💫 #بعد #ازبعثت
🕋اسلام آوردن عمربن الخطاب رضی الله عنهما
#قسمت8⃣
🔰وقتی نگاه عمر رضی الله عنه به وضعیت خون آلود خواهرش افتاد، از کارش سخت پشیمان گشت. کمی درنگ کرد و سپس به خواهرش گفت: صحیفه ای را که داشتید می خواندید آن را به من بدهید تا ببینم که محمد چه چیزی آورده است. 🌸
🔻عمر رضی الله عنه فردی با سواد و درس خوانده ای بود. خواهرش گفت: می ترسم که مبادا آن را پاره کنی؟ 🌸
🔰عمر به خدایان خود سوگند خورد و گفت: خیر، نترسید. خواهرش با شنیدن این سخن به اسلام آوردن عمر رضی الله عنه امیدوار شد.🌸
♻️سپس به او گفت: برادر! شما به دلیل #مشرک بودن، ناپاک هستید و این صحیفه را کسی می تواند دست بزند که پاک باشد. عمر بلند شده، استحمام نمود. 🌸
💥آنگاه خواهرش صحیفه را به دست او داد. در این #صحیفه_سوره طه نوشته شده بود. عمر رضی الله عنه چند آیه از ابتدای سوره، خواند و گفت: به به! چه کلام زیبا و عظیم الشأنی است!....🌸
🌺با شنیدن این سخن خباب رضی الله عنه از مخفیگاه خود بیرون آمد و به سوی او رفت و گفت: ای عمر امیدوارم که خداوند متعال دعای پیامبرش را در حق تو قبول کرده باشد، قسم بخدا که من دیروز از رسول اکرم صلی الله علیه وآله و سلم شنیدم که فرمودند: بارالها! اسلام را یا به وسیله ابوالحکم بن هشام (ابوجهل) و یا به وسیله عمر بن الخطاب موید بگردان.خباب ادامه داد: ای عمر! به سوی الله بشتاب.🌸
✍ادامه دارد........
🖊تالیف: حضرت علامه سبد ابوالحسن ندوی " رحمه الله "
📖 #کتاب_نبی_رحمت
🌐کــــانــــال عـــرفـــانــــے بـــہ ســــوے حــــق 🌐
https://telegram.me/besoyehaqq
🕋اسلام آوردن عمربن الخطاب رضی الله عنهما
#قسمت8⃣
🔰وقتی نگاه عمر رضی الله عنه به وضعیت خون آلود خواهرش افتاد، از کارش سخت پشیمان گشت. کمی درنگ کرد و سپس به خواهرش گفت: صحیفه ای را که داشتید می خواندید آن را به من بدهید تا ببینم که محمد چه چیزی آورده است. 🌸
🔻عمر رضی الله عنه فردی با سواد و درس خوانده ای بود. خواهرش گفت: می ترسم که مبادا آن را پاره کنی؟ 🌸
🔰عمر به خدایان خود سوگند خورد و گفت: خیر، نترسید. خواهرش با شنیدن این سخن به اسلام آوردن عمر رضی الله عنه امیدوار شد.🌸
♻️سپس به او گفت: برادر! شما به دلیل #مشرک بودن، ناپاک هستید و این صحیفه را کسی می تواند دست بزند که پاک باشد. عمر بلند شده، استحمام نمود. 🌸
💥آنگاه خواهرش صحیفه را به دست او داد. در این #صحیفه_سوره طه نوشته شده بود. عمر رضی الله عنه چند آیه از ابتدای سوره، خواند و گفت: به به! چه کلام زیبا و عظیم الشأنی است!....🌸
🌺با شنیدن این سخن خباب رضی الله عنه از مخفیگاه خود بیرون آمد و به سوی او رفت و گفت: ای عمر امیدوارم که خداوند متعال دعای پیامبرش را در حق تو قبول کرده باشد، قسم بخدا که من دیروز از رسول اکرم صلی الله علیه وآله و سلم شنیدم که فرمودند: بارالها! اسلام را یا به وسیله ابوالحکم بن هشام (ابوجهل) و یا به وسیله عمر بن الخطاب موید بگردان.خباب ادامه داد: ای عمر! به سوی الله بشتاب.🌸
✍ادامه دارد........
🖊تالیف: حضرت علامه سبد ابوالحسن ندوی " رحمه الله "
📖 #کتاب_نبی_رحمت
🌐کــــانــــال عـــرفـــانــــے بـــہ ســــوے حــــق 🌐
https://telegram.me/besoyehaqq
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🌺تعظیم به پرودگار وساوس #خفی_نفس🌺
✍روزی زاهدی از جمله بزرگان بسطام به بایزید بسطامی گفت: که یا بایزید سی سال است که #قائم_الیل و #صائم_الدهرم ولی در خود از این احوال و مقاماتی که تو می گویی اثری نمی یابم. 💞
💎بایزید به او گفت: اگر سیصد سال به روز در #روزه_باشی و به #شب #درنماز؛ به ذره ای از این احوال و مقامات نرسی.💞
🔸مرد گفت چرا؟
💎گفت: از جهت آنکه #نفس تو #حجاب گردیده است.
🔸مرد گفت: چاره این درد چیست؟!؟
💎شیخ گفت: چاره می دانم اما تو مرد قبول آن نیستی.
🔸گفت: بفرما تا قبول نمایم.
💎بایزید گفت: همین ساعت برو و #موی_محاسن و #سر را پاک بتراش و این جامه که #بر_تن داری برون کرده ازاری از گلیم بر میان بند و #توبره_ای پر از گردکان بر گردن آویز و به بازار بیرون شو و کودکان را جمع کن و به آنها بگو که هر که مرا یک سیلی بزند یک گردو بدو بدهم و به همین نحو در دور شهر گردش نما و هر جا ترا می شناسند بدانجا برو.💞
🔸مرد این بشنید و گفت: سبحان الله،لا اله الاالله.
💎بایزید گفت: اگر کافری این کلمات بر زبان جاری سازد مومن می شود ولی تو بدین کلمات #مشرک شدی. 💞
🔸گفت: چرا؟!؟
💎گفت: از جهت آنکه خویشتن را بزرگتر از آن شمردی که آنچه گفتم بتوانی به عمل آری و این کلمات را به ملاحظه ی #بزرگی_نفس خود گفتی نه به قصد #تعظیم_پروردگار.💞
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🌐کــــانــــال عـــرفـــانــــے بـــہ ســــوے حــــق 🌐
https://telegram.me/besoyehaqq
🌺تعظیم به پرودگار وساوس #خفی_نفس🌺
✍روزی زاهدی از جمله بزرگان بسطام به بایزید بسطامی گفت: که یا بایزید سی سال است که #قائم_الیل و #صائم_الدهرم ولی در خود از این احوال و مقاماتی که تو می گویی اثری نمی یابم. 💞
💎بایزید به او گفت: اگر سیصد سال به روز در #روزه_باشی و به #شب #درنماز؛ به ذره ای از این احوال و مقامات نرسی.💞
🔸مرد گفت چرا؟
💎گفت: از جهت آنکه #نفس تو #حجاب گردیده است.
🔸مرد گفت: چاره این درد چیست؟!؟
💎شیخ گفت: چاره می دانم اما تو مرد قبول آن نیستی.
🔸گفت: بفرما تا قبول نمایم.
💎بایزید گفت: همین ساعت برو و #موی_محاسن و #سر را پاک بتراش و این جامه که #بر_تن داری برون کرده ازاری از گلیم بر میان بند و #توبره_ای پر از گردکان بر گردن آویز و به بازار بیرون شو و کودکان را جمع کن و به آنها بگو که هر که مرا یک سیلی بزند یک گردو بدو بدهم و به همین نحو در دور شهر گردش نما و هر جا ترا می شناسند بدانجا برو.💞
🔸مرد این بشنید و گفت: سبحان الله،لا اله الاالله.
💎بایزید گفت: اگر کافری این کلمات بر زبان جاری سازد مومن می شود ولی تو بدین کلمات #مشرک شدی. 💞
🔸گفت: چرا؟!؟
💎گفت: از جهت آنکه خویشتن را بزرگتر از آن شمردی که آنچه گفتم بتوانی به عمل آری و این کلمات را به ملاحظه ی #بزرگی_نفس خود گفتی نه به قصد #تعظیم_پروردگار.💞
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🌐کــــانــــال عـــرفـــانــــے بـــہ ســــوے حــــق 🌐
https://telegram.me/besoyehaqq
🌼🌷🌼🌷🌼
🌷🌼🌷🌼
🌼🌷🌼
🌷🌼
🌼
#بعد #ازبعثت
🕋اسلام آوردن عمربن الخطاب رضی الله عنهما
#قسمت8⃣
🔰وقتی نگاه عمر رضی الله عنه به وضعیت خون آلود خواهرش افتاد، از کارش سخت پشیمان گشت. کمی درنگ کرد و سپس به خواهرش گفت: صحیفه ای را که داشتید می خواندید آن را به من بدهید تا ببینم که محمد چه چیزی آورده است.
🔻عمر رضی الله عنه فردی با سواد و درس خوانده ای بود. خواهرش گفت: می ترسم که مبادا آن را پاره کنی؟
🔰عمر به خدایان خود سوگند خورد و گفت: خیر، نترسید. خواهرش با شنیدن این سخن به اسلام آوردن عمر رضی الله عنه امیدوار شد.
♻️سپس به او گفت: برادر! شما به دلیل #مشرک بودن، ناپاک هستید و این صحیفه را کسی می تواند دست بزند که پاک باشد. عمر بلند شده، استحمام نمود.
💥آنگاه خواهرش صحیفه را به دست او داد. در این #صحیفه_سوره طه نوشته شده بود. عمر رضی الله عنه چند آیه از ابتدای سوره، خواند و گفت: به به! چه کلام زیبا و عظیم الشأنی است!....
🌺با شنیدن این سخن خباب رضی الله عنه از مخفیگاه خود بیرون آمد و به سوی او رفت و گفت: ای عمر امیدوارم که خداوند متعال دعای پیامبرش را در حق تو قبول کرده باشد، قسم بخدا که من دیروز از رسول اکرم صلی الله علیه وآله و سلم شنیدم که فرمودند: بارالها! اسلام را یا به وسیله ابوالحکم بن هشام (ابوجهل) و یا به وسیله عمر بن الخطاب موید بگردان.خباب ادامه داد: ای عمر! به سوی الله بشتاب.
✍ادامه دارد........
🖊تالیف: حضرت علامه سبد ابوالحسن ندوی " رحمه الله "
📖 #کتاب_نبی_رحمت
🔮کــــانــــال عـــرفـــانــــے بـــہ ســــوے حــــق 🔮
https://telegram.me/besoyehaqq
🌷
🌼🌷
🌷🌼🌷
🌼🌷🌼🌷
🌷🌼🌷🌼🌷
🌷🌼🌷🌼
🌼🌷🌼
🌷🌼
🌼
#بعد #ازبعثت
🕋اسلام آوردن عمربن الخطاب رضی الله عنهما
#قسمت8⃣
🔰وقتی نگاه عمر رضی الله عنه به وضعیت خون آلود خواهرش افتاد، از کارش سخت پشیمان گشت. کمی درنگ کرد و سپس به خواهرش گفت: صحیفه ای را که داشتید می خواندید آن را به من بدهید تا ببینم که محمد چه چیزی آورده است.
🔻عمر رضی الله عنه فردی با سواد و درس خوانده ای بود. خواهرش گفت: می ترسم که مبادا آن را پاره کنی؟
🔰عمر به خدایان خود سوگند خورد و گفت: خیر، نترسید. خواهرش با شنیدن این سخن به اسلام آوردن عمر رضی الله عنه امیدوار شد.
♻️سپس به او گفت: برادر! شما به دلیل #مشرک بودن، ناپاک هستید و این صحیفه را کسی می تواند دست بزند که پاک باشد. عمر بلند شده، استحمام نمود.
💥آنگاه خواهرش صحیفه را به دست او داد. در این #صحیفه_سوره طه نوشته شده بود. عمر رضی الله عنه چند آیه از ابتدای سوره، خواند و گفت: به به! چه کلام زیبا و عظیم الشأنی است!....
🌺با شنیدن این سخن خباب رضی الله عنه از مخفیگاه خود بیرون آمد و به سوی او رفت و گفت: ای عمر امیدوارم که خداوند متعال دعای پیامبرش را در حق تو قبول کرده باشد، قسم بخدا که من دیروز از رسول اکرم صلی الله علیه وآله و سلم شنیدم که فرمودند: بارالها! اسلام را یا به وسیله ابوالحکم بن هشام (ابوجهل) و یا به وسیله عمر بن الخطاب موید بگردان.خباب ادامه داد: ای عمر! به سوی الله بشتاب.
✍ادامه دارد........
🖊تالیف: حضرت علامه سبد ابوالحسن ندوی " رحمه الله "
📖 #کتاب_نبی_رحمت
🔮کــــانــــال عـــرفـــانــــے بـــہ ســــوے حــــق 🔮
https://telegram.me/besoyehaqq
🌷
🌼🌷
🌷🌼🌷
🌼🌷🌼🌷
🌷🌼🌷🌼🌷