر زینت را برای تفاخر و فخر فروختن و امتیاز گرفتن قرار داد، این زینتش برای شیطان است و برای خدا نیست.
👌کوشش کنید علم و #تقوا و عفت و حیای شما در اختیار شیطان قرار نگیرد.
♦️حضرت استاد آیت الله ابطحی رحمة الله علیه
@bidary1
#علائم_ظهور
🌟پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله:
یتجاهر الناس بالمنکرات... فینفق المال بالغناء
👈مردم آشکارا به منکرات تظاهر می کنند و اموال فراوان برای غنا و #موسیقی خرج می شود.
📗روزگار رهایی ص ٧١۴
🌟پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله:
یتجاهر الناس بالمنکرات... فینفق المال بالغناء
👈مردم آشکارا به منکرات تظاهر می کنند و اموال فراوان برای غنا و #موسیقی خرج می شود.
📗روزگار رهایی ص ٧١۴
بیداری از خواب غفلت
#تشرفات (قسمت چهارم): 💥هفته بعد دوشنبه یا سه شنبه قرار بود من بمیرم ، باز هم با هر زحمتی بود خود را به جمکران رساندم، دوست داشتم اگر مرگم فرا رسیده در دامن او جان بسپارم، وقتی برمی گشتم چند جمله ای به او گفتم که جمله آخر این بود؛ آقا جان وقتی مهمانی دعوت…
#تشرفات (قسمت پنجم):
💥من مسجد جمکران را میعادگاه عشق نامیده ام، وقتی که به جمکران میرسم، خودم را می شکنم و می افتم روی زمین و خاک را می بوسم. یکبار در مقابل درب شماره ۳ این کار را می کردم، یک آقایی آمد دست مرا گرفت و کشید کنار و گفت: آقا قبول دارید که این خاک کثیف است؟ گفتم: بله. گفت: مگر وقتی به این خاک بوسه می زنی، میکروب این خاک وارد دهانت نمی شود؟ گفتم: همه اینها را قبول دارم، اما به این عشق بوسه میزنم که شاید یکی از دوستداران آقا، -چون خودش را که لیاقت ندارم،- یکی از دوستدارانش از اینجا گذشته باشد و من بر خاک پایش بوسه بزنم.
✨💫✨
خادم مسجد به او گفت: متوجه شدی چه گفت، من هفت سالی است که اینجا هستم، افراد زیادی مثل ایشان، اینطوری روی خاک می افتند و ابراز ادب می کنند، من این آقا را نمی شناسم اما حتما یا مریض بوده و آقا شفایش داده یا فقیر بوده ومشکل مالیش را حل کرده یا نمی دانم، به هر حال از اینجا جواب گرفته، من رفتم و در برگشت دیدم که این آقا کنار درب نشسته و هنوز گریه می کند.
✨💫✨
یک بار قضیه ای شنیدم که کسی چهل شب چهار شنبه به مسجد جمکران رفته بود که آقا را زیارت کند، یک شب آقا را در خواب می بیند که فرموده بودند: "از من چه می خواهی؟" گفته بود: "می خواهم بدانم شما از من چه می خواهید؟" آقا فرموده بودند: "دل! من دلت را می خواهم."
بهرحال این شفای جسمی من بود.👈 اما معجزهٔ بالاتر از شفای جسمیم، شفای #روحی من است. تحول زیادی در من ایجاد شده، تمام نوارهای #موسیقی را به کلی کنار گذاشته ام و دیگر اصلا موسیقی گوش نمی دهم، خیلی مقید هستم که نماز را اول وقت بخوانم و از خواندن دعای فرج لذت خاصی میبرم، همیشه امام زمانم را ناظر بر اعمال خود می بینم و مراقب هستم که گناه نکنم.
📗مجله منتظران شماره ۱۴
@bidary1
💥من مسجد جمکران را میعادگاه عشق نامیده ام، وقتی که به جمکران میرسم، خودم را می شکنم و می افتم روی زمین و خاک را می بوسم. یکبار در مقابل درب شماره ۳ این کار را می کردم، یک آقایی آمد دست مرا گرفت و کشید کنار و گفت: آقا قبول دارید که این خاک کثیف است؟ گفتم: بله. گفت: مگر وقتی به این خاک بوسه می زنی، میکروب این خاک وارد دهانت نمی شود؟ گفتم: همه اینها را قبول دارم، اما به این عشق بوسه میزنم که شاید یکی از دوستداران آقا، -چون خودش را که لیاقت ندارم،- یکی از دوستدارانش از اینجا گذشته باشد و من بر خاک پایش بوسه بزنم.
✨💫✨
خادم مسجد به او گفت: متوجه شدی چه گفت، من هفت سالی است که اینجا هستم، افراد زیادی مثل ایشان، اینطوری روی خاک می افتند و ابراز ادب می کنند، من این آقا را نمی شناسم اما حتما یا مریض بوده و آقا شفایش داده یا فقیر بوده ومشکل مالیش را حل کرده یا نمی دانم، به هر حال از اینجا جواب گرفته، من رفتم و در برگشت دیدم که این آقا کنار درب نشسته و هنوز گریه می کند.
✨💫✨
یک بار قضیه ای شنیدم که کسی چهل شب چهار شنبه به مسجد جمکران رفته بود که آقا را زیارت کند، یک شب آقا را در خواب می بیند که فرموده بودند: "از من چه می خواهی؟" گفته بود: "می خواهم بدانم شما از من چه می خواهید؟" آقا فرموده بودند: "دل! من دلت را می خواهم."
بهرحال این شفای جسمی من بود.👈 اما معجزهٔ بالاتر از شفای جسمیم، شفای #روحی من است. تحول زیادی در من ایجاد شده، تمام نوارهای #موسیقی را به کلی کنار گذاشته ام و دیگر اصلا موسیقی گوش نمی دهم، خیلی مقید هستم که نماز را اول وقت بخوانم و از خواندن دعای فرج لذت خاصی میبرم، همیشه امام زمانم را ناظر بر اعمال خود می بینم و مراقب هستم که گناه نکنم.
📗مجله منتظران شماره ۱۴
@bidary1
🏴اَلسَّلامُ عَلَی مُعَذَّبِ فِی قَعرِ السُّجوُنِ
▪️از مسیر کوتاهی می گذشت که صدایی او را متوجه خود کرد. صدای #موسیقی از خانه ای در کوچه های مدینه! یک لحظه ایستاد و نگاه کرد، دلش سخت آزرده گشت که ناگهان در چوبی خانه برپاشنه چرخید و کنیزی در آستانهٔ در ایستاد و از ایشان پرسید چه می خواهید؟ ایشان جواب دادند صاحب این خانه کیست؟ جواب داد: بُشر. فرمودند: او آزاد است یا بنده؟
جواب داد: معلوم است آزاد.
👈ایشان فرمودند: آری آزاد است که اینچنین به لهو و لعب و نافرمانی خدا پرداخته!
▪️▫️▪️
▪️کنیز سرش را از شرم به زیر افکند و ایشان نگاهشان را به زمین انداختند و به راه خود ادامه دادند. کنیزک با چهره ای برافروخته و سراسیمه وارد منزل شد. صاحب منزل در چشمان او نگاه کرد و فهمید چیزی برای گفتن دارد، گفت: چه شده است که اینگونه رنگت پریده است؟
▫️گفت: مرد بزرگواری را دیدم که سر به زیر افکنده و غم چهره اش را فرا گرفته بود، از او پرسیدم چه می خواهید؟ گفت: صاحب این خانه کیست؟ گفتم: بُشر
پرسید: آزاد است یا بنده؟
گفتم: آزاد است. فرمود: آزاد است که اینچنین می کند.
▪️▫️▪️
▪️بُشر با شنیدن این سخنان غرق در تفکر شد و فهمید که این سخنان جز از "امام موسی کاظم علیهالسلام" از کس دیگری نمی تواند باشد، تکانی خورد و بعد از لحظاتی عرق سرد شرمندگی بر چهره سرخ او نشست و ناگهان از جا پرید و با چشمانی چون ابرهای سرخ بارانزا و با پاهای برهنه به طرف کوچه دوید و با بدنی که از شرمندگی میلرزید به پاهای حضرت افتاد و اظهار ندامت و توبه کرد و از یاران باوفای حضرت شد و از آن به بعد به بُشرحافی (پابرهنه) معروف گردید.
📗مجله منتظران شماره ۶
@bidary1
▪️از مسیر کوتاهی می گذشت که صدایی او را متوجه خود کرد. صدای #موسیقی از خانه ای در کوچه های مدینه! یک لحظه ایستاد و نگاه کرد، دلش سخت آزرده گشت که ناگهان در چوبی خانه برپاشنه چرخید و کنیزی در آستانهٔ در ایستاد و از ایشان پرسید چه می خواهید؟ ایشان جواب دادند صاحب این خانه کیست؟ جواب داد: بُشر. فرمودند: او آزاد است یا بنده؟
جواب داد: معلوم است آزاد.
👈ایشان فرمودند: آری آزاد است که اینچنین به لهو و لعب و نافرمانی خدا پرداخته!
▪️▫️▪️
▪️کنیز سرش را از شرم به زیر افکند و ایشان نگاهشان را به زمین انداختند و به راه خود ادامه دادند. کنیزک با چهره ای برافروخته و سراسیمه وارد منزل شد. صاحب منزل در چشمان او نگاه کرد و فهمید چیزی برای گفتن دارد، گفت: چه شده است که اینگونه رنگت پریده است؟
▫️گفت: مرد بزرگواری را دیدم که سر به زیر افکنده و غم چهره اش را فرا گرفته بود، از او پرسیدم چه می خواهید؟ گفت: صاحب این خانه کیست؟ گفتم: بُشر
پرسید: آزاد است یا بنده؟
گفتم: آزاد است. فرمود: آزاد است که اینچنین می کند.
▪️▫️▪️
▪️بُشر با شنیدن این سخنان غرق در تفکر شد و فهمید که این سخنان جز از "امام موسی کاظم علیهالسلام" از کس دیگری نمی تواند باشد، تکانی خورد و بعد از لحظاتی عرق سرد شرمندگی بر چهره سرخ او نشست و ناگهان از جا پرید و با چشمانی چون ابرهای سرخ بارانزا و با پاهای برهنه به طرف کوچه دوید و با بدنی که از شرمندگی میلرزید به پاهای حضرت افتاد و اظهار ندامت و توبه کرد و از یاران باوفای حضرت شد و از آن به بعد به بُشرحافی (پابرهنه) معروف گردید.
📗مجله منتظران شماره ۶
@bidary1
Forwarded from بیداری از خواب غفلت
🏴اَلسَّلامُ عَلَی مُعَذَّبِ فِی قَعرِ السُّجوُنِ
▪️از مسیر کوتاهی می گذشت که صدایی او را متوجه خود کرد. صدای #موسیقی از خانه ای در کوچه های مدینه! یک لحظه ایستاد و نگاه کرد، دلش سخت آزرده گشت که ناگهان در چوبی خانه برپاشنه چرخید و کنیزی در آستانهٔ در ایستاد و از ایشان پرسید چه می خواهید؟ ایشان جواب دادند صاحب این خانه کیست؟ جواب داد: بُشر. فرمودند: او آزاد است یا بنده؟
جواب داد: معلوم است آزاد.
👈ایشان فرمودند: آری آزاد است که اینچنین به لهو و لعب و نافرمانی خدا پرداخته!
▪️▫️▪️
▪️کنیز سرش را از شرم به زیر افکند و ایشان نگاهشان را به زمین انداختند و به راه خود ادامه دادند. کنیزک با چهره ای برافروخته و سراسیمه وارد منزل شد. صاحب منزل در چشمان او نگاه کرد و فهمید چیزی برای گفتن دارد، گفت: چه شده است که اینگونه رنگت پریده است؟
▫️گفت: مرد بزرگواری را دیدم که سر به زیر افکنده و غم چهره اش را فرا گرفته بود، از او پرسیدم چه می خواهید؟ گفت: صاحب این خانه کیست؟ گفتم: بُشر
پرسید: آزاد است یا بنده؟
گفتم: آزاد است. فرمود: آزاد است که اینچنین می کند.
▪️▫️▪️
▪️بُشر با شنیدن این سخنان غرق در تفکر شد و فهمید که این سخنان جز از "امام موسی کاظم علیهالسلام" از کس دیگری نمی تواند باشد، تکانی خورد و بعد از لحظاتی عرق سرد شرمندگی بر چهره سرخ او نشست و ناگهان از جا پرید و با چشمانی چون ابرهای سرخ بارانزا و با پاهای برهنه به طرف کوچه دوید و با بدنی که از شرمندگی میلرزید به پاهای حضرت افتاد و اظهار ندامت و توبه کرد و از یاران باوفای حضرت شد و از آن به بعد به بُشرحافی (پابرهنه) معروف گردید.
📗مجله منتظران شماره ۶
@bidary1
▪️از مسیر کوتاهی می گذشت که صدایی او را متوجه خود کرد. صدای #موسیقی از خانه ای در کوچه های مدینه! یک لحظه ایستاد و نگاه کرد، دلش سخت آزرده گشت که ناگهان در چوبی خانه برپاشنه چرخید و کنیزی در آستانهٔ در ایستاد و از ایشان پرسید چه می خواهید؟ ایشان جواب دادند صاحب این خانه کیست؟ جواب داد: بُشر. فرمودند: او آزاد است یا بنده؟
جواب داد: معلوم است آزاد.
👈ایشان فرمودند: آری آزاد است که اینچنین به لهو و لعب و نافرمانی خدا پرداخته!
▪️▫️▪️
▪️کنیز سرش را از شرم به زیر افکند و ایشان نگاهشان را به زمین انداختند و به راه خود ادامه دادند. کنیزک با چهره ای برافروخته و سراسیمه وارد منزل شد. صاحب منزل در چشمان او نگاه کرد و فهمید چیزی برای گفتن دارد، گفت: چه شده است که اینگونه رنگت پریده است؟
▫️گفت: مرد بزرگواری را دیدم که سر به زیر افکنده و غم چهره اش را فرا گرفته بود، از او پرسیدم چه می خواهید؟ گفت: صاحب این خانه کیست؟ گفتم: بُشر
پرسید: آزاد است یا بنده؟
گفتم: آزاد است. فرمود: آزاد است که اینچنین می کند.
▪️▫️▪️
▪️بُشر با شنیدن این سخنان غرق در تفکر شد و فهمید که این سخنان جز از "امام موسی کاظم علیهالسلام" از کس دیگری نمی تواند باشد، تکانی خورد و بعد از لحظاتی عرق سرد شرمندگی بر چهره سرخ او نشست و ناگهان از جا پرید و با چشمانی چون ابرهای سرخ بارانزا و با پاهای برهنه به طرف کوچه دوید و با بدنی که از شرمندگی میلرزید به پاهای حضرت افتاد و اظهار ندامت و توبه کرد و از یاران باوفای حضرت شد و از آن به بعد به بُشرحافی (پابرهنه) معروف گردید.
📗مجله منتظران شماره ۶
@bidary1
#تقوا
🔺یک #سالک_الی_الله باید درجات تقوایش را بالاتر بیاورد. بر اعضا و جوارح خودش کنترل داشته باشد.
❌نمیشود که چشم برای خودش حرکت کند، زبان برای خودش، گوش برای خودش، قلب هم یک جای دیگر باشد، بعد هم بگوید من سالک إلی اللّه هستم!!!
🔺 #توبه یعنی بازگشت همهجانبه در مسیر خدای تعالی.
یک ماشینی که در جادهی دیگری میرفت، حالا به طرف خدا بر میگردد، تمام اعضا و جوارح ماشین بر میگردد. معنی و مفهوم ندارد که ماشین برگردد ولی چراغهایش یک طرف دیگر باشد. فرمانش اینطرف باشد و صندلیهایش یک طرف دیگر!
❌مثل اینکه انسان بگوید من بطرف خدا برگشتم؛ اما هنوز قلبش در آن مسیر است. چشمش بغل خیابان دنبال ناموس مردم است. زبانش در مجالس غیبت است. گوشش پای شنیدن #غیبت و #لغو و #موسیقی است. بعد میگوید من سالک إلی اللّه هم هستم!
💠استاد حاج آقا زعفریزاده
@bidary1
🔺یک #سالک_الی_الله باید درجات تقوایش را بالاتر بیاورد. بر اعضا و جوارح خودش کنترل داشته باشد.
❌نمیشود که چشم برای خودش حرکت کند، زبان برای خودش، گوش برای خودش، قلب هم یک جای دیگر باشد، بعد هم بگوید من سالک إلی اللّه هستم!!!
🔺 #توبه یعنی بازگشت همهجانبه در مسیر خدای تعالی.
یک ماشینی که در جادهی دیگری میرفت، حالا به طرف خدا بر میگردد، تمام اعضا و جوارح ماشین بر میگردد. معنی و مفهوم ندارد که ماشین برگردد ولی چراغهایش یک طرف دیگر باشد. فرمانش اینطرف باشد و صندلیهایش یک طرف دیگر!
❌مثل اینکه انسان بگوید من بطرف خدا برگشتم؛ اما هنوز قلبش در آن مسیر است. چشمش بغل خیابان دنبال ناموس مردم است. زبانش در مجالس غیبت است. گوشش پای شنیدن #غیبت و #لغو و #موسیقی است. بعد میگوید من سالک إلی اللّه هم هستم!
💠استاد حاج آقا زعفریزاده
@bidary1
Audio
👆👆👆
⚠️ #مراقب_اعمالمان_باشیم .
❌حرمت گوش دادن به #موسیقی
🎤: حضرت استاد آیتالله سيدحسن ابطحی رحمة الله علیه
زمان: سه دقیقه
#سخنرانی
@bidary1
⚠️ #مراقب_اعمالمان_باشیم .
❌حرمت گوش دادن به #موسیقی
🎤: حضرت استاد آیتالله سيدحسن ابطحی رحمة الله علیه
زمان: سه دقیقه
#سخنرانی
@bidary1
Forwarded from بیداری از خواب غفلت
🏴اَلسَّلامُ عَلَی مُعَذَّبِ فِی قَعرِ السُّجوُنِ
▪️از مسیر کوتاهی می گذشت که صدایی او را متوجه خود کرد. صدای #موسیقی از خانه ای در کوچه های مدینه! یک لحظه ایستاد و نگاه کرد، دلش سخت آزرده گشت که ناگهان در چوبی خانه برپاشنه چرخید و کنیزی در آستانهٔ در ایستاد و از ایشان پرسید چه می خواهید؟ ایشان جواب دادند صاحب این خانه کیست؟ جواب داد: بُشر. فرمودند: او آزاد است یا بنده؟
جواب داد: معلوم است آزاد.
👈ایشان فرمودند: آری آزاد است که اینچنین به لهو و لعب و نافرمانی خدا پرداخته!
▪️▫️▪️
▪️کنیز سرش را از شرم به زیر افکند و ایشان نگاهشان را به زمین انداختند و به راه خود ادامه دادند. کنیزک با چهره ای برافروخته و سراسیمه وارد منزل شد. صاحب منزل در چشمان او نگاه کرد و فهمید چیزی برای گفتن دارد، گفت: چه شده است که اینگونه رنگت پریده است؟
▫️گفت: مرد بزرگواری را دیدم که سر به زیر افکنده و غم چهره اش را فرا گرفته بود، از او پرسیدم چه می خواهید؟ گفت: صاحب این خانه کیست؟ گفتم: بُشر
پرسید: آزاد است یا بنده؟
گفتم: آزاد است. فرمود: آزاد است که اینچنین می کند.
▪️▫️▪️
▪️بُشر با شنیدن این سخنان غرق در تفکر شد و فهمید که این سخنان جز از "امام موسی کاظم علیهالسلام" از کس دیگری نمی تواند باشد، تکانی خورد و بعد از لحظاتی عرق سرد شرمندگی بر چهره سرخ او نشست و ناگهان از جا پرید و با چشمانی چون ابرهای سرخ بارانزا و با پاهای برهنه به طرف کوچه دوید و با بدنی که از شرمندگی میلرزید به پاهای حضرت افتاد و اظهار ندامت و توبه کرد و از یاران باوفای حضرت شد و از آن به بعد به بُشرحافی (پابرهنه) معروف گردید.
📗مجله منتظران شماره ۶
@bidary1
▪️از مسیر کوتاهی می گذشت که صدایی او را متوجه خود کرد. صدای #موسیقی از خانه ای در کوچه های مدینه! یک لحظه ایستاد و نگاه کرد، دلش سخت آزرده گشت که ناگهان در چوبی خانه برپاشنه چرخید و کنیزی در آستانهٔ در ایستاد و از ایشان پرسید چه می خواهید؟ ایشان جواب دادند صاحب این خانه کیست؟ جواب داد: بُشر. فرمودند: او آزاد است یا بنده؟
جواب داد: معلوم است آزاد.
👈ایشان فرمودند: آری آزاد است که اینچنین به لهو و لعب و نافرمانی خدا پرداخته!
▪️▫️▪️
▪️کنیز سرش را از شرم به زیر افکند و ایشان نگاهشان را به زمین انداختند و به راه خود ادامه دادند. کنیزک با چهره ای برافروخته و سراسیمه وارد منزل شد. صاحب منزل در چشمان او نگاه کرد و فهمید چیزی برای گفتن دارد، گفت: چه شده است که اینگونه رنگت پریده است؟
▫️گفت: مرد بزرگواری را دیدم که سر به زیر افکنده و غم چهره اش را فرا گرفته بود، از او پرسیدم چه می خواهید؟ گفت: صاحب این خانه کیست؟ گفتم: بُشر
پرسید: آزاد است یا بنده؟
گفتم: آزاد است. فرمود: آزاد است که اینچنین می کند.
▪️▫️▪️
▪️بُشر با شنیدن این سخنان غرق در تفکر شد و فهمید که این سخنان جز از "امام موسی کاظم علیهالسلام" از کس دیگری نمی تواند باشد، تکانی خورد و بعد از لحظاتی عرق سرد شرمندگی بر چهره سرخ او نشست و ناگهان از جا پرید و با چشمانی چون ابرهای سرخ بارانزا و با پاهای برهنه به طرف کوچه دوید و با بدنی که از شرمندگی میلرزید به پاهای حضرت افتاد و اظهار ندامت و توبه کرد و از یاران باوفای حضرت شد و از آن به بعد به بُشرحافی (پابرهنه) معروف گردید.
📗مجله منتظران شماره ۶
@bidary1