This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✨ #هــــفـــــت_شــــهــــر_عــــشـــــق
ادامهی داستان #منطقالطیر
#قسمت_هفتم ⬇️
پرندهای دیگر: « من جسم ضعیفی دارم و طاعت و عبادتی بجا نیاوردهام که به آن دلخوش باشم. اما همت عالی و طبع بلندی دارم که در راه #سیمرغ از هیچ تلاشی کوتاهی نمیکنم. »
#هدهد: « همت عالی چون مغناطیسی است که #عاشقان را بهسوی #معشوق میکشد. همت سرمایهی بزرگی است و با آن به هرجا میتوان رسید. »
پرندهای دیگر: « در محضر سیمرغ انصاف و #وفا چه ارزشی دارد؟ من به لطف #خدا با انصافم و با هیچکس بیوفائی نکردهام. »
#هدهد: « انصاف مایهی نجات است و از عمری عبادت هم بهتر است. »
پرندهای دیگر: « من از همه دنیا بریدهام و عاشق #سیمرغم. لاف #عشق او را میزنم و حاضرم #جانم را در راهش فدا کنم. »
#هدهد: « به لاف و ادعا نمیتوان همنشین #سیمرغ در قاف شد. چون هنگام اثبات این ادعا برسد بسیاری رسوا میشوند و راست و دروغ هر سخن #آشکار میگردد. اما به لطف او دلخوش باش که شاید با #عنایت او به آستانش راه یابی. »
پرندهای دیگر: « من گمان میکنم که به کمال معرفت شناخت #سیمرغ رسیدهام بنابراین ضرورتی ندارد که به مسیر ادامه دهم. »
#هدهد (با پرخاش): « تو فقط به غرور رسیدهای و از معرفت دور شدهای. این فخر و احساس برتری در وجودت یک توهم #شیطانی بیش نیست. به خودت مغرور نشو و از وسوسههای #نفس بترس. »
پرندهای دیگر: « ای قافله سالار! ما وقتی به محضر #سیمرغ رسیدیم؛ چه چیزی بهتر است تا از او بخواهیم. »
#هدهد: « از او بهتر چیست که از او بخواهی؟ از محضر او خودش را بخواه؛ که هرکس با او باشد صاحب همهی #خوبیهای دنیاست.
پرندهای دیگر: « ما میخواهیم وقتی به آنجا رسیدیم، هدیهای به #سیمرغ تقدیم کنیم. او چه چیزی دوست دارد و برایش ارزشمند است. »
#هدهد: « باید چیزی ببری که در محضر #سیمرغ نباشد تا کارت زیره به کرمان بردن نگردد. آنجا #علم و #اسرار و #طاعت بسیار است. بهتر است سوز #جان و درد #دل ببری که آنجا نیست. »
پرندهای دیگر: « ما از بس در این راه سخت و بیپایان رفتیم خسته شدیم. بگو این راه چند #فرسنگ است و پس از چه مدت میرسیم.؟»
ادامه دارد . . .
🌐کــــانــــال عـــرفـــانــــے بـــہ ســــوے حــــق 🌐
https://telegram.me/besoyehaqq
ادامهی داستان #منطقالطیر
#قسمت_هفتم ⬇️
پرندهای دیگر: « من جسم ضعیفی دارم و طاعت و عبادتی بجا نیاوردهام که به آن دلخوش باشم. اما همت عالی و طبع بلندی دارم که در راه #سیمرغ از هیچ تلاشی کوتاهی نمیکنم. »
#هدهد: « همت عالی چون مغناطیسی است که #عاشقان را بهسوی #معشوق میکشد. همت سرمایهی بزرگی است و با آن به هرجا میتوان رسید. »
پرندهای دیگر: « در محضر سیمرغ انصاف و #وفا چه ارزشی دارد؟ من به لطف #خدا با انصافم و با هیچکس بیوفائی نکردهام. »
#هدهد: « انصاف مایهی نجات است و از عمری عبادت هم بهتر است. »
پرندهای دیگر: « من از همه دنیا بریدهام و عاشق #سیمرغم. لاف #عشق او را میزنم و حاضرم #جانم را در راهش فدا کنم. »
#هدهد: « به لاف و ادعا نمیتوان همنشین #سیمرغ در قاف شد. چون هنگام اثبات این ادعا برسد بسیاری رسوا میشوند و راست و دروغ هر سخن #آشکار میگردد. اما به لطف او دلخوش باش که شاید با #عنایت او به آستانش راه یابی. »
پرندهای دیگر: « من گمان میکنم که به کمال معرفت شناخت #سیمرغ رسیدهام بنابراین ضرورتی ندارد که به مسیر ادامه دهم. »
#هدهد (با پرخاش): « تو فقط به غرور رسیدهای و از معرفت دور شدهای. این فخر و احساس برتری در وجودت یک توهم #شیطانی بیش نیست. به خودت مغرور نشو و از وسوسههای #نفس بترس. »
پرندهای دیگر: « ای قافله سالار! ما وقتی به محضر #سیمرغ رسیدیم؛ چه چیزی بهتر است تا از او بخواهیم. »
#هدهد: « از او بهتر چیست که از او بخواهی؟ از محضر او خودش را بخواه؛ که هرکس با او باشد صاحب همهی #خوبیهای دنیاست.
پرندهای دیگر: « ما میخواهیم وقتی به آنجا رسیدیم، هدیهای به #سیمرغ تقدیم کنیم. او چه چیزی دوست دارد و برایش ارزشمند است. »
#هدهد: « باید چیزی ببری که در محضر #سیمرغ نباشد تا کارت زیره به کرمان بردن نگردد. آنجا #علم و #اسرار و #طاعت بسیار است. بهتر است سوز #جان و درد #دل ببری که آنجا نیست. »
پرندهای دیگر: « ما از بس در این راه سخت و بیپایان رفتیم خسته شدیم. بگو این راه چند #فرسنگ است و پس از چه مدت میرسیم.؟»
ادامه دارد . . .
🌐کــــانــــال عـــرفـــانــــے بـــہ ســــوے حــــق 🌐
https://telegram.me/besoyehaqq
#بعدبعثت
✨ #سیدالمرسلین با اذیت و آزار گوناگون قریش مواجه می شود
🔻قسمت شانزدهم🔺
✍ادامه........
♻️روزی اشراف قریش در مقام #حجراسماعیل گرد آمده بودند. در همین موقع #حضرت_رسول_اکرم صلی الله علیه وآله و سلم در حالی که مشغول طواف #بیت_الله بودند از کنار آنان گذر کردند.💕
💥اشراف قریش با کلماتی به ایشان طعنه زدند، آنها تا #سه بار این عمل را تکرار کردند: آنگاه #حضرت_رسول_خدا صلی الله علیه وآله و سلم ایستادند و فرمودند: ای قریش می شنوید؟ #سوگند به آنکه #جانم در دست اوست، برای ذبح شما آمده ام! قریش با شنیدن این سخن طوری ساکت شدند که هیچ حرکتی نکردند، سپس با #ملاطفت و نرمی گفتگو نمودند.💕
💎همان روز در حالی که آنان در جایگاه خود بودند، #حضرت_رسول_خدا صلی الله علیه وآله و سلم دوباره ظاهر شد. همگی باتفاق هم بر آن #حضرت صلی الله علیه و آله و سلم حمله بردند و او را احاطه نمودند. 💕
🔷یکی از آنان اطراف لباس #رسول_الله صلی الله علیه وآله و سلم را گرفته و به قصد خفه کردن، گلوی مبارک را محکم فشرد، حضرت #ابوبکرصدیق رضی الله عنه وقتی این منظره را دید، بلند شد و به دفاع پرداخت و در حالی که گریه می کرد این کلمات را می گفت: آیا مردی را صرفاً به این اتهام می کشید، که می گوید: پروردگارم #الله است. 💕
🔰قریش آن حضرت را رها کردند. روزی #رسول_اکرم صلی الله علیه وآله و سلم از خانه بیرون آمد. هرکس که آن حضرت صلی الله علیه وآله و سلم را می دید به ایشان دروغگو و اذیتش می کرد. حضرت برگشت و از شدت ناراحتی چادری برخود پیچید. و دراز کشید، در همین دوران خداوند متعال این آیه را #نازل فرمود: ای جامه بر خود پیچیده به پا خیز و مردم را بیم ده...💕
ادامه دارد........
🖊 تالیف: حضرت علامه سید ابوالحسن ندوی " رحمه الله "
📓 #کتاب_نبی_رحمت
🌐کــــانــــال عـــرفـــانــــے بـــہ ســــوے حــــق 🌐
https://telegram.me/besoyehaqq
✨ #سیدالمرسلین با اذیت و آزار گوناگون قریش مواجه می شود
🔻قسمت شانزدهم🔺
✍ادامه........
♻️روزی اشراف قریش در مقام #حجراسماعیل گرد آمده بودند. در همین موقع #حضرت_رسول_اکرم صلی الله علیه وآله و سلم در حالی که مشغول طواف #بیت_الله بودند از کنار آنان گذر کردند.💕
💥اشراف قریش با کلماتی به ایشان طعنه زدند، آنها تا #سه بار این عمل را تکرار کردند: آنگاه #حضرت_رسول_خدا صلی الله علیه وآله و سلم ایستادند و فرمودند: ای قریش می شنوید؟ #سوگند به آنکه #جانم در دست اوست، برای ذبح شما آمده ام! قریش با شنیدن این سخن طوری ساکت شدند که هیچ حرکتی نکردند، سپس با #ملاطفت و نرمی گفتگو نمودند.💕
💎همان روز در حالی که آنان در جایگاه خود بودند، #حضرت_رسول_خدا صلی الله علیه وآله و سلم دوباره ظاهر شد. همگی باتفاق هم بر آن #حضرت صلی الله علیه و آله و سلم حمله بردند و او را احاطه نمودند. 💕
🔷یکی از آنان اطراف لباس #رسول_الله صلی الله علیه وآله و سلم را گرفته و به قصد خفه کردن، گلوی مبارک را محکم فشرد، حضرت #ابوبکرصدیق رضی الله عنه وقتی این منظره را دید، بلند شد و به دفاع پرداخت و در حالی که گریه می کرد این کلمات را می گفت: آیا مردی را صرفاً به این اتهام می کشید، که می گوید: پروردگارم #الله است. 💕
🔰قریش آن حضرت را رها کردند. روزی #رسول_اکرم صلی الله علیه وآله و سلم از خانه بیرون آمد. هرکس که آن حضرت صلی الله علیه وآله و سلم را می دید به ایشان دروغگو و اذیتش می کرد. حضرت برگشت و از شدت ناراحتی چادری برخود پیچید. و دراز کشید، در همین دوران خداوند متعال این آیه را #نازل فرمود: ای جامه بر خود پیچیده به پا خیز و مردم را بیم ده...💕
ادامه دارد........
🖊 تالیف: حضرت علامه سید ابوالحسن ندوی " رحمه الله "
📓 #کتاب_نبی_رحمت
🌐کــــانــــال عـــرفـــانــــے بـــہ ســــوے حــــق 🌐
https://telegram.me/besoyehaqq
join👉@besoyehaqq
📜نشید: #جانم_فدات_یانبی
🔉فرمت:MP3
🎵نوای عرفانی
🔺زبان:فارسی
کانال #عرفانی_به_سوی_حق
╭─┅═🇯🇴هو🇮🇳 ═┅─╮
🌺 @besoyehaqq 🌺
╰─┅═ ═┅─╯
🔉فرمت:MP3
🎵نوای عرفانی
🔺زبان:فارسی
کانال #عرفانی_به_سوی_حق
╭─┅═🇯🇴هو🇮🇳 ═┅─╮
🌺 @besoyehaqq 🌺
╰─┅═ ═┅─╯