بنام مادر پدر
39K subscribers
3.86K photos
16.8K videos
17 files
776 links
رمانها وداستانهای بدون #سانسور
#کلیپ
#عکس
#متن
#گیف
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به آدمها دل نبند


‌‌‌‌░⃟⃟🌸@benamepedar_madar
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
قضاوت نکنیم...

‌‌‌‌░⃟⃟🌸@benamepedar_madar
قراره اقای فرخی داخل یک دوره رایگان شش روزه هوش مصنوعی رو اموزش بده و برای کسایی ک تمرینات دوره رو انجام میدن و میفرستن دویستا جایزه ۱۰۰ دلاری در نظر گرفته😍💵

حتما برای شرکت تو این قرعه کشی باید عضو کانال زیر باشید👇🏼

https://t.me/+9Cmg56JQOaVmNjE8
💵💵💵دوره رایگان درامد با هوش مصنوعی(((:
ماهی ۷۰ میلیون تضمینی
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
#چرا شب ها نباید ناخن گرفت؟
#چرا خود ارضایی ضرر داره؟
#چرا خوردن منی مرد حرامه؟
#چرا زن حامله نباید ارایش کند؟
#چرا اب در کربلا به سمت بالا حرکت میکند؟
#چرا زن نمیتواند دو شوهر داشته باشد؟
#چرا رابطه جنسی قبل ازدواج حرام است؟
#چرا مسلمانان پسران را ختنه میکنند؟

⁉️جواب تمامی چرا های شما ➡️
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
#سفر_به_دیار_عشق
#قسمت468



طاهر - بگو خواهري؟
-ازت دلگيرم، دلخورم، ناراحتم اما خيلي وقته ازت گذشتم. همون روزايي كه بر خلاف بقيه دورادور از من حمايت مي كردي، ازت گذشتم. تو اين
روزا خيلي فكر كردم. حتي اگه نمي اومدي هم، چيزي تغيير نمي كرد. كينه اي ازت به دل نداشتم و ندارم. خودم رو كه نمي تونم گول بزنم با
اين كه خيلي وقتا نبودي ولي به احترام اون بودنا ازت مي گذرم.
سرش رو روي پام مي ذاره و از شدت گريه شونه هاش به هق هق ميفته.
دستم رو بين موهاش فرو مي برم. كوتاه تر از هميشه هست. آروم آروم نوازش مي كنم. نمي دونم چرا مهران نمياد ولي حس مي كنم مي خواد
تنهامون بذاره تا حرفامون رو بزنيم. براي اولين باره كه طاهر رو اين طور مي بينم؛ مثل يه پسر بچه كه تو دامن مادرش گريه مي كنه و ترس از
دست دادنش رو داره. دستام رو محكم گرفته و سرش رو روي پاهام گذاشته. حس مي كنم آروم تر شده. چيزي نميگم تا آروم تر بشه.
بعد از يه مدت زمان طولاني، سرش رو از روي پاهام بر مي داره و با صدايي كه به شدت گرفته، زمزمه مي كنه:
-ترنم؟
-هوم؟
طاهر - از اين همه مهربونيت دارم داغون ميشم. بخشيدن اون هم انقدر زود.
-از خودتون ياد گرفتم البته نه عمل بخشيدن رو، عمل زود انجام دادن كارا رو !اطرافيانم همه زود قضاوت كردن، زود حكم دادن، زود اجرا
كردن.
شونه اي بالا مي ندازم و ميگم:
-يه بار هم من خواستم زود ببخشم. خيالت راحت طاهر، برو .
مات و مبهوت ميگه:
-برم؟
-اوهوم. بخشيدمت تا بري، تا عذاب وجدان نداشته باشي. دلتنگت بودم. خوشحالم كه بعد از مدت ها ديدمت.
طاهر - ولي من براي بخشيده شدن نيومده بودم.
با تعجب نگاهش مي كنم و ميگم:
-پس چرا اومدي؟
كم كم اخمام تو هم ميره. نكنه اومده من رو با خودش ببره؟
- چي؟
مهربون نگاهم مي كنه و ميگه:
-من نيومدم تا حلالم كني، تا منو ببخشي، تا از سر گناهام بگذري. اومدم ازت خواهش كنم بذاري كنارت باشم و كمكت كنم. مي خوام تكيه گاهت باشم. دوست دارم بين اين همه سختي به من تكيه كني؛ به برادرت، به كسي كه چهار سال اشتباه كرد و الان پشيمونه.نه طاهر، ازم نخواه. ديگه تحمل وابسته شدن و دل كندن رو ندارم. دلم نمي خواد گاهي باشي، گاهي نباشي.
فشار آرومي به دستام وارد مي كنه و ميگه:
-اومدم كه براي هميشه باشم.
نگاهش مي كنم، پر از گله ... پر از شكايت...
-من كه ازت گذشتم طاهر، چرا مي خواي بموني؟ لازم نيست عذاب وجدان داشته باشي. بالاخره مونا، مادرت بود و من هم...
انگشت اشارش رو روي لبم مي ذاره و ميگه:
-نگو ترنم، هيچي نگو. تو هميشه خواهرم بودي. برام مهم نيست كه مادرامون يكي نبوده. هيچ وقت برام مهم نبود. مي دونم نمي خواي به اون خونه برگردي .من همه چيز رو مي دونم ترنم .ديشب سروش پيش من بود؛ همه چيز رو برام تعريف كرد. خيلي دير اومد پيشم ولي تا صبح از همه چيز برام گفت. گفت كه با وجود رفت و آمدهاي طاها چقدر داري اذيت ميش . ي من اومدم كمكت كنم ترنم. اين دفعه فقط مي خوام به توفكر كنم، به جبران گذشته، به هيچ كاري مجبورت نمي كنم. وقتي فهميدم مادرت چطوري با بابا ازدواج كرده، اون موقع بود به اين موضوع رسيدم كه مادرت هم يه قرباني بود مثل مادر من. بابا خيلي بد كرد، به هممون. ما هيچي از مادرت نمي دونستيم، به جز اسمش. باور كن.
-مي خوام مامانم رو پيدا كنم.
طاهر - كمكت مي كنم.
-شايد رفتم پيش مامانم.
با غم نگاهم مي كنه.
طاهر - حق داري. اگه هممون رو هم واسه هميشه ترك كني، حق داري.
-خواهرم رو تو شناسايي كردي؟
با ناراحتي سرش رو تكون ميده.
طاهر - متاسفم.
غمگين نگاهش مي كنم.
-ترانه رو هم لعيا به قتل رسوند.
طاهر - مي دونم.
-به خاطر خواهرش، ليلا. تو باند منصور و پدرش كار مي كرد و خيلي كمكا به منصور كرد. بعد از مرگ مسعود، اوايل دووم آورد ولي بعد كم كم
تعادل روانيش رو از دست داد و در آخر هم خودكشي كرد.
طاهر - چرا اينا رو ميگي؟
-تا بدوني.
طاهر - همه رو مي دونم...



ادامه دارد...

‌‌‌‌░⃟⃟🌸@benamepedar_madar
#سفر_به_دیار_عشق
#قسمت469



پوزخندي مي زنم.
طاهر - آره ميشه، با حضور من، با حضور سروش، با حضور خونواده هاي سروش، با حضور خيليا كه از بي گناهيت خبر دارن، با پخش شدنِ خبر￾مگه ميشه؟
اتفاقاي اخير، خيلي چيزا حل ميشه.
-طاهر فراموشش كن. من نميام.
طاهر - آخه چرا؟
با بي حوصلگي ميگم:
-واقعا مي خواي بگي نمي دوني؟
مهربون نگاهم مي كنه و ميگه:
-ترنم تو كه نمي توني واسه ي هميشه از ديدن فاميل و آشنا و همسايه فرار كني. حتي اگه تا آخر عمر هم نخواي بابا و بقيه رو ببخشي، باز با
فاميل و آشنا چشم تو چشم ميشي.
-چهار سال چشم تو چشم شدم، مگه چي شد؟
طاهر - دوست ندارم ديگه طعنه و كنايه بشنوي.
-طاهر چرا نمي خواي قبول كني با اومدن من هيچي تغيير نمي كنه. آدما چيزي رو قبول مي كنن كه خودشون دوست دارن. اونا چهار سال من
رو گناهكار مي دونستن .وقتي نديده، كسي رو گناهكار بدوني و اين حرف رو هم بارها و بارها با خودت تكرار كني، ميشه ملكه ي ذهنت. بعد اگه
خدا هم بياد پايين و بگه اين طرف بي گناهه، باز هم باور نمي كني.
طاهر - اين زود تسليم شدنا نابودت مي كنه ترنم. من اين رو نمي خوام.
-كسي كه از قبل نابود شده ديگه چيزي واسه ي از دست دادن نداره .
طاهر - از چي مي ترسي؟
-از چيزي نمي ترسم، فقط از عكس العمل همه خبر دارم. نمي خوام زور بيخود بزنم.
طاهر - مي خواي خودت رو مخفي كني؟
-تو فكر كن آره.
طاهر - تا كي؟
-تا هر وقت كه بتونم.
طاهر - ولي من نمي ذارم ترنم. ماها با ندونم كاري هامون يه بار زندگيت رو خراب كرديم، اجازه نميدم اين دفعه خودت همه چيز رو خراب كني.
-طاهر؟
طاهر - ديگه طاهر نداريم .اما...
طاهر - خواهش مي كنم ترنم.
-حتي اگه از فاميل هم بگذريم، من دوست ندارم فعلا با بابا رو به رو بشم.
طاهر - اگه حرفت اينه، باشه من قول ميدم رو به رو نشي؛ نه با بابا، نه با مامان. حالا چي ميگي؟
از اين همه اصرارِ طاهر كلافه ميشم.
-آخه چطوري؟ مگه ميشه؟
طاهر - بهم اعتماد نداري؟
با بغض ميگم:
-راستش رو بخواي نه زياد. نمي خوام مثلِ گذشته ها وابسته بشم و بعد دوباره تنها بمونم.
چشماش غمگين ميشن.
طاهر - ترنم باور كن پشتت هستم.
-مي خوام باور كنم ولي خيلي سخته. مي ترسم چشمام رو ببندم و باز كنم و دوباره خودم رو تو يه كوچه ي بن بست ديگه ببينم. از اين بن بست
ها و تنهايي هاي دوباره اي كه ممكنه به سراغم بيان مي ترسم.
زمزمه وار ميگه:
-دركت مي كنم خواهر كوچولو.
برام سخته بخوام با اون همه فاميل و آشنا رو به رو بشم.
سكوتم رو كه مي بينه ميگه:
-اصلا مي خواي دوستت رو هم بياري؟
-ماندانا حالش زياد خوب نيست.
ضربه ي آرومي به پيشونيش مي زنه و ميگه:
-اصلا يادم نبود. راست ميگي.
مي خوام يه چيزي بگم ولي مرددم. خودم هم مي دونم كارم زياد درست نيست ولي...
طاهر - بگو .
-چي؟
طاهر - حرفت رو بگو.
دستم رو مشت مي كنم. چون حس مي كنم يه لرزش خفيفي تو بدنم نشسته. باورم نميشه كه هنوز طاهر بعضي از حرفاي نگفتم رو مي تونه
بخونه.طاهر - نمي خواي به داداشت بگي چي مي خواي؟
آب دهنم رو قورت ميدم و ميگم:
-ميشه مهران هم بياد؟
لبخند تلخي مي زنه.
طاهر - نمي توني بهم اعتماد كني نه؟
دست خودم نيست. اين ترس واسه ي هميشه تو وجودم مي مونه. هنوز هم كه هنوزه اين ترس رو دارم كه با يه اتفاق ديگه خونوادم چه برخوردي
با من مي كنن.
-ببين طاهر ... من...
نفسم رو با حرص بيرون ميدم.
-چجوري بگم؟
دستش رو بالا مياره و ميگه:
-مهم نيست خواهر كوچولو .
-مي دونم ممكنه كلي حرف و حديث جور بشه. بي خيال طاهر.
طاهر - نه ترنم. با مهران بيا. هر كسيم حرفي زد با من طرفه. مطمئنم انقدر از اين پسر مطمئن هستي كه اين حرف رو مي زني.
-يعني واقعا اجازه ميدي؟!
طاهر - هر چيزي كه لبخندي رو به لبت بياره من رو هم خوشحال مي كنه. مطمئن باش نه تنها فردا شب بلكه تا آخر عمر پشتت هستم.
از شدت خوشحالي اشك تو چشمام جمع ميشه.
به زحمت ميگم:
-ممنون طاهر.
طاهر مي خواد چيزي بگه كه با زنگ گوشيم حرف تو دهنش مي مونه. نگاهي به شماره ي گوشي مي ندازم و با ديدن اسم آشناي نريمان، لبخند
رو لبم مياد.
طاهر با كنجكاوي ميگه:
-نمي خواي جواب بدي؟ بدبخت خودش رو كشت!
خندم مي گيره و سري تكون ميدم. همين كه تماس برقرار ميشه صداي داد نريمان رو مي شنوم:
نريمان - تو خجالت نمي كشي ترنم؟ تو واقعا خجالت نمي كشي؟ يعني اگه من برات زنگ نزنم، تو نبايد يادي از من بكني و يه حال و احوالي از
من بپرسي؟ نكنه اون پسره ي خسيس نمي ذاره برام زنگ بزني؟!
ياد آخرين باري ميفتم كه نريمان اومده بود اين جا. هي مي خواست ميوه بخوره، مهران مي گفت ميوه گرون شده، فقط براي دكوري گذاشتم...


ادامه دارد...

‌‌‌‌░⃟⃟🌸@benamepedar_madar
#سفر_به_دیار_عشق
#قسمت470



نريمان و مهران خيلي با هم جفت و جور شدن. آخه اخلاقشون خيلي به هم نزديكه.
نريمان - هوي ... كجايي؟
-بي تربيت. اين چه طرز حرف زدنه؟
نفس عميقي مي كشه و ميگه:
-هنوز زنده اي؟
-نريمان؟
نريمان - كوفت. من تازه مي خواستم بيام حلوات رو بخورم و يه دلي از عزا در بيارم!
-خيلي پررويي!
نريمان - من فكر كردم مهران تو رو از گشنگي تلف كرده!
پيمان - نريمان كجايي؟
نريمان - بله ... بله ... شما درست مي فرماييد!
...
نريمان - چه پيشنهاد جالبي!
...
نريمان - دقيقا حق با شماست.
با تعجب ميگم:
-چيزي شده نريمان؟
...
نريمان - نه، چيزي نشده؛ خيالتون تخت.
...
نريمان - پيمان تويي؟ كي اومدي؟
پيمان - مي خواي بگي متوجه نشدي؟
نريمان - نه بابا. حواسم به تلفن بود.
پيمان - بعد با كي داشته حرف مي زدي؟
نريمان - واي پيمان آبروم رو بردي.
...
نريمان - ببخشيد. بله، سرهنگه ديگه. نادوني كرد. شما به بزرگي خودتون ببخشين.
پيمان - نريمان داري با كي حرف مي زني؟نريمان - هيس، تلفن كاريه. تو برو من زود ميام.
خندم مي گيره.
پيمان - باشه زودتر بيا. سردار منتظره.
نريمان - باشه. تو برو، من هم ميام. ببخشيد چي داشتم مي گفتم؟
از اين همه لفظ قلم حرف زدن نريمان دهنم باز مي مونه.
-تو ديگه چه جونوري هستي؟
آروم زمزمه مي كنه:
-يكي از اون فرشته هاي دو پا كه خدا اشتباهي راهي زمينم كرده!
از شدت خنده، اشك تو چشمام جمع ميشه. اصلا مكان و زمان رو فراموش كردم.
نريمان - ادامه بدين، داشتين مي فرمودين.
با خنده ميگم:
-داشتم مي گفتم كه جنابعالي زيادي پررو تشريف داري.
نريمان - يه لحظه گوشي.
...
نريمان - چيه عين اجل معلق بالا سرم ايستادي؟ برو من ميام ديگه!
پيمان - كه تلفن كاريه؟
نريمان - چي كار داري مي كني؟ ... ... پيمان؟
...
نريمان - نكن. زشته پيمان!
پيمان - الو ... الو.
همون جور كه مي خندم ميگم:
-سلام پيمان.
پيمان - ترنم تويي؟
-آره.
پيمان - از دست اين پسره ي خل و چل. يه ملت رو سركار گذاشته، اين جا ايستاده داره صحبت مي كنه.
نريمان - بده از بي كاري درتون آوردم. سردار كه بهتون كار نميده، پس من بايد بذارمتون سر كار ديگه. به جاي تشكرتونه؟
پيمان - نريمان خفه شو كه بعد حسابت رو مي رسم .كاريش نداشته باش داداش. من قطع مي كنم.
پيمان - اتفاقا اين دفعه اساسي كارش دارم. احتياجي نيست. بيا حرفت رو بزن. فقط يه چيزي؟
-چي؟
پيمان - مي خواستم چند روز ديگه برات زنگ بزنم .
-واسه ي چي داداش؟
پيمان - سردار مي خواد يه بار ببينتت.
با تعجب ميگم:
-منو؟
پيمان - آره.
-باباي خودت رو ميگي ديگه؟
خنده ي كوتاهي مي كنه و ميگه:
-آره.
-آخه چرا؟
پيمان - نترس قرار نيست بفرستت تو هلفدوني!
-داداش؟
پيمان - خودش بهت ميگه. آخر هفته منتظر باش، ميام دنبالت.
نريمان - خودم ميرم دنبالش.
پيمان - نريمان خفه شو.
نريمان - به تو چه؟ دلم مي خواد. اصلا يعني چي داري يك ساعت با خواهر من تلفني حرف مي زني؟ برو اون ور. من غيرت دارم!
پيمان - نريمان داري اون روي منو بالا مياريا!
نريمان - گمشو اون ور بينم. اين روي تو چي بود كه بخواد اون روت بالا بياد!
پيمان - ترنم يادت نره چي گفتم، از طرف من خداحافظ.
-باشه داداش. خداحافظ.
نريمان - آخيش، بالاخره خلاص شدم.
پيمان - نريمان زود بيا.
-برو داداشي. بعدا با هم حرف مي زنيم.
نريمان - كجا برم؟ من كه تازه اومدم!...


ادامه دارد...

‌‌‌‌░⃟⃟🌸@benamepedar_madar
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وقتی میگیم آدما نونِ دلشون رو میخورن منظور اینه….


‌‌‌‌░⃟⃟🌸@benamepedar_madar
زن که بشکند،
شاید بماند
کنارت بخوابد
غذایت را گرم کند
کودکانت را بزرگ کند
اما؛
هرگز دوستت نخواهد داشت ...💔



‌‌‌‌░⃟⃟🌸@benamepedar_madar
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هر آن مریض که از درد عشق شد بیمار
هزار بار بود مرگ به ز عافیتش

#فریب‌_اصفهانی


‌‌‌‌░⃟⃟🌸@benamepedar_madar
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در جامعه اي كه
به ازاي هر ١٢ #ازدواج
٦ #طلاق ثبت ميشه ،
روز #ولنتاين بهمديگه كتاب هديه بديد،

#رابطه نياز به درك داره نه عروسك....🤍

‌‌‌‌░⃟⃟🌸@benamepedar_madar
برده شدن پسران برای دختران پولدار در تهران -

از دیدن این ویدئو شوکه خواهید شد😤😟

زیر 18سال کلیک نکنه👉👉🔴
🔵 این متن رو جدی بگیرید 🔑

در زندگی هیچ راهی نداشتم
تمام راه ها بن بست بود
دیگه خسته شده بودم
داشتم تسلیم میشدم که..
که یدفه چشمم خورد به یک کانال
اسم کانال " همیشه راهی هست " بود
زندگیمو عوض کرد
دید من بود ک راه ها رو بن بست کرده بود ِ
الان خیلی زندگی شادی دارم .

لینک تغییر دهنده ی زندگی من👌
https://t.me/+f_LFnDlEzKY1NWRk
Forwarded from .
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from .
    🔻با خروج افغان ها موافقید؟؟🔻
        👍 بله                    👎  خیر
🔵 این شانس توست، از دست نده!

دوست عزیزی که در حال خوندن این متن هستی، میدونم #اعتماد کردن خیلی سخت شده و از بودن در کانالهای بی هدف خسته شدی، نمیگم زندگیت زیرو رو میشه ولی قول میدم حست فرق کنه، اینو من نمیگم " .

چند ثانیه امتحان کن❤️👉