#یک_قسمت_از_یک_کتاب
👪آرزوی مادر و پدرم این بود که به مشهد بروم، آنجا بمانم و آنجا از همه زائرانی که به زیارت ضامن آهو میآیند، عکس بیندازم.
من از فیروزه میآیم. من، مهربان فیروزهای. اشکهایم ریخت...
👴🏻پیرمرد گیوهدوز که مغازه گیوهفروشیاش سر بازار سرشور بود، مرا کنار خود نشاند، با پیالهای چای آرامم کرد. گیوهها جفت جفت روی دیوار آویزان شده بود. گیوه نذری میدوخت برای زائران امام غریب. او شده بود درد دل و بغض تنهایی یک غریب.
👞توی حجرهاش بوی چرم و دوخت و دوز، حال خوشی به هوا داده بود. دستهای پینهپینهاش را روی دستانم گذاشت. هر چه بیشتر میگفت، بیشتر احساس میکردم که اصلا قصه آشنایی ما خود سلطان خراسان است. آنقدر با هم عیاق شدیم که انگار شده بودم یکی مثل خود او! خادم امام غریب...
📚 #مردمان_قصه_کنند 📚
👈81 قصه از قیام مسجد گوهرشاد👉
🖊گردآوری: #سعید_تشکری 🖊
📗ناشر: #به_نشر 📗
📘قطع: رقعی📘
📙شمارگان: 1000 نسخه📙
💰قیمت: 180 هزار ریال💰
👈این #کتاب را میتوانید از www.Behnashr.com و فروشگاههای #کتاب #به_نشر #انتشارات_آستان_قدس_رضوی تهیه کنید.
#حرم_مطهر_رضوي
🆔 @behnashr
📩30003209
http://uupload.ir/files/x307_1.jpg
👪آرزوی مادر و پدرم این بود که به مشهد بروم، آنجا بمانم و آنجا از همه زائرانی که به زیارت ضامن آهو میآیند، عکس بیندازم.
من از فیروزه میآیم. من، مهربان فیروزهای. اشکهایم ریخت...
👴🏻پیرمرد گیوهدوز که مغازه گیوهفروشیاش سر بازار سرشور بود، مرا کنار خود نشاند، با پیالهای چای آرامم کرد. گیوهها جفت جفت روی دیوار آویزان شده بود. گیوه نذری میدوخت برای زائران امام غریب. او شده بود درد دل و بغض تنهایی یک غریب.
👞توی حجرهاش بوی چرم و دوخت و دوز، حال خوشی به هوا داده بود. دستهای پینهپینهاش را روی دستانم گذاشت. هر چه بیشتر میگفت، بیشتر احساس میکردم که اصلا قصه آشنایی ما خود سلطان خراسان است. آنقدر با هم عیاق شدیم که انگار شده بودم یکی مثل خود او! خادم امام غریب...
📚 #مردمان_قصه_کنند 📚
👈81 قصه از قیام مسجد گوهرشاد👉
🖊گردآوری: #سعید_تشکری 🖊
📗ناشر: #به_نشر 📗
📘قطع: رقعی📘
📙شمارگان: 1000 نسخه📙
💰قیمت: 180 هزار ریال💰
👈این #کتاب را میتوانید از www.Behnashr.com و فروشگاههای #کتاب #به_نشر #انتشارات_آستان_قدس_رضوی تهیه کنید.
#حرم_مطهر_رضوي
🆔 @behnashr
📩30003209
http://uupload.ir/files/x307_1.jpg