عاشقانه♡عارفانه
793 subscribers
8.63K photos
2.72K videos
9 files
33 links
می دانم
که درمان این همه درد
شعر نیست
تویی
#تو...✓


زیباترین ها در اختیار شماست
اشعار 📖
کلیپ 📺
گیف 🎬
موسیقی 🎵🎧
💞...🕊
Download Telegram
.

در پیش بی دردان چرا فریاد بی حاصل کنم
گر شکوه ای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم

در پرده سوزم همچو گل در سینه جوشم همچو مل
من شمع رسوا نیستم تا گریه در محفل کنم

اول کنم اندیشه ای تا برگزینم پیشه ای
آخر به یک پیمانه می اندیشه را باطل کنم

زآن رو ستانم جام را آن مایه آرام را
تا خویشتن را لحظه ای از خویشتن غافل کنم

از گل شنیدم بوی او مستانه رفتم سوی او
تا چون غبار کوی او در کوی جان منزل کنم

روشنگری افلاکیم چون آفتاب از پاکیم
خاکی نیم تا خویش را سرگرم آب و گل کنم

غرق تمنای توام موجی ز دریای توام
من نخل سرکش نیستم تا خانه در ساحل کنم

دانم که آن سرو سهی از دل ندارد آگهی
چند از غم دل چون رهی فریاد بی حاصل کنم

#رهی_معیری
.
مپرس از من چرا در پیله‌ی مهر تو محبوسم
که عشق از پیله‌های مرده هم پروانه‌ می‌سازد

#فاضل_نظرى
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شب بود شبم سرکش و دیوانه شبی بود
در سینه عجب بیخود و بیگانه تبی بود

غم بود که بی دعوت دل ساکن دل شد
دل بود که بی صاحب و سرگشته و ول شد
🕊
یار وداع می‌کند، تاب وداع یار کو؟
وعده‌ی وصل می‌دهد، طاقت انتظار کو؟

نسبت روی خوب او با مه و مهر چون کنم؟
عارض مهر و ماه را طره‌ی مشک‌بار کو؟

یار نو و بهار نو باعث مجلس است و می
ساغر لاله گون کجا؟ ساقی گل عذار کو؟

وه! که بر آستان تو گشت رقیب معتبر
پیش سگ درت مرا این قدر اعتبار کو؟

طبع هلالی از جهان سوی عدم کشد ولی
رفت بباد نیستی، خوش‌تر از این دیار کو؟

#هلالی_جغتایی
.
شرح فراق یار نوشتن مجال نیست
کز آب دیده صفحه ی طومار تر شود.!

#ابن_حسام_خوسفی
.

اگر باید زخمی داشته باشم
که نوازشم کنی
بگو تا تمام دلم را
شرحه شرحه کنم
زخم‌ها زیبایند
و زیباتر آن‌که
تیغ را هم تو فرود آورده باشی
تیغت سِحر است و
نوازشت معجزه
و لبخندت
تنظیفی از قواره‌ی نور
و تیمارداری‌ات
کرشمه‌ای میان زخم و مرهم

عشق و زخم
از یک تبارند
اگر خویشاوندیم یا نه
من سراپا همه زخمم
تو سراپا
همه انگشت نوازش باش.


#حسین_منزوی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
و جزر عشق در تو، مَد است
پس چگونه بیش‌تر نخواهَمت
تو آن‌سان که عشق‌مان
برایم اراده کرد، خواهی ماند
و این‌گونه می‌بینَمت:
نسیم‌اَت بوی عَنبر
و سرزمین‌اَت قند و شکر
و دل‌اَت سبز..!
من کودکِ عشق توأم
و در آغوش زیبای تو
بزرگ می‌شوم!


#محمود_درویش
روزگارم این است :
دلخوشم با غزلی تکه نانی، آبی
جمله ی کوتاهی یا به شعر نابی
و اگر باز بپرسی گویم:
دلخوشم با نفسی حبه قندی
چایی، صحبت اهل دلی
فارغ از همهمه ی دنیایی
دلخوشی ها کم نیست
زندگی باید کرد...
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.

آن‌چنان به عشق‌ورزی با محبوبم مشغولم
که من را فرصتی برای دشمنی با بدخواهانم نیست!

#محمود_درویش
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گمان بردیم با شعر می توان رها شد
از عشق
غافل از این که
عشق رمز شاعری بود و شعر
پرچمدار آن

هاشمی
عشق است
دوستداشتن کسی که
هرگز
دیداری نداشتید و حتی صدایش را از نزدیک نشنیده ای
و
او را در آغوش پر مهرت
به حبس نکشاندی
ولی
هزار بار در دل برای او از جان گذشته ای

بی آنکه او بداند

هاشمی
«و سأكتبُ لك بشكل مستمر حتى نلتقي...»

و تا هنگامی که یکدیگر را ملاقات کنیم، برایت مدام خواهم نوشت.


- لاادری
تو کیستی
که اینگونه برایت
از جان شعر
می گویم

هاشمی
و صُبح لبخندِ چَشمان خیس توست؛
از پَس گیسوان تیره شب
وقتی طلوع می کنی؛
من باران می شوم؛
در لبخند چَشمانت...
ترسم که اشک در غمِ ما پرده‌در شود
وین رازِ سر به مُهر به عالَم سَمَر شود

گویند سنگ لَعل شود در مَقامِ صبر
آری شود، ولیک به خونِ جگر شود

خواهم شدن به میکده گریان و دادخواه
کز دستِ غم خلاصِ من آن جا مگر شود

از هر کرانه تیرِ دعا کرده‌ام روان
باشد کز آن میانه یکی کارگر شود

ای جان حدیثِ ما بَرِ دلدار بازگو
لیکن چنان مگو که صبا را خبر شود

از کیمیایِ مِهر تو زر گشت رویِ من
آری به یُمْنِ لطفِ شما خاک زر شود

در تنگنایِ حیرتم از نخوت رقیب
یا رب مباد آن که گدا معتبر شود

بس نکته غیرِ حُسن بِباید که تا کسی
مقبولِ طبعِ مردم صاحب نظر شود

این سرکشی که کنگره کاخِ وصل راست
سرها بر آستانهٔ او خاک در شود

حافظ چو نافهٔ سرِ زلفش به دستِ توست
دم درکش ار نه بادِ صبا را خبر شود

#حافظ

گَهی بر سر، گَهی بر دل،
گَهی بر دیده جا دارد...♥️

#بیدل_دهلوی
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را

منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد
غزل و عاطفه و روح هنرمندش را

از رقیبان کمین کرده عقب می‌ماند
هر که تبلیغ کند خوبی دلبندش را

مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر
هر که تعریف کند خواب خوشایندش را

مادرم بعد تو هی حال مرا می‌پرسد
مادرم تاب ندارد غم فرزندش را

عشق با اینکه مرا تجزیه کرده است به تو
به تو اصرار نکرده است فرایندش را

قلب من موقع اهدا به تو ایراد نداشت
مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را

حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید
بفرستند رفیقان به تو این بندش را

منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر
لای موهای تو گم کرد خداوندش را

#کاظم_بهمنی
موج می‌داند ملال عاشق سرخورده را
زخم خنجرخورده، حال زخم خنجرخورده را

در امان کی بوده‌ایم از عشق، وقتی بوی خون
باز، وحشی می‌کند باز کبوتر خورده را

مرگ از روز ازل با عاشقان هم‌کاسه است
تا بلرزاند تنِ هر شام آخر خورده را

خون دل‌ها خورده‌ام یک عمر و خواهم خورد باز
جام دیگر می‌دهندش جام دیگر خورده را

شعر شاید یک زن زیباست، من هم سایه‌اش
می‌کند مشغول خود، هرکس به من برخورده را

#مژگان_عباسلو
«آخر معشوق را «دلارام» می‌گویند، یعنی که دل به وی آرام گیرد. پس به غیر، چون قرار و آرام گیرد؟»

- فیه ما فیه؛ مولانا