🅾️
پایان دوزدوزانی ها ؛اولی فرمانده سپاه و دومی اعدامی سپاه
⭕عباس دوزدوزانی، اولین فرمانده کل سپاه پاسداران عصر دیروز (یکشنبه) دار فانی را وداع گفت.
⭕به گزارش #ایران_بریفینگ عباس دوزدوزانی اولین فرمانده کل سپاه پاسداران بود. وی متولد ۱۳۲۱ در تبریز بود که در فاصله سالهای ۱۳۵۸ تا ۱۳۵۹ بهعنوان اولین فرمانده سپاه پاسداران فعالیت میکرد. وی از سال ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۰ در کابینه محمدعلی رجایی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی بود.
⭕دوزدوزانی در دوره نخست مجلس شورای اسلامی نماینده تبریز بود و در ادوار ۲ و ۳ مجلس شورای اسلامی نیز بهعنوان نماینده تهران در مجلس حضور داشت.
عباس دوزدوزانی در دهههای اخیر فعالیت سیاسی و یا نظامی محسوسی نداشت.
⭕نام خانواده دوزدوزانی در دهه ۸۰ خورشیدی یکبار دیگر نیز مشهور شد، برادر کوچک وی محمدمهدی دوزدوزانی که تا اواخر دهه ۷۰ یکی از فرماندهان میانی سپاه پاسداران بود اما سرنوشت متفاوتی با برادر پیدا کرد.
او از فرماندهان تیپ مستقل الغدیر در ۸ سال جنگ ایران و عراق و معاون مالی نیروی زمینی سپاه پاسداران پس از جنگ بود.
⭕#سردار_دوزدوزانی از مقلدان آیتالله منتظری و هواداران سرسخت وی بود که در سال ۱۳۸۰ به همراه جمعی از رزمندگان و جانبازان پاسدار معترض به روند سپاه پاسداران پس از جنگ دست به تشکیل گروهی در دل سپاه پاسداران زدند که در نوع خود بیسابقه بود.
دامنه انتقادات سردار محمدمهدی دوزدوزانی هنگامی علنی شد که وی در مراسم سالگرد شهادت سردار قاسم دهقان در نیمه سال ۱۳۷۹ با سخنانی انتقادی فاش ساخت که فقط در نیروی زمینی سپاه ۱۴۷ شرکت اقتصادی وجود دارد که در ایران و دوبی و اروپا فعالیت میکند و ضمن تلاش برای تقویت سیاستهای مخرب (که بیشک منظور او تجارت مافیائی مواد مخدر و قاچاق دختران ایران بود) هدفشان کسب درآمدهای نامشروع برای نهادهای موازی سپاه همچون حفاظت اطلاعات _ معاونت اطلاعات و حوزه نمایندگی ولیفقیه در سپاه هست.
⭕به دنبال این سخنرانی سپاه پاسداران مصمم به بازداشت وی در محل کارش میشود که منجر به تحصن و درگیریهای نظامی به مدت ۲ روز در مقر مرکزی #سپاه_پاسداران پادگان قصر فیروزه می شود.
آنها خواستار ملاقات با رهبر جمهوری اسلامی شدند اما موحدی کرمانی نماینده وقت رهبری در سپاه، به میان آنها آمد و خواستار آرامش آنها شد و قول رساندن حرفشان را به رهبری را داد، در اواسط گفتگوی موحدی کرمانی با معترضین گروه مسلح دیگری به سرپرستی حسین اللهکرم معاون تحقیق و بازرسی وقت نیروی زمینی و از رهبران انصار حزبالله با پرتاب گاز اشکآور داخل حسینیه ثارالله و یورش با باطوم و شلیک تیر هوایی به معترضین حملهور شدند و سرتیپ دوزدوزانی و جمعی از متحصنین را بازداشت کردند.
⭕از سرنوشت بسیاری از معترضین هیچ اطلاعی در دست نیست، اما در مرداد ۱۳۸۲ دادسرای نظامی تهران با صدور اطلاعیهای با ذکر نام دوزدوزانی خبر از کشف باندی در نیروهای مسلح داد که قصدش اخلال در نظام اقتصادی کشور بوده است.
اما باگذشت ۵ ماه از آن اطلاعیه و با حکم شعبه هفت دادسرای نظامی تهران، محمدمهدی دوزدوزانی به اتهام تلاش مسلحانه برای براندازی نظام و توهین به مقامات عالی جمهوری اسلامی محارب شناختهشده و در صبح روز چهارشنبه ۲۴ دیماه ۱۳۸۲ در زندان حشمتیه تهران اعدام شد.
گفته میشود به همراه وی تعداد دیگری نیز از معترضین اعدامشدهاند که البته اطلاعی از آن در دست نیست.
@irbriefing
@rahsevom
پایان دوزدوزانی ها ؛اولی فرمانده سپاه و دومی اعدامی سپاه
⭕عباس دوزدوزانی، اولین فرمانده کل سپاه پاسداران عصر دیروز (یکشنبه) دار فانی را وداع گفت.
⭕به گزارش #ایران_بریفینگ عباس دوزدوزانی اولین فرمانده کل سپاه پاسداران بود. وی متولد ۱۳۲۱ در تبریز بود که در فاصله سالهای ۱۳۵۸ تا ۱۳۵۹ بهعنوان اولین فرمانده سپاه پاسداران فعالیت میکرد. وی از سال ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۰ در کابینه محمدعلی رجایی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی بود.
⭕دوزدوزانی در دوره نخست مجلس شورای اسلامی نماینده تبریز بود و در ادوار ۲ و ۳ مجلس شورای اسلامی نیز بهعنوان نماینده تهران در مجلس حضور داشت.
عباس دوزدوزانی در دهههای اخیر فعالیت سیاسی و یا نظامی محسوسی نداشت.
⭕نام خانواده دوزدوزانی در دهه ۸۰ خورشیدی یکبار دیگر نیز مشهور شد، برادر کوچک وی محمدمهدی دوزدوزانی که تا اواخر دهه ۷۰ یکی از فرماندهان میانی سپاه پاسداران بود اما سرنوشت متفاوتی با برادر پیدا کرد.
او از فرماندهان تیپ مستقل الغدیر در ۸ سال جنگ ایران و عراق و معاون مالی نیروی زمینی سپاه پاسداران پس از جنگ بود.
⭕#سردار_دوزدوزانی از مقلدان آیتالله منتظری و هواداران سرسخت وی بود که در سال ۱۳۸۰ به همراه جمعی از رزمندگان و جانبازان پاسدار معترض به روند سپاه پاسداران پس از جنگ دست به تشکیل گروهی در دل سپاه پاسداران زدند که در نوع خود بیسابقه بود.
دامنه انتقادات سردار محمدمهدی دوزدوزانی هنگامی علنی شد که وی در مراسم سالگرد شهادت سردار قاسم دهقان در نیمه سال ۱۳۷۹ با سخنانی انتقادی فاش ساخت که فقط در نیروی زمینی سپاه ۱۴۷ شرکت اقتصادی وجود دارد که در ایران و دوبی و اروپا فعالیت میکند و ضمن تلاش برای تقویت سیاستهای مخرب (که بیشک منظور او تجارت مافیائی مواد مخدر و قاچاق دختران ایران بود) هدفشان کسب درآمدهای نامشروع برای نهادهای موازی سپاه همچون حفاظت اطلاعات _ معاونت اطلاعات و حوزه نمایندگی ولیفقیه در سپاه هست.
⭕به دنبال این سخنرانی سپاه پاسداران مصمم به بازداشت وی در محل کارش میشود که منجر به تحصن و درگیریهای نظامی به مدت ۲ روز در مقر مرکزی #سپاه_پاسداران پادگان قصر فیروزه می شود.
آنها خواستار ملاقات با رهبر جمهوری اسلامی شدند اما موحدی کرمانی نماینده وقت رهبری در سپاه، به میان آنها آمد و خواستار آرامش آنها شد و قول رساندن حرفشان را به رهبری را داد، در اواسط گفتگوی موحدی کرمانی با معترضین گروه مسلح دیگری به سرپرستی حسین اللهکرم معاون تحقیق و بازرسی وقت نیروی زمینی و از رهبران انصار حزبالله با پرتاب گاز اشکآور داخل حسینیه ثارالله و یورش با باطوم و شلیک تیر هوایی به معترضین حملهور شدند و سرتیپ دوزدوزانی و جمعی از متحصنین را بازداشت کردند.
⭕از سرنوشت بسیاری از معترضین هیچ اطلاعی در دست نیست، اما در مرداد ۱۳۸۲ دادسرای نظامی تهران با صدور اطلاعیهای با ذکر نام دوزدوزانی خبر از کشف باندی در نیروهای مسلح داد که قصدش اخلال در نظام اقتصادی کشور بوده است.
اما باگذشت ۵ ماه از آن اطلاعیه و با حکم شعبه هفت دادسرای نظامی تهران، محمدمهدی دوزدوزانی به اتهام تلاش مسلحانه برای براندازی نظام و توهین به مقامات عالی جمهوری اسلامی محارب شناختهشده و در صبح روز چهارشنبه ۲۴ دیماه ۱۳۸۲ در زندان حشمتیه تهران اعدام شد.
گفته میشود به همراه وی تعداد دیگری نیز از معترضین اعدامشدهاند که البته اطلاعی از آن در دست نیست.
@irbriefing
@rahsevom
✅امامزاده قاسم
قدیس سازی و سپس مناسک سازی حول محور سردار سلیمانی!
✍محسن حسام مظاهری
مطالعهی موردی پدیدهی «سردار سلیمانی» برای محققان دینپژوهی و مطالعات اجتماعی دین میتواند مفید باشد. بررسی مجموعه تبلیغات و ادبیات و مناسکی که در این سه سال با موضوع وی تولید و تکثیر شده است، بهخوبی میتواند نمونهای عینی و معاصر از روندهای تاریخی تولید و تثبیت قدیسان و مناسک را در گروههای دینی و شبهدینی توضیح دهد. و بالاتر از آن، روند پیدایش خود گروههای دینی بهویژه کالتها را.
🔗برای کسانی که میخواهند بدانند فهرست پرشمار مناسک مذهبیای که امروزه سراغ داریم، چگونه ساخته شده و اساساً فرایند خلق مناسک چگونه است یا کسانی که به آمار بالای امامزادهها و بقاع متبرک و زیارتی به دیدهی تردید مینگرند، بررسی مسیری که تنها در همین سه سال اخیر دربارهی سردار سلیمانی طی شده، راهگشا است.
🔗در نخستین سالگرد (دی ۱۳۹۹)، در یادداشت «شمایلپردازی یک قدیس در الاهیات سیاسی جمهوری اسلامی» نوشتم که شاهد نمونهای از تولید اسطوره در گفتمان تشیع سیاسی هستیم؛ روندی که طی آن قاسم سلیمانی فراتر از قامت یک «شهید» و «سرادر شهید» قرار گرفته و ابتدا «قهرمان ملی» و «اسطورهی سیاسی» خوانده شد و در ادامه به شمایل یک «انسان کامل» و یک «قدیس» رسیده است. و نوشتم که این رویداد «فصل تازهای را در الاهیات سیاسی جمهوری اسلامی رقم خواهد زد».
🔗در سالگرد دوم (دی ۱۴۰۰) نیز در یادداشت «صنعت قدیسسازی» بااشاره به برخی برنامههای خاص گرامیداشت وی با تم مقدسسازی چنین نوشتم که «باید در سالهای آتی انتظار پدیدههای شگفتتر و تبدیل ابتکارات ذوقی امروز به آیین را هم داشت. منطق آیینی میگوید که در سالهای بعد باید منتظر ظهور آیینهایی سیاسی ـ مذهبی با محوریت سردار سلیمانی باشیم».
🔗حالا و در سومین سالگرد، به نظر میرسد این پیشبینیها زودتر از زمانی که انتظار میرفت تحقق یافته است. تنها در عرض سه سال، ابتدا فرایند قدیسسازی و سپس مناسکسازی حول محور سردار سلیمانی انجام شده است. بهگونهای که درست مشابه یک معصوم یا امامزادهی عالیرتبه، میتوان از «مناسکِ زیارتی سردار سلیمانی» سخن گفت:
🔗هرساله، سالگرد «شهادت»اش و روزهای قبل و بعد آن با تشریفات بسیار و تبلیغات خیابانی و رسانهای فراگیر و گسترده و برنامههای متنوع در سراسر کشور گرامی داشته میشود (مشابه ایام عزای معصومین)؛
🔗و هر سال تعداد زیادی «زائر» دارد، زن و مرد و پیر و جوان، که بهصورت انفرادی یا با خانوادگی یا در قالب «کاروانهای زیارتی» از شهرهای مختلف برای «زیارت» او سفر میکنند (مشابه سفرهای زیارتی مذهبی)؛
و حتی عدهای برای زیارت او با پای پیاده و در قالب آیین «پیادهروی» میروند (مشابه پیادهروی اربعین)؛
و در مسیر زایران، ایستگاههای صلواتی و «موکب»های ارایهی خدمات (از پذیرایی با خوراکیها تا واکس کفش!) برپا میگردد؛
و شبکههای مختلف صداوسیما، از چند روز قبل، بهصورت زنده تصاویر مزار وی و جمعیت زایرانش را پخش میکنند؛
و جادهی مسیر مزارش را به نام او و به عربی (که برای مخاطب مذهبی ایرانی معنادار است) «طریق القاسم» نامیدهاند (مشابه «طریق الحسین»)؛
و برایش «نذری» میدهند و به سنگ قبر و خاک مزارش «تبرک» میکنند و از آنها کالای تبرکی (انگشتر، مهر و...) تولید میکنند؛
و...
🔗با این روند دور از انتظار نیست که در سالهای بعد، حرم و بارگاه و ضریح و آستان مقدسی نیز تدارک دیده شود. گرچه اگر موانع طبیعی نظیر واقعشدن مزار سردار سلیمانی در گلزار شهدای کرمان و مابین دیگر قبور و مجاورت گلزار مذکور با کوههای پیرامون نبود، منطقاً این حرمسازی تا بهحال انجام شده بود.
🔗مناسک پیشین و زیارتگاههای پیشین و گروههای دینی پیشین نیز با روندهایی مشابه همینها که شاهدیم، گاه با تدریجی بیشتر و شتابی کمتر، ساخته و پرداخته شده و استمرار یافته و تثبیت شده و با انتقال به نسلهای بعد به "سنت" دینی مذهبی تبدیل شدهاند.
قدیس سازی و سپس مناسک سازی حول محور سردار سلیمانی!
✍محسن حسام مظاهری
مطالعهی موردی پدیدهی «سردار سلیمانی» برای محققان دینپژوهی و مطالعات اجتماعی دین میتواند مفید باشد. بررسی مجموعه تبلیغات و ادبیات و مناسکی که در این سه سال با موضوع وی تولید و تکثیر شده است، بهخوبی میتواند نمونهای عینی و معاصر از روندهای تاریخی تولید و تثبیت قدیسان و مناسک را در گروههای دینی و شبهدینی توضیح دهد. و بالاتر از آن، روند پیدایش خود گروههای دینی بهویژه کالتها را.
🔗برای کسانی که میخواهند بدانند فهرست پرشمار مناسک مذهبیای که امروزه سراغ داریم، چگونه ساخته شده و اساساً فرایند خلق مناسک چگونه است یا کسانی که به آمار بالای امامزادهها و بقاع متبرک و زیارتی به دیدهی تردید مینگرند، بررسی مسیری که تنها در همین سه سال اخیر دربارهی سردار سلیمانی طی شده، راهگشا است.
🔗در نخستین سالگرد (دی ۱۳۹۹)، در یادداشت «شمایلپردازی یک قدیس در الاهیات سیاسی جمهوری اسلامی» نوشتم که شاهد نمونهای از تولید اسطوره در گفتمان تشیع سیاسی هستیم؛ روندی که طی آن قاسم سلیمانی فراتر از قامت یک «شهید» و «سرادر شهید» قرار گرفته و ابتدا «قهرمان ملی» و «اسطورهی سیاسی» خوانده شد و در ادامه به شمایل یک «انسان کامل» و یک «قدیس» رسیده است. و نوشتم که این رویداد «فصل تازهای را در الاهیات سیاسی جمهوری اسلامی رقم خواهد زد».
🔗در سالگرد دوم (دی ۱۴۰۰) نیز در یادداشت «صنعت قدیسسازی» بااشاره به برخی برنامههای خاص گرامیداشت وی با تم مقدسسازی چنین نوشتم که «باید در سالهای آتی انتظار پدیدههای شگفتتر و تبدیل ابتکارات ذوقی امروز به آیین را هم داشت. منطق آیینی میگوید که در سالهای بعد باید منتظر ظهور آیینهایی سیاسی ـ مذهبی با محوریت سردار سلیمانی باشیم».
🔗حالا و در سومین سالگرد، به نظر میرسد این پیشبینیها زودتر از زمانی که انتظار میرفت تحقق یافته است. تنها در عرض سه سال، ابتدا فرایند قدیسسازی و سپس مناسکسازی حول محور سردار سلیمانی انجام شده است. بهگونهای که درست مشابه یک معصوم یا امامزادهی عالیرتبه، میتوان از «مناسکِ زیارتی سردار سلیمانی» سخن گفت:
🔗هرساله، سالگرد «شهادت»اش و روزهای قبل و بعد آن با تشریفات بسیار و تبلیغات خیابانی و رسانهای فراگیر و گسترده و برنامههای متنوع در سراسر کشور گرامی داشته میشود (مشابه ایام عزای معصومین)؛
🔗و هر سال تعداد زیادی «زائر» دارد، زن و مرد و پیر و جوان، که بهصورت انفرادی یا با خانوادگی یا در قالب «کاروانهای زیارتی» از شهرهای مختلف برای «زیارت» او سفر میکنند (مشابه سفرهای زیارتی مذهبی)؛
و حتی عدهای برای زیارت او با پای پیاده و در قالب آیین «پیادهروی» میروند (مشابه پیادهروی اربعین)؛
و در مسیر زایران، ایستگاههای صلواتی و «موکب»های ارایهی خدمات (از پذیرایی با خوراکیها تا واکس کفش!) برپا میگردد؛
و شبکههای مختلف صداوسیما، از چند روز قبل، بهصورت زنده تصاویر مزار وی و جمعیت زایرانش را پخش میکنند؛
و جادهی مسیر مزارش را به نام او و به عربی (که برای مخاطب مذهبی ایرانی معنادار است) «طریق القاسم» نامیدهاند (مشابه «طریق الحسین»)؛
و برایش «نذری» میدهند و به سنگ قبر و خاک مزارش «تبرک» میکنند و از آنها کالای تبرکی (انگشتر، مهر و...) تولید میکنند؛
و...
🔗با این روند دور از انتظار نیست که در سالهای بعد، حرم و بارگاه و ضریح و آستان مقدسی نیز تدارک دیده شود. گرچه اگر موانع طبیعی نظیر واقعشدن مزار سردار سلیمانی در گلزار شهدای کرمان و مابین دیگر قبور و مجاورت گلزار مذکور با کوههای پیرامون نبود، منطقاً این حرمسازی تا بهحال انجام شده بود.
🔗مناسک پیشین و زیارتگاههای پیشین و گروههای دینی پیشین نیز با روندهایی مشابه همینها که شاهدیم، گاه با تدریجی بیشتر و شتابی کمتر، ساخته و پرداخته شده و استمرار یافته و تثبیت شده و با انتقال به نسلهای بعد به "سنت" دینی مذهبی تبدیل شدهاند.
✅حاج قاسم سلیمانی و تصویرهایش
✍️ محمد جواد اکبرین
عاشقان و موافقانش میگویند: او در معرکهی نبرد، دلاور، با شهامت و منتظر شهادت بود؛ در روابط شخصی و اجتماعی، مهربان و متواضع بود؛ نسبت به بازماندگانِ همرزمانش، مسئول و دلسوز بود؛ از منظر اعتقادی و ایدئولوژیک، دیندار و مطیع رهبر بود.
▫️مخالفانش اما میگویند: او در داخل، دستِ دیکتاتور تهران بود و در خارج همدستِ دیکتاتور دمشق. به گواهی فرمانده پیشین سپاه، سلیمانی در سرکوب [و قتل و شکنجه] معترضان در سالهای ۷۸ و ۸۸ نقش جدی داشت. در اوج فقر مردم، سرمایه کشور را به صورت غیرقانونی خرج سوریه، یمن، لبنان، عراق و دیگران کرد.
▫️اینکه «سلیمانی کدامیک از اینها بود؟» سوال نادرستی است. چون هر دو تصویر درست است. منافاتی ندارد کسی دلاور و مهربان و متواضع و متعهد و دیندار باشد و همزمان دست و همدست استبداد داخلی و خارجی باشد و سرکوبگر معترضان، و بیتالمال را در راه اهداف مورد علاقهاش خرج و خراج و تاراج کند.
▫️از فرزند صادق خلخالی درباره پدرش پرسیدند، او را مثل یک فرشته توصیف کرد و راست میگفت! خلخالی اگر برای بچههای مردم قاتل بود برای بچههای خودش و همفکرانش پدر و عمو بود. مصباح یزدی هم که تئوریسین خشونت و جنایت به نام خدا بود با خانواده، یاران و شاگردانش سرشار از مهر وعطوفت بود.
▫️اتفاقا هیئتیها که باید این را خوب بفهمند! در کتاب تاریخ دمشق ابنعساکر (قرن پنجم) توصیفات یک «مجاهد عابد زاهد بیباک و مطیع امیرالمؤمنینِ وقت» را میخوانید که اگر نامش را حذف کنید میتواند یکسره توصیف سلیمانیها باشد؛ اما متاسفانه او کسی نیست جز شمرِ بنِ ذیالجوشنِالکلابی!
▫️«در راه عقیدهی خویش سرسختانه میكوشیدند. فداكاریهایشان در تاریخ بشر كمنظیر است و این فداكاری و از خودگذشتگی، آنان را شجاع و نیرومند پرورده بود. از خود معیارها داشتند و با آن معیارها خلافی را مرتكب نمیشدند» این ترجمهی مرتضی مطهری است از توصیف خوارج؛ قاتلان امام اول شیعیان!
▫️تاریخ از این تصویرها کم ندارد. فلسطینیها به صدام حسین میگویند «سیدُ شهداءِ المقاومة»! باور ندارید از دوستانتان در حماس بپرسید. اگر گمان میکنید نشان دادن هزار تصویر از لبخندها و اشکها و قنوتها و دلاوریهای کسی از رسانههای انحصاری برای تعریفش کافی است اشتباه میکنید.
▫️دادگاه تاریخ، از جلجتا تا کربلا فقط یک ترازو دارد: «انسان»! اگر معدل کارنامهی سلیمانی و همفکرانش در قدرت، زندگیها را آوارهتر، سفرهها را کوچکتر، استبداد داخلی و خارجی را فربهتر، آزادی را محدودتر، امنیت را شکنندهتر و مستضعف را محرومتر کرد نباید در این صف ایستاد.
@Sahamnewsorg
✍️ محمد جواد اکبرین
عاشقان و موافقانش میگویند: او در معرکهی نبرد، دلاور، با شهامت و منتظر شهادت بود؛ در روابط شخصی و اجتماعی، مهربان و متواضع بود؛ نسبت به بازماندگانِ همرزمانش، مسئول و دلسوز بود؛ از منظر اعتقادی و ایدئولوژیک، دیندار و مطیع رهبر بود.
▫️مخالفانش اما میگویند: او در داخل، دستِ دیکتاتور تهران بود و در خارج همدستِ دیکتاتور دمشق. به گواهی فرمانده پیشین سپاه، سلیمانی در سرکوب [و قتل و شکنجه] معترضان در سالهای ۷۸ و ۸۸ نقش جدی داشت. در اوج فقر مردم، سرمایه کشور را به صورت غیرقانونی خرج سوریه، یمن، لبنان، عراق و دیگران کرد.
▫️اینکه «سلیمانی کدامیک از اینها بود؟» سوال نادرستی است. چون هر دو تصویر درست است. منافاتی ندارد کسی دلاور و مهربان و متواضع و متعهد و دیندار باشد و همزمان دست و همدست استبداد داخلی و خارجی باشد و سرکوبگر معترضان، و بیتالمال را در راه اهداف مورد علاقهاش خرج و خراج و تاراج کند.
▫️از فرزند صادق خلخالی درباره پدرش پرسیدند، او را مثل یک فرشته توصیف کرد و راست میگفت! خلخالی اگر برای بچههای مردم قاتل بود برای بچههای خودش و همفکرانش پدر و عمو بود. مصباح یزدی هم که تئوریسین خشونت و جنایت به نام خدا بود با خانواده، یاران و شاگردانش سرشار از مهر وعطوفت بود.
▫️اتفاقا هیئتیها که باید این را خوب بفهمند! در کتاب تاریخ دمشق ابنعساکر (قرن پنجم) توصیفات یک «مجاهد عابد زاهد بیباک و مطیع امیرالمؤمنینِ وقت» را میخوانید که اگر نامش را حذف کنید میتواند یکسره توصیف سلیمانیها باشد؛ اما متاسفانه او کسی نیست جز شمرِ بنِ ذیالجوشنِالکلابی!
▫️«در راه عقیدهی خویش سرسختانه میكوشیدند. فداكاریهایشان در تاریخ بشر كمنظیر است و این فداكاری و از خودگذشتگی، آنان را شجاع و نیرومند پرورده بود. از خود معیارها داشتند و با آن معیارها خلافی را مرتكب نمیشدند» این ترجمهی مرتضی مطهری است از توصیف خوارج؛ قاتلان امام اول شیعیان!
▫️تاریخ از این تصویرها کم ندارد. فلسطینیها به صدام حسین میگویند «سیدُ شهداءِ المقاومة»! باور ندارید از دوستانتان در حماس بپرسید. اگر گمان میکنید نشان دادن هزار تصویر از لبخندها و اشکها و قنوتها و دلاوریهای کسی از رسانههای انحصاری برای تعریفش کافی است اشتباه میکنید.
▫️دادگاه تاریخ، از جلجتا تا کربلا فقط یک ترازو دارد: «انسان»! اگر معدل کارنامهی سلیمانی و همفکرانش در قدرت، زندگیها را آوارهتر، سفرهها را کوچکتر، استبداد داخلی و خارجی را فربهتر، آزادی را محدودتر، امنیت را شکنندهتر و مستضعف را محرومتر کرد نباید در این صف ایستاد.
@Sahamnewsorg
گزیده سخنان مولانا گرگیج در مراسم نمازجمعه ۱۶ دی گالیکش:
ظلم بر مظلوم هرطور باشد می گذرد اما پرونده ظالم سنگین خواهد بود و باید پاسخگو باشد و عاقبت ظلم خود را می بیند.
حقوق دونوع است یکی حق خداوند و دوم حق مردم است که رعایت شود. تمام مخلوقات الهی حق دارند.نباید حق ملت ضایع شود و کسی که حاکم است حق رعیت را رعایت کند.
وقایع اخیر در کشور همه ما را رنج می دهند کشته شدن افراد چه مردم چه نیروهای نظامی برای ما ضایعه است، حادثه جوانرود دردناک بود در قبرستان حادثه ای رخ داد که دردناک بود برهان الیاسی شهید شد و در همانجا دفن شد و همانجا نمازجنازه داده شد پدر و مادرش در صف اول بودند گریه میکردند و اشک همه ما جاری شد و در سمیرم حادثه ای رخ داد که دل هر انسانی را به درد آورد و نمی تواند ساکت بشیند. این مصیبت را به همه تسلیت می گویم
بازداشت های فله ای در بلوچستان رنج آور بود کسانی که در ایران متولد شده اند اولین حق یک شهروند داشتن شناسنامه است بعد رعایت حقوق شهروندی. برای مردم پرونده سازی نکنید سخت گیری مقطعی است اما همیشه جواب نمیدهد. بازداشت و فشار را متوقف کنید
کسانی که دین ندارند حق زندگی دارند خداوند به همه انسانها روزی می دهد و با عقیده آنها کار ندارند همه شهروندان ایرانی چه دیندار چه بی دین حق مساوی دارند، انسانهای بی دین ودیندار و زن و مرد هیچ فرقی ندارند مگر کسانی که بی دین هستند ایرانی نیستند و سربازی نمی روند و مالیات نمی دهند؟ تمامی ادیان و مذاهب و هر عقیده دارند حق مساوی دارند. رای و حق من مُلا و دیندار با یک بی دین و یک زن مساوی است.
حکام باید باب اول بوستان و گلستان سعدی را بخوانند که وظیفه حاکم را بدانند و بدون رعیت یک حکومت و حاکم معنی ندارد.
وقتی اسم سیستان و بلوچستان اسم شیخ الاسلام در جلوی چشم ما می آید و بلوچستان بدون مولانا عبدالحید معنایی ندارد
حقوق همه بزرگان و اسطوره ها رعایت شود. فوتبال بدون علی دایی و کشتی بدن رسول خادم و هنر بدون هنرمندان معنا ندارد و سرافرازی و مدال بدون مدال آوران معنا ندارد، انسانهایی که مایه افتخار و اسطوره هستند امروز حقشان ضایع می شود. هر انسانی کمالی داشته باشد باید به او افتخار کرد، زمانی کشورهای عربی آرزو داشتند اسطوره ملی ما علی دایی را داشته باشند اما ما چنین افتخارات و اسطوره هایی را مفت از دست میدهیم و طرد میکنیم
افرادی در تلویزیون حرفی می زند که ادم می خندد که علی دایی اسطوره نبود توپ به سرش میخورد گل می شد پس بلانسبت زرافه میگذاشتیم در میدان توپ به سرش بخورد و گل شود مگر در قانون فیفا زدن توپ با سر گل محسوب نمی شود ما شنیدیم بازیکنی با دست توپ را بزند جریمه و اخراج می شود نه با سر، حق چنین انسان هایی که افتخار ملی هستمد ضایع می شود و این ظلم است
اگر ملت نباشد حاکم معنایی ندارد
ظلم بر مظلوم هرطور باشد می گذرد اما پرونده ظالم سنگین خواهد بود و باید پاسخگو باشد و عاقبت ظلم خود را می بیند.
حقوق دونوع است یکی حق خداوند و دوم حق مردم است که رعایت شود. تمام مخلوقات الهی حق دارند.نباید حق ملت ضایع شود و کسی که حاکم است حق رعیت را رعایت کند.
وقایع اخیر در کشور همه ما را رنج می دهند کشته شدن افراد چه مردم چه نیروهای نظامی برای ما ضایعه است، حادثه جوانرود دردناک بود در قبرستان حادثه ای رخ داد که دردناک بود برهان الیاسی شهید شد و در همانجا دفن شد و همانجا نمازجنازه داده شد پدر و مادرش در صف اول بودند گریه میکردند و اشک همه ما جاری شد و در سمیرم حادثه ای رخ داد که دل هر انسانی را به درد آورد و نمی تواند ساکت بشیند. این مصیبت را به همه تسلیت می گویم
بازداشت های فله ای در بلوچستان رنج آور بود کسانی که در ایران متولد شده اند اولین حق یک شهروند داشتن شناسنامه است بعد رعایت حقوق شهروندی. برای مردم پرونده سازی نکنید سخت گیری مقطعی است اما همیشه جواب نمیدهد. بازداشت و فشار را متوقف کنید
کسانی که دین ندارند حق زندگی دارند خداوند به همه انسانها روزی می دهد و با عقیده آنها کار ندارند همه شهروندان ایرانی چه دیندار چه بی دین حق مساوی دارند، انسانهای بی دین ودیندار و زن و مرد هیچ فرقی ندارند مگر کسانی که بی دین هستند ایرانی نیستند و سربازی نمی روند و مالیات نمی دهند؟ تمامی ادیان و مذاهب و هر عقیده دارند حق مساوی دارند. رای و حق من مُلا و دیندار با یک بی دین و یک زن مساوی است.
حکام باید باب اول بوستان و گلستان سعدی را بخوانند که وظیفه حاکم را بدانند و بدون رعیت یک حکومت و حاکم معنی ندارد.
وقتی اسم سیستان و بلوچستان اسم شیخ الاسلام در جلوی چشم ما می آید و بلوچستان بدون مولانا عبدالحید معنایی ندارد
حقوق همه بزرگان و اسطوره ها رعایت شود. فوتبال بدون علی دایی و کشتی بدن رسول خادم و هنر بدون هنرمندان معنا ندارد و سرافرازی و مدال بدون مدال آوران معنا ندارد، انسانهایی که مایه افتخار و اسطوره هستند امروز حقشان ضایع می شود. هر انسانی کمالی داشته باشد باید به او افتخار کرد، زمانی کشورهای عربی آرزو داشتند اسطوره ملی ما علی دایی را داشته باشند اما ما چنین افتخارات و اسطوره هایی را مفت از دست میدهیم و طرد میکنیم
افرادی در تلویزیون حرفی می زند که ادم می خندد که علی دایی اسطوره نبود توپ به سرش میخورد گل می شد پس بلانسبت زرافه میگذاشتیم در میدان توپ به سرش بخورد و گل شود مگر در قانون فیفا زدن توپ با سر گل محسوب نمی شود ما شنیدیم بازیکنی با دست توپ را بزند جریمه و اخراج می شود نه با سر، حق چنین انسان هایی که افتخار ملی هستمد ضایع می شود و این ظلم است
اگر ملت نباشد حاکم معنایی ندارد
📍اعلامیه شیخ فضل الله نوری درباره مشروطه
(افشاگر ماهیت خائن و خبیث مراجع تقلید شیعه):
هرکس به قانونگذاری اعتقاد داشته باشد، مرتد است، و طبق قانون
اسلام خونش حلال است، زنش مصادره میشود، و اموالش نیز همینطور
۱- ﻫﺮﮐﺲ ﺑﻪ ﻗﺎﻧﻮﻧﮕﺬﺍﺭﯼ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﻣﺮﺗﺪ ﺍﺳﺖ. ﭼﻮﻥ ﻣﺎ ﻗﺎﻧﻮﻥﺍﻟﻬﯽ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﻭﺿﻊ ﻗﺎﻧﻮﻥِ ﻧﻮ، ﺍﺑﺪﺍ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ. ﻭ ﻫﺮﮐﺲ ﻣﺮﺗﺪ ﺷﺪ، ﻃﺒﻖ ﻗﺎﻧﻮﻥﺍﺳﻼﻡ ﺧﻮﻧﺶ ﺣﻼﻝ ﺍﺳﺖ، ﺯﻧﺶ مصادره ﻣﯽﺷﻮﺩ، ﻭ ﺍﻣﻮﺍﻟﺶ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦﻃﻮﺭ.
۲- ﻋﺠﻢﻫﺎﯼ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ (یعنی ایرانیان پیش از اسلام) ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺸﺮﻭﻃﻪﺧﻮﺍﻫﺎﻥ ﻣﺪﺣﺸﺎﻥ ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ، ﺧﺒﯿﺚﺗﺮﯾﻦ ﻃﻮﺍﯾﻒ ﺑﻮﺩﻧﺪ.
«ﺁﺯﺍﺩﯼ ﻗﻠﻢ ﻭ ﻟﺴﺎﻥ ﺍﺯ ﺟﻬﺎﺕ ﮐﺜﯿﺮﻩ، ﻣﻨﺎﻓﯽ ﺑﺎ ﻗﺎﻧﻮﻥﺍﻟﻬﯽ ﺍﺳﺖ. ﺍﮔﺮ ﻧﻪ، ﺗﻮ ﺑﮕﻮ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﺍﯾﻦ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﭼﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﻠﻤﻪ ﻗﺒﯿﺤﻪ ﺭﺍ ﻧﺸﺮ ﻣﯽﺩﻫﯽ، ﻭ ﺑﻨﺎﯼ ﻗﺮﺁﻥ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﻧﺒﺎﺷﺪ. ﺍﮔﺮ ﻓﺮﺩﺍ ﯾﻬﻮﺩ ﻭ ﻧﺼﺎﺭﯼ ﻭ ﻣﺠﻮﺱ ﻭ ﺑﺎﺑﯿﻪ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﭘﺎﯼ ﻣﻨﺒﺮ ﻭ ﻣﺤﺮﺍﺏ ﻣﺎ، ﺍﻟﻘﺎﯼ ﺷﯿﻄﻨﺖ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ﻧﺸﺮ ﮐﻠﻤﻪ ﮐﻔﺮﯾﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ﺍﯾﺠﺎﺩ ﺷﺒﻬﻪ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻗﻠﻮﺏ ﺻﺎﻓﯿﻪ ﻣﻮﻣﻨﯿﻦ ﺭﺍ ﺗﻀﻠﯿﻞ ﮐﺮﺩﻧﺪ؛ ﺗﻮ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯽ ﭼﻪ ﮐﻨﯽ؟»
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﻮﺍﺩ ﺁﻥ ﺿﻼﻟﺖﻧﺎﻣﻪ (ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺍﺳﺎﺳﯽ ﻣﺸﺮﻭﻃﻪ) ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ «ﺍﻫﺎﻟﯽ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺩﻭﻟﺘﯽ ﻣﺘﺴﺎﻭﯼ ﺍﻟﺤﻘﻮﻕ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﻮﺩ»
ﻓﺪﻭﯼ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﺍﻭ ﮔﻔﺘﻢ:
«ﻓﻌﻠﯽ ﺍﻻﺳﻼﻡ ﺍﻟﺴﻼﻡ» ﻭ ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻢ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ:
«ﺣﻀﺮﺍﺕ ﺟﺎﻟﺴﯿﻦ ﺑﺪﺍﻧﯿﺪ، ﻣﻤﻠﮑﺖ ﺍﺳﻼﻣﯿﻪ ﻣﺸﺮﻭﻃﻪ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ، ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ ﻣﺤﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﺑﺎ ﺍﺳﻼﻡ ﺣﮑﻢ ﻣﺴﺎﻭﺍﺕ.
ﺍﯼ ﻣُﻠﺤﺪ، ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺩﻭﻟﺘﯽ ﻣﻄﺎﺑﻖ ﺍﺳﻼﻡ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻤﮑﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﺴﺎﻭﺍﺕ، ﻭ ﺍﮔﺮ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺍﺳﻼﻡ ﺍﺳﺖ، ﻣُﻨﺎﻓﯽ ﺍﺳﺖ ﺑﺎ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﭼﻨﺪ ﺳﻄﺮ ﻗﺒﻞ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺍﺳﻼﻡ ﺍﺳﺖ ﻗﺎﻧﻮﻧﯿﺖ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ.
ﺍﯼ ﺑﯽﺷﺮﻑ، ﺍﯼ ﺑﯽﻏﯿﺮﺕ، ﺑﺒﯿﻦ ﺻﺎﺣﺐ ﺷﺮﻉ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﻮ ﻣُﻨﺘﺤﻞ ﺑﻪ ﺍﺳﻼﻣﯽ، ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﺷﺮﻑ ﻣﻘﺮﺭ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﻭ ﺍﻣﺘﯿﺎﺯ ﺩﺍﺩﻩ ﺗﻮ ﺭﺍ، ﻭ ﺗﻮ ﺧﻮﺩﺕ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺕ ﺳﻠﺐ ﺍﻣﺘﯿﺎﺯ ﻣﯽﮐﻨﯽ ﻭ ﻣﯽﮔﻮﯾﯽ؛ ﻣﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﻣﺠﻮﺱ ﻭ ﺍﺭﻣﻨﯽ ﻭ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺑﺎﺷﻢ!»
منبع:
ﺭﺳﺎﻟﻪ ﺣﺮﻣﺖ ﻣﺸﺮﻭﻃﻪ
ﺍﺯ ﺷﯿﺦ_ﻓﻀﻞ_ﺍﻟﻠﻪ_ﻧﻮﺭﯼ
ﺻﻔﺤات ١٥١ تا ١٦٧
@mahdavifar2021
(افشاگر ماهیت خائن و خبیث مراجع تقلید شیعه):
هرکس به قانونگذاری اعتقاد داشته باشد، مرتد است، و طبق قانون
اسلام خونش حلال است، زنش مصادره میشود، و اموالش نیز همینطور
۱- ﻫﺮﮐﺲ ﺑﻪ ﻗﺎﻧﻮﻧﮕﺬﺍﺭﯼ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﻣﺮﺗﺪ ﺍﺳﺖ. ﭼﻮﻥ ﻣﺎ ﻗﺎﻧﻮﻥﺍﻟﻬﯽ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﻭﺿﻊ ﻗﺎﻧﻮﻥِ ﻧﻮ، ﺍﺑﺪﺍ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ. ﻭ ﻫﺮﮐﺲ ﻣﺮﺗﺪ ﺷﺪ، ﻃﺒﻖ ﻗﺎﻧﻮﻥﺍﺳﻼﻡ ﺧﻮﻧﺶ ﺣﻼﻝ ﺍﺳﺖ، ﺯﻧﺶ مصادره ﻣﯽﺷﻮﺩ، ﻭ ﺍﻣﻮﺍﻟﺶ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦﻃﻮﺭ.
۲- ﻋﺠﻢﻫﺎﯼ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ (یعنی ایرانیان پیش از اسلام) ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺸﺮﻭﻃﻪﺧﻮﺍﻫﺎﻥ ﻣﺪﺣﺸﺎﻥ ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ، ﺧﺒﯿﺚﺗﺮﯾﻦ ﻃﻮﺍﯾﻒ ﺑﻮﺩﻧﺪ.
«ﺁﺯﺍﺩﯼ ﻗﻠﻢ ﻭ ﻟﺴﺎﻥ ﺍﺯ ﺟﻬﺎﺕ ﮐﺜﯿﺮﻩ، ﻣﻨﺎﻓﯽ ﺑﺎ ﻗﺎﻧﻮﻥﺍﻟﻬﯽ ﺍﺳﺖ. ﺍﮔﺮ ﻧﻪ، ﺗﻮ ﺑﮕﻮ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﺍﯾﻦ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﭼﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﻠﻤﻪ ﻗﺒﯿﺤﻪ ﺭﺍ ﻧﺸﺮ ﻣﯽﺩﻫﯽ، ﻭ ﺑﻨﺎﯼ ﻗﺮﺁﻥ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﻧﺒﺎﺷﺪ. ﺍﮔﺮ ﻓﺮﺩﺍ ﯾﻬﻮﺩ ﻭ ﻧﺼﺎﺭﯼ ﻭ ﻣﺠﻮﺱ ﻭ ﺑﺎﺑﯿﻪ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﭘﺎﯼ ﻣﻨﺒﺮ ﻭ ﻣﺤﺮﺍﺏ ﻣﺎ، ﺍﻟﻘﺎﯼ ﺷﯿﻄﻨﺖ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ﻧﺸﺮ ﮐﻠﻤﻪ ﮐﻔﺮﯾﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ﺍﯾﺠﺎﺩ ﺷﺒﻬﻪ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻗﻠﻮﺏ ﺻﺎﻓﯿﻪ ﻣﻮﻣﻨﯿﻦ ﺭﺍ ﺗﻀﻠﯿﻞ ﮐﺮﺩﻧﺪ؛ ﺗﻮ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯽ ﭼﻪ ﮐﻨﯽ؟»
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﻮﺍﺩ ﺁﻥ ﺿﻼﻟﺖﻧﺎﻣﻪ (ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺍﺳﺎﺳﯽ ﻣﺸﺮﻭﻃﻪ) ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ «ﺍﻫﺎﻟﯽ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺩﻭﻟﺘﯽ ﻣﺘﺴﺎﻭﯼ ﺍﻟﺤﻘﻮﻕ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﻮﺩ»
ﻓﺪﻭﯼ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﺍﻭ ﮔﻔﺘﻢ:
«ﻓﻌﻠﯽ ﺍﻻﺳﻼﻡ ﺍﻟﺴﻼﻡ» ﻭ ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻢ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ:
«ﺣﻀﺮﺍﺕ ﺟﺎﻟﺴﯿﻦ ﺑﺪﺍﻧﯿﺪ، ﻣﻤﻠﮑﺖ ﺍﺳﻼﻣﯿﻪ ﻣﺸﺮﻭﻃﻪ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ، ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ ﻣﺤﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﺑﺎ ﺍﺳﻼﻡ ﺣﮑﻢ ﻣﺴﺎﻭﺍﺕ.
ﺍﯼ ﻣُﻠﺤﺪ، ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺩﻭﻟﺘﯽ ﻣﻄﺎﺑﻖ ﺍﺳﻼﻡ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻤﮑﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﺴﺎﻭﺍﺕ، ﻭ ﺍﮔﺮ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺍﺳﻼﻡ ﺍﺳﺖ، ﻣُﻨﺎﻓﯽ ﺍﺳﺖ ﺑﺎ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﭼﻨﺪ ﺳﻄﺮ ﻗﺒﻞ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺍﺳﻼﻡ ﺍﺳﺖ ﻗﺎﻧﻮﻧﯿﺖ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ.
ﺍﯼ ﺑﯽﺷﺮﻑ، ﺍﯼ ﺑﯽﻏﯿﺮﺕ، ﺑﺒﯿﻦ ﺻﺎﺣﺐ ﺷﺮﻉ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﻮ ﻣُﻨﺘﺤﻞ ﺑﻪ ﺍﺳﻼﻣﯽ، ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﺷﺮﻑ ﻣﻘﺮﺭ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﻭ ﺍﻣﺘﯿﺎﺯ ﺩﺍﺩﻩ ﺗﻮ ﺭﺍ، ﻭ ﺗﻮ ﺧﻮﺩﺕ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺕ ﺳﻠﺐ ﺍﻣﺘﯿﺎﺯ ﻣﯽﮐﻨﯽ ﻭ ﻣﯽﮔﻮﯾﯽ؛ ﻣﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﻣﺠﻮﺱ ﻭ ﺍﺭﻣﻨﯽ ﻭ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺑﺎﺷﻢ!»
منبع:
ﺭﺳﺎﻟﻪ ﺣﺮﻣﺖ ﻣﺸﺮﻭﻃﻪ
ﺍﺯ ﺷﯿﺦ_ﻓﻀﻞ_ﺍﻟﻠﻪ_ﻧﻮﺭﯼ
ﺻﻔﺤات ١٥١ تا ١٦٧
@mahdavifar2021
.
⁉️چرا اعدام؟ چرا اعدام جوانها!
✍رحیم قمیشی (آزاده جنگ هشت ساله)
حالم خوب نیست!
در تاریخ خوانده بودم وقتی در جنگ جمل طلحه و زبیر که بر علیه امام علی شمشیر کشیده و خون ریخته بودند، کشته میشوند، امام به جنازه یک کدامشان که میرسد از فرط ناراحتی اشک میریزد و قاتل او را که از سپاهیان خودش بوده، نفرین میکند!!
خوانده بودم علی میدانست آن دو فریب خورده و شمشیر کشیده بودند و آرزو میکرد شاید راهی برای نجاتشان بود.
خوانده بودم او هم دلش سوخته بود...
من به عنوان کسی که برای کشته شدن مرحوم عجمیان و بسیجیان، طلبهها یا ماموران انتظامی، دلش سوخته و اشک ریخته، به جوانیشان، به زندگی از دست رفتهشان، به اینکه ناخواسته وارد جریانی شدند برابر هموطنشان ایستادند...
همانطور که برای تکتک کشته شدگان فراوان مردم بیدفاع فریاد زدهام، و دلمآتش گرفته، و از اینکه حتی یک دادگاه برای قاتلان مردم بیگناه تشکیل نشده به خود پیچیدهام، شک ندارم "اعدام" وسیلهای است تنها برای کشتن انسانیت، برای کشتن ارادۀ مردم، برای بهرخ کشیدن قدرت، برای کاشتن نفرت، برای ایجاد جنگ داخلی، برای کشاندن کشور به عمق پرتگاه، برای جنگ با مردم بیدفاع
سید محمد حسینی و محمدمهدی کرمی را اعدام کردید؟ وکیل رسمی و تعیینی آنها که بود؟ دفاعیاتشان در دادگاه (نه در بازجوییهای خاص) را میتوانید پخش کنید؟
پدر و مادرشان حق داشتند در دادگاه حاضر شوند؟ تقاضاهای وکلای شریف برای دفاع از آنها پذیرفته شد؟ جزییات پروندهشان چیست؟
قبول میکنید اساتید حقوق بیطرف جزییات پرونده را بررسی کنند و به مردم گزارش بدهند؟
تا ما مطمئن شویم اعدامها جنایت نیست!
و پرسش آخر؛
چرا در این مقطع؟
چرا با این سرعت!
ترسیدید این دو جوان رعنا در زندان هم جنایت کنند! آنها که در دستتان بودند.
ترسیدید روزی مردم چوبههای دارتان را جمع کنند؟ ترسیدید فرصت برای اعدامها را از دست بدهید؟ ترسیدید دل یک قاضی با شرف به رحم آید و حکم را نقض کند؟ ترسیدید مامور اجرای حکم بگوید آخر اینها که سنی ندارند... ترسیدید خانواده مظلومِ کشته شده رضایت بدهند (که ظاهرا دادهاند)!
آخر چرا اعدام کردید؟ چرا با عجله؟
چرا تنها میخواهید خون بریزید...
چرا میخواهید حد خشم مردم را آزمایش کنید؟
چرا میخواهید کشور یک روز آرامش نبیند.
چرا دل ندارید، چرا رحم ندارید، چرا به جوانها رحم نمیکنید، چرا وجدان ندارید، چرا این همه سیاه شده قلبتان...
شنیدم پدر یکیشان دستفروش بوده
شنیدم یکشان پدر و مادر ندارد...
خدایا میبینی!
خدایا دینت را میبینی!
مگر مردم چه میخواهند...
دادگاهی عادلانه، عادی، ساده
مثل همه کشورهای دنیا
مثل همه مردم دنیا
خدایا ما نمیخواهیم به چرخه خشونت بیفتیم.
ما را میبینی!
صبحهایمان را
چوبههای دار را
اعدام چندین نفر را
برای یک خون!
میبینی چقدر ما بدبخت شدهایم
میبینی ما صدایمان به هیچجا نمیرسد
آه ما را میشنوی...
چرا عرش تو تکان نمیخورد!
چرا گریههای ما تمام نمیشود؟
چرا حسرت ما برای داشتن روزهایی خوش
باید به دلمان بماند...
لعنت بر قوم ظالمین
لعنت بر او که گفت اعدام کنید
و گفت زودتر اعدام کنید
و گفت بیشتر اعدام کنید
لعنت بر او که گفت راه حل کشتن است...
@tahlilvarasad
@mahdavifar2021
⁉️چرا اعدام؟ چرا اعدام جوانها!
✍رحیم قمیشی (آزاده جنگ هشت ساله)
حالم خوب نیست!
در تاریخ خوانده بودم وقتی در جنگ جمل طلحه و زبیر که بر علیه امام علی شمشیر کشیده و خون ریخته بودند، کشته میشوند، امام به جنازه یک کدامشان که میرسد از فرط ناراحتی اشک میریزد و قاتل او را که از سپاهیان خودش بوده، نفرین میکند!!
خوانده بودم علی میدانست آن دو فریب خورده و شمشیر کشیده بودند و آرزو میکرد شاید راهی برای نجاتشان بود.
خوانده بودم او هم دلش سوخته بود...
من به عنوان کسی که برای کشته شدن مرحوم عجمیان و بسیجیان، طلبهها یا ماموران انتظامی، دلش سوخته و اشک ریخته، به جوانیشان، به زندگی از دست رفتهشان، به اینکه ناخواسته وارد جریانی شدند برابر هموطنشان ایستادند...
همانطور که برای تکتک کشته شدگان فراوان مردم بیدفاع فریاد زدهام، و دلمآتش گرفته، و از اینکه حتی یک دادگاه برای قاتلان مردم بیگناه تشکیل نشده به خود پیچیدهام، شک ندارم "اعدام" وسیلهای است تنها برای کشتن انسانیت، برای کشتن ارادۀ مردم، برای بهرخ کشیدن قدرت، برای کاشتن نفرت، برای ایجاد جنگ داخلی، برای کشاندن کشور به عمق پرتگاه، برای جنگ با مردم بیدفاع
سید محمد حسینی و محمدمهدی کرمی را اعدام کردید؟ وکیل رسمی و تعیینی آنها که بود؟ دفاعیاتشان در دادگاه (نه در بازجوییهای خاص) را میتوانید پخش کنید؟
پدر و مادرشان حق داشتند در دادگاه حاضر شوند؟ تقاضاهای وکلای شریف برای دفاع از آنها پذیرفته شد؟ جزییات پروندهشان چیست؟
قبول میکنید اساتید حقوق بیطرف جزییات پرونده را بررسی کنند و به مردم گزارش بدهند؟
تا ما مطمئن شویم اعدامها جنایت نیست!
و پرسش آخر؛
چرا در این مقطع؟
چرا با این سرعت!
ترسیدید این دو جوان رعنا در زندان هم جنایت کنند! آنها که در دستتان بودند.
ترسیدید روزی مردم چوبههای دارتان را جمع کنند؟ ترسیدید فرصت برای اعدامها را از دست بدهید؟ ترسیدید دل یک قاضی با شرف به رحم آید و حکم را نقض کند؟ ترسیدید مامور اجرای حکم بگوید آخر اینها که سنی ندارند... ترسیدید خانواده مظلومِ کشته شده رضایت بدهند (که ظاهرا دادهاند)!
آخر چرا اعدام کردید؟ چرا با عجله؟
چرا تنها میخواهید خون بریزید...
چرا میخواهید حد خشم مردم را آزمایش کنید؟
چرا میخواهید کشور یک روز آرامش نبیند.
چرا دل ندارید، چرا رحم ندارید، چرا به جوانها رحم نمیکنید، چرا وجدان ندارید، چرا این همه سیاه شده قلبتان...
شنیدم پدر یکیشان دستفروش بوده
شنیدم یکشان پدر و مادر ندارد...
خدایا میبینی!
خدایا دینت را میبینی!
مگر مردم چه میخواهند...
دادگاهی عادلانه، عادی، ساده
مثل همه کشورهای دنیا
مثل همه مردم دنیا
خدایا ما نمیخواهیم به چرخه خشونت بیفتیم.
ما را میبینی!
صبحهایمان را
چوبههای دار را
اعدام چندین نفر را
برای یک خون!
میبینی چقدر ما بدبخت شدهایم
میبینی ما صدایمان به هیچجا نمیرسد
آه ما را میشنوی...
چرا عرش تو تکان نمیخورد!
چرا گریههای ما تمام نمیشود؟
چرا حسرت ما برای داشتن روزهایی خوش
باید به دلمان بماند...
لعنت بر قوم ظالمین
لعنت بر او که گفت اعدام کنید
و گفت زودتر اعدام کنید
و گفت بیشتر اعدام کنید
لعنت بر او که گفت راه حل کشتن است...
@tahlilvarasad
@mahdavifar2021
باز نشر پیام میرحسین موسوی از حصر
چوبههای دار جنبش مردم را متوقف نخواهد کرد
•اینگونه حکمرانی به کشتار و ویرانی و از دست دادن همهی سرمایه ملی میانجامد و لاجرم مردم نیز در مقابل آن یکپارچه مقاومت خواهند کرد
▫️بسم الله الرحمن الرحیم
به اینگونه اعدامهای پشت پرده و سیاستزده خاتمه دهید. حقوق ملت را پاس بدارید و تلاش برای خوارکردن شهروندان و جوانان را متوقف کنید. وظیفهی شما حفظ جان آحاد ملت بود نه گرفتن جان شهروندان. مطمئن باشید با این روشهای ظالمانه و خونآلود، طول عمر حکومت شما تضمین نخواهد شد.
نه تیربارها و مسلسلها و نه چوبههای دار، جنبش مردم برای آزادی و حاکمیت بر سرنوشت خویش را متوقف نخواهد کرد. انقلاب ۵۷ برای خالی کردن زندانها بود و نه پر کردن و آتش زدن آنها. برای استقلال کشور از یوغ ابرقدرتها بود، نه قبول این یکی و طرد آن دیگری. برای وحدت بود و نه تفرقهی خانمانسوز بین خودی و ناخودی. و برای حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش بود نه تضمین حاکمیت ظالمانهی یک عدهی معدود بر مردم.
اینگونه حکمرانی به کشتار و ویرانی و از دست دادن همه سرمایه ملی میانجامد و لاجرم مردم نیز در مقابل آن یکپارچه مقاومت خواهند کرد.
میرحسین موسوی
۱۷ آذرماه ۱۴۰۱
چوبههای دار جنبش مردم را متوقف نخواهد کرد
•اینگونه حکمرانی به کشتار و ویرانی و از دست دادن همهی سرمایه ملی میانجامد و لاجرم مردم نیز در مقابل آن یکپارچه مقاومت خواهند کرد
▫️بسم الله الرحمن الرحیم
به اینگونه اعدامهای پشت پرده و سیاستزده خاتمه دهید. حقوق ملت را پاس بدارید و تلاش برای خوارکردن شهروندان و جوانان را متوقف کنید. وظیفهی شما حفظ جان آحاد ملت بود نه گرفتن جان شهروندان. مطمئن باشید با این روشهای ظالمانه و خونآلود، طول عمر حکومت شما تضمین نخواهد شد.
نه تیربارها و مسلسلها و نه چوبههای دار، جنبش مردم برای آزادی و حاکمیت بر سرنوشت خویش را متوقف نخواهد کرد. انقلاب ۵۷ برای خالی کردن زندانها بود و نه پر کردن و آتش زدن آنها. برای استقلال کشور از یوغ ابرقدرتها بود، نه قبول این یکی و طرد آن دیگری. برای وحدت بود و نه تفرقهی خانمانسوز بین خودی و ناخودی. و برای حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش بود نه تضمین حاکمیت ظالمانهی یک عدهی معدود بر مردم.
اینگونه حکمرانی به کشتار و ویرانی و از دست دادن همه سرمایه ملی میانجامد و لاجرم مردم نیز در مقابل آن یکپارچه مقاومت خواهند کرد.
میرحسین موسوی
۱۷ آذرماه ۱۴۰۱
🔴 برخورد با علی دایی ها و میلیاردها دلار سرمایه ای که از ایران پرید!
با کلی کیف و حال، و غرور و سرمستی، زن و بچه ی علی دایی را از هواپیمای توی هوا پیاده کردید، مغازه هایش را هم پلمب کردید ولی میلیاردها دلار سرمایه بخش خصوصی را از ایران پرواز دادید!!
می پرسید چطور؟ فهمش برای شما سخت است چون از اقتصاد چیزی سر در نمی آورید ولی من به شما می گویم چه اتفاقی را رقم زده اید:
از چند هفته پیش که ناباورانه خواندم مغازه های علی دایی را – و بسیار مغازه های دیگر – را بسته اید، یا به عبارت دقیق تر پلمب کرده اید و نگذاشتید دوباره باز کنند، من عمیقا به فکر فرو رفته ام. وقتی به اقتضای محل کارم، از جلوی نشر چشمه ی پل کریمخان رد شدم و دیدم آن هم پلمب شده و یک برادر محترمی هم با اسپری روی شیشه و دیوار به استهزا و تمسخر نوشته که «دفعه دیگه وسط ماه انبارگردانی نکنید»، یاد فرمایش آن برادر محترم دیگر افتادم که از سر توانمندی و قدرت، و البته به استهزا و تمسخر فرمودند «بستن مغازه های تان با خودتان است؛ ولی باز کردنش با ماست». خوب، پیام کاملا روشن است و هر کسی هم که مثل من اندک بهره ای از یک هوش متوسط و معمولی دارد پیام شفاف و روشن شما را کاملا می فهمد: دارید می فرمایید «اینجا کلّش واس ماست».
من، و هزاران مدیرعامل و مالک شرکت های خصوصی یک نتیجه گیری خیلی ساده می کنیم: اگر شما اراده کنید، به چشم بر هم زدنی تمام اموال من را می توانید در اختیار بگیرید، شرکت یا فروشگاه من را پلمب کنید و حتی زن و بچه ی من را از هواپیما پیاده کنید. به حکم دادگاه و محاکمه هم نیاز ندارید، یا اگر هم دارید به چشم بر هم زدنی آن هم فراهم خواهد شد. ما حتی حق نداریم فروشگاه یا شرکت خود را در وقت نامناسب (که آن را هم شما تشخیص می دهید) تعطیل کنیم چون دیگر باز کردنش با ما نخواهد بود. کلا مالکیت ما بر اموال مان عاریتی و موقت است و به میل و اراده ی شما بستگی دارد و هر لحظه می تواند متوقف یا حتی توقیف شود.
شما من را نمی شناسید، چون یک آدم معمولی هستم با چند صد نفر پرسنل که در کارخانه و دفتر شرکتم کار می کنند، نه فعالیتی در اینستاگرام داشته ام و نه در – به قول شما – اغتشاشات و آشوب های خیابانی شرکت کرده ام و نه حتی از پنجره خانه ام چیزی فریاد کرده ام. ولی من، و بسیاری از کسان دیگری مثل من -داریم خیلی جدی و بی صدا و آرام کارخانه هایمان را جمع می کنیم، اموال شرکت ها را می فروشیم و بدون این که برای شما کوچک ترین مزاحمتی ایجاد کنیم داریم کشور مقصدمان را انتخاب می کنیم که اموال مان را آنجا ببریم و سرمایه گذاری کنیم. مدیران و سرمایه گذاران با هم مشورت می کنند و خود را به تصمیم نهایی نزدیک می کنند. این یک تصمیم فردی نیست، این یک موج عظیم است. در همین دو هفته بیشتر از ده مدیرعامل با من تماس گرفته اند که با همدیگر مشورت کنیم و کشور مقصد را بهتر و دقیق تر انتخاب کنیم.
من و هزاران مدیرعامل و مالک و هیات مدیره شرکت های خصوصی که شبیه من هستند رفتار شما را با علی دایی دیدیم و پیام شفاف شما را شنیدیم: «اینجا کلّش واسه شماست»!
با کلی کیف و حال، و غرور و سرمستی، زن و بچه ی علی دایی را از هواپیمای توی هوا پیاده کردید، مغازه هایش را هم پلمب کردید ولی میلیاردها دلار سرمایه بخش خصوصی را از ایران پرواز دادید!!
می پرسید چطور؟ فهمش برای شما سخت است چون از اقتصاد چیزی سر در نمی آورید ولی من به شما می گویم چه اتفاقی را رقم زده اید:
از چند هفته پیش که ناباورانه خواندم مغازه های علی دایی را – و بسیار مغازه های دیگر – را بسته اید، یا به عبارت دقیق تر پلمب کرده اید و نگذاشتید دوباره باز کنند، من عمیقا به فکر فرو رفته ام. وقتی به اقتضای محل کارم، از جلوی نشر چشمه ی پل کریمخان رد شدم و دیدم آن هم پلمب شده و یک برادر محترمی هم با اسپری روی شیشه و دیوار به استهزا و تمسخر نوشته که «دفعه دیگه وسط ماه انبارگردانی نکنید»، یاد فرمایش آن برادر محترم دیگر افتادم که از سر توانمندی و قدرت، و البته به استهزا و تمسخر فرمودند «بستن مغازه های تان با خودتان است؛ ولی باز کردنش با ماست». خوب، پیام کاملا روشن است و هر کسی هم که مثل من اندک بهره ای از یک هوش متوسط و معمولی دارد پیام شفاف و روشن شما را کاملا می فهمد: دارید می فرمایید «اینجا کلّش واس ماست».
من، و هزاران مدیرعامل و مالک شرکت های خصوصی یک نتیجه گیری خیلی ساده می کنیم: اگر شما اراده کنید، به چشم بر هم زدنی تمام اموال من را می توانید در اختیار بگیرید، شرکت یا فروشگاه من را پلمب کنید و حتی زن و بچه ی من را از هواپیما پیاده کنید. به حکم دادگاه و محاکمه هم نیاز ندارید، یا اگر هم دارید به چشم بر هم زدنی آن هم فراهم خواهد شد. ما حتی حق نداریم فروشگاه یا شرکت خود را در وقت نامناسب (که آن را هم شما تشخیص می دهید) تعطیل کنیم چون دیگر باز کردنش با ما نخواهد بود. کلا مالکیت ما بر اموال مان عاریتی و موقت است و به میل و اراده ی شما بستگی دارد و هر لحظه می تواند متوقف یا حتی توقیف شود.
شما من را نمی شناسید، چون یک آدم معمولی هستم با چند صد نفر پرسنل که در کارخانه و دفتر شرکتم کار می کنند، نه فعالیتی در اینستاگرام داشته ام و نه در – به قول شما – اغتشاشات و آشوب های خیابانی شرکت کرده ام و نه حتی از پنجره خانه ام چیزی فریاد کرده ام. ولی من، و بسیاری از کسان دیگری مثل من -داریم خیلی جدی و بی صدا و آرام کارخانه هایمان را جمع می کنیم، اموال شرکت ها را می فروشیم و بدون این که برای شما کوچک ترین مزاحمتی ایجاد کنیم داریم کشور مقصدمان را انتخاب می کنیم که اموال مان را آنجا ببریم و سرمایه گذاری کنیم. مدیران و سرمایه گذاران با هم مشورت می کنند و خود را به تصمیم نهایی نزدیک می کنند. این یک تصمیم فردی نیست، این یک موج عظیم است. در همین دو هفته بیشتر از ده مدیرعامل با من تماس گرفته اند که با همدیگر مشورت کنیم و کشور مقصد را بهتر و دقیق تر انتخاب کنیم.
من و هزاران مدیرعامل و مالک و هیات مدیره شرکت های خصوصی که شبیه من هستند رفتار شما را با علی دایی دیدیم و پیام شفاف شما را شنیدیم: «اینجا کلّش واسه شماست»!
🔺 من خطا کردم، معذرت میخواهم
✍🏻دکتر سرگلزایی
چندوقت پیش سهیل از من پرسید:
"شما واقعا اون زمان نمیدونستین این اتفاقها داره میافته؟!"
ما واقعا نمیدانستیم!
ما دنیای کوچک و بستهای داشتیم.
سوم دبستان بودم که انقلاب شد. جدا از این که اسم دبستانم از پهلوی به خمینی تغییر کرد، ملموسترین تجلی تغییر رژیم برای من در شهر کوچک قاین، تغییر در محتوای تلویزیون سیاه و سفیدمان بود. ما تلویزیونی داشتیم که روزی ۳تا۴ساعت برنامه داشت، یک ساعتش اخباری که حکومت به خوردمان میداد و بقیهاش هم پروپاگاندا بود، حتی برنامهی کودک. شاید از معدود استثناءهای تلویزیون که از تبلیغات حکومتی مصون ماند برنامه "راز بقاء" بود!
ما به قصد بیخبرنبودن از دنیا، مشترک روزنامه خراسان بودیم که اخبار کشور و استان خراسان را داشت، به روایت مقامات رسمی و صفحه حوادث و صفحه ترحیم و تسلیت و یک جدول کلمات متقاطع که پرکردن آن سرگرمی مشترک من و پدرم بود!
ما ساعتها در مدرسه، در مراسم صبحگاهی، مراسم دهه فجر، مراسم محرم و صفر، در اردوهای مدرسه، سر کلاسهای دینی، عربی، تاریخ، ادبیات و حتی علوم(!) از معلمانمان همان حرفهای صداوسیمای حکومت را میشنیدیم!
بهعنوان جایزه شاگرد اولشدن، به اردوهای امور تربیتی فرستاده میشدیم که یک هفته شبانه روز [درباره] اسلام و امام و انقلاب اسلامی در گوش ما صحبت میکردند!
کتابخانه مدرسه ما پر از کتابهای مذهبی بود و نیز قفسهی کتاب در خانهی ما!
در خانه ما طبق روال هفتگی یا ماهیانه، دوره قرآن و روضه امامحسین و افطاری برگزار میشد و پدر من از پیش از انقلاب ۵۷، مشترک مجله مکتب اسلام ناصر مکارم بود.
از نوجوانی تصمیم گرفتم دینم را با تحقیق انتخاب کنم. کلی کتاب [درباره] ادیان و مذاهب تهیه کردم و خواندم و گمان کردم که محققانه اسلام و تشیع را انتخاب کردهام و دینم فقط میراث نیاکانم نیست، بیخبر از این که [همه] کتابهای [درباره] ادیان که در دسترس من بودند توسط مسلمانان متعصب نوشته شده بودند. بنابراین این روزها وقتی میشنوم که برخی دختران متدین میگویند من خودم حجاب را "انتخاب" کردهام، به آنچه آنان "انتخاب" میدانند پوزخند میزنم.
نسل ما اینترنت و ماهواره نداشت.
من تا سال ۲۰۰۰ اینترنت را نمیشناختم و تا سال ۲۰۰۲ [دو سال بعد از گرفتن بورد تخصصی روانپزشکی!] عملا با اینترنت کار نکردم. تا ۳۰سالگی سفر خارج از کشور نداشتم(!) تا زمان اصلاحات که روزنامههای جامعه و شرق و توس و نشاط در آمدند و سپس یکی یکی تعطیل شدند، من فقط "یک روایت" از جامعهام داشتم! تا وقتی وزارت اطلاعات دولت خاتمی بیانیه داد و قتلهای زنجیرهای را به گردن گرفت. من اصلا خبردار نشده بودم که حکومتیها به شکل سیستماتیزه، نویسندهها و دگراندیشان را به قتل رساندهاند!
ما از سال ۱۳۸۸ صاحب ماهواره شدیم و تازه آنموقع، از فاجعه اعدامهای دهه شصت با خبر شدیم!
ما از دبستان فکر میکردیم باید شبانهروز درس بخوانیم تا شاگرد اول بشویم و نمره انضباط بیست بیاوریم تا پدرمادرمان به ما افتخار کنند. بعد هم بهعنوان یک پزشک باسواد ایثارگر به مردم خدمت کنیم. این همه دنیای من بود.
[همه] عصیان و ساختارشکنی نوجوانی من این بود که فکر میکردم اینها کافی نیستند، من باید مثل یاران امام حسین شهید بشوم!
مشکل اینجا بود که اولا فرق اسطوره و تاریخ را نمیدانستم و ثانیا گمان میکردم بازی جنگ نفتی خاورمیانه، صحنه کربلاست و اکنون یوم عاشوراست؛ بنابراین در نوجوانی به جبهه رفتم و دعا میکردم که "توفیق شهادت" نصیبم شود!
تصور این که ما چقدر دنیای کوچک و بستهای داشتیم برای بچههای من سخت است!
من حتی از گوش کردن به موسیقی سنتی هم احساس گناه میکردم و فقط قرآن و نوحه گوش میکردم. ما راه سختی را طی کردیم برای فهمیدن حداقلهایی از زندگی و بار سنگینی را بهدوش کشیدیم برای این که فرزندانمان را در زندان عقاید و عادتهای نیاکانمان اسیر نکنیم.
تفکر نقاد، تفکر علمی، کار گروهی و خلاقیت را نه در خانواده یادمان میدادند، نه در مدرسه، نه در تلویزیون، نه حتی در دانشگاه! ما با آزمون و خطا یاد میگرفتیم، همهچيز را! فکرش را بکنید که در هفتسال دانشکده پزشکی کمترین چیزی [درباره] سکس به ما یاد ندادند و من از دیدن رویای جنسی در خواب، احساس گناه و شرم میکردم و در بیستسالگی ازدواج کردم با این هدف که در محیط مختلط دانشگاه به گناه نیفتم! وقتی هم که من عضو هیأت علمی گروه روانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی مشهد شدم اختلالات جنسی به دانشجویان پزشکی تدریس نمیشد!
اما همه اینها دلیل نمیشود که نگویم "من چنددهه از زندگیام غلط کردم". من از هرکس که در آن دوره از زندگیام تحت تأثیر آن باورها با او تعامل داشتهام معذرت میخواهم و بسیار متأسفم از اینکه آن نظام فکری بسته را به کسانی انتقال دادهام.
✍🏻دکتر سرگلزایی
چندوقت پیش سهیل از من پرسید:
"شما واقعا اون زمان نمیدونستین این اتفاقها داره میافته؟!"
ما واقعا نمیدانستیم!
ما دنیای کوچک و بستهای داشتیم.
سوم دبستان بودم که انقلاب شد. جدا از این که اسم دبستانم از پهلوی به خمینی تغییر کرد، ملموسترین تجلی تغییر رژیم برای من در شهر کوچک قاین، تغییر در محتوای تلویزیون سیاه و سفیدمان بود. ما تلویزیونی داشتیم که روزی ۳تا۴ساعت برنامه داشت، یک ساعتش اخباری که حکومت به خوردمان میداد و بقیهاش هم پروپاگاندا بود، حتی برنامهی کودک. شاید از معدود استثناءهای تلویزیون که از تبلیغات حکومتی مصون ماند برنامه "راز بقاء" بود!
ما به قصد بیخبرنبودن از دنیا، مشترک روزنامه خراسان بودیم که اخبار کشور و استان خراسان را داشت، به روایت مقامات رسمی و صفحه حوادث و صفحه ترحیم و تسلیت و یک جدول کلمات متقاطع که پرکردن آن سرگرمی مشترک من و پدرم بود!
ما ساعتها در مدرسه، در مراسم صبحگاهی، مراسم دهه فجر، مراسم محرم و صفر، در اردوهای مدرسه، سر کلاسهای دینی، عربی، تاریخ، ادبیات و حتی علوم(!) از معلمانمان همان حرفهای صداوسیمای حکومت را میشنیدیم!
بهعنوان جایزه شاگرد اولشدن، به اردوهای امور تربیتی فرستاده میشدیم که یک هفته شبانه روز [درباره] اسلام و امام و انقلاب اسلامی در گوش ما صحبت میکردند!
کتابخانه مدرسه ما پر از کتابهای مذهبی بود و نیز قفسهی کتاب در خانهی ما!
در خانه ما طبق روال هفتگی یا ماهیانه، دوره قرآن و روضه امامحسین و افطاری برگزار میشد و پدر من از پیش از انقلاب ۵۷، مشترک مجله مکتب اسلام ناصر مکارم بود.
از نوجوانی تصمیم گرفتم دینم را با تحقیق انتخاب کنم. کلی کتاب [درباره] ادیان و مذاهب تهیه کردم و خواندم و گمان کردم که محققانه اسلام و تشیع را انتخاب کردهام و دینم فقط میراث نیاکانم نیست، بیخبر از این که [همه] کتابهای [درباره] ادیان که در دسترس من بودند توسط مسلمانان متعصب نوشته شده بودند. بنابراین این روزها وقتی میشنوم که برخی دختران متدین میگویند من خودم حجاب را "انتخاب" کردهام، به آنچه آنان "انتخاب" میدانند پوزخند میزنم.
نسل ما اینترنت و ماهواره نداشت.
من تا سال ۲۰۰۰ اینترنت را نمیشناختم و تا سال ۲۰۰۲ [دو سال بعد از گرفتن بورد تخصصی روانپزشکی!] عملا با اینترنت کار نکردم. تا ۳۰سالگی سفر خارج از کشور نداشتم(!) تا زمان اصلاحات که روزنامههای جامعه و شرق و توس و نشاط در آمدند و سپس یکی یکی تعطیل شدند، من فقط "یک روایت" از جامعهام داشتم! تا وقتی وزارت اطلاعات دولت خاتمی بیانیه داد و قتلهای زنجیرهای را به گردن گرفت. من اصلا خبردار نشده بودم که حکومتیها به شکل سیستماتیزه، نویسندهها و دگراندیشان را به قتل رساندهاند!
ما از سال ۱۳۸۸ صاحب ماهواره شدیم و تازه آنموقع، از فاجعه اعدامهای دهه شصت با خبر شدیم!
ما از دبستان فکر میکردیم باید شبانهروز درس بخوانیم تا شاگرد اول بشویم و نمره انضباط بیست بیاوریم تا پدرمادرمان به ما افتخار کنند. بعد هم بهعنوان یک پزشک باسواد ایثارگر به مردم خدمت کنیم. این همه دنیای من بود.
[همه] عصیان و ساختارشکنی نوجوانی من این بود که فکر میکردم اینها کافی نیستند، من باید مثل یاران امام حسین شهید بشوم!
مشکل اینجا بود که اولا فرق اسطوره و تاریخ را نمیدانستم و ثانیا گمان میکردم بازی جنگ نفتی خاورمیانه، صحنه کربلاست و اکنون یوم عاشوراست؛ بنابراین در نوجوانی به جبهه رفتم و دعا میکردم که "توفیق شهادت" نصیبم شود!
تصور این که ما چقدر دنیای کوچک و بستهای داشتیم برای بچههای من سخت است!
من حتی از گوش کردن به موسیقی سنتی هم احساس گناه میکردم و فقط قرآن و نوحه گوش میکردم. ما راه سختی را طی کردیم برای فهمیدن حداقلهایی از زندگی و بار سنگینی را بهدوش کشیدیم برای این که فرزندانمان را در زندان عقاید و عادتهای نیاکانمان اسیر نکنیم.
تفکر نقاد، تفکر علمی، کار گروهی و خلاقیت را نه در خانواده یادمان میدادند، نه در مدرسه، نه در تلویزیون، نه حتی در دانشگاه! ما با آزمون و خطا یاد میگرفتیم، همهچيز را! فکرش را بکنید که در هفتسال دانشکده پزشکی کمترین چیزی [درباره] سکس به ما یاد ندادند و من از دیدن رویای جنسی در خواب، احساس گناه و شرم میکردم و در بیستسالگی ازدواج کردم با این هدف که در محیط مختلط دانشگاه به گناه نیفتم! وقتی هم که من عضو هیأت علمی گروه روانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی مشهد شدم اختلالات جنسی به دانشجویان پزشکی تدریس نمیشد!
اما همه اینها دلیل نمیشود که نگویم "من چنددهه از زندگیام غلط کردم". من از هرکس که در آن دوره از زندگیام تحت تأثیر آن باورها با او تعامل داشتهام معذرت میخواهم و بسیار متأسفم از اینکه آن نظام فکری بسته را به کسانی انتقال دادهام.
01
@bankema کانال بایگانی
@bankema کانال بایگانی
02
@bankema کانال بایگانی
@bankema کانال بایگانی
03
@bankema کانال بایگانی
@bankema کانال بایگانی
04
@bankema کانال بایگانی
@bankema کانال بایگانی
05
@bankema کانال بایگانی
@bankema کانال بایگانی
06
@bankema کانال بایگانی
@bankema کانال بایگانی
07
@bankema کانال بایگانی
@bankema کانال بایگانی
08
@bankema کانال بایگانی
@bankema کانال بایگانی
👆👆👆
سلام آقای مهدویفر نازنین، اگر صلاح دونستید ممنون میشم این فایلها که گفتگوی شاهپور بختیار در دهه ۶۰ هست را در کانال به اشتراک بگذارید.
این روزها به شدت در حال مطالعه تاریخ معاصر هستم، امیدوارم اگر ائتلافی انجام میشه در آن ترکیبی از افرادی چون دکترمصدق، دکتر بختیار و دکتر فاطمی نیز باشد.
گاهی فکر میکنم مردم اون زمان چه فکری کردند که به این آزاد اندیشانِ آگاه و وطندوست، خیانت و با عمامه خمینی خود را خفه کردند.
سلام آقای مهدویفر نازنین، اگر صلاح دونستید ممنون میشم این فایلها که گفتگوی شاهپور بختیار در دهه ۶۰ هست را در کانال به اشتراک بگذارید.
این روزها به شدت در حال مطالعه تاریخ معاصر هستم، امیدوارم اگر ائتلافی انجام میشه در آن ترکیبی از افرادی چون دکترمصدق، دکتر بختیار و دکتر فاطمی نیز باشد.
گاهی فکر میکنم مردم اون زمان چه فکری کردند که به این آزاد اندیشانِ آگاه و وطندوست، خیانت و با عمامه خمینی خود را خفه کردند.