بیداری از خواب غفلت
☘حاج ملا آقاجان زنجانی (۳٨): ▪️یکی از دوستان و شاگردان ایشان روز بعد از وفات ایشان، نقل کرده که: دیشب در کربلا بودم، وقتی از صحن مطهر حضرت سیدالشهدا علیه السلام بیرون می آمدم با کمال تعجب دیدم حاج ملا آقاجان وارد صحن می شود، با آنکه من وقتی در ایران بودم…
☘حاج ملا آقاجان زنجانی (٣٩):
◾️ حاج میرزا ابوالقاسم عطار از دوستان ایشان نقل می کرد: در همان لحظه ای که حاج ملا آقاجان در زنجان فوت می شد و من از همه جا بی اطلاع بودم دراتاق خصوصیم استراحت کرده و شاید مقداری تب داشتم، ناگهان دیدم حضرت سیدالشهدا و حضرت علی ابن موسی الرضا و حضرت بقیة الله علیهم السلام و حاج ملا آقاجان در اتاق من نشسته اند، آقای حاج ملا آقاجان با آنها صحبت می کند، گزارش دوران عمر خود را می دهد و می گوید: من یک عمر در ریاضت بودم. آقایان تصدیق می کردند، زندگی ایشان را به عنوان یک زندگی صحیح و خدا پسندانه قبول کردند. ناگهان وضعی پیش آمد که درست نمی شود وصف کرد، می دیدم مثل آنکه اعمال ائمه هدی علیهم السلام و اعمال حاج ملا آقاجان یکی شد و هیچ فرقی بین اعمال آنها نبود.
#شرح_حال_اولیاء_خدا
📗پرواز روح ص ۱۶۰
√از زیارت قبر مطهر ایشان در قبرستان عمومی زنجان بهره مند شوید.
@bidary1
◾️ حاج میرزا ابوالقاسم عطار از دوستان ایشان نقل می کرد: در همان لحظه ای که حاج ملا آقاجان در زنجان فوت می شد و من از همه جا بی اطلاع بودم دراتاق خصوصیم استراحت کرده و شاید مقداری تب داشتم، ناگهان دیدم حضرت سیدالشهدا و حضرت علی ابن موسی الرضا و حضرت بقیة الله علیهم السلام و حاج ملا آقاجان در اتاق من نشسته اند، آقای حاج ملا آقاجان با آنها صحبت می کند، گزارش دوران عمر خود را می دهد و می گوید: من یک عمر در ریاضت بودم. آقایان تصدیق می کردند، زندگی ایشان را به عنوان یک زندگی صحیح و خدا پسندانه قبول کردند. ناگهان وضعی پیش آمد که درست نمی شود وصف کرد، می دیدم مثل آنکه اعمال ائمه هدی علیهم السلام و اعمال حاج ملا آقاجان یکی شد و هیچ فرقی بین اعمال آنها نبود.
#شرح_حال_اولیاء_خدا
📗پرواز روح ص ۱۶۰
√از زیارت قبر مطهر ایشان در قبرستان عمومی زنجان بهره مند شوید.
@bidary1
بیداری از خواب غفلت
☘حاج ملا آقاجان زنجانی (٣٩): ◾️ حاج میرزا ابوالقاسم عطار از دوستان ایشان نقل می کرد: در همان لحظه ای که حاج ملا آقاجان در زنجان فوت می شد و من از همه جا بی اطلاع بودم دراتاق خصوصیم استراحت کرده و شاید مقداری تب داشتم، ناگهان دیدم حضرت سیدالشهدا و حضرت علی…
💥یکی از راههای بیداری از خواب غفلت خواندن #شرح_حال_اولیاء_خدا است. بهمین منظور شبها مختصری از زندگی یک ولیّ خدا تقدیم میگردد:
☘شیخ غلامرضا یزدی (١)
در یکی از روزهای ماه شعبان (۱۲۹۵هـ. ق.) برابر با مرداد (۱۲۵۷هـ. ش.) در محله سرآب مشهد (واقع در پشت باغ نادری)، در خانواده حاجی ابراهیم یزدی پسری به دنیا آمد که پدر به دلیل عشق و ارادت به آستان مقدس حضرت رضا علیهالسّلام ، نامش را «غلامرضا» نهاد چرا که سالها به عشق غلامی آن حضرت، به دیار غریب نواز مشهد پا نهاده بود. «غلامرضا» دوران کودکی را به کمک پدر در مزرعهای در اطراف شهر مشهد شتافت و در امر کشاورزی، بسیار خبره گردید. به همین جهت پدر با تحصیل و رفتن او به مکتب خانه مخالفت نمود و او را روانه کار ساخت.
⚡️⚡️⚡️
او کودکی تیزهوش و علاقه مند به علم بود. بعد از اصرار بسیار غلامرضا و واسطه شدن اقوام پدر به او اجازه تحصیل داد. از اقوام ایشان نقل شده است که:
«چون غلامرضا در کار رعیتی خیلی زرنگ بود، پدر با تحصیل وی مخالفت مینمود تا این که وی در حرم امام رضا علیهالسّلام بست نشست و از تمامی کارها دست کشید. عمویش نزد پدر وی ضامن شد و چون پدر شوق و علاقه پسر خود را دید با تحصیل غلامرضا موافقت نمود و او با عشقی وافر و همتی والا وارد حوزه علمیه مشهد شد. وی، دوران طلبگی خود را در مشهد، در «مدرسه نو» سپری نمود.
#شرح_حال_اولیاء_خدا
@bidary1
☘شیخ غلامرضا یزدی (١)
در یکی از روزهای ماه شعبان (۱۲۹۵هـ. ق.) برابر با مرداد (۱۲۵۷هـ. ش.) در محله سرآب مشهد (واقع در پشت باغ نادری)، در خانواده حاجی ابراهیم یزدی پسری به دنیا آمد که پدر به دلیل عشق و ارادت به آستان مقدس حضرت رضا علیهالسّلام ، نامش را «غلامرضا» نهاد چرا که سالها به عشق غلامی آن حضرت، به دیار غریب نواز مشهد پا نهاده بود. «غلامرضا» دوران کودکی را به کمک پدر در مزرعهای در اطراف شهر مشهد شتافت و در امر کشاورزی، بسیار خبره گردید. به همین جهت پدر با تحصیل و رفتن او به مکتب خانه مخالفت نمود و او را روانه کار ساخت.
⚡️⚡️⚡️
او کودکی تیزهوش و علاقه مند به علم بود. بعد از اصرار بسیار غلامرضا و واسطه شدن اقوام پدر به او اجازه تحصیل داد. از اقوام ایشان نقل شده است که:
«چون غلامرضا در کار رعیتی خیلی زرنگ بود، پدر با تحصیل وی مخالفت مینمود تا این که وی در حرم امام رضا علیهالسّلام بست نشست و از تمامی کارها دست کشید. عمویش نزد پدر وی ضامن شد و چون پدر شوق و علاقه پسر خود را دید با تحصیل غلامرضا موافقت نمود و او با عشقی وافر و همتی والا وارد حوزه علمیه مشهد شد. وی، دوران طلبگی خود را در مشهد، در «مدرسه نو» سپری نمود.
#شرح_حال_اولیاء_خدا
@bidary1
بیداری از خواب غفلت
💥یکی از راههای بیداری از خواب غفلت خواندن #شرح_حال_اولیاء_خدا است. بهمین منظور شبها مختصری از زندگی یک ولیّ خدا تقدیم میگردد: ☘شیخ غلامرضا یزدی (١) در یکی از روزهای ماه شعبان (۱۲۹۵هـ. ق.) برابر با مرداد (۱۲۵۷هـ. ش.) در محله سرآب مشهد (واقع در پشت باغ نادری)،…
☘شیخ غلامرضا یزدی (٢)
حاج شیخ غلامرضا از سال (۱۳۱۴ هـ. ق.) تا (۱۳۱۹ هـ. ق.) در اصفهان اقامت گزید. وی در این مدت، بیشتر همت خود را صرف فقه و اصول کرد و از محضر استادانی چون: عبدالکریم گزی (جزی)، آقا نجفی اصفهانی و... استفاده نمود. در این میان تنها محضر درس آیة الله سید محمدباقر درچهای، در مدرسه «نیم آورد» بود که به دل حاج شیخ مینشست. ایشان نقش بسزایی در رشد و تعالی روح حاج شیخ داشته است.
از دیگر موقعیتهای خوب زندگی حاج شیخ، در اصفهان را میتوان همزمانی حضور او، با حاج شیخ حسن علی نخودکی اصفهانی دانست.
⚡️⚡️⚡️
حاج شیخ، با چند نفر از طلاب اصفهانی، در سال ۱۳۱۹ هـ. ق. به درخواست رفیق همراه خود، آقا نجفی قوچانی لبیک گفت و راهی نجف شد. به محض ورود به نجف، همراه با آقا نجفی قوچانی، رسائل شیخ انصاری را در نزد آخوند خراسانی فراگرفت.
حاج شیخ، علاوه بر شرکت در درس آخوند، از شاگردان آقا شیخ محمدباقر استهباناتی (شیرازی)، بود.
فقه را نزد سید محمدکاظم طباطبایی یزدی (صاحب عروة الوثقی) آموخت.
او موفق شد در درسهای دیگر مراجع تقلید شیعه از قبیل حاج میرزا حسین خلیلی، نایینی و آقا شیخ هادی تهرانی، که نسبت به بقیه استادان مطالب جدیدتری را مطرح میکردند، شرکت کند.
#شرح_حال_اولیاء_خدا
@bidary1
حاج شیخ غلامرضا از سال (۱۳۱۴ هـ. ق.) تا (۱۳۱۹ هـ. ق.) در اصفهان اقامت گزید. وی در این مدت، بیشتر همت خود را صرف فقه و اصول کرد و از محضر استادانی چون: عبدالکریم گزی (جزی)، آقا نجفی اصفهانی و... استفاده نمود. در این میان تنها محضر درس آیة الله سید محمدباقر درچهای، در مدرسه «نیم آورد» بود که به دل حاج شیخ مینشست. ایشان نقش بسزایی در رشد و تعالی روح حاج شیخ داشته است.
از دیگر موقعیتهای خوب زندگی حاج شیخ، در اصفهان را میتوان همزمانی حضور او، با حاج شیخ حسن علی نخودکی اصفهانی دانست.
⚡️⚡️⚡️
حاج شیخ، با چند نفر از طلاب اصفهانی، در سال ۱۳۱۹ هـ. ق. به درخواست رفیق همراه خود، آقا نجفی قوچانی لبیک گفت و راهی نجف شد. به محض ورود به نجف، همراه با آقا نجفی قوچانی، رسائل شیخ انصاری را در نزد آخوند خراسانی فراگرفت.
حاج شیخ، علاوه بر شرکت در درس آخوند، از شاگردان آقا شیخ محمدباقر استهباناتی (شیرازی)، بود.
فقه را نزد سید محمدکاظم طباطبایی یزدی (صاحب عروة الوثقی) آموخت.
او موفق شد در درسهای دیگر مراجع تقلید شیعه از قبیل حاج میرزا حسین خلیلی، نایینی و آقا شیخ هادی تهرانی، که نسبت به بقیه استادان مطالب جدیدتری را مطرح میکردند، شرکت کند.
#شرح_حال_اولیاء_خدا
@bidary1
بیداری از خواب غفلت
☘شیخ غلامرضا یزدی (٢) حاج شیخ غلامرضا از سال (۱۳۱۴ هـ. ق.) تا (۱۳۱۹ هـ. ق.) در اصفهان اقامت گزید. وی در این مدت، بیشتر همت خود را صرف فقه و اصول کرد و از محضر استادانی چون: عبدالکریم گزی (جزی)، آقا نجفی اصفهانی و... استفاده نمود. در این میان تنها محضر درس…
☘شیخ غلامرضا یزدی (٣)
در سالهای آخر اقامت حاج شیخ در نجف، مرض «وبا» به صورت وحشتناکی در نجف شیوع پیدا کرد و ترس را بر دلها مستولی نمود و انسانها را چون برگ خزان بر روی زمین ریخت.
⚡️⚡️⚡️
در مدرسه آخوند، که مملو از طلبههای غریبه بود ـ که از سراسر کشورهای اسلامی آمده بودند ـ گروه زیادی از طلاب، دچار مرض کشنده وبا شده بودند به حدی که توان نداشتند لباسهای آلوده خود را بشویند. شیخ غلامرضا، شبانگاه، تمام آن لباسها را بر میداشت و درون چادر شب میپیچید و برای شستن، پیاده به کنار شط فرات در کوفه میبرد. وی لباسها را پس از شستن و خشک کردن، دوباره به دوش میکشید و به نجف میآورد. سپس آنها را، یکی یکی تا کرده و نیمههای شب بدون این که کسی بفهمد کنار در اتاق هایشان میگذاشت.
⚡️⚡️⚡️
از دیگر نمونههای گذشت و خلوص شیخ میتوان به یکی از خاطرههای او اشاره نمود:
یکی از دوستانم به مرض سختی دچار و در بیمارستان بستری شد. در آنجا گفتند: ما پرستار نداریم و هیچ کس دیگر هم قبول نکرد پرستاری او را بر عهده بگیرد. من قبول کردم و یک ماه، بالای سر او، برای خدا، پرستاری کردم و از درس خواندن بازماندم. از فضل خدا، بعد از یک ماه، دیدم تمام درسهایی را که حضور نداشتم و نخوانده بودم، بهتر از دیگران میدانم.
#شرح_حال_اولیاء_خدا
@bidary1
در سالهای آخر اقامت حاج شیخ در نجف، مرض «وبا» به صورت وحشتناکی در نجف شیوع پیدا کرد و ترس را بر دلها مستولی نمود و انسانها را چون برگ خزان بر روی زمین ریخت.
⚡️⚡️⚡️
در مدرسه آخوند، که مملو از طلبههای غریبه بود ـ که از سراسر کشورهای اسلامی آمده بودند ـ گروه زیادی از طلاب، دچار مرض کشنده وبا شده بودند به حدی که توان نداشتند لباسهای آلوده خود را بشویند. شیخ غلامرضا، شبانگاه، تمام آن لباسها را بر میداشت و درون چادر شب میپیچید و برای شستن، پیاده به کنار شط فرات در کوفه میبرد. وی لباسها را پس از شستن و خشک کردن، دوباره به دوش میکشید و به نجف میآورد. سپس آنها را، یکی یکی تا کرده و نیمههای شب بدون این که کسی بفهمد کنار در اتاق هایشان میگذاشت.
⚡️⚡️⚡️
از دیگر نمونههای گذشت و خلوص شیخ میتوان به یکی از خاطرههای او اشاره نمود:
یکی از دوستانم به مرض سختی دچار و در بیمارستان بستری شد. در آنجا گفتند: ما پرستار نداریم و هیچ کس دیگر هم قبول نکرد پرستاری او را بر عهده بگیرد. من قبول کردم و یک ماه، بالای سر او، برای خدا، پرستاری کردم و از درس خواندن بازماندم. از فضل خدا، بعد از یک ماه، دیدم تمام درسهایی را که حضور نداشتم و نخوانده بودم، بهتر از دیگران میدانم.
#شرح_حال_اولیاء_خدا
@bidary1
بیداری از خواب غفلت
☘شیخ غلامرضا یزدی (٣) در سالهای آخر اقامت حاج شیخ در نجف، مرض «وبا» به صورت وحشتناکی در نجف شیوع پیدا کرد و ترس را بر دلها مستولی نمود و انسانها را چون برگ خزان بر روی زمین ریخت. ⚡️⚡️⚡️ در مدرسه آخوند، که مملو از طلبههای غریبه بود ـ که از سراسر کشورهای…
☘شیخ غلامرضا یزدی (۴)
در ایام تحصیل، شهربانو، مادر شیخ غلامرضا، برای زیارت عتبات و دیدار پسر راهی نجف شد و مدتی در کنار فرزندش ماند. شیخ در ضمن تحصیل به پرستاری و مواظبت از مادر هم میپرداخت. او ایام اقامت در نجف را با سختی و تنگدستی سپری نمود و بعد از مدتی، مقدار پولی هم که پدر برای او میفرستاد قطع شد. حاج شیخ با قناعت بیشتر زندگی میکرد حتی کارش به جایی رسیده بود که گاهی روزها، تنها چند لقمه نان خالی میخورد و مجبور بود برای مطالعه در شب از نور چراغ دستشویی استفاده کند.
⚡️⚡️⚡️
از او نقل شده است که روزی از روی تنگدستی، به حضرت امیر علیهالسّلام شکوه کرد و از ایشان خواست که به وی کمک کند. چندی بعد، گروهی از طلاب کابلی به سفارش استادشان، برای تحصیل به نزد او آمدند. بعد از آن، شیخ به حدی وضعش خوب شد که به دیگر طلاب و استادان کمک مالی میکرد.
⚡️⚡️⚡️
دو عامل، شیخ غلامرضا را ناچار کرد تا حوزه پربار نجف را، پس از پنج سال معرفت آموزی در سال ۱۲۸۵ هـ. ش. ترک کند. اولین عامل، چشم درد و ضعف و ناتوانی حاج شیخ و اصرار مادر به بازگشت به ایران و دومین عامل، سفر شیخ محمدباقر استهباناتی به شیراز بود. حاج شیخ علاوه بر این که از شاگردان خاص او بود، مفتون و مجذوب اخلاق و معرفت و منش وی نیز شده بود و لذا در این سفر، پا به پای استاد، راهی شیراز شد.
#شرح_حال_اولیاء_خدا
@bidary1
در ایام تحصیل، شهربانو، مادر شیخ غلامرضا، برای زیارت عتبات و دیدار پسر راهی نجف شد و مدتی در کنار فرزندش ماند. شیخ در ضمن تحصیل به پرستاری و مواظبت از مادر هم میپرداخت. او ایام اقامت در نجف را با سختی و تنگدستی سپری نمود و بعد از مدتی، مقدار پولی هم که پدر برای او میفرستاد قطع شد. حاج شیخ با قناعت بیشتر زندگی میکرد حتی کارش به جایی رسیده بود که گاهی روزها، تنها چند لقمه نان خالی میخورد و مجبور بود برای مطالعه در شب از نور چراغ دستشویی استفاده کند.
⚡️⚡️⚡️
از او نقل شده است که روزی از روی تنگدستی، به حضرت امیر علیهالسّلام شکوه کرد و از ایشان خواست که به وی کمک کند. چندی بعد، گروهی از طلاب کابلی به سفارش استادشان، برای تحصیل به نزد او آمدند. بعد از آن، شیخ به حدی وضعش خوب شد که به دیگر طلاب و استادان کمک مالی میکرد.
⚡️⚡️⚡️
دو عامل، شیخ غلامرضا را ناچار کرد تا حوزه پربار نجف را، پس از پنج سال معرفت آموزی در سال ۱۲۸۵ هـ. ش. ترک کند. اولین عامل، چشم درد و ضعف و ناتوانی حاج شیخ و اصرار مادر به بازگشت به ایران و دومین عامل، سفر شیخ محمدباقر استهباناتی به شیراز بود. حاج شیخ علاوه بر این که از شاگردان خاص او بود، مفتون و مجذوب اخلاق و معرفت و منش وی نیز شده بود و لذا در این سفر، پا به پای استاد، راهی شیراز شد.
#شرح_حال_اولیاء_خدا
@bidary1
بیداری از خواب غفلت
☘شیخ غلامرضا یزدی (۴) در ایام تحصیل، شهربانو، مادر شیخ غلامرضا، برای زیارت عتبات و دیدار پسر راهی نجف شد و مدتی در کنار فرزندش ماند. شیخ در ضمن تحصیل به پرستاری و مواظبت از مادر هم میپرداخت. او ایام اقامت در نجف را با سختی و تنگدستی سپری نمود و بعد از مدتی،…
☘شیخ غلامرضا یزدی (۵)
حاج شیخ، در سال ۱۲۸۶ ه. ش در سی سالگی وارد یزد شد و به صلاح دید مادر و بستگانش با دختری از خویشاوندان دور خود که ساکن یزد بود ازدواج کرد. چندی بعد، برای زیارت امام رضا علیهالسّلام و دیدن پدر و مادر و کسب اجازه از پدر برای مراجعت به عتبات، به مشهد مشرف شد. حاج شیخ هر چه اصرار کرد، پدر راضی نشد از این رو به یزد برگشت و به دلیل تشدید بیماری و تاهل، تا پایان عمر در آنجا اقامت گزید.
⚡️⚡️
در آغاز ورود حاج شیخ به یزد مرجعیت تامه مردم بر عهده آیة الله میرزا سید علی مدرسی لب خندقی بود. با گذشت زمان و بر اثر اقدامات و تلاشهای مجدانه حاج شیخ در راه پاسداری از دین خدا و برپایی مجالس تبلیغ اسلام و دستگیری مستمندان و یاری طلاب و دیگر امور اجتماعی، ریاست دینی مردم، خود به خود، به ایشان واگذار شد.
البته نه تنها حاج شیخ طالب ریاست نبود بلکه او به علت احترام به آیة الله سید علی مدرسی لب خندقی، سالها در درس خارج وی شرکت میکرد و بارها میگفت:
«من مجتهد نیستم».
#شرح_حال_اولیاء_خدا
@bidary1
حاج شیخ، در سال ۱۲۸۶ ه. ش در سی سالگی وارد یزد شد و به صلاح دید مادر و بستگانش با دختری از خویشاوندان دور خود که ساکن یزد بود ازدواج کرد. چندی بعد، برای زیارت امام رضا علیهالسّلام و دیدن پدر و مادر و کسب اجازه از پدر برای مراجعت به عتبات، به مشهد مشرف شد. حاج شیخ هر چه اصرار کرد، پدر راضی نشد از این رو به یزد برگشت و به دلیل تشدید بیماری و تاهل، تا پایان عمر در آنجا اقامت گزید.
⚡️⚡️
در آغاز ورود حاج شیخ به یزد مرجعیت تامه مردم بر عهده آیة الله میرزا سید علی مدرسی لب خندقی بود. با گذشت زمان و بر اثر اقدامات و تلاشهای مجدانه حاج شیخ در راه پاسداری از دین خدا و برپایی مجالس تبلیغ اسلام و دستگیری مستمندان و یاری طلاب و دیگر امور اجتماعی، ریاست دینی مردم، خود به خود، به ایشان واگذار شد.
البته نه تنها حاج شیخ طالب ریاست نبود بلکه او به علت احترام به آیة الله سید علی مدرسی لب خندقی، سالها در درس خارج وی شرکت میکرد و بارها میگفت:
«من مجتهد نیستم».
#شرح_حال_اولیاء_خدا
@bidary1
بیداری از خواب غفلت
☘شیخ غلامرضا یزدی (۵) حاج شیخ، در سال ۱۲۸۶ ه. ش در سی سالگی وارد یزد شد و به صلاح دید مادر و بستگانش با دختری از خویشاوندان دور خود که ساکن یزد بود ازدواج کرد. چندی بعد، برای زیارت امام رضا علیهالسّلام و دیدن پدر و مادر و کسب اجازه از پدر برای مراجعت به…
☘شیخ غلامرضا یزدی (۶):
شیخ غلامرضا یزدی با کمال اخلاص و بیتوجهی به دنیا، در راه تبلیغ اسلام و ارشاد مؤمنین گام برمیداشت.
آیت الله سید جمال گلپایگانی که در آن زمان با شیخ هم دوره بودند و در نجف ساکن بودند، خطاب به یزدیها می گفتند:
خوشا بحالتان، خوشا بحالتان! به ایرانیها بگویید شیخ غلامرضا حجت زمان است، مثل من ۲۰ نفر در نجف هست که بعضی مجتهد یا مرجع تقلید شده اند ولی هیچ یک شیخ غلامرضا نمی شوند!
#شرح_حال_اولیاء_خدا
@bidary1
شیخ غلامرضا یزدی با کمال اخلاص و بیتوجهی به دنیا، در راه تبلیغ اسلام و ارشاد مؤمنین گام برمیداشت.
آیت الله سید جمال گلپایگانی که در آن زمان با شیخ هم دوره بودند و در نجف ساکن بودند، خطاب به یزدیها می گفتند:
خوشا بحالتان، خوشا بحالتان! به ایرانیها بگویید شیخ غلامرضا حجت زمان است، مثل من ۲۰ نفر در نجف هست که بعضی مجتهد یا مرجع تقلید شده اند ولی هیچ یک شیخ غلامرضا نمی شوند!
#شرح_حال_اولیاء_خدا
@bidary1
بیداری از خواب غفلت
☘شیخ غلامرضا یزدی (۶): شیخ غلامرضا یزدی با کمال اخلاص و بیتوجهی به دنیا، در راه تبلیغ اسلام و ارشاد مؤمنین گام برمیداشت. آیت الله سید جمال گلپایگانی که در آن زمان با شیخ هم دوره بودند و در نجف ساکن بودند، خطاب به یزدیها می گفتند: خوشا بحالتان، خوشا بحالتان!…
☘شیخ غلامرضا یزدی (٧):
💥از خصوصیات مردان خدا این است که نه تنها از دین و ایمان خود مراقبت می کنند و سعی دارند خود را به خدا نزدیک کنند، بلکه مواظب دین و ایمان مردم هم هستند و تمام همتشان بر این است که مردم را به راه خدا وبه سوی سعادت، راهنمایی و هدایت کنند و از هر فرصتی برای زنده کردن یاد خدا در دل مردم استفاده می کنند.
⚡️⚡️⚡️
✨در یکی از سفر هایی که شیخ به شهر مقدس مشهد داشتند، همینکه متوجه شدند که یکی از روستاهای دور افتاده ی مشهد واعظ ندارد، سریعا داوطلب رفتن به آن روستا شدند، و وقتی یکی از علما مشهد به ایشان می گوید آقا شما تازه از راه رسیده اید، بهتر است بروید برای زیارت. شیخ در جواب گفته بود: امام رضا علیه السلام همه جا هست حضرت زائر زیاد دارد ولی نوکر کم دارد، من می روم و نوکری امام رضا علیه السلام را می کنم.
#شرح_حال_اولیاء_خدا
@bidary1
💥از خصوصیات مردان خدا این است که نه تنها از دین و ایمان خود مراقبت می کنند و سعی دارند خود را به خدا نزدیک کنند، بلکه مواظب دین و ایمان مردم هم هستند و تمام همتشان بر این است که مردم را به راه خدا وبه سوی سعادت، راهنمایی و هدایت کنند و از هر فرصتی برای زنده کردن یاد خدا در دل مردم استفاده می کنند.
⚡️⚡️⚡️
✨در یکی از سفر هایی که شیخ به شهر مقدس مشهد داشتند، همینکه متوجه شدند که یکی از روستاهای دور افتاده ی مشهد واعظ ندارد، سریعا داوطلب رفتن به آن روستا شدند، و وقتی یکی از علما مشهد به ایشان می گوید آقا شما تازه از راه رسیده اید، بهتر است بروید برای زیارت. شیخ در جواب گفته بود: امام رضا علیه السلام همه جا هست حضرت زائر زیاد دارد ولی نوکر کم دارد، من می روم و نوکری امام رضا علیه السلام را می کنم.
#شرح_حال_اولیاء_خدا
@bidary1
بیداری از خواب غفلت
☘شیخ غلامرضا یزدی (٧): 💥از خصوصیات مردان خدا این است که نه تنها از دین و ایمان خود مراقبت می کنند و سعی دارند خود را به خدا نزدیک کنند، بلکه مواظب دین و ایمان مردم هم هستند و تمام همتشان بر این است که مردم را به راه خدا وبه سوی سعادت، راهنمایی و هدایت کنند…
☘شیخ غلامرضا یزدی (٨):
✨خدمتکار منزل شیخ نقل می کرد: زمانی در یزد هفت شبانه روز باران آمد و بسیاری از بناهای خشت و گلی فرو ریخت و مردم به آب انبارها و ساختمان های آجری پناه بردند.
✨شب هفتم بود که در نیمه های شب دیدم حاج شیخ عمامه شان را برداشته اند و زیر باران، وسط حیاط ایستاده اند و با صدای بلند تضرّع می کنند و می گویند: ای خدا، همه مردم به دنبال کسب و کار و طاعت و عبادتند، در این شهر فقط غلامرضا گناه کار است.
اگر این باران برای عذاب غلامرضا است تو او را ببخش.
درست نیمساعت بعد از دعای شیخ، ابرها به حرکت در می آیند و باران هفت روزه پایان می یابد.
#شرح_حال_اولیاء_خدا
📗پرواز در ملکوت
@bidary1
✨خدمتکار منزل شیخ نقل می کرد: زمانی در یزد هفت شبانه روز باران آمد و بسیاری از بناهای خشت و گلی فرو ریخت و مردم به آب انبارها و ساختمان های آجری پناه بردند.
✨شب هفتم بود که در نیمه های شب دیدم حاج شیخ عمامه شان را برداشته اند و زیر باران، وسط حیاط ایستاده اند و با صدای بلند تضرّع می کنند و می گویند: ای خدا، همه مردم به دنبال کسب و کار و طاعت و عبادتند، در این شهر فقط غلامرضا گناه کار است.
اگر این باران برای عذاب غلامرضا است تو او را ببخش.
درست نیمساعت بعد از دعای شیخ، ابرها به حرکت در می آیند و باران هفت روزه پایان می یابد.
#شرح_حال_اولیاء_خدا
📗پرواز در ملکوت
@bidary1
بیداری از خواب غفلت
☘شیخ غلامرضا یزدی (٨): ✨خدمتکار منزل شیخ نقل می کرد: زمانی در یزد هفت شبانه روز باران آمد و بسیاری از بناهای خشت و گلی فرو ریخت و مردم به آب انبارها و ساختمان های آجری پناه بردند. ✨شب هفتم بود که در نیمه های شب دیدم حاج شیخ عمامه شان را برداشته اند و زیر…
☘شیخ غلامرضا یزدی (٩):
💥آقا سید علی طباطبایی عقدایی نقل میکند که: زمانی از یزد به قم رفتم، مأمورین رضاشاه مرا مانند سایر طلاب گرفتند و برای خدمت سربازی به پادگان باغ شاه تهران بردند، در آنجا در مرحله ای از معاینه پزشکی به اشخاص می گفتند لخت شوید، وقتی نوبت به من رسید حیا مانع از آن شد که اطاعت کنم، لذا مرا در اتاقی زندانی کردند.
در آن حال اسارت و در ظلمات زندان، یک دفعه قلبم متوجه وجود مقدس آقا امام زمان علیه السلام شد و و با چشم گریان به وجود نازنینش متوسل شدم و از حضرتش خواستم تا مرا از این مخمصه نجات دهد،
⚡️⚡️⚡️
✨در همین حال توسل بودم که یک دفعه دیدم درب اتاق باز شد و شیخ غلامرضا داخل شد و فرمود: سیدعلی بیا برویم.
من که مبهوت بودم که شیخ چگونه در مقابل آن همه نگهبان و سرباز پادگان توانسته خود را به من برساند و چطور در را به رویم گشوده، سریعا به دنبالش حرکت کردم، شیخ مرا از سالنی عبور داد که پر از افسران و درجه داران بود، ولی آنها هیچ حرفی به ما نزدند، گویا هیچ کس ما را نمی دید. ما از داخل پادگان خارج شده، به دژبانی رسیدیم، ولی در کمال تعجب دژبان ها هم هیچ عکس العملی در برابر ما نشان ندادند و ما به راحتی از پادگان بیرون رفتیم،
⚡️⚡️⚡️
✨وقتی از پادگان دور شدیم، شیخ غلامرضا به من گفت: برو به قم و دَرست را بخوان، هیچ کس با تو کاری ندارد و راه قم را به من نشان داد، من که هنوز گیج و مبهوت بودم خواستم از شیخ سوال کنم که شما چه طور ماجرای ما رافهمیدید؟
همین که رویم را برگرداندم دیدم شیخ نیست.
آری وقتی انسان با امام زمانش ، ارتباط روحی عمیقی داشته باشد و روحش به روح امام متصل شود ، به امر امام، مأمور انجام وظایف مهمی می شود و برای او غیبت و ظهور امام علیه السلام تفاوتی ندارد و همیشه در خدمت امام زمانش می باشد هر چند به حسب ظاهر مثل بقیه مردم، آن حضرت را نبیند.
#شرح_حال_اولیاء_خدا
@bidary1
💥آقا سید علی طباطبایی عقدایی نقل میکند که: زمانی از یزد به قم رفتم، مأمورین رضاشاه مرا مانند سایر طلاب گرفتند و برای خدمت سربازی به پادگان باغ شاه تهران بردند، در آنجا در مرحله ای از معاینه پزشکی به اشخاص می گفتند لخت شوید، وقتی نوبت به من رسید حیا مانع از آن شد که اطاعت کنم، لذا مرا در اتاقی زندانی کردند.
در آن حال اسارت و در ظلمات زندان، یک دفعه قلبم متوجه وجود مقدس آقا امام زمان علیه السلام شد و و با چشم گریان به وجود نازنینش متوسل شدم و از حضرتش خواستم تا مرا از این مخمصه نجات دهد،
⚡️⚡️⚡️
✨در همین حال توسل بودم که یک دفعه دیدم درب اتاق باز شد و شیخ غلامرضا داخل شد و فرمود: سیدعلی بیا برویم.
من که مبهوت بودم که شیخ چگونه در مقابل آن همه نگهبان و سرباز پادگان توانسته خود را به من برساند و چطور در را به رویم گشوده، سریعا به دنبالش حرکت کردم، شیخ مرا از سالنی عبور داد که پر از افسران و درجه داران بود، ولی آنها هیچ حرفی به ما نزدند، گویا هیچ کس ما را نمی دید. ما از داخل پادگان خارج شده، به دژبانی رسیدیم، ولی در کمال تعجب دژبان ها هم هیچ عکس العملی در برابر ما نشان ندادند و ما به راحتی از پادگان بیرون رفتیم،
⚡️⚡️⚡️
✨وقتی از پادگان دور شدیم، شیخ غلامرضا به من گفت: برو به قم و دَرست را بخوان، هیچ کس با تو کاری ندارد و راه قم را به من نشان داد، من که هنوز گیج و مبهوت بودم خواستم از شیخ سوال کنم که شما چه طور ماجرای ما رافهمیدید؟
همین که رویم را برگرداندم دیدم شیخ نیست.
آری وقتی انسان با امام زمانش ، ارتباط روحی عمیقی داشته باشد و روحش به روح امام متصل شود ، به امر امام، مأمور انجام وظایف مهمی می شود و برای او غیبت و ظهور امام علیه السلام تفاوتی ندارد و همیشه در خدمت امام زمانش می باشد هر چند به حسب ظاهر مثل بقیه مردم، آن حضرت را نبیند.
#شرح_حال_اولیاء_خدا
@bidary1