ای ز عشقت این دل دیوانه خوش
جان و دردت هر دو در یک خانه خوش
گر وصال است از تو قسمم گر فراق
هست هر دو بر من دیوانه خوش
#عطار_نیشابوری
جان و دردت هر دو در یک خانه خوش
گر وصال است از تو قسمم گر فراق
هست هر دو بر من دیوانه خوش
#عطار_نیشابوری
عبدُک عاصٍ أین منک الرضا
و قلبه داجٍ فأین الضیاء
إن کانت الجنَّةُ مقصورة
علی المطیعین فأین العطاء
من بنده عاصیم رضای تو کجاست؟
تاریک دلم نور و صفای تو کجاست؟
ما را بهشت اگر به طاعت بخشی
این بیع بود لطف عطای تو کجاست؟
#عطار
و قلبه داجٍ فأین الضیاء
إن کانت الجنَّةُ مقصورة
علی المطیعین فأین العطاء
من بنده عاصیم رضای تو کجاست؟
تاریک دلم نور و صفای تو کجاست؟
ما را بهشت اگر به طاعت بخشی
این بیع بود لطف عطای تو کجاست؟
#عطار
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
چون صبح دمـيد و
دامن شـب شد چـاك
برخـيز و صبــوح كن
چرايى غمنــاك؟
#عطار
دامن شـب شد چـاك
برخـيز و صبــوح كن
چرايى غمنــاك؟
#عطار
جانا حدیث حسنت در داستان نگنجد
رمزی ز راز عشقت در صد زبان نگنجد
جولانگه جلالت در کوی دل نباشد
جلوهگه جمالت در چشم و جان نگنجد
#عطار_نیشابوری
رمزی ز راز عشقت در صد زبان نگنجد
جولانگه جلالت در کوی دل نباشد
جلوهگه جمالت در چشم و جان نگنجد
#عطار_نیشابوری
در سرم از عشقت این سودا خوش است
در دلم از شوقت این غوغا خوش است
چون تو خونین میکنی دل در برم
گرچه دل میسوزدم اما خوش است
#عطار_نیشابوری
جانی وجهانم🤍
در دلم از شوقت این غوغا خوش است
چون تو خونین میکنی دل در برم
گرچه دل میسوزدم اما خوش است
#عطار_نیشابوری
جانی وجهانم🤍
جانا مرا چه سوزی چون بال و پر ندارم
خون دلم چه ریزی چون دل دگر ندارم
گر پرده های عالم در پیش چشم داری
گر چشم دارم آخر چشم از تو بر ندارم
روزی گرم بخوانی از بس که شاد گردم
گر ره بود به آتش ، بیم خطر ندارم
عالم پر است از تو غایب منم ز غفلت
تو حاضری ولیکن، من آن نظر ندارم
نه، نه تو شمع جانی پروانه توام من
زان با تو پر زنم من کز تو خبر ندارم
#عطار_نیشابوری
خون دلم چه ریزی چون دل دگر ندارم
گر پرده های عالم در پیش چشم داری
گر چشم دارم آخر چشم از تو بر ندارم
روزی گرم بخوانی از بس که شاد گردم
گر ره بود به آتش ، بیم خطر ندارم
عالم پر است از تو غایب منم ز غفلت
تو حاضری ولیکن، من آن نظر ندارم
نه، نه تو شمع جانی پروانه توام من
زان با تو پر زنم من کز تو خبر ندارم
#عطار_نیشابوری
.
گر بسوزد همچو شمعم عشق او
راز عشقش را نگه دارم به جان
عشق او دل خواهد و زین چاره نیست
دل بدادم چون گرفتارم به جان
گر بسوزی بند بندم از جفا
من وفای تو به جان دارم به جان
#عطار
گر بسوزد همچو شمعم عشق او
راز عشقش را نگه دارم به جان
عشق او دل خواهد و زین چاره نیست
دل بدادم چون گرفتارم به جان
گر بسوزی بند بندم از جفا
من وفای تو به جان دارم به جان
#عطار
ره میخانه و مسجد کدام است
که هر دو بر من مسکین حرام است
نه در مسجد گذارندم که رند است
نه در میخانه کین خمار خام است
میان مسجد و میخانه راهی است
بجوئید ای عزیزان کین کدام است
به میخانه امامی مست خفته است
نمیدانم که آن بت را چه نام است
مرا کعبه خرابات است امروز
حریفم قاضی و ساقی امام است
برو عطار کو خود میشناسد
که سرور کیست سرگردان کدام است
#عطار
که هر دو بر من مسکین حرام است
نه در مسجد گذارندم که رند است
نه در میخانه کین خمار خام است
میان مسجد و میخانه راهی است
بجوئید ای عزیزان کین کدام است
به میخانه امامی مست خفته است
نمیدانم که آن بت را چه نام است
مرا کعبه خرابات است امروز
حریفم قاضی و ساقی امام است
برو عطار کو خود میشناسد
که سرور کیست سرگردان کدام است
#عطار
#پاورقی
ابو حنیفه روزی می گذشت کودکی را دید که در گل بمانده. گفت: "گوش دار تا نیفتی!"
گفت: "افتادن من سهل است، اگر بیفتم تنها باشم. امّا تو گوش دار، که اگر پای تو بلغزد؛همۀ مسلمانان که از پس تو آیند بلغزند."
#عطار_نیشابوری
ابو حنیفه روزی می گذشت کودکی را دید که در گل بمانده. گفت: "گوش دار تا نیفتی!"
گفت: "افتادن من سهل است، اگر بیفتم تنها باشم. امّا تو گوش دار، که اگر پای تو بلغزد؛همۀ مسلمانان که از پس تو آیند بلغزند."
#عطار_نیشابوری
ای تیرگی زلف توام دین افروز
وی روشنی روی توام راه آموز
من در شبم از تو روز میخواهم، روز
و افسرده ام از تو سوز میخواهم، سوز
#عطار
وی روشنی روی توام راه آموز
من در شبم از تو روز میخواهم، روز
و افسرده ام از تو سوز میخواهم، سوز
#عطار
در عشق قرار بیقراری است
بدنامی عشق نامداری است
چون نیست شمار عشق پیدا
مشمر که شمار بیشماری است
در عشق ز اختیار بگذار
عاشق بودن نه اختیاری است
#عطار
بدنامی عشق نامداری است
چون نیست شمار عشق پیدا
مشمر که شمار بیشماری است
در عشق ز اختیار بگذار
عاشق بودن نه اختیاری است
#عطار
از می عشق تو مست افتادهام
بر درت چون خاک پست افتادهام
بی خودم کن ساقیا بگشای دست
زانکه در خود پای بست افتادهام
#عطار
بر درت چون خاک پست افتادهام
بی خودم کن ساقیا بگشای دست
زانکه در خود پای بست افتادهام
#عطار