کانال بازنگری
19K subscribers
156 photos
80 videos
14 files
1.08K links
بازنگری
کانال رسمی امیر ترکاشوند
نویسندۀ کتب:
• حجاب شرعی در عصر پیامبر:
T.me/baznegari/4

• نسخ سنگسار توسط اسلام:
T.me/baznegari/6
و گردآورندهٔ کتاب
• رجمِ سنگسار:
T.me/baznegari/314

• فهرست موضوعیِ یادداشت‌های کانال:
T.me/baznegari/1162

.
Download Telegram
سیری‌ناپذیری نفس

امیر ترکاشوند ۱۴۰۰/۱۰/۱۸

سخنان امام خمینی در باره سیری‌ناپذیری نفس آدمی که ۱۵ تیر ۱۳۵۹ ایراد شد را همان موقع از طریق تلویزیون شنیدم و به خوبی در خاطرم مانده؛ امروز به یاد آن افتادم؛ در اینترنت جستجو کردم و متن آن سخنان را یافتم که با هم مرور می‌کنیم:

《حیوان ... طعمه که‌‎ ‌‏دستش آمد و شکمش سیر شد دیگر نمی‌خواهد یک عده از حیوانات را استثمار کند و‌‎ ‌‏تحت سلطه در آورد.‏ این انسان است که سیر نمی‌شود؛ این انسانی است که هواهای نفسانیه‌اش آخر ندارد،‏ چنانچه یک مملکت را به او بدهند، دنبال یک مملکت دیگر است، آن مملکت را هم‌‎ ‌‏که گرفت دنبال یکی دیگر است. اینطور نیست که حدود داشته باشد آمال انسان. هرچه‌‎ ‌‏که یافت دنبال اینی است که آنی که نیافته او را هم بیابد. انسان اگر به حال خودش باشد در‌‎ ‌‏شهوت غیرمتناهی است آمالش و در غضب هم غیرمتناهی است و در حس سلطه‌جویی‌‎ ‌‏هم غیرمتناهی است. شما گمان نکنید که اگر منظومۀ شمسی را تمامش را یک انسانی به‌‎ ‌‏دست بیاورد باز بنشیند که خوب بس است، می‌گوید یک منظومۀ دیگری برویم ببینیم‌‎ ‌‏چه خبر است ...‏ هیچ چیز انسان را سیر نمی‌کند مگر اینکه تربیت بشود که با این تربیت به منتها سیری‌‎ ‌‏که در این سِیر آن منتها تمام چیزهایی است که انسان می‌خواهد، و آن رسیدن به کمال‌‎ ‌‏مطلق‌‏. به کمال مطلق اگر رسید این طمأنینه برایش حاصل می‌شود.‏ اطمینان قلوب به رسیدن به خداست، به غیر او هیچ آرام نیست قلوب ...》 (صحیفه امام ج ۱۲ ص ۵۰۴)

اینک این پرسش برایم پیش آمده که چرا امام خمینی با وجودی که به تازگی حکومتِ سرزمین ایران را به دست آورده بود،
دو ماه و نیم پیش از این سخنان اخلاقی عرفانی، رسما از مردم سرزمین مجاورمان عراق و مشخصا از ارتشِ آن‌ها خواست که بر علیه حاکم‌شان قیام کنند؛ و لابد پس از پیروزی، تحت نفوذ سیاسی امام خمینی درآیند (همان نفوذی که امروز تا حدود زیادی برای جانشین وی محقق شده).
و یک سال پس از آن سخنرانی اخلاقی رسما شعار لزوم نابودی اسرائیل (که آزاری به مردم ایران نرسانده بود و تهدیدی علیه جمهوری اسلامیِ نوپای‌مان نبود) را سر داد:《ما از اوّلی که در این امور و در این نهضت وارد شدیم، یکی از مسائل مهم ما این بود که اسرائیل باید از بین برود》 (۲ شهریور ۱۳۶۰ ج ۱۵ ص ۱۲۹) 《من امیدوارم که ملتهای این کشورهای اسلامی به این مسائل‌‎ ‌‏توجه کنند و ننشینند تا اینکه وقت بگذرد. امروز، روزی است که اگر با هم قیام کنند،‌‎ ‎اسرائیل بکلی از بین خواهد رفت》 (۲۳ خرداد ۱۳۶۱ ج۱۶ ص ۳۳۰)

درست است که اسرائیل تهدیدی برای ایران و نظامش نبود ولی امام خمینی نگاه اُمتی و جهان اسلامی داشت و چون اسرائیل را غاصبِ یکی از بلاد مسلمین می‌شمرد پس بر خود فرض می‌دانست که به عنوان "ولیّ امر مسلمین جهان"، تمام ملل و دول اسلامی را بر علیه اسرائیل بسیج کند.
بله درست خواندید: ولی امر مسلمین جهان. ایشان و پیروانش و نیز قانون اساسیِ حکومتش او را رهبر تمام بلاد اسلامی می‌دانستند و به عبارت دیگر حوزه و قلمرو اختیارات وی را دربرگیرنده همه مناطق مسلمان‌نشین می‌دانستند و می‌دانند، و شگفت آن‌که هنگام به کار بردن این عنوان در حق او، کسی پیدا نشد که به ما پیروان و به نویسندگان قانون اساسی و به خودِ امام خمینی درس اخلاقِ خودش را پس دهد و از گسترش قدرتِ رو به تزاید پرهیز دهد.

عراق و فلسطین و کلّ جهان اسلام، تازه آغاز راه است چه، مطابق جهاد ابتدایی که با غلظت هر چه تمام‌تر در تمام متون فقهی آمده، رهبر جهان اسلام (ولی امر مسلمین جهان) وظیفه دارد یک به یک کشورهای نامسلمان را فتح کند تا پرچم اسلام در سراسر زمین از غرب تا شرق به اهتزار درآید. ردپای این توسعه‌طلبی را همچنین می‌توان از تعبیر "رهبر انقلاب جهانی اسلام" که در قانون اساسی و در حق ولی‌فقیه به کار رفته به دست آورد. انقلاب، خود را در آن گسترشِ حکومت، مأذون از سوی امام غایب می‌داند زیرا ولیّ‌فقیه را نایب او، و دغدغه حکومت را زمینه‌سازی و فراهم‌سازیِ ظهور او می‌داند.

گیرم به نیابت از مهدی چند کشور به زیر نفوذمان درآیند و حتی پرچم حکومت اسلامی بر فراز تل‌آویو به اهتزاز درآید؛ گیرم که با زمینه‌سازی‌مان مهدی آمد و او (طبق قرائت داعشی از ظهور) با فتح تمام سرزمین‌ها و قاره‌ها پرچمش را بر پُشته‌های پر ز کشته در پکن و واشنگتن و مسکو و سیدنی و لندن و ریاض و کیپ‌تاون و رم و مادرید و توکیو به اهتزاز درآورد و حکومت واحد جهانی را مغول‌وار (یا جادووار و بی‌کُشته) تحت رهبری خود به وجود آورد؛ خب که چه!؟ آخرش چه؟ آیا به اطمینان قلوب می‌رسیم؟ یا نه، مَثَل خواهیم شد برای استادان اخلاق بعدی تا بگویند استاد اخلاق هم باشی باز ممکن است به همین بلا دچار شوی

https://t.me/baznegari/759

.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بازگشت به نقطۀ ماقبلِ صفر

نزدیک به چهار هزار سال پیش با نهیبِ وحیانی پروردگار، از قربانی شدن انسان برای کسب رضای الهی نهی شد
اما اینک فقیه‌الفقهای ما با افتخار از قربانی نمودن دسته‌جمعیِ انسان‌ها برای ابراز علاقه به شخصیتی محبوب دم می‌زند!

گویا تحجرِ خالصانه‌مان از عقب‌بودگیِ ادوار ماقبل ابراهیم نیز عقب‌تر است چه، آن‌ها آدمی را برای خدایان به مذبح می‌بردند و ما برای غیر خدایان نیز دچار همان جهل مقدس هستیم

تا گاهی که جریان ابراهیم و فرزندش را با نام "عید قربان" و رسم قربانی کردن جشن می‌گیریم آش همان آش و کاسه همان کاسه؛ باید آن روز را "عید مخالفت با قربانی" نام نهاد

امیر ترکاشوند ۱۴۰۰/۱۰/۱۹

سخنان احمد جنتی فقیه‌الفقهای شورای نگهبان قانون اساسی:

《وضعیتی که در کرمان پیش آمد و جمعیت به آن صورت برای تشییع و دفن ایشان رفت که گفتند ۷۰-۶۰ نفر زیر دست و پا، رفتند. کجای تاریخ اسلام چنین چیزی را داشته‌ایم؟ در تاریخ انقلاب اسلامی کجا چنین چیزی را داشتیم؟ این قدر جمعیت بیاید که ۷۰-۶۰ نفر له شوند و از دنیا بروند. این جایگاه را برای مردم داشت. سردار سلیمانی جایگاه منحصر به فردی داشت. او دومی نداشت و ندارد》

@baznegari
...
مجالس ختمی به رنگِ تلاش‌های به بار نشستۀ خودش

(اندر سوگ سید رضا حسینی امین)

@baznegari

دوازده سال پیش اواخر سال ۱۳۸۸ بود که دوست حوزویِ ارجمندم با قرار قبلی، در منزلش مرا با سیدرضا حسینی‌امین (رزمگیر) آشنا کرد تا وی را در جریان تحقیقم حجاب شرعی در عصر پیامبر (که چند ماهی از اتمام تحقیقش نگذشته بود) قرار دهد. آشنایی به خوبی انجام شد و او پس از آن ،با این‌که معلوم نبود با چقدر از نتایج و محتوای کتاب موافق یا مخالف است صرفاً برای گسترش روشنگری و فضای علمی تحقیقی بی‌توجه به گمنام بودن یا نبودنم، بیشترین تلاش ممکن را برای معرفی کتاب به حوزویان قم ، شخصیت‌های فرهنگی ، محققان و مسئولان به کار بست. وی در برخی جلسات نقد و بررسی کتاب، بهتر از منِ نویسنده به شرح مطالب کتاب و ارائه پاسخ‌های ظریف و مغفول می‌پرداخت. او حتی به مدیریت فضا نیز توجه نشان می‌داد تا کتاب به ویژه در سال‌های نخست کمتر رسانه‌ای شده یا روی آنتن‌ها رود.

با افسوس بسیار او اینک در میان ما نیست چه، عوارض کرونا چنان او را ناتوان ساخت که سرانجام وی را در ۶۱ سالگی از ما گرفت.

جواد از هم‌محلی‌ها و گویا از شاگردان جلسات قرآنِ آن زنده‌یاد در روز خاکسپاری و در وصف او این بیت شعر را برایم زمزمه کرد:
کار مردان روشنیّ و گرمی است
کار دونان حیله و بی‌شرمی است
او به راستی مصداق بارز هر دو ویژگیِ "روشنی و گرمی" و به معنای دقیق کلمه مصداق "طبیب دوّار" بود.
در مسیر روشنگری با برپایی جلسات مختلف ، شرکت در جلسات متعدد در تهران و قم ، اداره سمینارها و کنفرانس‌ها ، ارتباط با شخصیت‌های علمی و فرهنگی و ناشران ، معرفی کتاب ، استقبال شگفت‌آور از نواندیشی‌های دینی و جدیدترین یافته‌ها ، توجه عمیق به تأملات راهگشای دینی با امید به کاهش رنج بشر و مطبوع شدن دین‌داری و... روشنی‌بخش فعالیت‌ها بود و بسان یک روابط عمومی آزاد، نقش چند روابط عمومی دولتی را ایفا می‌کرد
و در مسیر نیکوکاری سر از پا نمی‌شناخت و وقت و بی‌وقت در خدمت گره‌گشایی بود و به خانواده‌ها و ناچارها گرمی و گرمای گشایش می‌بخشید تا جایی که پس از کوچ و آسمانی شدنش نیز چشمان مهرگسترش با پیوند قرنیه به دیگری اهدا شد.


و اما مجالس ختمِ متفاوت:
در میان مردم چه سنتی چه امروزی چه شهری چه روستایی رسم نیست که در مجالس ترحیم با این‌که نام پسران و گاه برادران متوفی را بارها با ذکر اسم به عنوان صاحبان عزا از پشت بلندگو یاد می‌کنند و از مادر و دختران و خواهران تنها با همین عناوین کلی (و نه با ذکر اسم) یاد می‌شود اما در مجلس ختم این عزیز روحانی، نام فرزندانش بی‌هیچ تفاوتی و حتی با تقدم دخترانش یکایک با ذکر اسم گفته شد. همین رویداد مبارک در هفتمین روز درگذشت به شکلی جامع‌تر در بهشت‌زهرا و بر سر آن خاک پاک تکرار شد و نام مادر نام همسر بسیار ارجمند ایشان نام یکایک دختران‌وعروس‌ها و نیز نام تک تکِ خواهران، همراه با نام پدر نام پسران‌وداماد و نام برادران به اسم برده شد.
دومین تحول آن بود که در مجلس ختم، یکی از دختران آن فقید به نمایندگی از خانواده و بستگان به پشت میکروفون دعوت شد تا از طرف خانواده سخن گوید؛ دختر نیز با وقار و طمأنینۀ هرچه تمام‌تر با سخنانی سنجیده و حساب‌شده به خوبی از آن عهده برآمد.
با این دو تحول می‌توان اطمینان یافت تلاش خستگی‌ناپذیر آن سفرکرده در مسیر روشنگری و گشایش به بار نشسته است.
در قدرشناسی از آن شخصیت نیکوکار و گره‌گشا همین بس که شرکت‌کنندگان در مجلس ختم از همان دقایق نخست، سالن را (البته با رعایت فواصل بهداشتی دوران کرونا) تکمیل و سپس در انتهای مراسم سالن را ترک کردند.

امروز صبح با همان هم‌لباسش که ۱۲ سال پیش مرا با او آشنا کرده بود تماس گرفتم؛ خاطرات روزهای نخست آشنایی و جلسات سه نفره را مرور کردیم. از او به این خاطر که مرا با سید رضا آشنا کرد تا بتوانم ۱۲ سال با یک انسان خوب که همه چیز بلد بود جز بد بودن، رفاقت داشته باشم تشکر کردم گرچه در بیانی احساسی از او گلایه نیز کردم که چرا گذاشتی آقا سید ما را ترک کند و تنهای‌مان گذارَد (و سخت هر دو گریستیم).

امیر ترکاشوند ۱۴۰۰/۱۰/۲۰ @baznegari

لینک عکس آن زنده‌یاد:
https://t.me/cgie_org_ir/3214
و
https://fa.shafaqna.com/news/1290947/
.
نهیب آسمانی موسی به فرعون که خود را "صاحب‌اختیار مردم جهان" می‌دانست:

سیاست بنده‌پروری (و تکریم‌ستیزانه)ات، کجا نعمت است! که منّتش را بر سرمان می‌گذاری!؟


وَ تِلکَ نعمةٌ تمُنّها علیّ أن عبّدتَ بنی‌اسرائیل
(قرآن عظیم سوره شعرا آیه ۲۲)


از دیدگاه قرآن حتّی موسی (ع) که قاتلی فراری بود نیز حق دارد آرام و نَرم به انتقاد از سیاست رعیت‌پروریِ شخص اول مملکت بپردازد چه رسد کسانی که فاقد پروندۀ سیاهِ قتل‌اند

چرا برخی مذهبی‌ها به خود اجازه می‌دهند با تقدیس‌های بیجا زمینۀ دوگانۀ "تفرعن و بنده‌پروی(رعیت‌پروی)" در نظام دینی‌مان پدید آید؛ حال آن‌که قرآن، این سند بالادستی اسلام، در جای‌جای خود، از شکل‌گیری چنان رابطه‌ای میان والامرتبگان مذهبی با مردم شدیداً برحذر داشته است.

از رهبر معظّم انتظار می‌رود اشتباهات خود در سیاست‌ها را با مردم در میان گذارند تا راه بر بُت‌سازی و شکل‌گیری رابطه "فرعونی ، رعیتی" بسته شود و تا پیروان گمان نکنند که هر چه نابسامانی هست به دیگران برمی‌گردد و تا گمان نکنند آن مقام معظّم در جریان ممنوعیت واکسن وارداتی و در جریان خانمانسوزی‌های اقتصادیِ سه سال اخیر و در جریان سیاستِ "نه به مذاکره [که ربطی به تسلیم ندارد]" هیچ مسئولیتی نداشته است

امیر ترکاشوند، ۱۴۰۰/۱۰/۲۲ @baznegari
مریم أخت هارون بنت عمران
(بخش۱- بیان چالش شناسنامه‌ایِ مریم)
امیر ترکاشوند، ۱۴۰۰/۱۰/۲۶
@baznegari

ما با دو مریمِ معروف در تاریخ انبیا روبروییم:

۱- یکی مریم که خواهر هارون و موسی (ع) بوده و نام پدرشان عمران است و هر سه جزو انبیا می‌باشند (موسی و هارون بنا به قرآن و تورات، و مریم بنا به تورات). او را می‌توان معروف‌ترین نبی (نبیّه) از میان معدود انبیای زن در طول تاریخ دانست که نبوت می‌کرد. نام این مریم گرچه در قرآن به اسم نیامده اما ذکر او شده و او همان دختری است که با همدستی مادرش، موسی (برادرِ کوچکش) را پس از تولد داخل سبد گذاشته روانۀ آب کردند و مریم به دستور مادر، سبد را دنبال کرد تا به دست زن فرعون رسد و همو بود که به یابندۀ نوزاد گفت که دایه‌ای را برای شیر دادن به موسی می‌شناسد؛ و به این ترتیب موسی را دوباره اما این بار با تأمین جانی به مادر که نقش دایه را بازی کرد رسانید. در آیات ۱۱ و ۱۲ سوره قصص به نقش مریم بی‌ذکر نامش و در قالب خواهر موسی پرداخته شده:《وقالت لِأُخته قُصِّيه فبَصُرت به عن جُنُبٍ و هم لا يشعرون. وحرَّمنا عليه المراضع مِن قبل فقالت هل أَدُلُّكم على أَهل‌بيتٍ يَكْفُلونه لكم و هُمْ له ناصحون》.
این مریم را در این‌جا و برای تمایز از مریم بعدی، مریم اول می‌خوانیم. پیشتر در یادداشتی کوتاه، به مناسبت توضیحی در باره وی دادم (: اینجا).

۲- و دیگری مریم مادر عیسی مسیح (ع) است که اگر اشتباه نکنم حدود سیزده قرن پس از مریم اول می‌زیسته و در اینجا وی را مریم دوم می‌نامیم.

چالش شناسنامه‌ایِ مریم دوم:
قرآن در رابطه با مریم دوم، یکجا در باره وی در آیه ۲۸ سوره مریم از عبارت "اُخت هارون" (خواهر هارون) استفاده کرده و در جایی دیگر در آیه ۱۲ سوره تحریم وی را "بنت عمران" (دختر عمران) معرفی کرده است (نیز در آیه ۳۵ سوره آل‌عمران، از مادرش با عنوان "إمرات عمران" [زن عمران] یاد کرده است).
چنان‌که دیدید مریم دوم در آن عبارات قرآنی خواهر هارون و دختر عمران خوانده شده که دقیقاً نسبت‌های مربوط به مریم اول است؛ همین امر باعثِ این تردید در میان محققان آزاداندیش شده که قرآن در ذکر بیوگرافی و شناسنامۀ مریم دوم دچار خَلط و اشتباه شده و در حالی که داستان مریم دوم (مادر عیسی) را شرح می‌داده اما ناگاه در وسط داستان، وی را با مریم اول قاطی کرده و نسبت‌های اولی را برای این دومی ذکر کرده است به ویژه که مریم دوم مطابق اسنادِ خود مسیحیان نه برادری به نام هارون داشته و نه نام پدرش عمران بوده است.

چالش و گره، بسیار جدی و مهم است و نمی‌توان به سادگی از کنار آن گذشت و یا با راه‌حل‌های ساده (مثل ادعای وجود برادری به نام هارون و پدری به نام عمران برای این مریم، یعنی دقیقا همانند مریم اول) پرونده را بست و مختومه کرد و سرِ راحت بر بالین گذاشت!

در یادداشت دوم به ذکر دو سه قول قابل توجه از قدما و معاصرین می‌پردازم و سپس در یادداشت‌های بعدی برداشت خود را اگر به نتیجه نهایی برسم (و نیز اگر در این فاصله برداشت دقیق و بی‌تکلّفی از شما پژوهشگران به دستم رسد) تقدیم خواهم کرد.

از پژوهشگران و قرآن‌شناسان انتظار می‌رود به این ابهام جدی توجه نشان دهند و ذهن خود را درگیر آن کنند.

https://t.me/baznegari/764

.
آغاز ظهور چهارمین سلسله از انبیای اولواالعزم
فایل صوتی۱- نذر زن عمرانی

توجه
دقایقی پیش نکته‌ای به ذهنم رسید و به جای آن‌که مانند همیشه آن را در جایی یادداشت کنم، این بار از خستگی در قالب فایل صوتی و برای خودم گفتم؛ سپس تصمیم گرفتم همین را در حالی‌که تحقیقم (در باره شبهۀ اختلاط هویت دو مریم) هنور به پایان نرسیده با شما خوانندگان کانال بازنگری در میان گذارم. هر چه بادا باد

امیر ترکاشوند ۱۴۰۰/۱۰/۲۸

عطف به یادداشتِ:
https://t.me/baznegari/764
حق با علم‌الهدی است!

(از اَخم تا قتل؛ مراتب امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر در فقه سنتی)

امیر ترکاشوند ۱۴۰۰/۱۱/۲ @baznegari

امام جمعه مشهد دیروز در خطبه نماز جمعه گفت:
«باید این خانم بدحجاب و آدم ولنگار احساس کند مردم از او بدشان می‌آید و این اظهار نفرت و انزجار برای مردم یک تکلیف الهی در نهی از منکر است».

چرا از او ایراد می‌گیرید؟؛ او درسی را که قرن‌ها نسل به نسل در حوزه‌های فقه سنتی تدریس و به طلاب تعلیم شده را بی‌کم‌وکاست و با صداقت تبلیغ و پی‌گیری و مطالبه می‌کند و درست به خاطر همین پیشینۀ قدمت‌دار و اطمینانی که به سخنش دارد، گوش او بدهکار حرف منتقدان نیست و هر چه بگویند او را وادار به عقب‌نشینی از آن سخنان با آن پشتوانه‌های دور و دراز نکرده و نخواهد کرد! مگر می‌توان با چند کوتاه‌نوشت و مقاله و ذکر چند آیه و تعدادی روایتِ متفاوت، ذهن او را عوض کرد و باعث شد که او به اعقاب حوزوی‌اش از فقهای سنتی پشت کند؟
او مراتب پنج‌گانۀ امر به معروف و نهی از منکر را با دقت در جوامع فقهیِ سنتی ورق زده و بارها خوانده و مورد توجه جدی قرار داده و به این یقین رسیده که حرف دین این است که آن مراتب از اَخم شروع می‌شود و سرانجام به قتل ختم می‌شود

از اَخم تا قتل
دغدغۀ فقهای سنتی در موضوع امر به معروف و نهی از منکر، عمدتا و بلکه تماما متمرکز و محدود به "مناسک و ظواهر دینی" و به ویژه پوشش زنان و اقامه نماز می‌باشد. فقهای سنتی از دیرباز همه آحاد جامعه را موظف به اجرای امر به معروف و نهی از منکر می‌دانند و چون عملا موضوع معروف و منکر محدود به حجاب زنان شده، بنابراین تمام هنر خود در پیاده‌سازی احکام فقه سنتی را روی زنان و پوشش آن‌ها پیاده می‌کنند.

فقهای سنتی مراتب و مراحل برخوردِ مردم با منکری که مشاهده می‌کنند را چنین شماره‌گذاری کرده‌اند:
۱- اَخم (با زبان بی‌زبانی ناراحتی و نفرت خود از وقوع آن منکر را نشان دهند تا فرد مرتکب، دست از تکرار بردارد)
اما اگر به منکر ادامه داد در این صورت:
۲- تذکر زبانی (با حرف زدن و انتقاد کردن، حتی اگر لازم شد با کلمات تند، مرتکب از تکرار آن عمل پشیمان شود)
و اگر باز ادامه داد در این صورت:
۳- زدن (می‌توان با استفاده از زور ،به شرطی که اثر داشته باشد و زورش بچربد، فرد مرتکب را کتک زد و از ادامۀ منکر بازداشت)
و اگر باز ادامه داد در این صورت:
۴- جَرح (حق دارد با جوازی که از یک مجتهد و فقیه می‌گیرد مرتکب را مجروح سازد. اسید رقیق‌شده و نشده که این روزها سر زبان‌هاست در همین مرحله می‌گنجد)
و اگر باز ادامه داد و دست نکشید در این صورت:
۵- قتل (می‌تواند با جواز دریافتی از آن فقیه سنتی، به زندگی مرتکب پایان دهد و او را بکشد)

توجه: برخی فقهای سنتی آن پنج مرحله و مرتبه را در سه مرحله خلاصه کرده‌اند به این صورت که مرتبه سوم را "ضرب و زدن" شمرده ولی در همین مرتبه: هم زدن هم جرح و هم قتل را ذکر کرده‌اند که عملا تفاوتی با تقسیم‌بندی پنج‌گانه ندارد.

پس چنان‌که ملاحظه کردید امام جمعه مشهد یا اصفهان از خودشان چیزی نمی‌گویند و قصد دارند آموخته‌های نسل‌به‌نسل منتقل‌شده به آنان را پیاده کنند (و تازه احساس می‌کنند خیلی از اجرای آن احکام عقب هستند و هنوز به اول راه هم نرسیده‌اند و درون‌شان بحران روحی است که چرا احکام خدا تعطیل است و کسی به فکر نیست)؛ بنابراین شاید چارۀ کار، آشنا ساختن مردم با عین آموخته‌های آنان یعنی گزارش عریان از فقه سنتی (که نمونه‌اش در مراحل پنجگانۀ بالا گفته شد) باشد، و انتقاد را نه به سوی خطیبان کنونی بلکه باید به صورت علمی، متوجهِ گزارش دستگاه فقه سنتی از متون شریعت کرد تا مشکل به صورت اساسی حل شود چه با این خطیبان سخن گفتن معلوم نیست سودی داشته باشد.
خوانندگان می‌توانند برای اطلاع از استنباط نویسندۀ این یادداشت در موضوع بسیار مهم و تحریف‌شدۀ امر به معروف و نهی از منکر و برای اطلاع از تحقیق وی پیرامون حجاب شرعی به لینک‌های زیر مراجعه کنند:

بازتبیین امر به معروف و نهی از منکر (متن پیاده‌شده):
https://baznegari.blogspot.com/2017/11/blog-post.html
یا
https://t.me/baznegari/216
فایل صوتی:
https://t.me/sokhanranihaa/10675
کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر:
https://t.me/baznegari/3
انعطاف فقهی در خصوص کم‌حجابان:
https://t.me/baznegari/435
آیا می‌دانید که (مصادیق عدم برخورد با زنانِ بی‌روسری در صدر اسلام):
https://t.me/baznegari/740
پیشنهاد استثنا شدن روسری در بازنگری طرح عفاف و حجاب:
https://t.me/baznegari/706
یادداشتی عطف به سخنان رهبری:
https://t.me/baznegari/755
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اگر او انسان است، من چگونه خود را انسان بنامم؟
با این‌که در انسان نامیدن خود تردید دارم اما هنوز نسیمی از انسانیت در پستوی وجودم باقی مانده و هنوز درک خوبی در من نمرده که با دیدن این انسان و خدمات والای انسانی‌اش ناخودآگاه لحظه‌ای گریستم.


او در سی سالگی در خلوت خود، عهدی به بزرگای انسانیت با پروردگارش بست: خدایا تا شصت سالگی هر چه به دست آورم از آن پس همه را به تو برمی‌گردانم ... و برگرداند و چه برگرداندنی؛ و تو چه دانی که آن کار بزرگ و آن گردنه چیست (وَ ما ادریک ما العقبة. فك رقبة. أو إطعام فى يوم ذى مسغبة. يتيما ذا مقربة. أو مسكينا ذا متربة. ثم كان من الذين آمنوا و تواصوا بالصبر و تواصوا بالمرحمة. اولئک أصحاب الميمنة)

کانال بازنگری (ترکاشوند) ۱۴۰۰/۱۱/۱۲
T.me/baznegari/769
حدیث می‌سازم قربةً إلی الله
@baznegari

مرتضی مطهری هنگام سخنرانی در مسجد جامع بازار تهران در سال ۱۳۵۴ گفت:
《جعل حديث. ديگری -كه اين‌ها در تاريخ رخ داده است - برای اين‌كه مردم را هدايت و راهنمایی كند، می‌آيد حديثی از پيغمبر يا امام جعل می‌كند در حالی‌كه غرض شخصی ندارد بلكه غرضش هدايت مردم است ولی فكر می‌كند كه اگر چنين حديثی از پيغمبر يا امام برای مردم نقل بكند مردم بهتر می‌پذيرند. مثلا [با خود می‌گويد] مردمی كه اين قدر غيبت می‌كنند و حرف لغو می‌زنند، خوب است برای اين‌كه غيبت نكنند و حرف لغو نگويند من بيايم حديثی جعل بكنم در فضيلت فلان دعا كه اين حديث را مردم بخوانند و بجای حرف لغو و بيهوده و غيبت بروند دعا بخوانند، يا در ثواب قرآن بگويم فلان سوره قرآن را اگر چهل بار پشت سر يكديگر بخوانيد فلان اثر را دارد. آيا اين كار خوبی است؟
مسئلة: هدف مقدس است ولی یک كسی می‌خواهد با دروغ و جعل اين هدف مقدس را تأمين بكند آيا اين درست است يا درست نيست؟ در تاريخ، خيلی‌ها بوده‌اند كه چنين كاري كرده‌اند. حديثی است كه در اغلب كتب تفسير نوشته‌اند، ظاهرا در مقدمه مجمع‌البيان هم هست و من مكرر در كتاب‌ها خوانده‌ام؛ اين حديث را از ابی‌بن‌كعب نقل می‌كنند در فضائل مخصوص قرائت سوره‌های قرآن، مثلا برای خواندن سوره سبح اسم فضيلت خاصی ذكر می‌كنند، سوره هل اتيك حديث الغاشية "فضيلت و ثواب ديگری، سوره لم يكن الذين كفروا ثواب ديگری، سوره بقره ثواب ديگری، سوره آل‌عمران ثواب ديگری، براي هر كدام یک چيزی گفته‌اند. همه هم از پيغمبر روايت شده. شخصی رفت از آن كسی كه اين حديث را روايت می‌كرد پرسيد: آخر چطور است كه فقط تو اين حديث را روايت ميكنی و يك نفر ديگر غير از تو روايت نكرده؟ گفت: راستش را بخواهيد اين حديث را من برای رضای خدا جعل كردم. من ديدم مردم در مجالس كه می‌نشينند شروع می‌كنند به افسانه‌ها و تاريخ جاهليت را نقل كردن و اشعار جاهليت را خواندن؛ ديدم وقت مردم دارد بيهوده تلف می‌شود؛ برای اين‌كه به جای اين كار بيهوده، مردم را وادار كنم به تلاوت قرآن، آمدم اين حديث را از زبان پيغمبر گفتم، اين‌كه عيبی ندارد!
ديگری می‌آيد برای فلان مقصد يک خواب جعل می‌كند، و فكر می‌كند با اين خواب مردم را هدايت می‌كند. آيا اين كارها درست است كه انسان برای هدف مقدس، از وسائل نامقدس استفاده بكند؟ نه، اين كار غلط است. اين مطلب قبلا در ذهن خودم مكرر آمده بود، همين امروز كه باز تفسير الميزان را در همين زمينه مطالعه می‌كردم ديدم ايشان ادب تبليغ نبوت را كه از قرآن استنباط كرده‌اند كه به طور كلی چه آدابی را همه انبياء و از جمله رسول اكرم رعايت می‌كردند از جمله همين مطلب را ذكر كرده‌اند كه هرگز انبياء در سيره و روش خودشان، برای رسيدن به حق، از باطل استفاده نمی‌كنند، برای رسيدن به حق هم از خود حق استفاده می‌كنند》
(سیری در سیره نبوی، مرتضی مطهری ص ۱۱۳-۱۱۱)

اگر مطهری امروز زنده بود (احتمالا) مطهری‌تر شده بود ولی شگفت آن‌که اینک مساجدِ بازار و غیر بازار و جمعه و جماعت‌مان فرسنگ‌ها حتی از مطهری و افکار و اندیشه‌های او دورند چه رسد که مطهری‌تر شده باشند. این دوری آن‌قدر جدی است که اگر مطهری امروز بود و حتی مطهری‌تر نشده بود بی‌گمان برخی امامان جمعه، مردم را علیه او می‌شورانیدند حال آن‌که استاد مرتضی مطهری و دکتر علی شریعتی معلمان انقلاب بودند. سطح کار چنان اُفت کرده که برخی واعظانِ جمعه‌نشین خواب‌محور و خیال‌محور و تولیدکننده و مروّج کراماتِ قلابی‌اند و (این بار) به جای جعل حدیث به جعل کرامت مشغولند.

کانال بازنگری (ترکاشوند) ۱۴۰۰/۱۱/۱۶
T.me/baznegari/770
آیا کوه از جا کنده شد؟

امیر ترکاشوند ۱۴۰۰/۱۱/۱۶

قرآن در آیات زیر، عبارتی به کار برده که مفسران از دیرباز، آن را از جمله معجزات عهد موسی دانسته و مطابق برداشتی که از آن دارند می‌گویند خدا برای اخذ پیمان از قوم موسی در کنار کوه طور، اقدام به از جا کندن کوه از زمین کرد و آن را (برای تهدید)
بالای سرِ آن قوم به صورت معلّق در هوا نگه داشت تا آن‌ها ناچار شوند میثاق خدایی را بپذیرند و یعنی چنان‌چه خودداری کنند در آن صورت خدا کوه را وِل کند تا بر سرشان بیفتد و خُرد و خمیر شوند:

۱و۲- (بقره ۶۳ و ۹۳): و إذ أخذنا میثاقکم و رفعنا فوقکم الطور
۳- (نساء ۱۵۴): و رفعنا فوقهم الطور بمیثاقهم
۴- (اعراف ۱۷۱): و إذ نتقنا الجبل فوقهم کأنه ظُلّة و ظنّوا أنه واقعٌ بهم

وجود واژه‌های "رفع" و "نتق" و عبارت "وظنوا انه واقعٌ بهم" در آن آیات به ذهن معجزه‌طلب دامن زده و تصور کنده‌شدن و بالا قرار گرفتن را تداعی کرده

مصطفوی صاحب التحقیق در باره کوه طور چنین توضیح می‌دهد:
《طور: در اصل لغت عبری و عربی به معنی جبل است، و در عرف متشرعین نام کوهی شده است که حضرت موسی (ع) در روی آن به مناجات و مکالمه با خداوند متعال اشتغال پیدا می‌کرد. این کوه در شمال شرقی از شهر طور وادی سینا واقع است و چون بنو اسرائیل پس از خروج از سرزمین مصر وارد سینا شده و مدتی در آن‌جا زندگی کردند، چنان‌که در آیات ۵۷ و غیر آن ذکر شد ارتفاع و بلندی سلسله جبال طور در ادامه زندگی آنان بسیار مؤثر و مفید بود. این ارتفاعات از نظر تهیه آب و مخازن آن، و از لحاظ تهویه و تصفیه هواء، و ایجاد سایه و دفاع از دشمن و حفظ نفوس و اموال و کوهنوردی و تفرّج و تأمین آذوقه حیوانات و استخراج و استفاده از معادن، بسیار مفید بود. پس کلمه "فوق" ظرف بوده و به معنی بلندی است و منظور این است که در جهت بلندی از مسکن شما، مرتفع قرار دادیم کوه طور را، و شما را در چنین محیطی سکنی دادیم تا در سایه محسوس و غیر محسوس این ارتفاعات بتوانید زندگی خود را تأمین کنید》 (تفسیر روشن، علامه مصطفوی ج ۱ ص ۳۳۱)

تورات گردهمایی قوم در زیر کوه را چنین توصیف کرده:
《و شما نزدیک آمده، زیر کوه ایستادید، و کوه تا به وسط آسمان به آتش و تاریکی و ابرها و ظلمت غلیظ می‌سوخت. و خداوند با شما از میان آتش متکلّم شد و شما آواز کلمات را شنیدید لیکن صورتی ندیدید بلکه فقط آواز را شنیدید. و عهد خود را که شما رابه نگاه داشتن آن مأمور فرمود برای شما بیان کرد یعنی ده کلمه را و آن‌ها را بر دو لوح سنگ نوشت》( سِفر تثنیه باب ۴ ش ۱۳-۱۱) و 《و تمامی کوه سینا را دود فرا گرفت زیرا خداوند در آتش بر آن نزول کرد و دودش مثل دود کوره‌ای بالا می‌شد و تمامی کوه سخت متزلزل گردید》(سفر خروج باب ۱۹ ش ۱۸) و 《و جلال خداوند بر کوه سینا قرار گرفت و شش روز ابر آن را پوشانید و روز هفتمین موسی را از میان ابر ندا درداد. و منظر جلال خداوند مثل آتش سوزنده در نظر بنی‌اسرائیل بر قله کوه بود. و موسی به میان ابر داخل شده به فراز کوه برآمد و موسی چهل روز و چهل شب در کوه ماند》 (سفر خروج باب ۲۴ ش ۱۸-۱۵)

بنابراین آیۀ "رفعنا فوقکم (فوقهم) الطور" به معنای افراشته بودن کوه در بالای سرشان است که در گذرگاه‌های کوه‌ها و ارتفاعات (و لابه‌لای کوهستان‌ها) امری عادی است. کلمه "نتقنا" در آیه ش۴ (که به خاطر یکی از سه معنایش کمی به ابهام کمک کرده) نیز، هم به قرینۀ رفعنا در سه آیۀ مشابهِ نخست، و هم از آن‌جا که معنای مرادف رفع (افراشته بودن) و همچنین جنبانیدن برایش ذکر شده، بنابراین همان مفاهیم عادی و نه اعجازی و محیرالعقول را می‌رسانَد.
سید احمدخان هندی در ارائه تفسیر عادی از آیه ش ۴ (و إذ نتقنا الجبل فوقهم کأنه ظُلّة و ظنّوا أنه واقعٌ بهم) می‌گوید:
《لفظ "نتق" در این‌جا قابل ملاحظه است چه مفسرین برای درآوردن عجائبات مذهبی، آن را به معنی "قلع" هم گرفته‌اند -که از این لازم می‌آید آن چیز از زمین یا از جای خود علیحده و جدا شده باشد- و به معنی "رفع" نیز گرفته‌اند که از آن جدا شدن که در بالا گفته شد لازم نمی‌آید ... در قاموس به معنی "جنبانیدن" آمده است: نتقه زعزعه و معنی زعزع جنبانیدن است ... یعنی ما کوه را به حرکت و جنبش درآوردیم و اما الفاظِ "و ظنّوا أنه واقع بهم" زیادتر برای جنبانیدن کوه و اندیشۀ آن‌ها برای فرود آمدن آن مناسب می‌باشد ... حال باید دید که اصل قضیه و واقعه چه بوده است: بنی‌اسرائیل که برای دیدن خدا رفته، زیر کوه طور یا طور سینین ایستاده بودند، این‌جا معلوم است که کوه بالای سر آن‌ها در نهایت درجۀ ارتفاع، و آن‌ها هم در سایۀ وی قرار گرفته بودند، در آن وقت طور بر اثر آتشفشانی در حال زلزله و حرکت شدید بوده است که بدین وسیله ایشان گمان می‌کردند که آن بر سرشان خواهد افتاد لذا این‌حالت را خداوند تذکار داده ..》 (ترجمۀ تفسیر سیداحمدخان ج۱ ص۱۵۳)

گزارش تورات نیز با این بازخوانی سازگار است
T.me/baznegari/771
Forwarded from جرعه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔻امیرحسین ترکاشوند در این گفتار، به مواضع فقها در خصوص زن اشاره می‌کند 🔺️

@joreah_journal

www.instagram.com/joreah_journal
در کشف حجاب، چه پوششی منع شد؟

رضاشاه در رویداد کشف حجاب، چه چیزی را منع کرد؟:
روبند
روبندوچادر
روبندوچادر و روسری

مرجع سیدموسی شبیری زنجانی کشف حجاب رضاخانی را بی‌چادری دانسته:
《صفت‌های داشی رضاخان
رضاخان با همه جنایات و ظلم‌ها و فسق و فجورش بعضی از صفت‌های داشی نیز داشت مثلا از افراد دیندار و با شهامت خوشش می‌آمد و از افراد دنیاطلب بدش می‌آمد. شنیدم عالمی اهل اراک که مالک و ثروتمند درجه اول بود، معمّما وکیل اراک در مجلس شد. وقتی رضاخان دستور داد لباس‌ها متحدالشکل شود و عمامه‌ها را بردارند (به ویژه کسانی که در ادارات مشغول کار بودند و سمت دولتی داشتند) آن آقا عمامه‌اش را برداشت و ریشش را هم تراشید رضاخان از این کار او بدش آمد و گفت: این را دیگر من نگفته بودم! آن آقا وقتی فهمید رضاخان از اینکار او بدش آمده از غصه دق کرد و مُرد!
وقتی رضاخان دستور کشف حجاب داد، می‌خواست زن‌ها چادر نپوشند لذا اگر زنی چادر نداشت ولی غیر از وجه و کفینش مستور بود، رضاخان منع نمی‌کرد و لازم نبود حتماً روسری نداشته باشد و مو باز باشد》 (جرعه‌ای از دریا ج ٣ ص ۶۶٣)

کانال بازنگری (ترکاشوند) ۱۴۰۰/۱۱/۱۹
@baznegari

T.me/EveDaughters/1933
نقد و بررسی کتاب «حجاب شرعی در عصر پیامبر» با حضور امیرحسین ترکاشوند در انجمن دوستداران کتاب دزفول

انجمن دوست‌داران کتاب شهرستان دزفول، از شهریور ۱۳۹۴ در حرکتی فرهنگی و تحسین‌برانگیز هر ماه اقدام به معرفی و بررسی یک کتاب می‌کنند. آنان در پنجمین جلسه نقد و بررسی کتاب، در تاریخ ۲۵ دی ۱۳۹۴ در کتابخانه دکتر پورمهدی، میزبان امیرحسین ترکاشوند نویسنده کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر شدند تا نویسنده خود به معرفی این کتاب بدیع بپردازد. در ادامه فایل ویدئویی سخنان نویسنده به همراه پرسش و پاسخ تقدیم مخاطبان صدانت می‌شود.
مدیر جلسه: اسدالله سرافراز
منع انتشار فایل ویدئویی پس از گذشت شش سال از سوی نویسنده برای موسسه فرهنگی صدانت برداشته شد.


مشاهده نشست نقد و بررسی کتاب "حجاب شرعی در عصر پیامبر" در آپارات:
https://aparat.com/v/2tmFq
مشاهده نشست نقد و بررسی کتاب "حجاب شرعی در عصر پیامبر" در یوتیوب:
https://youtu.be/phxjmKLkhNc



منبع- وبسایت فرهنگی صدانت:
https://3danet.ir/torkashvand-dezful/
و
https://t.me/Sedanet/5047

.............................................

کانال بازنگری ۱۴۰۰/۱۱/۲۷ @baznegari



.
کانال بازنگری
آیا کوه از جا کنده شد؟ امیر ترکاشوند ۱۴۰۰/۱۱/۱۶ قرآن در آیات زیر، عبارتی به کار برده که مفسران از دیرباز، آن را از جمله معجزات عهد موسی دانسته و مطابق برداشتی که از آن دارند می‌گویند خدا برای اخذ پیمان از قوم موسی در کنار کوه طور، اقدام به از جا کندن کوه…
از کوه کاه ساختن
(تکمله‌ای بر یادداشتِ "آیا کوه از جا کنده شد؟")
امیر ترکاشوند، ۱۴۰۰/۱۱/۲۹
@baznegari

عبارت "رفعنا فوقکم الطور" (رفعت طور در بالای سر مردم) محل این چالش شده که مراد از آن عبارت کدام یک از دو مقصود زیر است:
۱- کشیدگی ارتفاع کوه در بالای سر مردمی که در پایین کوه قرار دارند
۲- بلند شدن کوه از روی زمین و معلّق شدن در آسمان بالای سر مردم

برای فهم مراد قرآن از آن آیه می‌توان سراغ عبارتی از تورات که به همین موضوع پرداخته رفت آنجا که می‌گوید: "و شما نزدیک آمده زیر کوه ایستادید و کوه تا به وسط آسمان به آتش و تاریکی و ابرها و ظلمت غلیظ می‌سوخت" / فتقدّمتم و وقفتم فی اسفل الجبل، و الجبل یضطرم بالنار إلی کبد السماء، بظلام و سحاب و ضباب (سفر تثنیه باب ۴ ش۱۱)

بر این اساس وقتی مردم "زیرِ کوه" (پایین کوه) ایستاده باشند (:تعبیر تورات) در این صورت قله‌های کوه، افراشته بر بالای سرشان خواهد بود (:رفعنا فوقکم الطور؛ تعبیر قرآن) که امری عادی و ترسیمی طبیعی از موقعیت جغرافیایی آنان در هنگام اخذ میثاق است

اما از آن‌جا که موضوعات عادی در کتب اصلیِ هر دین، وقتی در کتب درجه دوم آن دین‌ها مورد تفسیر قرار می‌گیرد رنگ معجزه به خود می‌گیرد، به همین خاطر آن دو تعبیر ساده و عادیِ توراتی و قرآنی (زیرِ کوه / رفعنا فوقکم) به معجزه تفسیر شد و با آب و تاب به بیان درآمد؛ ببینید:

الف- تورات و تلمود
-تورات: و شما نزدیک آمده، زیرِ کوه ایستادید (فتقدّمتم و وقفتم فی اسفل الجبل)
-تلمود:۱- خداوند کوه را بر فراز سر مردم همچون کلاه وارونه‌ای برگرداند و گفت: اگر این تورات را بپذیرید، کوه به حال اولش برخواهد گشت وگرنه در زیر آن دفن خواهید شد. ۲- ذات اقدس متبارک کوه سینا را همچون تشتی بالای سر آنان وارونه کرد و به ایشان فرمود: اگر شما تورات را قبول می‌کنید، چه بهتر، وگرنه همین جا مدفن شما خواهد بود (داستان پیامبران ص ۴۶۷ / شبات، ۸۸ الف)
توجه: در عبارت تورات، این مردم‌اند که حرکت می‌کنند و در پای کوه می‌ایستند ولی در عبارت تلمود، کوه از جا کنده می‌شود و روی سر مردم قرار می‌گیرد

ب- قرآن و روایات:
-قرآن: رفعنا فوقهم الطور (کوه را بالای جمعیت افراشتیم؛ کنایه از این‌که ارتفاعش سر به فلک می‌زد)
-روایات: ۱- به جبرئیل مأموریت دادیم که کوه (یا قطعه‌ای از آن به ابعاد یک فرسخ در یک فرسخ) را از جا بکنَد و آن را بالا برده معلّق در هوا روی سر جمعیت نگه دارد تا آنان به میثاق تن دهند وگرنه کوه را رها کرده تا روی آن‌ها بیفتد. ۲- هنگامی که موسی از طور با الواح بازگشت به قومش گفت: به این الواح که دستورالعمل زندگی و حلال و حرام در آن است عمل کنید. قوم گفتند چه کس قبول می‌کند قولت را؟ در این‌جا بود که خدا فرشتگان را فرستاد تا کوه را از جا درآورده بالای سرشان ببرند و موسی در این حالت به آنان گفت: اگر میثاق نپذیرید کوه فرود می‌آید بر روی‌تان.

چنان‌که ملاحظه کردید برخلاف عبارات طبیعی و غیر اعجازی قرآن و تورات، اما منابع متأخر در هر دو شریعت، کوه را بسان کاه از زمین بلند کردند و با هدف اخذ میثاق روی سر جمعیت نگه داشتند.

گفتنی است واژه رفع در آیه، این ذهنیت را پدید آورده که کوه باید از زمین کنده شود، در حالی که آن واژه فاقد چنان صراحتی است، از جمله در آیه ۱۳ سوره غاشیه: "فیها سُرُرٌ مرفوعة" (در بهشت تخت‌های رفیعی هست)، مراد این نیست که تخت بهشتیان فاقد سطح اتکا با زمین بوده و روی هوا معلّق است بلکه مراد این است که تخت در مکان مرتفع و مُشرف قرار دارد.


توجه به آیه ماقبل:
در یکی از آن چهار آیه که موضوع رفع کوه در آن مطرح شده، ابتدا نکته‌ای گوشزد شده که توجه به آن، ما را از تمایل به تفسیر اعجازی و عجائب و غرائبی بر حذر می‌دارد زیرا هنگام بررسی آیه ۱۵۴ نساء (: و رفعنا فوقهم الطور بمیثاقهم) و مواجه شدن با دوراهی تفسیر اعجازی یا طبیعی، اگر به آیه ماقبل آن نگاه اندازیم به روشنی راه را بر ما در تفسیر اعجازی و خارق‌العاده می‌بندد زیرا اهل کتاب را سرزنش کرده که چرا توقعات نشدنی از پیامبر دارند؛ با این وصف آیا پذیرفتنی است که قرآن بلافاصله در آیه بعد، به بیان بزرگترین کار نشدنی بپردازد!؟:
آیه ۱۵۳: یسئلک اهل الکتاب أن تنزّل علیهم کتابا من السماء فقد سألوا موسی اکبر من ذلک فقالوا أرنا الله جهرة فأخذتهم الصاعقة بظلمهم ...
آیه ۱۵۴: و رفعنا فوقهم الطور بمیثاقهم ...

در بخش سوم یادداشت، به خاستگاه متنی تولید معجزه (و این‌که چه شد که روایات از عبارت "ورفعنا فوقکم الطور" برداشت اعجازی کردند) می‌پردازیم

یادداشت نخست: "اینجا"
برابر دانستن ازدواج سفید با جهاد نکاحِ داعشی‌ها و زندگی حیوانی!!!

سیدباقر موسوی اصفهانی در یادداشتی که شفقنا منتشر کرده با لحنی غیرقابل باور به کسانی که زندگی مشترک‌شان بدون خواندنِ عبارات فقهیِ خاص آغاز شده چنین حمله کرده:

... و تمام ادیان الهی بلا استثنا، ازدواج را پذیرفته‌اند و سفاح را به تمام اقسام آن مردود دانسته‌اند و با اسم‌های جدید حقیقت آن عوض نمی‌شود چنانچه در اینجا جمعی اسم آن را ازدواج سفید و در آن طرف داعشی‌ها اسم آن را جهاد نکاح! نامیدند ... و جایی که اصلا اعتبار زوجیت نیست و فقط زندگی مشترک با علاقه است، اصلا قابل بحث در فقه نیست و این همان سفاح و زنا است و شبیه‌ترین نوع، به زندگی حیوانات است، ما بیشتر بحث را در لزوم صیغه می بریم که ممکن است کسی خیال کند که دو نفر به قصد زوجیت با هم زندگی کنند ولی صیغه نمی‌خوانند!! ...》:
https://fa.shafaqna.com/?p=1321731

این در حالی است که زن و مرد در صورتی که عرب نباشند و عربی بلد نباشند حتی از نظر فقهی اجازه دارند متن پیوند (= زن: زوّجتک نفسی علی الصداق المعلوم ؛ مرد: قبلتُ التزویج) را به زبان مادری مثلا فارسی بگویند (= زن: با تو ازدواج می‌کنم بر اساس فلان مهریه؛ مرد: این ازدواج را پذیرفتم).
حال به نظر شما آیا زن و مردِ مثلا ۳۰ ساله و تحصیل‌کرده‌ای که قصد ازدواج غیرثبتی دارند آیا پیش از آغاز زندگی مشترک، چند جلسه با هم قرار و مدار نمی‌گذارند؟ و آیا در جریان توافق‌شان که با زبان فارسیِ مجازِ فقهی صحبت می‌کنند "طرفین روی ازدواج با یکدیگر به توافق شفاهی" (که بخش کانونی متن خطبه عقد است) نمی‌رسند؟ اگر شفاهاً بر ازدواج با یکدیگر و آغاز زندگی مشترک به توافق برسند، در این صورت کجای این اقدام، غیر شرعی و همانند جهاد نکاح داعشی و شبیه زندگی حیوانی است؟
شگفت آن‌که در حالی‌که فقهای بزرگ برای غیر عرب‌ها ترجمۀ خطبه و از آن بالاتر حتی "اشاره" را کافی در تحقق ازدواج شرعی دانسته‌اند اما ما با نهایت بی‌مهری، هموطنان‌مان (ولو به روش‌شان انتقاد داشته باشیم) را با بدترین عبارات مورد حمله قرار می‌دهیم.

شاید در روزهای آینده ضمن انتقادهایی به رواج ازدواج سفید اما در غیر شرعی نبودنش مطالبی تقدیم خوانندگان کانال بازنگری کنم.

امیر ترکاشوند ۱۴۰۰/۱۲/۱ @baznegari

.

.
ازدواج‌ها در صدر اسلام نه ثبت می‌شد نه خطبۀ عقد داشت

امیر ترکاشوند ۱۴۰۰/۱۲/۳
@baznegari

اگر قرآن را مطالعه کنیم و اگر روایات بی‌شمار را مرور کنیم و نیز اگر تاریخ صدر اسلام را ورق بزنیم در این صورت به نتایجی در باره چگونگی انعقاد ازدواج‌ها و آغاز زندگی‌های مشترک می‌رسیم که با تصورات شرعی ما تفاوت دارد؛ از جمله:

یک- ثبت نشدن. اینک ما در ایران ازدواج‌ها را در محضرها (دفاتر رسمی ثبت ازدواج) ثبت می‌کنیم و چون عاقد نیز همان دفتردار و محضری است بدین ترتیب عاقد با خواندن وکالتیِ صیغۀ عقد شرعی و نیز ثبت مشخصات طرفین، به آن پیوند هم شرعیت می‌بخشد و هم آن را قانونی و رسمی می‌کند اما باید دانست که ازدواج مسلمانان و مؤمنان در صدر اسلام ثبت نمی‌شد (هرچند ثبت ترجیح داشته و دارد)

دو- الفاظ خاص و استانداردی برای انعقاد ازدواج وجود نداشت: چنان‌که اشاره شد اینک ازدواج‌ها با خواندن متن‌هایی استاندارد از سوی هر یک از طرفین (و یا وکالتی از سوی عاقد) شکل شرعی به خود می‌گیرد. در این متن‌ها که به صیغۀ عقد (خطبۀ عقد) معروفند ابتدا زن عبارتی را به عنوان ایجاب می‌خواند و سپس مرد عبارتی را در قبول گفتۀ زن بر زبان می‌آورد. صیغۀ عقد دو سه شکل با اندک اختلافی در الفاظ ولی با محتوایی واحد دارد که با هر یک خوانده شود کفایت می‌کند به این صورت: زن: زوّجتُک (یا: أنکحتک) نفسی علی الصداق (یا: المهر) المعلوم ؛ مرد: قبلتُ التزویج (یا: النکاح) و معنایش این است که زن می‌گوید خودم را به ازدواج تو درآوردم با فلان مهر، و مرد پاسخ می‌دهد این ازدواج را پذیرفتم. نیز اگر طرفین قادر به زبان عربی نباشند باید ترجمۀ دقیقِ "همان متنِ استاندارد"، هنگام انتقال به زبان مادری حفظ شود (ضمن این‌که برخی فقها بر تلفظ همان متن عربی اصرار دارند).
با این‌همه تأکید و پافشاری بر آن متن‌ها (که تصور توقیفی و تعبدی بودن را تداعی می‌کند) اما در ازدواج‌های صدر اسلام خبری از وجود قالب‌های مشخص و متن‌های خاص و استاندارد نبود و به عبارت دیگر پیوندها و زندگی‌های مشترک بدون این‌که آن عبارات خاص خوانده شود شکل می‌گرفت.
لطیف و خواندنی:
خطبۀ عقد تمام زوج‌هایی که به قصد زندگی مشترک زیر یک سقف قرار می‌گیرند را خود خدا می‌خواند و به ثبت می‌رساند: عن أبی‌عبدالله قال: ما من مؤمنین یجتمعان بنكاح حلال حتى ینادی مناد من السماء ان الله قد زوج فلانا فلانة ...(مرسی خدا) و همچنین است طلاق را

سه- انعقاد ازدواج و تشکیل زندگی، حاصل جلسۀ گفتگو و توافق بود و نه نیازمندِ خواندن الفاظی خاص: ازدواج و تشکیل زندگی در صدر اسلام معمولا به این صورت بود که: در گام اول مردی به ازدواج با زنی علاقه‌مند می‌شد و سپس در گام دوم (معمولا همراه خانواده) نزد آن زن می‌رفت تا موافقت او را اخذ کند؛ در آن جلسه، مرد (یا معمولا پدرش از سوی او) پس از مقدمات، ابتدا استحبابا به حمد و ثنای الهی می‌پرداخت و سپس درخواست خود برای ازدواج را اعلام می‌کرد و اگر زن، خودش (یا اولیاءش از طرف او) قبول می‌کرد (: گام سوم) همین توافق طرفینی در آن جلسۀ رسمی، حکم انعقاد ازدواج میان آن دو را داشت تا در روزهای بعد، زیر یک سقف روند و زندگی را آغاز کنند. در واقع آن‌چه در میان ما ایرانیان به مراسم "بله برون" معروف است انعقاد رسمی عقد و پیوند به حساب می‌آمد و نیازی به حضور عاقد و خواندن متنی مشخص (خطبۀ عقد) و ثبت در محضر و دفتر نبود

چهار- ایجاب و قبول معکوس بود: برخلاف صیغه‌های عقد کنونی که ابتدا زن (یا نیابتاً عاقد) الفاظی در پیشنهاد ازدواج مطرح می‌کند و سپس مرد (یا نیابتاً عاقد) با آن پیشنهاد موافقت می‌کند، اما در صدر اسلام ابتدا مرد پیشنهاد ازدواج می‌داد (هر چند نه در قالب الفاظی استاندارد و توقیفی بلکه با استفاده از کلماتی که مقصود را برساند) و سپس زن با آن پیشنهاد موافقت می‌کرد. گفتنی است اگر زنان ایرانی از معنای فارسی و از تقدم و تأخرِ مرد و زن در الفاظ صیغۀ عقد اطلاع می‌داشتند و عاقدی هم حضور نمی‌داشت بعید بود که اکثرشان تن به خواندن آن خطبه (یعنی پیشنهاد ازدواج به مرد) می‌دادند.

پنج- اصراری بر داشتن شهود عقد نداشت: برخلاف سایر مذاهب فقهی و برخلاف تصوری که داریم اما در فقه امامیه و مطابق برخی روایات، با این‌که وجود شاهد، ترجیح دارد اما امری واجب برای انعقاد عقد و تشکیل زندگی نبود و نیست

شش- گفتنی است تنها روایتی که تا حدود زیادی به خطبه عقدهای کنونی شباهت دارد عبارت حضرت خدیجه به حضرت محمد (ص) است که البته از مهریه صرفنظر کرد: عن أبی‌عبدالله قال: لما أراد رسول‌الله أن يتزوج خديجة بنت خويلد أقبل أبوطالب ثم ذكر خطبته ... فقالت خديجة: قد زوجتك يا محمد نفسی والمهر علی فی مالی


آن‌چه در این یادداشت آوردم صرفاً گزارش بود (و هدفش کاستن از حساسیت‌ها)؛ و درصدد ترجیح آدابِ آن دوره (و مثلا حذف دفاتر ثبت ازدواج) نبودم

T.me/baznegari/778

.
استثنا بر ازدواج ممنوعه!؟؟
(آیا قرآن بر تحریم نکاحِ زنان شوهردار استثنا زده؟)
امیر ترکاشوند ۱۴۰۰/۱۲/۸


حدود بیست سال پیش بود که حوالی میدان انقلاب دنبال کتابی قدیمی می‌گشتم؛ به یکی از کتابفروشی‌ها که رسیدم همان بیرون کتابفروشی و در حالی‌که داشت کتاب‌هایی را به داخل می‌برد نام کتاب مورد نظرم را گفتم و سر صحبت باز شد و او (که مردی ۳۵ ، ۴۰ ساله به نظر می‌رسید) برایم توضیح داد که وی نیز پیشترها با علاقه دنبال قرآن و موضوعاتش بوده تا این‌که با دو آیه در قرآن: یکی آیه ۲۴ سوره نساء (والمحصنات من النساء إلا ما ملکت أیمانکم) و دیگری آیه ؟ (که من یادم رفته و همان موقع هم پیدا نکردم) برخورده که قرآن مطابق آن آیات (طبق گفتهٔ او) مجوز ازدواج با برخی از زنان شوهردار را صادر کرده؛ و همین حکم غیر اخلاقی، او را از قرآن و دین ناامید کرده و موجب شده با آن‌ها خداحافظی کند

دیروز هنگام تحقیق و تنظیم یادداشت سومم که با عنوان "نکاح‌های روا و ناروا" و در رابطه با شرعی بودن یا نبودنِ ازدواج سفید درصدد انتشار هستم، ناگاه به یاد آن مرد شریف (که حاضر نبود احکام انسانی و ارزش‌های اخلاقی را به پای هیچ چیز قربانی کند) افتادم چه به همان آیهٔ مورد استناد او برخوردم؛ در آن آیه تأملی دوباره کردم و در این بازبینیِ بی‌تکلّف، به این نتیجه رسیدم که قرآن و آن آیه، هیچ استثنایی در ممنوعیت نکاح با زنان شوهردار قائل نشده؛ و یعنی برداشت مشهور و برداشت آن مردِ اخلاق‌مدار از آن آیه نادرست بوده است

موضوع از چه قرار است؟
قرآن در آیات ۲۲ ، ۲۳ و ۲۴ سوره نساء فهرست زنانی که نکاح و تماس جنسی با آن‌ها حرام است را یک به یک بر شمرده: زن‌پدر، مادر، دختر، خواهر، عمه، خاله، دختر برادر، دختر خواهر، مادر رضاعی، خواهر رضاعی، مادرزن، دختر همسر..، عروس، خواهرزن (با وجودِ خودِ زن)، زنان شوهردار مگر...!!!
قرآن به آخرین مورد از آن فهرست یعنی زنان شوهردار (والمحصنات من النساء) که می‌رسد بلافاصله یک جمله می‌آورد که گویای وجود استثنایی در تحریم آمیزش با زنان شوهردار است و آن جمله این است: إلا ما ملکت أیمانکم (مگر مملوک‌ها/کنیزها). بر این اساس آیه چنین معنا می‌شود: نکاح با زنان شوهردار حرام است بجز کنیزان شوهردار.
طبیعی است اگر مراد آیه این باشد که شوهر داشتنِ کنیزها مانع نکاح با آن‌ها نیست در این صورت بهتر است راه همان کتابفروش را در پیش گرفت

بازخوانی موضوع
برای فهم مراد قرآن به این مناسبات جاری در آن روزگار (که ربطی هم به قرآن نداشته) دقت کنید: برخی مردان ثروتمند دارای کنیز و گاه حتی چند کنیز بودند. کنیزها به زنان برده‌ای می‌گفتند که آنان را از نقاطی دیگر می‌خریدند یا تصاحب می‌کردند و به خانه می‌آوردند تا در خدمت همسر و کارهای خانه باشند. به مردان و زنانی که دارای برده (غلام و کنیز) بودند مالک یا مولا می‌گفتند و در نتیجه کنیزها مملوک بودند. هنگامی که مردی اقدام به خرید و تصاحب کنیز می‌کرد از همان ساعت به بعد اگر می‌خواست، این اجازه را داشت که با آن کنیز همبستر شود و به عبارت دیگر مالک/خریدار در پی آن عقدِ معامله و از همان ساعت، شوهرِ بالقوهٔ آن کنیز/مملوک می‌شد، و سپس در ماه‌ها یا سال‌های بعد اگر به او تمایل پیدا می‌کرد و با وی همبستر می‌شد در این صورت و از همان روز به بعد تا اطلاع ثانوی، او شوهرِ بالفعل آن کنیز می‌شد.
گفتنی است در بسیاری موارد این اختیار بالقوه هیچگاه بالفعل نمی‌شد. مالک گاه علاوه بر همسر، دارای چند کنیز بود و در نتیجه اگر همسرش اجازه می‌داد قانوناً (قانون عرفی آن زمان که ربطی هم به قرآن نداشت) می‌توانست با فلان کنیز از کنیزهایش که به او تمایل پیدا کرده بود روابط جنسی برقرار کند. کنیزها نیز که برده‌ای محروم از مواهب زندگی آزاد بودند معمولا از این نکاح استقبال می‌کردند
به آیه باز می‌گردیم؛
استثنای آیه به آن دسته از کنیزهایی برمی‌گردد که مالک‌شان با این‌که شوهرِ بالقوهٔ آنان است اما آن مالک به نکاح با او نپرداخته و عملا و فعلا شوهر آن‌ها نشده است. این تفسیر مستظهر به دنباله بحث در آیهٔ بعدی (۲۵) است که به مردانی که توانایی ازدواج با زنان آزاد و پاکدامن را ندارند امکان می‌دهد که با کنیزان پاکدامن البته با اذن و اجازه و موافقت مالک‌شان (که اختیار بالقوهٔ شوهر را نسبت به او دارد) وصلت و پیوند برقرار کنند: وَ من لم یستَطع منکم طَولاً أن ینکح المحصنات المؤمنات فمن ما ملكت أیمانکم من فتیاتکم المؤمنات والله أعلم بإیمانکم بعضکم من بعض فانکحوهن بأذن أهلهن و آتوهن أجورهن بالمعروف
بر این اساس معنای آیه چنین می‌شود: نکاح با زنان شوهردار حرام است بجز کنیزانِ صاحبدار ولی غیرمنکوحه که با اذن مالک (شوهر بالقوه) به عقد خواستگار ناتوان درمی‌آیند
گفتنی است مادامی که کنیز در عقد مردی می‌بود اختیار بالقوهٔ مالک نسبت به او در نکاح، موقتا باطل و به حالت تعلیق درمی‌آمد

T.me/baznegari/779
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
متن یادداشتم در واکنش به این ویدئو در پست زیر به نشانی:
T.me/baznegari/781

فرازی از آن یادداشت:
... اگر محمد آن‌چنان‌که تو و راویان گزارش کرده‌اید باشد و دارای ده‌ها همسر قدو‌نیم‌قد، کودک و میانسال و سالخورده، آزاد و کنیز، ازدواج‌کرده و ازدواج‌نکرده و... بوده و نیز دارای چنان ولع جنسی بوده که حتی به اسیرِ شوهرکشته هم رحم نکرده در همان شب با وی همبستر شده ... در این صورت خواهر وفا! با فقدان هر گونه بچه از آن همه زنی که راویان برایش نوشته‌اند چه کنیم؟ مگر نه این است که فرزندان وی فقط از خدیجه در جوانی (که تازه خدیجه از او خواستگاری کرد) و تک‌فرزندی از ماریه در اواخر میانسالی است؟ آیا آن‌همه ده‌ها زن همگی نازا بودند و یا باید در برخی اقوال مشهور و مسلّم‌انگاشته تردید کرد؟
چطور ممکن است فردی امین، نرم‌خو، با اخلاق والا، و حتی تا حدودی خجالتی و اهل شرم، فردی که در مهرورزی سر از پا نمی‌شناخت، فردی که زنان قوم و قبیله بسیار او را دوست می‌داشتند، فردی که با اعتقاد عمیق به "من یعمل مثقال ذرة شرا یره" از یارانش خواست که اگر هر بدی در حق آنان کرده، آن را تلافی کنند تا سبکبار و ...

امیر ترکاشوند

مشروح واکنش "اینجا"