Forwarded from ربات حذف ✂️
#افشاء_سند( قسمت دوم )
✅در بخشی از این سند که گزارش و تحلیل فنی برآورد قدرت انفجار های هسته ای زیر زمینی #پروژه_میدان در طرح فراسازمانی آماد است، اطلاعات و مطالب مهم و تکاندهنده ای وجود دارد
🔺در این بخش از مقدمه گزارش ضمن ذکر موقعیت جغرافیایی دقیق چاه های انفجاری جزییات انفجارها ذکر شده است.
🔺در این گزارش اولین انفجار در چاه شماره یک با مقدار نیم تن TNT، دومین انفجار در چاه شماره ۳ با مقدار ۴/۶۲ تن TNT و در سومین انفجار در چاه شماره ۳ با ۲/۱۵ تن TNTصورت پذیرفت.
🔺در ادامه گزارش صراحتا قید شده که در گزارش لرزه نگاری پس از انفجارها، دومین انفجار توسط ایشتگاههای لرزه نگاری اصفهان، مازندران، سمنان و تهران ثبت و حس شده است!
🔺در همان روز مردم شاهین شهر و دولت آباد، برخوار و میمه اصفهان زلزله را حس کردند! در تهران نیز زلزله مشابه خفیفی حس شد!
🚨اینگزارش سند محکمی است دال بر دست داشتن حکومت در ایجاد زلزله های حاصل از انفجارهای هسته ای زیر زمینی طرح آماد!
✅در بخشی از این سند که گزارش و تحلیل فنی برآورد قدرت انفجار های هسته ای زیر زمینی #پروژه_میدان در طرح فراسازمانی آماد است، اطلاعات و مطالب مهم و تکاندهنده ای وجود دارد
🔺در این بخش از مقدمه گزارش ضمن ذکر موقعیت جغرافیایی دقیق چاه های انفجاری جزییات انفجارها ذکر شده است.
🔺در این گزارش اولین انفجار در چاه شماره یک با مقدار نیم تن TNT، دومین انفجار در چاه شماره ۳ با مقدار ۴/۶۲ تن TNT و در سومین انفجار در چاه شماره ۳ با ۲/۱۵ تن TNTصورت پذیرفت.
🔺در ادامه گزارش صراحتا قید شده که در گزارش لرزه نگاری پس از انفجارها، دومین انفجار توسط ایشتگاههای لرزه نگاری اصفهان، مازندران، سمنان و تهران ثبت و حس شده است!
🔺در همان روز مردم شاهین شهر و دولت آباد، برخوار و میمه اصفهان زلزله را حس کردند! در تهران نیز زلزله مشابه خفیفی حس شد!
🚨اینگزارش سند محکمی است دال بر دست داشتن حکومت در ایجاد زلزله های حاصل از انفجارهای هسته ای زیر زمینی طرح آماد!
Forwarded from ربات حذف ✂️
✅این چهره دکتر #عبدالرحیم_جواهریان استاد ژئوفیزیک و لرزه نگاری دانشگاه صنعتی امیرکبیر است.
🔺هرچند او خبر از هسته ای بودن آزمایشها نداشت اما او اطلاعات مهمی درباره جزییات اینانفجارها داشت و دارد که میتواند سند محکمی دال بر جنایات رهبر جمهوری اسلامی برای رسیدن به جاه طلبی های هسته ای اش باشد
🔺زلزله هایی که حاصل تست های کپسولهای آزمایشی هسته ای بود و جان هزاران ایرانی را گرفت، آرزوهای هزاران ایرانی را نابود کرد و خانواده های بیشماری را عزادار کرد...
🔺هرچند او خبر از هسته ای بودن آزمایشها نداشت اما او اطلاعات مهمی درباره جزییات اینانفجارها داشت و دارد که میتواند سند محکمی دال بر جنایات رهبر جمهوری اسلامی برای رسیدن به جاه طلبی های هسته ای اش باشد
🔺زلزله هایی که حاصل تست های کپسولهای آزمایشی هسته ای بود و جان هزاران ایرانی را گرفت، آرزوهای هزاران ایرانی را نابود کرد و خانواده های بیشماری را عزادار کرد...
Forwarded from ربات حذف ✂️
وی در بهمنِ سال ۱۳۸۸ نیز بیان داشت: «ما اعتقاد به بمب اتم نداریم، به سلاح اتمی نداریم؛ دنبالش هم نخواهیم رفت. بر طبق مبانی اعتقادی ما، مبانی دینی ما، به کار بردن اینگونه وسائل کشتار جمعی اصلاً ممنوع است، حرام است؛ این، ضایع کردن حرث و نسل است که قرآن آن را ممنوع کرده؛ ما دنبال این نمیرویم…»
علی جمال امیدی:
پوتین کیست و چه کرد؟*
پوتین برای حفظ منافع کشورش و بازگرداندن این کشور از هم فروپاشیده به قدرت گذشته و پایان بخشیدن به هرج و مرج، تلاشهای فراوان کرد و بی تردید نام او در ردیف یکی از رهبران بزرگ و خدمتگزار روسیه ثبت خواهد شد.
پوتین ورزشکار، با سواد، روشنفکر و سیاستمداری کم نظیر است.
من روسیهی پیش از فروپاشی و پس از فروپاشی را دیدهام و میدانم که پوتین چه خدمات شگرفی برای مجد و عظمت روسیه انجام داده. او تمامی فرصتهایی که میتوانست ایران را در منطقه قدرتمند و باثبات و ثروتمند نماید، از بین برد.
از ضعف مسئولان و توهمات و خودبزرگ بینیهای ایشان، بهرههای وافری برد.
او با ایجاد انحراف در افکار سیاسی دولتمردان جمهوری اسلامی، آنان را به بیراهه هدایت کرد و اجازه نداد ملت ایران از فرصتهای پیش آمده برای آبادی و رفاه و آسایش خود بهره ببرد.
او از جمهوری اسلامی به عنوان ابزاری علیه آمریکا و غرب استفاده کرد و در تمامی تعاملات سیاسی از برگ ایران برای منافع ملی کشور خود استفاده کرد.
پوتین هیچگونه امتیازی و خدمتی به ایران و ایرانی نکرد و تنها از منویات و خواستههای پوچ و تو خالی کوتولههای احمق سیاسی در ایران حمایت کرد تا هر قدر میتوانند فریاد 'مرگ بر آمریکا' بزنند.
او با اسراییل که به زعم جمهوری اسلامی، دشمنی خیالی نامیده میشد، بهترین روابط سیاسی را برقرار کرد و با ایجاد توازن قوا در سوریه به دریای مدیترانه راه یافت.
وی با یک دست به اسرائیل اجازه داد که پایگاههای جمهوری اسلامی را ویران و نیروهای ایرانی را قتل عام کند و با دست دیگر به رهبر ایران قرآن اهدا مینمود و ابراز دوستی میکرد و از ایدئولوژی اسلامی آنان در فتح جهان دفاع میکرد، در حالی که مسلمانان کشور خود را در چچن قتل عام و سرکوب و نابود مینمود.
پوتین با وعدههای پوشالی سهم 50 درصدی دریای مازندران را از تصرف ایران خارج و به ایرانیان تبسم تحویل میداد.
پوتین راه هرگونه مذاکره ایران با قدرتهای غربی و کشورهای منطقه را مسدود کرد تا یک ایران ضعیف و درمانده را به آغوش بکشد.
او به بهانهی دفاع از برنامه اتمی ایران و ساخت نیروگاه اتمی بوشهر، میلیاردها دلار از ایران رشوه گرفت و در نهایت سیستم اتمی ویران شده کشور خودش را بازسازی و احیا کرد.
پوتین با نابودی صنعت نفت و گاز ایران و باز کردن بازار انرژی خود به اروپا، تمام دستاوردهای صنعتی ایران در پنجاه سال گذشته را نابود و بازار چین را به روی مردم ایران گشود.
بی هیچ شک وتردیدی نزدیک به نیمی از ارزش صادرات ارزی روسیه با همکاری ونوکری سردمداران حکومت ایران فراهم شده است . او جلو صادرات گاز ایران به اروپا راگرفت و روسیه را به تنها منبع صادرات گاز جهان تبدیل کرد ،کاری که تنها با نوکری وحماقت سردمداران حکومت ایران امکان پذیر شد .پوتین ایران را به سوی تحریم نفت هل داد تا تمامی سهم صادرات نفت ایران نصیب روسیه شود .یعنی ایران مهم ترین عضو اپک تمام جایگاه صادرات نفتش را ازدست داد
او از منابع مالی ایران، معادن طلای ایران، انرژی اتمی ایران، نظام دفاعی ایران و بنادر و فرودگاههای ایران نهایت بهرهبرداری را برد و در عوض همسو با جهان به تحریمهای ایران رای داد و هرگز تمام قد در حمایت از ایران قدمی برنداشت، حتی در تهیهی واکسن کرونا که جان میلیونها ایرانی را تهدید میکرد و به کام مرگ فرستاد کار مهمی انجام نداد....!
و تمام این قبیل اعمال، سیاست نام دارد، سیاستی کثیف که رفاه و پیشرفت کشور خویش میخواهد و ..... .
_* افشا شدن چندین مطلب مهم از گزارش شگفت انگیزی که نیویورک تایمز امروز از تعویق انتشار آن بخاطر مسائل ملی خبر داد، نشان میدهد که پوتین از کارت ایران به بهترین وجه برای خود در زمان ترامپ استفاده کرده است.
در این گزارش آمده بود که چگونه پوتین، ترامپ را برای بیرون رفتن از برجام ترغیب کرده بود و همزمان به او اطمینان داده بود که در این مدت ایران هیچگاه نمیتواند به هیچ سلاح اتمی دست پیدا کند.
این گزارش میگوید دلیل اطمینان پوتین نفوذ غیر قابل باور جاسوسان روسیه در بدنه سپاه پاسدارن و وزرات اطلاعات جمهوری اسلامی است که سازمانهای اطلاعاتی روسیه کاملأ بروی این دو نهاد انقلابی مهم ایران تسلط داشته و دارند.
دزدیدن اطلاعات هسته ای ایران و ترور دانشمندان آن توسط اسرائیل نیز نتیجه کمکهای اطلاعاتی و نظامی روسیه با اسرائیل بخاطر این توافقات پنهانی پوتین و آمریکا بوده است.
روسیه در این مدت توانسته است نه تنها پای خود را در سوریه محکم کند بلکه شریکی قابل اطمینان برای اسرائیل شود.
مفسران شبکه های اجتماعی میگویند اگر این گزارش به طور کامل منتشر شود زلزلهای سیاسی در چندین کشور بوجود می آورد*_
مرگ بر امریکا گفتیم،
اما روسیه، ما را نابود کرد!!!
پوتین کیست و چه کرد؟*
پوتین برای حفظ منافع کشورش و بازگرداندن این کشور از هم فروپاشیده به قدرت گذشته و پایان بخشیدن به هرج و مرج، تلاشهای فراوان کرد و بی تردید نام او در ردیف یکی از رهبران بزرگ و خدمتگزار روسیه ثبت خواهد شد.
پوتین ورزشکار، با سواد، روشنفکر و سیاستمداری کم نظیر است.
من روسیهی پیش از فروپاشی و پس از فروپاشی را دیدهام و میدانم که پوتین چه خدمات شگرفی برای مجد و عظمت روسیه انجام داده. او تمامی فرصتهایی که میتوانست ایران را در منطقه قدرتمند و باثبات و ثروتمند نماید، از بین برد.
از ضعف مسئولان و توهمات و خودبزرگ بینیهای ایشان، بهرههای وافری برد.
او با ایجاد انحراف در افکار سیاسی دولتمردان جمهوری اسلامی، آنان را به بیراهه هدایت کرد و اجازه نداد ملت ایران از فرصتهای پیش آمده برای آبادی و رفاه و آسایش خود بهره ببرد.
او از جمهوری اسلامی به عنوان ابزاری علیه آمریکا و غرب استفاده کرد و در تمامی تعاملات سیاسی از برگ ایران برای منافع ملی کشور خود استفاده کرد.
پوتین هیچگونه امتیازی و خدمتی به ایران و ایرانی نکرد و تنها از منویات و خواستههای پوچ و تو خالی کوتولههای احمق سیاسی در ایران حمایت کرد تا هر قدر میتوانند فریاد 'مرگ بر آمریکا' بزنند.
او با اسراییل که به زعم جمهوری اسلامی، دشمنی خیالی نامیده میشد، بهترین روابط سیاسی را برقرار کرد و با ایجاد توازن قوا در سوریه به دریای مدیترانه راه یافت.
وی با یک دست به اسرائیل اجازه داد که پایگاههای جمهوری اسلامی را ویران و نیروهای ایرانی را قتل عام کند و با دست دیگر به رهبر ایران قرآن اهدا مینمود و ابراز دوستی میکرد و از ایدئولوژی اسلامی آنان در فتح جهان دفاع میکرد، در حالی که مسلمانان کشور خود را در چچن قتل عام و سرکوب و نابود مینمود.
پوتین با وعدههای پوشالی سهم 50 درصدی دریای مازندران را از تصرف ایران خارج و به ایرانیان تبسم تحویل میداد.
پوتین راه هرگونه مذاکره ایران با قدرتهای غربی و کشورهای منطقه را مسدود کرد تا یک ایران ضعیف و درمانده را به آغوش بکشد.
او به بهانهی دفاع از برنامه اتمی ایران و ساخت نیروگاه اتمی بوشهر، میلیاردها دلار از ایران رشوه گرفت و در نهایت سیستم اتمی ویران شده کشور خودش را بازسازی و احیا کرد.
پوتین با نابودی صنعت نفت و گاز ایران و باز کردن بازار انرژی خود به اروپا، تمام دستاوردهای صنعتی ایران در پنجاه سال گذشته را نابود و بازار چین را به روی مردم ایران گشود.
بی هیچ شک وتردیدی نزدیک به نیمی از ارزش صادرات ارزی روسیه با همکاری ونوکری سردمداران حکومت ایران فراهم شده است . او جلو صادرات گاز ایران به اروپا راگرفت و روسیه را به تنها منبع صادرات گاز جهان تبدیل کرد ،کاری که تنها با نوکری وحماقت سردمداران حکومت ایران امکان پذیر شد .پوتین ایران را به سوی تحریم نفت هل داد تا تمامی سهم صادرات نفت ایران نصیب روسیه شود .یعنی ایران مهم ترین عضو اپک تمام جایگاه صادرات نفتش را ازدست داد
او از منابع مالی ایران، معادن طلای ایران، انرژی اتمی ایران، نظام دفاعی ایران و بنادر و فرودگاههای ایران نهایت بهرهبرداری را برد و در عوض همسو با جهان به تحریمهای ایران رای داد و هرگز تمام قد در حمایت از ایران قدمی برنداشت، حتی در تهیهی واکسن کرونا که جان میلیونها ایرانی را تهدید میکرد و به کام مرگ فرستاد کار مهمی انجام نداد....!
و تمام این قبیل اعمال، سیاست نام دارد، سیاستی کثیف که رفاه و پیشرفت کشور خویش میخواهد و ..... .
_* افشا شدن چندین مطلب مهم از گزارش شگفت انگیزی که نیویورک تایمز امروز از تعویق انتشار آن بخاطر مسائل ملی خبر داد، نشان میدهد که پوتین از کارت ایران به بهترین وجه برای خود در زمان ترامپ استفاده کرده است.
در این گزارش آمده بود که چگونه پوتین، ترامپ را برای بیرون رفتن از برجام ترغیب کرده بود و همزمان به او اطمینان داده بود که در این مدت ایران هیچگاه نمیتواند به هیچ سلاح اتمی دست پیدا کند.
این گزارش میگوید دلیل اطمینان پوتین نفوذ غیر قابل باور جاسوسان روسیه در بدنه سپاه پاسدارن و وزرات اطلاعات جمهوری اسلامی است که سازمانهای اطلاعاتی روسیه کاملأ بروی این دو نهاد انقلابی مهم ایران تسلط داشته و دارند.
دزدیدن اطلاعات هسته ای ایران و ترور دانشمندان آن توسط اسرائیل نیز نتیجه کمکهای اطلاعاتی و نظامی روسیه با اسرائیل بخاطر این توافقات پنهانی پوتین و آمریکا بوده است.
روسیه در این مدت توانسته است نه تنها پای خود را در سوریه محکم کند بلکه شریکی قابل اطمینان برای اسرائیل شود.
مفسران شبکه های اجتماعی میگویند اگر این گزارش به طور کامل منتشر شود زلزلهای سیاسی در چندین کشور بوجود می آورد*_
مرگ بر امریکا گفتیم،
اما روسیه، ما را نابود کرد!!!
- بوی ایران
وقتی با تور به تاجیکستان رفتم افتخاری عجیب وجودم را فرا گرفت زیرا آنجا تنها جاییست که انسان احساس ایرانی بودن میکند، حتی بیشتر از خود ایران!
از لحظهٔ ورود به فرودگاه «دوشنبه» که این بیت حافظ را بر آن نوشتهاند: «رواق منظر چشم من، آشیانهٔ توست/ کرم نما و فرود آ، که خانه خانهٔ توست» این حس شروع میشود.
زبان زیبای فارسی با تلفظ کهن خراسانی، اندیشه را تا دوردستهای دوران «سامانیان» واپس میبرد. با آن لغات فراموششدهٔ کهن دری و پهلوی.
وارد شهر که میشوم، تمام کوچهها و خیابانها، با اسامی ایران باستان نامگذاری شده و تندیسهای «خیام» و «پسر سینا» و «رودکی» و «فردوسی» همهجا به چشم میخورند.
واحد پولشان «سامانی» است که ناخودآگاه شکوه شاهنامه را در دل متجلی میکند. نامهای زنانِ گیسو فروهشتهٔ آنها، با آن لباسهای شاد و رنگی اینهاست: دلربا، دلکش، دلبر، فرنگیس، مشکافشان، گیسوسیاه. نام مردانشان: سیاوش، ایرج، فریدون، فرهاد.
همهٔ شهر به سبک ایران باستان، غرق سرور و آواز، رامشگری و خنیاگری است و در تقویمشان دوازده ماه سال را عزا پر نکرده است. پیش از نوروز، همهٔ مردم در کوی و برزن مینوازند و میرقصند. روز اول نوروز در مکان بزرگی به نام «نوروزگاه» که به شیوهٔ تخت جمشید آراستهشده، جمع میشوند و هزاران هزار انسان، دستافشان و پایکوبان، شادی میکنند.
مکانهای جغرافیایی کشورشان برای اهل ادبیات و تاریخ، یادآور نامهایی رؤیایی است: جیحون، بدخشان، خجند و... حتی مکانهایی که جزو تاجیکستان نیستند، ولی وقتی در آن فضا قرار میگیری نامشان به یادتان میآید: خوارزم، بخارا، سمرقند، ذهن را به هرسویی میکشانند.
فاصلهٔ دهساعتهٔ دوشنبه تا نزدیکترین ساحل فرارودان را با شوقی کودکانه طی میکنم و در ذهنم گذر کیخسرو از جیحون و تیر آرش و تسلیم شدن سیاوش که میگفت: «یکی کشوری جویم اندر جهان/ که نامم ز کاووس ماند نهان.»
ابتدا اندوه میخوردم که چرا این تکه از بدنهٔ ایران جدا شده، ولی بعد اندیشیدم که همان بهتر که جزو ایران نیست، تا حداقل بر روی این کرهٔ خاکی که روزگاری چهل و چهار سرزمینش، زیر پای پادشاهی داریوش بود، زمین کوچکی باقی مانده باشد که رنگ و روی ایرانی به خود گرفته باشد و بوی ایران بدهد.
- دکتر امید مجد
ـــــــــــــــــــــــــــــ
•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
وقتی با تور به تاجیکستان رفتم افتخاری عجیب وجودم را فرا گرفت زیرا آنجا تنها جاییست که انسان احساس ایرانی بودن میکند، حتی بیشتر از خود ایران!
از لحظهٔ ورود به فرودگاه «دوشنبه» که این بیت حافظ را بر آن نوشتهاند: «رواق منظر چشم من، آشیانهٔ توست/ کرم نما و فرود آ، که خانه خانهٔ توست» این حس شروع میشود.
زبان زیبای فارسی با تلفظ کهن خراسانی، اندیشه را تا دوردستهای دوران «سامانیان» واپس میبرد. با آن لغات فراموششدهٔ کهن دری و پهلوی.
وارد شهر که میشوم، تمام کوچهها و خیابانها، با اسامی ایران باستان نامگذاری شده و تندیسهای «خیام» و «پسر سینا» و «رودکی» و «فردوسی» همهجا به چشم میخورند.
واحد پولشان «سامانی» است که ناخودآگاه شکوه شاهنامه را در دل متجلی میکند. نامهای زنانِ گیسو فروهشتهٔ آنها، با آن لباسهای شاد و رنگی اینهاست: دلربا، دلکش، دلبر، فرنگیس، مشکافشان، گیسوسیاه. نام مردانشان: سیاوش، ایرج، فریدون، فرهاد.
همهٔ شهر به سبک ایران باستان، غرق سرور و آواز، رامشگری و خنیاگری است و در تقویمشان دوازده ماه سال را عزا پر نکرده است. پیش از نوروز، همهٔ مردم در کوی و برزن مینوازند و میرقصند. روز اول نوروز در مکان بزرگی به نام «نوروزگاه» که به شیوهٔ تخت جمشید آراستهشده، جمع میشوند و هزاران هزار انسان، دستافشان و پایکوبان، شادی میکنند.
مکانهای جغرافیایی کشورشان برای اهل ادبیات و تاریخ، یادآور نامهایی رؤیایی است: جیحون، بدخشان، خجند و... حتی مکانهایی که جزو تاجیکستان نیستند، ولی وقتی در آن فضا قرار میگیری نامشان به یادتان میآید: خوارزم، بخارا، سمرقند، ذهن را به هرسویی میکشانند.
فاصلهٔ دهساعتهٔ دوشنبه تا نزدیکترین ساحل فرارودان را با شوقی کودکانه طی میکنم و در ذهنم گذر کیخسرو از جیحون و تیر آرش و تسلیم شدن سیاوش که میگفت: «یکی کشوری جویم اندر جهان/ که نامم ز کاووس ماند نهان.»
ابتدا اندوه میخوردم که چرا این تکه از بدنهٔ ایران جدا شده، ولی بعد اندیشیدم که همان بهتر که جزو ایران نیست، تا حداقل بر روی این کرهٔ خاکی که روزگاری چهل و چهار سرزمینش، زیر پای پادشاهی داریوش بود، زمین کوچکی باقی مانده باشد که رنگ و روی ایرانی به خود گرفته باشد و بوی ایران بدهد.
- دکتر امید مجد
ـــــــــــــــــــــــــــــ
•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
Telegram
اندیشه
- جشن نوروزی در یکی از استادیومهای تاجیکستان:
♻️ تاریخچه ای از قربانیان توهم
محمد القحطانی به اتفاق چند نفر از مریدان خود، در سال ۱۴۰۰ هجری قمری به خانه کعبه یورش برد و آنجا را اشغال کرد. او گفت، من مهدی موعودم وظهور کردهام!
عدهای سخن او را پذیرفتند چرا که موهایی مجعد و چشمانی نافذ و چهرهای شبیه به آنچه که از پیامبر اسلام روایت شده بود، داشت.
او باور کرده بود که مهدی موعود است.
کماندوهای عربستانی و پاکستانی او را با اولین شلیکهای خودشان آبکش کردند در حالیکه از جلوی سربازان نمی گریخت.
نه به خاطر شجاعت یا از خود گذشتگی، بلکه به این دلیل که در توهم آسیب ناپذیری بود.
مردی جوان در آمریکا به بانکی دستبرد زد و با پولهای دزدی به خانهاش رفت!
پلیسِ شگفتزده، چند ساعت بعد او را در حالیکه در خانهاش روی کاناپه لم داده بود دستگیر کرد. جالب اینجا بود که سارق میپرسید:
چطور مرا پیدا کردید؟
من که به صورتم آب لیمو مالیده بودم!
به او گفته بودند که مالیدن آب لیمو به صورت، دید دوربینهای مدار بسته را کور میکند!
او این موضوع را باور کرده بود.
سید محمدِ مجاهد از عراق به قزوین آمد و بر علیه روسها اعلام جهاد کرد.
عباس میرزا شاهزاده دلاور قاجار با دو مشکل اساسی روبرو بود؛
۱-استنکاف از جهاد، که حکم آن برای مردم عوام، کفر و ارتداد بود.
۲-نداشتن سلاح و مهمات و نیروی کارآزموده که از قبل نتیجه جنگ را مشخص کرده بود.
آب دهان سید محمد مجاهد در حوض مسجد قزوین ریخته بود و عوام کالانعام آن آب را برای تبرک به خانه میبردند.
سید محمد مجاهد قویاً به پیروزی اسلام بر کفر ایمان داشت.
جنگ در گرفت و در نتیجهٔ آن، سرزمینی حاصلخیز، به وسعت نصف اسپانیا از خاک ایران منفک و ملت ایران به صورتی باورنکردنی تحقیر شد.
سید محمد، به پیروزی اسلام بر کفر باور داشت!
چند وقت پیش شبکه مستند سیمای جمهوری اسلامی، جوانکی بیست و چند ساله را به عنوان استراتژیست روی سن آورد.
او در حالیکه یقه پیراهنش را سفت بسته بود و آستینهایش را تا کف دست پایین کشیده بود و قنوتوار حرف میزد گفت:
موشک حوت ما به سمت ناو هواپیمابر اینتر پرایز شلیک میشود!
لحظاتی بعد حفرهای در عرشه ناو ایجاد و سیصد نفر تفنگدار آمریکایی کشته میشوند و حدود ۳۰ فروند هواپیما هم نابود میشود!
بعد عینکش را جابجا کرد و لبخندی زد و گفت:
تمام!
ما هم پذیرفتیم و چاشنی کار ایشان هم یک انیمیشن کوتاه بود که در آن چند قایق تندرو با آر پی جی به طرف ناو هواپیمابر حمله میکردند و ناو هم در حال سوختن بود.
هیچ عامل یا عنصر یا نهادی نیست که به اندازه اعتقاد و باور ضدِ تفکر باشد.
اعتقاد به معنای گره بستن است.
وقتی گره، به اشتباه، و کور و محکم شد، گشودنش شاید فقط توسط مرگ امکانپذیر است و بس...
اعتقاد و باور برای ماندن و راندن به تأیید و تشویق نیازمند است و بدا به حال ملتی که اعتقاد و توهمات یک گروه، توسط انبوهی از ریاکاران و چاپلوسان تایید و تشویق شود...
در همه جای دنیا افراد متوهم و متصلب وجود دارند.
اما تفاوت میان مثلاً اتریش و افغانستان آن است که متوهمین در اتریش به مراکز روان درمانی میروند و ملت برای آنها دل میسوزانند و در افغانستان (و شبه افعانستانها) ممکن است پیشنماز و مفتی و شیخ الاسلام شوند و یک ملت را با حکم و فتوایی از سر اعتقاد، صدها سال به عقب برگردانند.
و اینگونه است که خاورمیانه که منبع و مقدم باورها و تعصبات در همه اعصار بوده است بدلیل توهمات در جنگ و خونریری دست و پا می زند.
محمد القحطانی به اتفاق چند نفر از مریدان خود، در سال ۱۴۰۰ هجری قمری به خانه کعبه یورش برد و آنجا را اشغال کرد. او گفت، من مهدی موعودم وظهور کردهام!
عدهای سخن او را پذیرفتند چرا که موهایی مجعد و چشمانی نافذ و چهرهای شبیه به آنچه که از پیامبر اسلام روایت شده بود، داشت.
او باور کرده بود که مهدی موعود است.
کماندوهای عربستانی و پاکستانی او را با اولین شلیکهای خودشان آبکش کردند در حالیکه از جلوی سربازان نمی گریخت.
نه به خاطر شجاعت یا از خود گذشتگی، بلکه به این دلیل که در توهم آسیب ناپذیری بود.
مردی جوان در آمریکا به بانکی دستبرد زد و با پولهای دزدی به خانهاش رفت!
پلیسِ شگفتزده، چند ساعت بعد او را در حالیکه در خانهاش روی کاناپه لم داده بود دستگیر کرد. جالب اینجا بود که سارق میپرسید:
چطور مرا پیدا کردید؟
من که به صورتم آب لیمو مالیده بودم!
به او گفته بودند که مالیدن آب لیمو به صورت، دید دوربینهای مدار بسته را کور میکند!
او این موضوع را باور کرده بود.
سید محمدِ مجاهد از عراق به قزوین آمد و بر علیه روسها اعلام جهاد کرد.
عباس میرزا شاهزاده دلاور قاجار با دو مشکل اساسی روبرو بود؛
۱-استنکاف از جهاد، که حکم آن برای مردم عوام، کفر و ارتداد بود.
۲-نداشتن سلاح و مهمات و نیروی کارآزموده که از قبل نتیجه جنگ را مشخص کرده بود.
آب دهان سید محمد مجاهد در حوض مسجد قزوین ریخته بود و عوام کالانعام آن آب را برای تبرک به خانه میبردند.
سید محمد مجاهد قویاً به پیروزی اسلام بر کفر ایمان داشت.
جنگ در گرفت و در نتیجهٔ آن، سرزمینی حاصلخیز، به وسعت نصف اسپانیا از خاک ایران منفک و ملت ایران به صورتی باورنکردنی تحقیر شد.
سید محمد، به پیروزی اسلام بر کفر باور داشت!
چند وقت پیش شبکه مستند سیمای جمهوری اسلامی، جوانکی بیست و چند ساله را به عنوان استراتژیست روی سن آورد.
او در حالیکه یقه پیراهنش را سفت بسته بود و آستینهایش را تا کف دست پایین کشیده بود و قنوتوار حرف میزد گفت:
موشک حوت ما به سمت ناو هواپیمابر اینتر پرایز شلیک میشود!
لحظاتی بعد حفرهای در عرشه ناو ایجاد و سیصد نفر تفنگدار آمریکایی کشته میشوند و حدود ۳۰ فروند هواپیما هم نابود میشود!
بعد عینکش را جابجا کرد و لبخندی زد و گفت:
تمام!
ما هم پذیرفتیم و چاشنی کار ایشان هم یک انیمیشن کوتاه بود که در آن چند قایق تندرو با آر پی جی به طرف ناو هواپیمابر حمله میکردند و ناو هم در حال سوختن بود.
هیچ عامل یا عنصر یا نهادی نیست که به اندازه اعتقاد و باور ضدِ تفکر باشد.
اعتقاد به معنای گره بستن است.
وقتی گره، به اشتباه، و کور و محکم شد، گشودنش شاید فقط توسط مرگ امکانپذیر است و بس...
اعتقاد و باور برای ماندن و راندن به تأیید و تشویق نیازمند است و بدا به حال ملتی که اعتقاد و توهمات یک گروه، توسط انبوهی از ریاکاران و چاپلوسان تایید و تشویق شود...
در همه جای دنیا افراد متوهم و متصلب وجود دارند.
اما تفاوت میان مثلاً اتریش و افغانستان آن است که متوهمین در اتریش به مراکز روان درمانی میروند و ملت برای آنها دل میسوزانند و در افغانستان (و شبه افعانستانها) ممکن است پیشنماز و مفتی و شیخ الاسلام شوند و یک ملت را با حکم و فتوایی از سر اعتقاد، صدها سال به عقب برگردانند.
و اینگونه است که خاورمیانه که منبع و مقدم باورها و تعصبات در همه اعصار بوده است بدلیل توهمات در جنگ و خونریری دست و پا می زند.
Forwarded from سازمان حقوق بشری هانا/فارسی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
روشن کردن آتش نوروز توسط "خالد آذربار" پدر زندانی سیاسی کورد اعدام شدە "وفا آذربار" در روستای "داربسر" از توابع بوکان.
یکشنبە "٥ فروردین ماە ١٤٠٣"
یکشنبە "٥ فروردین ماە ١٤٠٣"
Forwarded from رسانه سپیده دم
.
"پول نان ما"
✍️ #صدیقه_وسمقی
زنی در خیابان
به یک قرص نان
خود را میفروشد
آن سو تَرَک مردی
گِرده نانی را
از دست عابری میرباید
ما گرسنه
در کوچههای غربت این شهر
پرسه میزنیم
و میدانیم
که دستهای کثیفی
نان ما را
از سفرههامان ربوده است
این پول نان ماست،
که در هزارتوی دالانهای پنهان
کیک زرد میشود
برای تزیین بساط بیداد!
پول نان ما،
موشکهایی است
که به اسرائیل میرسد
زودتر از آنکه
آب و نان،
به "ورزقان" و"اهر" برسد!
نگاه کن!
این پوکههای گلوله
این لاشههای تانک،
پول نان ماست،
که در خیابانهای حُمص ریخته است!
این پول نان ماست،
که در ویرانههای دمشق
در کنار آرزوهای گزاف یک قمارباز
دفن میشود
این پول نان ماست
که در کوچههای حلب
پیش چشم جنازهها
برای یک بازنده هزینه میشود
- بازندهای که قبل از بازی باخته بود!
پول نان ما،
بذرهای دروغ و فساد است
که بر زمین پاشیده میشود
تا شاید برزگری خاماندیش
آرزوهای پوچ خود را
از آن درو کند
پول نان ما،
هیزمهایی است که در هر سو
آتش میافروزد
و در آتش میسوزد
پول نان ما،
تفنگهایی ست
که هدفهای غلط را نشانه گرفته است
پول نان ما،
پایگاه اتمی بوشهر است
که غبار یک عمر سفاهت حاکمان
بر آن نشسته است
پول نان ما،
باجهایی است
که در جیبهای چین روسیه
ورم کرده است!
پول نان ما،
مزد سردارانی است
که سرها را به دار میکنند
و لب ها را می دوزند،
تا گرسنگان نفهمند گرسنگی تقصیر کیست!
پول نان ما،
منبری است
که واعظی ابله بر آن نشسته است
و به ما میآموزد که :
"گرسنگی تقصیر خداوند است"
گرسنگی،
بشارت ظهور یک منجی است!
و ما میدانیم
که ابلهی بر منبر نشسته است
و خیرهسری بر مسند نشسته است
ما میدانیم،
محصول بذرهای دروغ و تزویر
و خارهای ترس و سکوت
جز قحطی نیست
پول نان ما را قماربازان،
در قمارخانههای سیاست و قدرت
باختهاند
اکنون
ما ماندهایم و فرزندانی،
با آرزوهای سبز و جوان
و خانهای با تیرک نازک
آنقدر نازک
که به لرزیدنی فرو میریزد
و ما زنده،
زیر آوارهای آن میمانیم
هان!
فردا که از خواب برخیزیم،
ما را
و فرزندان ما را
و خانه ما را نیز
باختهاند
صدیقه وسمقی/مرداد ۱۳۹۱
از مجموعهی شعر "بزن به تار شکسته"
...
#رسانه_سپیده_دم
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#زن_زندگی_آزادی
#زندانیان_سیاسی_گمنام
#پول_نان_ما
#نه_به_اعدام
#نه_به_کلیت_نظام
#مرگ_بر_اصلاحات
#اصلاحطلب_اصولگرا_دیگه_تمومه_ماجرا
#به_عقب_برنمیگردیم
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#نه_به_حجاب_اجباری
.
https://t.me/sepidehdamTv/2547
"پول نان ما"
✍️ #صدیقه_وسمقی
زنی در خیابان
به یک قرص نان
خود را میفروشد
آن سو تَرَک مردی
گِرده نانی را
از دست عابری میرباید
ما گرسنه
در کوچههای غربت این شهر
پرسه میزنیم
و میدانیم
که دستهای کثیفی
نان ما را
از سفرههامان ربوده است
این پول نان ماست،
که در هزارتوی دالانهای پنهان
کیک زرد میشود
برای تزیین بساط بیداد!
پول نان ما،
موشکهایی است
که به اسرائیل میرسد
زودتر از آنکه
آب و نان،
به "ورزقان" و"اهر" برسد!
نگاه کن!
این پوکههای گلوله
این لاشههای تانک،
پول نان ماست،
که در خیابانهای حُمص ریخته است!
این پول نان ماست،
که در ویرانههای دمشق
در کنار آرزوهای گزاف یک قمارباز
دفن میشود
این پول نان ماست
که در کوچههای حلب
پیش چشم جنازهها
برای یک بازنده هزینه میشود
- بازندهای که قبل از بازی باخته بود!
پول نان ما،
بذرهای دروغ و فساد است
که بر زمین پاشیده میشود
تا شاید برزگری خاماندیش
آرزوهای پوچ خود را
از آن درو کند
پول نان ما،
هیزمهایی است که در هر سو
آتش میافروزد
و در آتش میسوزد
پول نان ما،
تفنگهایی ست
که هدفهای غلط را نشانه گرفته است
پول نان ما،
پایگاه اتمی بوشهر است
که غبار یک عمر سفاهت حاکمان
بر آن نشسته است
پول نان ما،
باجهایی است
که در جیبهای چین روسیه
ورم کرده است!
پول نان ما،
مزد سردارانی است
که سرها را به دار میکنند
و لب ها را می دوزند،
تا گرسنگان نفهمند گرسنگی تقصیر کیست!
پول نان ما،
منبری است
که واعظی ابله بر آن نشسته است
و به ما میآموزد که :
"گرسنگی تقصیر خداوند است"
گرسنگی،
بشارت ظهور یک منجی است!
و ما میدانیم
که ابلهی بر منبر نشسته است
و خیرهسری بر مسند نشسته است
ما میدانیم،
محصول بذرهای دروغ و تزویر
و خارهای ترس و سکوت
جز قحطی نیست
پول نان ما را قماربازان،
در قمارخانههای سیاست و قدرت
باختهاند
اکنون
ما ماندهایم و فرزندانی،
با آرزوهای سبز و جوان
و خانهای با تیرک نازک
آنقدر نازک
که به لرزیدنی فرو میریزد
و ما زنده،
زیر آوارهای آن میمانیم
هان!
فردا که از خواب برخیزیم،
ما را
و فرزندان ما را
و خانه ما را نیز
باختهاند
صدیقه وسمقی/مرداد ۱۳۹۱
از مجموعهی شعر "بزن به تار شکسته"
...
#رسانه_سپیده_دم
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#زن_زندگی_آزادی
#زندانیان_سیاسی_گمنام
#پول_نان_ما
#نه_به_اعدام
#نه_به_کلیت_نظام
#مرگ_بر_اصلاحات
#اصلاحطلب_اصولگرا_دیگه_تمومه_ماجرا
#به_عقب_برنمیگردیم
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#نه_به_حجاب_اجباری
.
https://t.me/sepidehdamTv/2547
Telegram
رسانه سپیده دم
🟠 شعر "پول نان ما"
صدیقه وسمقی
https://t.me/sepidehdamTv
صدیقه وسمقی
https://t.me/sepidehdamTv
پرونده ای فراتر از کاظم صدیقی که شاید الگوی او هم شد!
دانشکده عالی هاروارد در ایران، چه بود و چه شد!
محمدرضا مهدوی کنی مدتی وزیر کشور و نخست وزیر بود ولی بعد از آن از سیاست کناره گیری کرد و تمام عمرش را صرف دانشگاه امام صادق کرد.
مرحله اول تهیه زمین و ساختمان دانشگاه بود، او به جای تلاش و صرف هزینه برای خرید زمین و ساخت دانشگاه، فکر میان بری کرد و زمین و ساختمان مرکز مطالعات مدیریت که متعلق به دکترحبیب لاجوردی بود را مصادره کرد.
آن جا مرکز مطالعات مدیریت شعبه دانشگاه هاروارد در ایران بود و با کوشش و بخشی از سرمایه شخصی افرادی همچون دکتر حبیب لاجوردی تاسیس شده بود و هنوز هم به آن منطقه پل مدیریت می گویند.
بعد از آن خودش را رییس مادام العمر دانشگاه اعلام کرد و خانه ای مجلل داخل محوطه دانشگاه برای خود برگزید.
سپس همسرش قدسی سرخه ای را هم رییس مادام العمر واحد خواهران اعلام کرد.
قوانین این دانشگاه مستقل از وزارت علوم بود و مهدوی کنی شخصا حقوق و مزایای خودش و همسرش و دیگران را مشخص می کرد.
او بعدا از مازاد بودجه دانشگاه چند بنگاه اقتصادی برای خودش ایجاد کرد از جمله :
پوشاک جامعه و داروسازی حیان
و مجتمع میلاد نور در شهرک غرب
و همینطور مرکز خرید بزرگ نور
در تقاطع ولی عصر و طالقانی و...
برادر بزرگتر وی محمدباقر باقری کنی قائم مقام رئيس دانشگاه و عضو فعال بیت رهبری می باشد.
همین برادر قائم مقام دو پسر دارد، یکی علي باقري ( استاد اقتصاد دانشگاه امام صادق) كه معاون سعيد جليلی (استاد علوم سياسی دانشگاه امام صادق) در شورای عالی امنيت ملی بود.
پسر دیگر هم مصباحالهدی باقري كني (استاد مدیریت دانشگاه امام صادق) كه داماد علی خامنه ای و همسر بنت الهدی خامنهای است او هم چند سالی مدیر طرح و برنامه دانشگاه و رئيس دانشکده مديريت آن بوده است.
دختر مهدوی کنی، صدیقه مهدوی کنی (استاد علوم قرآنی دانشگاه امام صادق) قائممقام مادر در واحد خواهران هستند.
همسر این خانم ابراهیم انصاریان فرزند شیخ حسین انصاریان مسئول دفتر مهدوی کنی در مجلس خبرگان بود.
این زوج دو فرزند دارند : زهیر انصاریان (استاد فلسفه دانشگاه امام صادق) که مدیر اداره گزینش دانشجویان بود و ضحی انصاریان که در واحد خواهران دانشگاه امام صادق شاغل است.
جالب است بدانید همه نامبردگان بالا که استاد دانشگاه امام صادق هستند در همین دانشگاه یعنی دانشگاه پدرشان فارغ التحصیل شده اند.
دختر کوچک مهدوی کنی هم مهدیه مهدوی کنی (فارعالتحصيل و استاد تاریخ اسلام دانشگاه امام صادق) است که هم اکنون مدیر گزینش واحد خواهران و نیز مدیر مدارس دخترانه غیرانتفاعی وابسته به دانشگاه است.
همسرش سیدمصطفی میرلوحی هم عضو هئیت علمی و مدیر کل روابط عمومی و امور بینالملل دانشگاه امام صادق و مدیر و امام جماعت و تولیت مسجد امام صادق در میدان فلسطین است.
این زوج سه فرزند دارند:
فرزند اول سیدمحمدحسین میرلوحی
که فعلا دانشجوی دانشگاه امام صادق
و ضمنا داماد علیرضا پناهیان است
دو فرزند دیگر هنوز مدرسه میروند و تصمیم دارند با تلاش و کوشش در دانشگاه پدر بزرگ شان استاد و مدیر بشوند.
مهدوی کنی یک فرزند پسر هم دارند به نام محمد سعید مهدوی کنی (فارعالتحصيل و استاد ارتباطات دانشگاه امام صادق) که هم اکنون ریاست دانشگاه را برعهده دارد .
همسر او هم در همین دانشگاه کار میکند.
این زوج سه فرزند دارند که آن ها هم هنوز به سن دانشگاه نرسیدهاند که وارد دانشگاه خانوادگی شوند.
واقعا این خانواده باید الگویی برای همه خانواده های جهان باشد و شخص مهدوی کنی که عمر خود را صرف علم و دانش و مال حاصل از علم کرد.
این دانشگاه به اقوام و وابستگان مقام هایی که می خواهند وزیر یا نماینده مجلس یا مدیر کل بشوند و مدرک مناسب ندارند امتیازات خاصی می دهد که در کمترین زمان مدرک مورد علاقه خود را تحصیل نمایند.
دانشکده عالی هاروارد در ایران ، چه بود و چه شد !
دانشکده عالی هاروارد در ایران، چه بود و چه شد!
محمدرضا مهدوی کنی مدتی وزیر کشور و نخست وزیر بود ولی بعد از آن از سیاست کناره گیری کرد و تمام عمرش را صرف دانشگاه امام صادق کرد.
مرحله اول تهیه زمین و ساختمان دانشگاه بود، او به جای تلاش و صرف هزینه برای خرید زمین و ساخت دانشگاه، فکر میان بری کرد و زمین و ساختمان مرکز مطالعات مدیریت که متعلق به دکترحبیب لاجوردی بود را مصادره کرد.
آن جا مرکز مطالعات مدیریت شعبه دانشگاه هاروارد در ایران بود و با کوشش و بخشی از سرمایه شخصی افرادی همچون دکتر حبیب لاجوردی تاسیس شده بود و هنوز هم به آن منطقه پل مدیریت می گویند.
بعد از آن خودش را رییس مادام العمر دانشگاه اعلام کرد و خانه ای مجلل داخل محوطه دانشگاه برای خود برگزید.
سپس همسرش قدسی سرخه ای را هم رییس مادام العمر واحد خواهران اعلام کرد.
قوانین این دانشگاه مستقل از وزارت علوم بود و مهدوی کنی شخصا حقوق و مزایای خودش و همسرش و دیگران را مشخص می کرد.
او بعدا از مازاد بودجه دانشگاه چند بنگاه اقتصادی برای خودش ایجاد کرد از جمله :
پوشاک جامعه و داروسازی حیان
و مجتمع میلاد نور در شهرک غرب
و همینطور مرکز خرید بزرگ نور
در تقاطع ولی عصر و طالقانی و...
برادر بزرگتر وی محمدباقر باقری کنی قائم مقام رئيس دانشگاه و عضو فعال بیت رهبری می باشد.
همین برادر قائم مقام دو پسر دارد، یکی علي باقري ( استاد اقتصاد دانشگاه امام صادق) كه معاون سعيد جليلی (استاد علوم سياسی دانشگاه امام صادق) در شورای عالی امنيت ملی بود.
پسر دیگر هم مصباحالهدی باقري كني (استاد مدیریت دانشگاه امام صادق) كه داماد علی خامنه ای و همسر بنت الهدی خامنهای است او هم چند سالی مدیر طرح و برنامه دانشگاه و رئيس دانشکده مديريت آن بوده است.
دختر مهدوی کنی، صدیقه مهدوی کنی (استاد علوم قرآنی دانشگاه امام صادق) قائممقام مادر در واحد خواهران هستند.
همسر این خانم ابراهیم انصاریان فرزند شیخ حسین انصاریان مسئول دفتر مهدوی کنی در مجلس خبرگان بود.
این زوج دو فرزند دارند : زهیر انصاریان (استاد فلسفه دانشگاه امام صادق) که مدیر اداره گزینش دانشجویان بود و ضحی انصاریان که در واحد خواهران دانشگاه امام صادق شاغل است.
جالب است بدانید همه نامبردگان بالا که استاد دانشگاه امام صادق هستند در همین دانشگاه یعنی دانشگاه پدرشان فارغ التحصیل شده اند.
دختر کوچک مهدوی کنی هم مهدیه مهدوی کنی (فارعالتحصيل و استاد تاریخ اسلام دانشگاه امام صادق) است که هم اکنون مدیر گزینش واحد خواهران و نیز مدیر مدارس دخترانه غیرانتفاعی وابسته به دانشگاه است.
همسرش سیدمصطفی میرلوحی هم عضو هئیت علمی و مدیر کل روابط عمومی و امور بینالملل دانشگاه امام صادق و مدیر و امام جماعت و تولیت مسجد امام صادق در میدان فلسطین است.
این زوج سه فرزند دارند:
فرزند اول سیدمحمدحسین میرلوحی
که فعلا دانشجوی دانشگاه امام صادق
و ضمنا داماد علیرضا پناهیان است
دو فرزند دیگر هنوز مدرسه میروند و تصمیم دارند با تلاش و کوشش در دانشگاه پدر بزرگ شان استاد و مدیر بشوند.
مهدوی کنی یک فرزند پسر هم دارند به نام محمد سعید مهدوی کنی (فارعالتحصيل و استاد ارتباطات دانشگاه امام صادق) که هم اکنون ریاست دانشگاه را برعهده دارد .
همسر او هم در همین دانشگاه کار میکند.
این زوج سه فرزند دارند که آن ها هم هنوز به سن دانشگاه نرسیدهاند که وارد دانشگاه خانوادگی شوند.
واقعا این خانواده باید الگویی برای همه خانواده های جهان باشد و شخص مهدوی کنی که عمر خود را صرف علم و دانش و مال حاصل از علم کرد.
این دانشگاه به اقوام و وابستگان مقام هایی که می خواهند وزیر یا نماینده مجلس یا مدیر کل بشوند و مدرک مناسب ندارند امتیازات خاصی می دهد که در کمترین زمان مدرک مورد علاقه خود را تحصیل نمایند.
دانشکده عالی هاروارد در ایران ، چه بود و چه شد !
Forwarded from سازمان حقوق بشری هانا/فارسی
تصویری از "هستیار عبدالکریمی" کولبر نوجوان ١٥ سالە کە بر اثر سرمازدگی در مرز میشیاو سقز جانباخت.
بر اساس گزارشات دریافتی؛ پیکر هستیار عبدالکرمی ساعاتی پیش در روستای کسنزان از توابع دیواندرە بە خاک سپردە شد.
شامگاە یکشنبه "٥ فروردین ماە ١٤٠٣" یک کولبر ١٥ سالە با هویت "هستیار عبدالکریمی" فرزند منصور و نسرین اهل روستای کسنزان از توابع دیواندرە، بر اثر سرمازدگی در مرز "میشیاو" بخش سرشیو سقز جان خود را از دست داد.
https://fa.hana-hr.org/content/20240325-جانباختن-یک-کولبر-١٥-سالە-بر-اثر-سرمازدگی-در-مرز-میشیاو
بر اساس گزارشات دریافتی؛ پیکر هستیار عبدالکرمی ساعاتی پیش در روستای کسنزان از توابع دیواندرە بە خاک سپردە شد.
شامگاە یکشنبه "٥ فروردین ماە ١٤٠٣" یک کولبر ١٥ سالە با هویت "هستیار عبدالکریمی" فرزند منصور و نسرین اهل روستای کسنزان از توابع دیواندرە، بر اثر سرمازدگی در مرز "میشیاو" بخش سرشیو سقز جان خود را از دست داد.
https://fa.hana-hr.org/content/20240325-جانباختن-یک-کولبر-١٥-سالە-بر-اثر-سرمازدگی-در-مرز-میشیاو
سکوت ما و آیندگان
✍ رحیم قمیشی
سال ۱۳۶۷ که زندانیانی بدون جرم اعدام شدند ما سکوت کردیم، گفتیم اتفاقی است که افتاده، ما چهکاره بودهایم! گناه ما که نبوده؟
وقتی قانون اساسی بارها به مصلحت زیر پا گذاشته شد، رهبر تعیین شد، دادگاههای ویژه جان گرفتند، احکام بدون حق اعتراض صادر شد، ممنوعیتهای غیرقانونی باب شد، ما سکوت کردیم، جانمان را از سر راه نیاورده بودیم! شاید وقتی هم چیزی بگوییم!! اگر شد.
وقتی سال ۸۸ و ۸۹ بسیاری از معترضین را به خاک و خون کشیدند، میرحسین را غیرقانونی حصر کردند، کروبی را، رهنورد را، تاجزاده و بسیاری دیگر را زندان کردند، رسماً گفتند معترضان خونشان پای خودشان است، ما سکوت کردیم! گفتیم ظلم پایدار نمیماند، بیگناه پای چوبه دار میرود اما بالای دار نه! اما وقتی نعشها از زندان بیرون آمد ترجیح دادیم صبر پیشه کنیم و سکوت، سکوتی مرگبار. پچ پچ کردیم، این کار جنایت بوده، ولی ما چهکار باید میکردیم... جز سکوت، مبادا وضع بدتر شود!
سال ۹۶ شد، معترضین به رگبار بسته شدند، ما باید در سکوت اخبار میخواندیم و هشتکهای اعتراض میزدیم. سال ۹۸ هم! ما اغتشاشگر نبودیم! ما ناآرام نبودیم، ما بافرهنگ بودیم، ما طرفدار اعتراض قانونی بودیم!!
اما نپرسیدیم کجا باید اعتراض قانونی میکردیم، نپرسیدیم آن جوانی که به تنگ آمده کجا باید اعتراض آرام میکرد، نپرسیدیم یک مترمربع در این سرزمین بزرگ نشانمان بدهید که بشود اعتراضی کرد و در امان بود. ما سکوت کردیم...
سال ۱۴۰۱ مهسا را دستگیر کردند و جنازهاش را تحویل خانوادهاش دادند. عدهای سکوتشان را شکستند، ساچمه خوردند، تیر خوردند، باتوم خوردند، زندان رفتند. دختران ما صدایشان را بلند کردند، شادی حق ماست، زندگی حق ماست، ولی ما پدرها و مادرها، گفتیم سکوت خودش یک فریاد است!
ما دروغ گفتیم. سکوت یک تسلیم بود. ترس از خدای جعلی بود، یک سازش بود، به پیشواز مرگ رفتن بود، که ما رفتیم...
امروز هنوز حصر ۱۴ ساله ادامه دارد. هنوز تاجزاده در زندان است، برای هر افشاگر فساد، پرونده تشکیل میشود، و فاسد همچنان در منصبش به ما میخندد، باز زندان شده جایی برای زنان و مردان آزاده، ما نمیتوانیم بگوییم چرا پولمان این همه بیارزش شده، چرا دزدها آزادانه میگردند، چرا مقامات داراییشان سر به فلک گذارده، چرا مهاجرتهای بیانتها، چرا انتخابات بیمعنا، چرا کهریزکها، چرا مرگهای مشکوک، چرا بالاترین احکام اعدام در جهان، چرا غیرقانونی بودن هر اعتراضی، چرا حاکمیتی بلامنازع و نامحدود، چرا قرائتی از دین که جز بدبختی مردم ندارد، چرا انقلابی که تمام نمیشود، چرا اینهمه جنگها که ما باید یک پایهاش باشیم...
چرا این همه مرگ و میر در تصادفات، چرا این همه جادههای ناامن، این همه خودروهای ارابه مرگ، چرا ایران خشکیده، چرا باید بترسیم از گفتن حقیقت!؟
چون ما سکوت کردیم. و باور کردیم سکوت یک پاسخ به بیعدالتی است!
آیا ۱۴۰۳ هم قرار است سکوت کنیم؟
آیا باز هم قرار است منتظر بمانیم کی اجازه میدهند چیزی بگوییم، کی اجازه میدهند بگوییم دیگر بس است...
یعنی ۱۴۰۳ هم باید در سکوت نگاه کنیم باز برای پوشش معمولی خانمها دستگیرشان میکنند؟ باز ما میشویم بردههایی در اسارت دین جعلی حکومتی؟ باز بیبهانه دستگیر کنند؟ باز مصلحتشان ایجاب کند اینترنت بسته بماند؟ باز زندان و حصر و اعدام و گرانیها بمانند.
نه!!
به دروغ میگویند مردم پشت سرتان را خالی میگذارند، به دروغ میگویند مردم خستهاند، به دروغ میگویند نظامهای ایدئولوژیک ابدی هستند، بهدروغ میگویند ایران تحمل تغییرات مهم را ندارد.
نه!!
اینها همهاش دروغ است...
ما چوب سکوتهای دیرینمان را میخوریم.
ما چوب باورهای اشتباهمان را میخوریم.
ما چوب ترسهای بیخودمان را میخوریم.
ما در عصر ارتباطات بهانهای برای ادامه سکوت نداریم.
ما احزاب و گروههای بزرگی پیدا کردهایم، بسیار فراتر از احزاب رسمی!
ما میلیونها همصدا و همدلیم.
وقتش شده صدایمان را بشنوند.
سکوت دیروز ما، مشکلات بیشمار امروزمان را ساخت.
آیا قرار است با سکوت امروزمان، فجایعی به نسلهای آینده هدیه بدهیم!؟
من که چنین تصمیمی ندارم.
و فکر نمیکنم هر کسی نگران آینده است
چنین تصمیمی داشته باشد!
ما مسئول آیندهایم.
و سکوت ما شراکت است
در هر آنچه برای فردا میماند!
@ghomeishi3
✍ رحیم قمیشی
سال ۱۳۶۷ که زندانیانی بدون جرم اعدام شدند ما سکوت کردیم، گفتیم اتفاقی است که افتاده، ما چهکاره بودهایم! گناه ما که نبوده؟
وقتی قانون اساسی بارها به مصلحت زیر پا گذاشته شد، رهبر تعیین شد، دادگاههای ویژه جان گرفتند، احکام بدون حق اعتراض صادر شد، ممنوعیتهای غیرقانونی باب شد، ما سکوت کردیم، جانمان را از سر راه نیاورده بودیم! شاید وقتی هم چیزی بگوییم!! اگر شد.
وقتی سال ۸۸ و ۸۹ بسیاری از معترضین را به خاک و خون کشیدند، میرحسین را غیرقانونی حصر کردند، کروبی را، رهنورد را، تاجزاده و بسیاری دیگر را زندان کردند، رسماً گفتند معترضان خونشان پای خودشان است، ما سکوت کردیم! گفتیم ظلم پایدار نمیماند، بیگناه پای چوبه دار میرود اما بالای دار نه! اما وقتی نعشها از زندان بیرون آمد ترجیح دادیم صبر پیشه کنیم و سکوت، سکوتی مرگبار. پچ پچ کردیم، این کار جنایت بوده، ولی ما چهکار باید میکردیم... جز سکوت، مبادا وضع بدتر شود!
سال ۹۶ شد، معترضین به رگبار بسته شدند، ما باید در سکوت اخبار میخواندیم و هشتکهای اعتراض میزدیم. سال ۹۸ هم! ما اغتشاشگر نبودیم! ما ناآرام نبودیم، ما بافرهنگ بودیم، ما طرفدار اعتراض قانونی بودیم!!
اما نپرسیدیم کجا باید اعتراض قانونی میکردیم، نپرسیدیم آن جوانی که به تنگ آمده کجا باید اعتراض آرام میکرد، نپرسیدیم یک مترمربع در این سرزمین بزرگ نشانمان بدهید که بشود اعتراضی کرد و در امان بود. ما سکوت کردیم...
سال ۱۴۰۱ مهسا را دستگیر کردند و جنازهاش را تحویل خانوادهاش دادند. عدهای سکوتشان را شکستند، ساچمه خوردند، تیر خوردند، باتوم خوردند، زندان رفتند. دختران ما صدایشان را بلند کردند، شادی حق ماست، زندگی حق ماست، ولی ما پدرها و مادرها، گفتیم سکوت خودش یک فریاد است!
ما دروغ گفتیم. سکوت یک تسلیم بود. ترس از خدای جعلی بود، یک سازش بود، به پیشواز مرگ رفتن بود، که ما رفتیم...
امروز هنوز حصر ۱۴ ساله ادامه دارد. هنوز تاجزاده در زندان است، برای هر افشاگر فساد، پرونده تشکیل میشود، و فاسد همچنان در منصبش به ما میخندد، باز زندان شده جایی برای زنان و مردان آزاده، ما نمیتوانیم بگوییم چرا پولمان این همه بیارزش شده، چرا دزدها آزادانه میگردند، چرا مقامات داراییشان سر به فلک گذارده، چرا مهاجرتهای بیانتها، چرا انتخابات بیمعنا، چرا کهریزکها، چرا مرگهای مشکوک، چرا بالاترین احکام اعدام در جهان، چرا غیرقانونی بودن هر اعتراضی، چرا حاکمیتی بلامنازع و نامحدود، چرا قرائتی از دین که جز بدبختی مردم ندارد، چرا انقلابی که تمام نمیشود، چرا اینهمه جنگها که ما باید یک پایهاش باشیم...
چرا این همه مرگ و میر در تصادفات، چرا این همه جادههای ناامن، این همه خودروهای ارابه مرگ، چرا ایران خشکیده، چرا باید بترسیم از گفتن حقیقت!؟
چون ما سکوت کردیم. و باور کردیم سکوت یک پاسخ به بیعدالتی است!
آیا ۱۴۰۳ هم قرار است سکوت کنیم؟
آیا باز هم قرار است منتظر بمانیم کی اجازه میدهند چیزی بگوییم، کی اجازه میدهند بگوییم دیگر بس است...
یعنی ۱۴۰۳ هم باید در سکوت نگاه کنیم باز برای پوشش معمولی خانمها دستگیرشان میکنند؟ باز ما میشویم بردههایی در اسارت دین جعلی حکومتی؟ باز بیبهانه دستگیر کنند؟ باز مصلحتشان ایجاب کند اینترنت بسته بماند؟ باز زندان و حصر و اعدام و گرانیها بمانند.
نه!!
به دروغ میگویند مردم پشت سرتان را خالی میگذارند، به دروغ میگویند مردم خستهاند، به دروغ میگویند نظامهای ایدئولوژیک ابدی هستند، بهدروغ میگویند ایران تحمل تغییرات مهم را ندارد.
نه!!
اینها همهاش دروغ است...
ما چوب سکوتهای دیرینمان را میخوریم.
ما چوب باورهای اشتباهمان را میخوریم.
ما چوب ترسهای بیخودمان را میخوریم.
ما در عصر ارتباطات بهانهای برای ادامه سکوت نداریم.
ما احزاب و گروههای بزرگی پیدا کردهایم، بسیار فراتر از احزاب رسمی!
ما میلیونها همصدا و همدلیم.
وقتش شده صدایمان را بشنوند.
سکوت دیروز ما، مشکلات بیشمار امروزمان را ساخت.
آیا قرار است با سکوت امروزمان، فجایعی به نسلهای آینده هدیه بدهیم!؟
من که چنین تصمیمی ندارم.
و فکر نمیکنم هر کسی نگران آینده است
چنین تصمیمی داشته باشد!
ما مسئول آیندهایم.
و سکوت ما شراکت است
در هر آنچه برای فردا میماند!
@ghomeishi3
نکته های تازه در مسألۀ کاظم صدیقی
قانون قدرت
انتشار دو سند در موضوع کاظم صدیقی امکان بررسی دقیقتری را در موضوع کاظم صدیقی فراهم کرده است. یکی آگهی ثبت مؤسسۀ پیروان اندیشه های قائم و دیگری سند انتقال زمین از حوزۀ علمیۀ امام خمینی به مؤسسۀ پیروان اندیشۀ قائم.
1-مؤسسۀ پیروان اندیشه های قائم، این مؤسسه به عنوان یک مؤسسۀ غیرتجاری ثبت شده است. طبق مادۀ 584 قانون تجارت این نوع مؤسسه ها "برای مقاصد غیرتجاری از قبیل امور علمی یا ادبی یا امور خیریه و امثال آن تشکیل میشود اعم از اینکه موسسین و تشکیلدهندگان قصد انتفاع داشته یا نداشته باشند."
2- هیچ کار علمی یا ادبی یا فرهنگی یا خیریه ای در موضوع فعالیت مؤسسۀ پیروان اندیشه های قائم دیده نمی شود و تماماً تجاری است. مثلاً "نمایندگی از شرکتهای داخلی و خارجی، شرکت در مناقصه ها و مزایده ها، تولید مواد پیشرفتۀ ساختمانی و .... . ادارۀ ثبت شرکتها قاعدتاً نباید این مؤسسه را با این موضوع فعالیت به صورت "غیرتجاری" ثبت می کرد.
3-در این سند هیچ نامی از حوزۀ علمیۀ امام خمینی نیامده است که مثلاً گفته شود درآمدهای این مؤسسه متعلق به این حوزه خواهد بود.
4-بطور خاص مؤسسۀ پیروان اندیشه های قائم ماهیتاً یک تشکیلات کاملاً تجاری خصوصی است که به غلط عنوان غیرتجاری برایش گذاشته اند.
5-صاحبان سهام این مؤسسه شامل کاظم صدیقی، دو پسر او، عادل محسنی (مدیر حوزۀ علمیه) و جواد عزیزی است. جواد عزیزی در دوران شهرداری قالیباف از مدیران شهرداری بود. مالکان این مؤسسه این اشخاص اند نه حوزۀ علمیۀ امام خمینی.
6-ادعای کاظم صدیقی این بوده است که این مؤسسه برای فعالیتهای پیش حوزوی حوزۀ علمیۀ امام خمینی تأسیس شده است اما در موضوع فعالیت این مؤسسه هیچ کار آموزشی ذکر نشده است.
7-اگر آنطور که گفته شد می خواستند یک مرکز آموزش پیش حوزوی راه بیاندازند، هیچ نیازی به انتقال مالکیت نبود و در همان اراضی متعلق به مدرسۀ علمیه می توانستند این کار را بکنند.
8-مؤسسه در تاریخ 14/8/1402 به ثبت رسیده است.فقط 35 روز بعد از ثبت مؤسسه 4200 متر مربع از زمین متعلق به حوزۀ علمیه ای که تحت تولیت آقای صدیقی است، در تاریخ 19/9/1402 به مؤسسه واگذار می شود. این مؤسسۀ تازه تأسیس چه نیازی به چنین زمین بزرگی داشته است؟ در حالی که هنوز هیچ کاری را شروع نکرده و نشانی دفتر آن هم طبق آگهی ثبتی همان مدرسۀ علمیه است.
9-شواهد حاکی از آن است که خریدار زمین یعنی مؤسسۀ خانوادگی آقای صدیقی، قیمت زمین را به مدرسه پرداخت نکرده است. اگر آنها واقعا قیمت زمین را به مدرسه داده بودند ایرادی پیش نمی آمد و آن را اعلام می کردند.
10-به این ترتیب زمینی که قبلاً برای کار آموزشی دینی عام المنفعه به مدرسه واگذار شده بود، برای کار تجاری به یک شرکت خصوصی با مالکیت شخص کاظم صدیقی و دو پسرش و سه نفر دیگر واگذار شده است.
11-در سند واگذاری زمین فروشنده مدرسۀ علمیۀ امام خمینی به مؤسسۀ پیروان اندیشه های قائم که منتشر شده است، اثر انگشت آقای کاظم صدیقی وجود دارد. امضا نیست که جعل شده باشد. طبق مفاد سند ایشان شخصاً در دفترخانه حاضر شده است و نامی از کسی به عنوان وکیل او در سند وجود ندارد. بنابراین آقای صدیقی در 16/9/1402 می دانسته که مؤسسه ای به نام پیروان اندیشه های قائم با سهامداری خود و دو پسرش وجود دارد و ادعای عدم آگاهی اصلاً مردود است.
12-در فاصلۀ 35 روز یک مؤسسۀ خصوصی به ثبت می رسد و زمینی بسیار ارزشمند به نام آن مؤسسه منتقل می شود. اگر فرض را بر عدم آگاهی آقای صدیقی از این فرآیند ناسالم بگذاریم به این معناست که دو پسر، یک فردی که خودش او را امین خطاب کرده و مدیر مدرسۀ علمیۀ امام خمینی( به نام عادل محسنی) و حتی عروس صدیقی، که گفته شده است وکیل دادگستری است، همگی دست به دست هم داده اند که او را از حقیقت دور کنند و زیر نام کاظم صدیقی کار خودشان را انجام دهند. احتمالی که بسیار بعید است.
13-گذشته از حقوق و قانون، آیا شرعاً از زمینی که برای مدرسۀ علمیه واگذار شده است، قطعه ای به یک مؤسسۀ خصوصی واگذار شود که صهامدارنش اشخاص حقیقی اند؟
14- سکوت و عدم پیگیری قضایی دستگاههای رسمی و نظارتی در برابر این ماجرا ، همانند سکوتی که در مورد درخواست ویزای مهاجرت فرزند محمدباقر قالیباف اختیار کردند، باز هم نشان می دهد برای گروهی در هرم قدرت هر کاری مباح است ولو خلاف شرع و قانون و عرف باشد. آنها قانون خاص خود را دارند : قانون قدرت. قانونی که سرچشمۀ هر فسادی است و از آن به سختی نگهبانی می شود.
قانون قدرت
انتشار دو سند در موضوع کاظم صدیقی امکان بررسی دقیقتری را در موضوع کاظم صدیقی فراهم کرده است. یکی آگهی ثبت مؤسسۀ پیروان اندیشه های قائم و دیگری سند انتقال زمین از حوزۀ علمیۀ امام خمینی به مؤسسۀ پیروان اندیشۀ قائم.
1-مؤسسۀ پیروان اندیشه های قائم، این مؤسسه به عنوان یک مؤسسۀ غیرتجاری ثبت شده است. طبق مادۀ 584 قانون تجارت این نوع مؤسسه ها "برای مقاصد غیرتجاری از قبیل امور علمی یا ادبی یا امور خیریه و امثال آن تشکیل میشود اعم از اینکه موسسین و تشکیلدهندگان قصد انتفاع داشته یا نداشته باشند."
2- هیچ کار علمی یا ادبی یا فرهنگی یا خیریه ای در موضوع فعالیت مؤسسۀ پیروان اندیشه های قائم دیده نمی شود و تماماً تجاری است. مثلاً "نمایندگی از شرکتهای داخلی و خارجی، شرکت در مناقصه ها و مزایده ها، تولید مواد پیشرفتۀ ساختمانی و .... . ادارۀ ثبت شرکتها قاعدتاً نباید این مؤسسه را با این موضوع فعالیت به صورت "غیرتجاری" ثبت می کرد.
3-در این سند هیچ نامی از حوزۀ علمیۀ امام خمینی نیامده است که مثلاً گفته شود درآمدهای این مؤسسه متعلق به این حوزه خواهد بود.
4-بطور خاص مؤسسۀ پیروان اندیشه های قائم ماهیتاً یک تشکیلات کاملاً تجاری خصوصی است که به غلط عنوان غیرتجاری برایش گذاشته اند.
5-صاحبان سهام این مؤسسه شامل کاظم صدیقی، دو پسر او، عادل محسنی (مدیر حوزۀ علمیه) و جواد عزیزی است. جواد عزیزی در دوران شهرداری قالیباف از مدیران شهرداری بود. مالکان این مؤسسه این اشخاص اند نه حوزۀ علمیۀ امام خمینی.
6-ادعای کاظم صدیقی این بوده است که این مؤسسه برای فعالیتهای پیش حوزوی حوزۀ علمیۀ امام خمینی تأسیس شده است اما در موضوع فعالیت این مؤسسه هیچ کار آموزشی ذکر نشده است.
7-اگر آنطور که گفته شد می خواستند یک مرکز آموزش پیش حوزوی راه بیاندازند، هیچ نیازی به انتقال مالکیت نبود و در همان اراضی متعلق به مدرسۀ علمیه می توانستند این کار را بکنند.
8-مؤسسه در تاریخ 14/8/1402 به ثبت رسیده است.فقط 35 روز بعد از ثبت مؤسسه 4200 متر مربع از زمین متعلق به حوزۀ علمیه ای که تحت تولیت آقای صدیقی است، در تاریخ 19/9/1402 به مؤسسه واگذار می شود. این مؤسسۀ تازه تأسیس چه نیازی به چنین زمین بزرگی داشته است؟ در حالی که هنوز هیچ کاری را شروع نکرده و نشانی دفتر آن هم طبق آگهی ثبتی همان مدرسۀ علمیه است.
9-شواهد حاکی از آن است که خریدار زمین یعنی مؤسسۀ خانوادگی آقای صدیقی، قیمت زمین را به مدرسه پرداخت نکرده است. اگر آنها واقعا قیمت زمین را به مدرسه داده بودند ایرادی پیش نمی آمد و آن را اعلام می کردند.
10-به این ترتیب زمینی که قبلاً برای کار آموزشی دینی عام المنفعه به مدرسه واگذار شده بود، برای کار تجاری به یک شرکت خصوصی با مالکیت شخص کاظم صدیقی و دو پسرش و سه نفر دیگر واگذار شده است.
11-در سند واگذاری زمین فروشنده مدرسۀ علمیۀ امام خمینی به مؤسسۀ پیروان اندیشه های قائم که منتشر شده است، اثر انگشت آقای کاظم صدیقی وجود دارد. امضا نیست که جعل شده باشد. طبق مفاد سند ایشان شخصاً در دفترخانه حاضر شده است و نامی از کسی به عنوان وکیل او در سند وجود ندارد. بنابراین آقای صدیقی در 16/9/1402 می دانسته که مؤسسه ای به نام پیروان اندیشه های قائم با سهامداری خود و دو پسرش وجود دارد و ادعای عدم آگاهی اصلاً مردود است.
12-در فاصلۀ 35 روز یک مؤسسۀ خصوصی به ثبت می رسد و زمینی بسیار ارزشمند به نام آن مؤسسه منتقل می شود. اگر فرض را بر عدم آگاهی آقای صدیقی از این فرآیند ناسالم بگذاریم به این معناست که دو پسر، یک فردی که خودش او را امین خطاب کرده و مدیر مدرسۀ علمیۀ امام خمینی( به نام عادل محسنی) و حتی عروس صدیقی، که گفته شده است وکیل دادگستری است، همگی دست به دست هم داده اند که او را از حقیقت دور کنند و زیر نام کاظم صدیقی کار خودشان را انجام دهند. احتمالی که بسیار بعید است.
13-گذشته از حقوق و قانون، آیا شرعاً از زمینی که برای مدرسۀ علمیه واگذار شده است، قطعه ای به یک مؤسسۀ خصوصی واگذار شود که صهامدارنش اشخاص حقیقی اند؟
14- سکوت و عدم پیگیری قضایی دستگاههای رسمی و نظارتی در برابر این ماجرا ، همانند سکوتی که در مورد درخواست ویزای مهاجرت فرزند محمدباقر قالیباف اختیار کردند، باز هم نشان می دهد برای گروهی در هرم قدرت هر کاری مباح است ولو خلاف شرع و قانون و عرف باشد. آنها قانون خاص خود را دارند : قانون قدرت. قانونی که سرچشمۀ هر فسادی است و از آن به سختی نگهبانی می شود.
تکرار حادثه مسکو در تهران!
چه میتوانیم بکنیم؟
✍ رحیم قمیشی
در مسکو چند تروریست خارجی بهآرامی وارد سالن کنسرتی میشوند، نزدیک به پانصد انسان بیگناه را هدف گرفته، قریب به دویست نفر را کشته، یا سر میبرند، ساختمان را به آتش کشیده و فرار میکنند!
روسیه یکی از قویترین سازمانهای امنیتی جهان را در اختیار دارد و بیشترین دوربینها در معابرش نصب هستند. ضمن آنکه بهخاطر جنگش با اکراین، در بالاترین آمادگی برای مقابله با چنین حوادثی است.
اما بهآسانی برایش اتفاق میافتد.
مبارزینی که با ندای اللهاکبر جانشان را کف دست میگیرند و برایشان کشتن هر کافری حکم یک حوری اضافهتر در بهشت را دارد!
تا اینجا بیان حادثهای ناگوار بود اما پرسش مهم؛
آیا در ایران چنین اتفاق شومی نخواهد افتاد؟
احتمالش چند درصد است!
و چگونه میتوان تا حد ممکن از آن پیشگیری کرد؟
قبل از پاسخ به این پرسش، موضوع بسیار مهم و مرتبط دیگری را باید مطرح کرد؛
کشور ایران ظرفیت چند مهاجر را دارد؟
یک میلیون، دومیلیون، سه میلیون، یا بینهایت؟
حال چند مهاجر رسماً در ایران پذیرفته شدهاند؟
چند مهاجر غیر قانونی در ایرانند؟
بازار کار ایران ظرفیت حضور چند مهاجر را داراست؟
هم اینک چند مهاجر (قانونی و غیرقانونی) در بازار کار ایران مشغولند؟ یک میلیون، دو میلیون یا بیحساب!؟
مردم چطور میتوانند مهاجران غیرقانونی را شناسایی کنند؟
آیا مهاجران برای جذب در بازار اجازه خاصی نیاز ندارند؟
اگر کارفرمایی بدون اخذ مجوز مهاجری را بکار گرفت جریمهاش چیست؟
اگر مهاجر غیرقانونی در شهر سکنی گزید؟
حاکمیت موظف است وضع نابسامان مهاجران غیرقانونی در ایران را سامان دهد. ایران تنها به اندازه ظرفیتی که پیشبینی نموده، باید مهاجر بپذیرد. باید بهطور شفاف سهم کمک مالی پذیرش مهاجرش را از سازمانهای بینالمللی دریافت نموده، و به آندسته از مهاجرینی که نمیتوانند یا نباید وارد بازار کار یا اجتماع شهرها شوند پرداخت نموده و در کمپهایی آبرومندانه از آنها نگهداری کند.
این حق مسلم مردم ایران است.
قوانین مهاجرت باید شفاف بوده و سازمانهای مربوطه باید بهدقت نسبت به اجرای آن اقدام نموده و پاسخگوی مردم و رسانههای مستقل باشند.
چند مهاجر ظرفیت داریم؟
چند مهاجر وجود دارد!
چند مهاجر غیرقانونی در ایرانند؟
چه برنامهای برای این موضوع بسیار مهم و بازگرداندن مهاجران غیرقانونی در دست اجراست؟ و زمانبندی آن چگونه است؟ تا چه ماهی از سال ۱۴۰۳ این خطر بهشدت امنیتی و جانی برای مردم، کاملا برطرف میشود؟
حال برمیگردیم به پرسش اول؛
حادثه مسکو آیا در ایران اتفاق نمیافتد؟
قطعا خواهد افتاد، دیر یا زود.
نه نیروهای امنیتی، نه پلیس، نه دوربینها، نه سپاه و نه ارتش، توان پیشگیری از چنین حوادثی را ندارند!
آیا نمیشود کاری کرد؟
بله!
حاکمیت بدون فوت وقت باید تمام پرسشهای مردم را بهطور شفاف پاسخ داده و برنامههای عملیاتیاش را بهطور دقیق بیان کند.
نمیکند؟؟!
ما مردم برای حفظ جانمان، امنیتمان، ایرانمان، فرزندانمان، برای حفظ قانون، برای اثبات آنکه هیچ حاکمیتی در برابر خواست بهحق و قانونی مردم قدرت ایستادگی ندارد، چنانچه در هفتههای آینده پاسخ قانع کنندهای دریافت نکنیم، "سکوت" نخواهیم کرد.
خودمان محلهایی را تعیین نموده، در تاریخ و ساعت مناسبی تجمع نموده و حاکمیت را وادار به شنیدن و پذیرش این حق خود میکنیم.
شک ندارم بسیاری از فعالین فضای مجازی، شخصیتهای مورد قبول مردم، حتی احزاب قانونی از این اقدام ما مردم، حمایت خواهند کرد.
و تردیدی وجود ندارد هیچکس نخواهد توانست آن تجمعات مسالمتآمیز را منتسب به اجانب بکند.
شاید در همین یکی دو ماه، مقامات بلندپایه کشور بهطور شفاف، حقایق را در این زمینه به مردم گزارش داده و برنامههای دقیق خود را بیان نمایند.
ما نمیخواهیم در نگرانی و ترس از ترور زندگی کنیم.
زندگی در کشوری آرام و امن حق ماست.
ما نقش خود را در این زمینه حتماً ایفا خواهیم نمود.
@ghomeishi3
چه میتوانیم بکنیم؟
✍ رحیم قمیشی
در مسکو چند تروریست خارجی بهآرامی وارد سالن کنسرتی میشوند، نزدیک به پانصد انسان بیگناه را هدف گرفته، قریب به دویست نفر را کشته، یا سر میبرند، ساختمان را به آتش کشیده و فرار میکنند!
روسیه یکی از قویترین سازمانهای امنیتی جهان را در اختیار دارد و بیشترین دوربینها در معابرش نصب هستند. ضمن آنکه بهخاطر جنگش با اکراین، در بالاترین آمادگی برای مقابله با چنین حوادثی است.
اما بهآسانی برایش اتفاق میافتد.
مبارزینی که با ندای اللهاکبر جانشان را کف دست میگیرند و برایشان کشتن هر کافری حکم یک حوری اضافهتر در بهشت را دارد!
تا اینجا بیان حادثهای ناگوار بود اما پرسش مهم؛
آیا در ایران چنین اتفاق شومی نخواهد افتاد؟
احتمالش چند درصد است!
و چگونه میتوان تا حد ممکن از آن پیشگیری کرد؟
قبل از پاسخ به این پرسش، موضوع بسیار مهم و مرتبط دیگری را باید مطرح کرد؛
کشور ایران ظرفیت چند مهاجر را دارد؟
یک میلیون، دومیلیون، سه میلیون، یا بینهایت؟
حال چند مهاجر رسماً در ایران پذیرفته شدهاند؟
چند مهاجر غیر قانونی در ایرانند؟
بازار کار ایران ظرفیت حضور چند مهاجر را داراست؟
هم اینک چند مهاجر (قانونی و غیرقانونی) در بازار کار ایران مشغولند؟ یک میلیون، دو میلیون یا بیحساب!؟
مردم چطور میتوانند مهاجران غیرقانونی را شناسایی کنند؟
آیا مهاجران برای جذب در بازار اجازه خاصی نیاز ندارند؟
اگر کارفرمایی بدون اخذ مجوز مهاجری را بکار گرفت جریمهاش چیست؟
اگر مهاجر غیرقانونی در شهر سکنی گزید؟
حاکمیت موظف است وضع نابسامان مهاجران غیرقانونی در ایران را سامان دهد. ایران تنها به اندازه ظرفیتی که پیشبینی نموده، باید مهاجر بپذیرد. باید بهطور شفاف سهم کمک مالی پذیرش مهاجرش را از سازمانهای بینالمللی دریافت نموده، و به آندسته از مهاجرینی که نمیتوانند یا نباید وارد بازار کار یا اجتماع شهرها شوند پرداخت نموده و در کمپهایی آبرومندانه از آنها نگهداری کند.
این حق مسلم مردم ایران است.
قوانین مهاجرت باید شفاف بوده و سازمانهای مربوطه باید بهدقت نسبت به اجرای آن اقدام نموده و پاسخگوی مردم و رسانههای مستقل باشند.
چند مهاجر ظرفیت داریم؟
چند مهاجر وجود دارد!
چند مهاجر غیرقانونی در ایرانند؟
چه برنامهای برای این موضوع بسیار مهم و بازگرداندن مهاجران غیرقانونی در دست اجراست؟ و زمانبندی آن چگونه است؟ تا چه ماهی از سال ۱۴۰۳ این خطر بهشدت امنیتی و جانی برای مردم، کاملا برطرف میشود؟
حال برمیگردیم به پرسش اول؛
حادثه مسکو آیا در ایران اتفاق نمیافتد؟
قطعا خواهد افتاد، دیر یا زود.
نه نیروهای امنیتی، نه پلیس، نه دوربینها، نه سپاه و نه ارتش، توان پیشگیری از چنین حوادثی را ندارند!
آیا نمیشود کاری کرد؟
بله!
حاکمیت بدون فوت وقت باید تمام پرسشهای مردم را بهطور شفاف پاسخ داده و برنامههای عملیاتیاش را بهطور دقیق بیان کند.
نمیکند؟؟!
ما مردم برای حفظ جانمان، امنیتمان، ایرانمان، فرزندانمان، برای حفظ قانون، برای اثبات آنکه هیچ حاکمیتی در برابر خواست بهحق و قانونی مردم قدرت ایستادگی ندارد، چنانچه در هفتههای آینده پاسخ قانع کنندهای دریافت نکنیم، "سکوت" نخواهیم کرد.
خودمان محلهایی را تعیین نموده، در تاریخ و ساعت مناسبی تجمع نموده و حاکمیت را وادار به شنیدن و پذیرش این حق خود میکنیم.
شک ندارم بسیاری از فعالین فضای مجازی، شخصیتهای مورد قبول مردم، حتی احزاب قانونی از این اقدام ما مردم، حمایت خواهند کرد.
و تردیدی وجود ندارد هیچکس نخواهد توانست آن تجمعات مسالمتآمیز را منتسب به اجانب بکند.
شاید در همین یکی دو ماه، مقامات بلندپایه کشور بهطور شفاف، حقایق را در این زمینه به مردم گزارش داده و برنامههای دقیق خود را بیان نمایند.
ما نمیخواهیم در نگرانی و ترس از ترور زندگی کنیم.
زندگی در کشوری آرام و امن حق ماست.
ما نقش خود را در این زمینه حتماً ایفا خواهیم نمود.
@ghomeishi3
"احیا" برای چه؟!
✍ رحیم قمیشی
امشب در تقویم ما شیعیان یکی از شبهای احیا و شب زندهداری است و من نمیدانم برای چه باید بیدار بمانم.
میگویند امشب میتوان به امورات خویش اندیشید، کجا قرار بوده باشیم و کجا هستیم، و چرا چنین شدیم!؟
نوشتهای از دوست شهیدم "سید ناصر سید نور" را مطالعه میکنم، که به طنز شیرین مطالبی نوشته، و من بهجای خنده با آن اشک می ریزم!
سید ناصر جثهای کوچک داشته که اوایل جنگ برای دفاع به سوسنگرد میرود.
فرمانده سپاه به او ماموریت میدهد کتابخانه سوسنگرد را سر و سامان دهد تا چنانچه رزمندهای نیاز به مطالعه کتاب پیدا کرد آنجا برود.
ناصر میداند کار بیخودی است، اما دستور را انجام میدهد و نتیجهاش همان میشود که برایش قابل پیشبینی بود؛ وقتی هیچکس نمیداند فردا زنده است یا نه، وقتی دشمن در چند صد متریات صبح و شام بمبارانت میکند، چه نیازی به کتابهای فلسفی و عقیدتی و تاریخی داری؟!
تو جان و زندگیات در خطر است، خانهات در خطر است،
میان مرگ و زندگی دست و پا میزنی
بعد میآیی ببینی چرا خدا دو تا نیست و یکی است!
چرا امشب شب احیاست؟
دین خوبست یا بد؟
مکروه و مستحب کدامند؟!
ناصر گزارش یک روز کارش را مفصل و زیبا نوشته، که تنها قسمتی از آن را میآورم؛
"امروز دهـمين روز بازگشائي با شكوه كتابخانه سوسنگرد است و هـمه چيز در عالیترين شكل خود قرار دارد، نسيم خنك مزارع اطراف شهر که بههـمراه خود پشه ها را برای ما هـديه میآورد، و روشنائی شمع ها كه اشك آنها دل هـر عاشقی را با چكه كردن میسوزاند، و سكوت محض موجود در آن فضای فرهـنگی، كه امكان شنيدن صداي پرواز مگسهای كتابخانه را به ما مي دهـد.
امروز صبح بعد از نماز، با شوق فراوان، به كتابخانه رفتم و كارم را شروع كردم، دفتر تحويل كتاب را از كشوی ميز خارج كرده و روي ميز قرار دادم، شاید امروز مراجعی باشد!
اتفاقاً امروز اولين مراجعه كننده به كتابخانه آمد و من در اولين برخورد با آن مراجعه كننده دست و پايم را گم كردم.
معلوم بود كه غريبه است و تازه به سوسنگرد أمده، زيرا تا مرا در آن محيط فرهـنگي ديد، سئوال كرد:
- برادر دستشوئي كجاست؟
و من با غرور تمام گفتم: اينجا كتابخانه است و دستشوئی آن خراب است ، برو باغ پشت، چند دستشوئی صحرائی آنجا ساخته شده. بعد سرم را بالا گرفته و گفتم: آفتابه هـم پيش بشكه آب است، هـمانجا پرش كن و ببر با خودت، چون دستشوئی آب ندارد.
بايد إقرار كنم كه با مراجعه اين فرد به كتابخانه، به آينده بسيار اميدوارتر شدم!
ظهر هوا رو به گرما رفت و دما از ٤٠ درجه گذشت، و من جابجائی قطرات عرق از سر تا پايم را حس مي كردم، ولي حفظ سنگر علم و دانش سوسنگرد كه در حال پرورش نسل هـوشيار و اهـل مطالعه بود را رهـا نكردم.
پس از ناهار، خوابآلود بودم ولی، دو مگس، يكي زرنگ و پر رو ، و ديگری تنبل و بزرگ، نمي گذاشتند كه در حالت نشسته چرت بزنم، به آنها گفتم چرا از اين محيط فرهـنگی استفاده نمیكنيد، حالا كه كسی نيست و أساسا رزمندهای به كتابخانه مراجعه نميكند تا مزاحمت ايجاد كند، برويد و كتابي بخوانيد، ولی آنها به وِز وز كردن خود ادامه دادند، دوباره گفتم:
ما اين هـمه زحمت كشيديم و اين محيط علمی، هـنری و فرهـنگی را مهيا كرديم تا استفاده شود، پس چرا قدرشناس نيستيد؟ ديدم اين روش هـم جواب نداد و آنها به پرواز و فرود روی صورتم، به هـمراه وِز وزشان ادامه مي دهند، ناچار شدم براي حل سوءتفاهـم، از پشهكش استفاده كنم، ولي آنقدر مرا به دنبال خود كشيدند، تا خواب به كل از سرم پريد
پايان یک روز كاری!
سيد ناصر سيد نور"
ناصر چند هفته بعد کتابخانه را برای همیشه تعطیل کرد و به خط رفت و سه سال بعد هم شهید شد.
یکروز باید از رشادتهای او بنویسم.
ولی او از همانموقع میدانست وقتی زندگی از تو گرفته شده و فردایت روشن نیست، چه وقت فلسفه است و معارف، و اثبات خدا و احکام او.
۴۰ سال از شهادت ناصر گذشت.
ما هنوز هم روی آرامش را ندیدهایم.
پنج روز پیش دختری بیست ساله پس از دو بار زندان سخت، باز احضار میشود، و او ترجیح میدهد جنازهاش را دستگیر کرده و خودش را دیگر به انفرادی ترسناک نبرند!!
دختر ۲۰ ساله مظلوم.
دزدیهای بزرگ میشود و دزدها همچنان در کشور میگردند و سخنران مراسماتند!
فقر همه را از پا انداخته، مقامات رجز میخوانند که چیزی به پیروزی نمانده!
روزی نیست که پرونده جدید فساد بزرگی رو نشود.
آنوقت میگویند امشب شب احیاست!
توبه کنید از گناهانتان
شب را به بیداری سپری کنید ثواب دارد!
از کدام گناه توبه کنیم؟
شما توبه کنید که کشور را به فساد کشاندید!
ما به چه فکر کنیم؟
به آئینی که ثمرهاش فلاکت است و بدبختی
و بزرگانش در برابر ظلمهای بزرگ ساکتند
با شببیداری من چه میخواهد بشود؟
کتابخانهها تعطیل
ناصرها زیر خروارها خاک
دزدها در مصدر امور
مردمان آزاده در زنجیر
بیدار بمانیم، که چه شود؟
@ghomeishi3
✍ رحیم قمیشی
امشب در تقویم ما شیعیان یکی از شبهای احیا و شب زندهداری است و من نمیدانم برای چه باید بیدار بمانم.
میگویند امشب میتوان به امورات خویش اندیشید، کجا قرار بوده باشیم و کجا هستیم، و چرا چنین شدیم!؟
نوشتهای از دوست شهیدم "سید ناصر سید نور" را مطالعه میکنم، که به طنز شیرین مطالبی نوشته، و من بهجای خنده با آن اشک می ریزم!
سید ناصر جثهای کوچک داشته که اوایل جنگ برای دفاع به سوسنگرد میرود.
فرمانده سپاه به او ماموریت میدهد کتابخانه سوسنگرد را سر و سامان دهد تا چنانچه رزمندهای نیاز به مطالعه کتاب پیدا کرد آنجا برود.
ناصر میداند کار بیخودی است، اما دستور را انجام میدهد و نتیجهاش همان میشود که برایش قابل پیشبینی بود؛ وقتی هیچکس نمیداند فردا زنده است یا نه، وقتی دشمن در چند صد متریات صبح و شام بمبارانت میکند، چه نیازی به کتابهای فلسفی و عقیدتی و تاریخی داری؟!
تو جان و زندگیات در خطر است، خانهات در خطر است،
میان مرگ و زندگی دست و پا میزنی
بعد میآیی ببینی چرا خدا دو تا نیست و یکی است!
چرا امشب شب احیاست؟
دین خوبست یا بد؟
مکروه و مستحب کدامند؟!
ناصر گزارش یک روز کارش را مفصل و زیبا نوشته، که تنها قسمتی از آن را میآورم؛
"امروز دهـمين روز بازگشائي با شكوه كتابخانه سوسنگرد است و هـمه چيز در عالیترين شكل خود قرار دارد، نسيم خنك مزارع اطراف شهر که بههـمراه خود پشه ها را برای ما هـديه میآورد، و روشنائی شمع ها كه اشك آنها دل هـر عاشقی را با چكه كردن میسوزاند، و سكوت محض موجود در آن فضای فرهـنگی، كه امكان شنيدن صداي پرواز مگسهای كتابخانه را به ما مي دهـد.
امروز صبح بعد از نماز، با شوق فراوان، به كتابخانه رفتم و كارم را شروع كردم، دفتر تحويل كتاب را از كشوی ميز خارج كرده و روي ميز قرار دادم، شاید امروز مراجعی باشد!
اتفاقاً امروز اولين مراجعه كننده به كتابخانه آمد و من در اولين برخورد با آن مراجعه كننده دست و پايم را گم كردم.
معلوم بود كه غريبه است و تازه به سوسنگرد أمده، زيرا تا مرا در آن محيط فرهـنگي ديد، سئوال كرد:
- برادر دستشوئي كجاست؟
و من با غرور تمام گفتم: اينجا كتابخانه است و دستشوئی آن خراب است ، برو باغ پشت، چند دستشوئی صحرائی آنجا ساخته شده. بعد سرم را بالا گرفته و گفتم: آفتابه هـم پيش بشكه آب است، هـمانجا پرش كن و ببر با خودت، چون دستشوئی آب ندارد.
بايد إقرار كنم كه با مراجعه اين فرد به كتابخانه، به آينده بسيار اميدوارتر شدم!
ظهر هوا رو به گرما رفت و دما از ٤٠ درجه گذشت، و من جابجائی قطرات عرق از سر تا پايم را حس مي كردم، ولي حفظ سنگر علم و دانش سوسنگرد كه در حال پرورش نسل هـوشيار و اهـل مطالعه بود را رهـا نكردم.
پس از ناهار، خوابآلود بودم ولی، دو مگس، يكي زرنگ و پر رو ، و ديگری تنبل و بزرگ، نمي گذاشتند كه در حالت نشسته چرت بزنم، به آنها گفتم چرا از اين محيط فرهـنگی استفاده نمیكنيد، حالا كه كسی نيست و أساسا رزمندهای به كتابخانه مراجعه نميكند تا مزاحمت ايجاد كند، برويد و كتابي بخوانيد، ولی آنها به وِز وز كردن خود ادامه دادند، دوباره گفتم:
ما اين هـمه زحمت كشيديم و اين محيط علمی، هـنری و فرهـنگی را مهيا كرديم تا استفاده شود، پس چرا قدرشناس نيستيد؟ ديدم اين روش هـم جواب نداد و آنها به پرواز و فرود روی صورتم، به هـمراه وِز وزشان ادامه مي دهند، ناچار شدم براي حل سوءتفاهـم، از پشهكش استفاده كنم، ولي آنقدر مرا به دنبال خود كشيدند، تا خواب به كل از سرم پريد
پايان یک روز كاری!
سيد ناصر سيد نور"
ناصر چند هفته بعد کتابخانه را برای همیشه تعطیل کرد و به خط رفت و سه سال بعد هم شهید شد.
یکروز باید از رشادتهای او بنویسم.
ولی او از همانموقع میدانست وقتی زندگی از تو گرفته شده و فردایت روشن نیست، چه وقت فلسفه است و معارف، و اثبات خدا و احکام او.
۴۰ سال از شهادت ناصر گذشت.
ما هنوز هم روی آرامش را ندیدهایم.
پنج روز پیش دختری بیست ساله پس از دو بار زندان سخت، باز احضار میشود، و او ترجیح میدهد جنازهاش را دستگیر کرده و خودش را دیگر به انفرادی ترسناک نبرند!!
دختر ۲۰ ساله مظلوم.
دزدیهای بزرگ میشود و دزدها همچنان در کشور میگردند و سخنران مراسماتند!
فقر همه را از پا انداخته، مقامات رجز میخوانند که چیزی به پیروزی نمانده!
روزی نیست که پرونده جدید فساد بزرگی رو نشود.
آنوقت میگویند امشب شب احیاست!
توبه کنید از گناهانتان
شب را به بیداری سپری کنید ثواب دارد!
از کدام گناه توبه کنیم؟
شما توبه کنید که کشور را به فساد کشاندید!
ما به چه فکر کنیم؟
به آئینی که ثمرهاش فلاکت است و بدبختی
و بزرگانش در برابر ظلمهای بزرگ ساکتند
با شببیداری من چه میخواهد بشود؟
کتابخانهها تعطیل
ناصرها زیر خروارها خاک
دزدها در مصدر امور
مردمان آزاده در زنجیر
بیدار بمانیم، که چه شود؟
@ghomeishi3
🔵 ✅ ادریس هاشمی و نرگس هاشمی بیشتر از 12 سالە شب و روز فعالیت سیاسی، مدنی، اجتماعی داشته اند در مورد نقض حقوق بشر، خشونت علیه زنان در ایران و همچنین ستم مضاعف علیه کردها.
اونها دو مبارز کُرد ایرانی هستند.
با سایتها و خبرگزاری های ضد رژیم همکاری داشته؛ اند و در اعتراضات ضد رژیم آخوندی بخصوص در انقلاب زن، زندگی، آزادی نقش برجسته ای داشتهاند.
مقالات گسترده ای علیه همه ارکان رژیم نوشتهاند که در اینترنت منتشر شده است.
مقالات اونها بشدت انتقادی هستش و از خمینی و خامنهای گرفته تا پایین ترین ارکان نظام رو در بر میگیره.
علاوه بر این ها مطبوعات مشهور کشور سوئد، در دفاع از اونا مطالبی رو منتشر کرده اند و اتحادیه نویسندگان کشور سوئد هم، از این نوشته ها حمایت کرده اند.
علاوه بر این به مناسبت 8 مارس روز زن، مطلبی درباره نرگس به عنوان یک زن ایرانی که در معرض خطر اخراج است، در روزنامههای سوئد منتشر شده است.
که لینک آنها ضمیمه میشود.
اونها همچنین در برابر سفارت رژیم در استکهلم اعتراضاتی داشتهاند عکس ها و فیلم هاشون، در کانال های مختلف تلویزیونی پخش شده و بازتاب گسترده داشته.
همه مدارک و شواهد رو هم به اداره مهاجرت سوئد و دادگاه اداره مهاجرت هم دادهاند ولی بازم سختگیرانه جواب رد دادن و حکم به اخراجشون دادن.
🔴 دلیل دیپورتشون
اداره مهاجرت و دادگاه اداره مهاجرت میگن که ما هیچ دلیلی نداریم که فعالیتهای اونها و گستردگیش رو زیر سوال ببریم ولی باور نداریم که رژیم ایران از این فعالیتها مطلع شده باشد و به همین دلیل بهشون جواب رد داده اند.
اونها کمپین امضا را انداختهاند که جلوگیری بشه از اخراجشون به ایران.
لینک جمع آوری امضاها:
https://chng.it/dzGVVyfvsz
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔴 حمایت روزنامه های سوئد از اونها
لینک یکی از پر تیراژترین روزنامههای سوئد:
https://www.dn.se/kultur/kurdo-baksi-skamlig-dubbelmoral-av-sverige-att-utvisa-kvinnor-till-iran/
لینک یکی دیگر از نشریات سوئد که مخصوص پارلمان سوئد میباشد:
https://www.dagensarena.se/opinion/fordom-avrattningarna-av-kurder-i-iran-billstrom/
اینم لینک اتحادیه نویسندگان سوئد برای پشتیبانی از عدم اخراجشون:
https://forfattarforbundet.se/utvisa-inte-de-iranska-kvinnorna/
اونها دو مبارز کُرد ایرانی هستند.
با سایتها و خبرگزاری های ضد رژیم همکاری داشته؛ اند و در اعتراضات ضد رژیم آخوندی بخصوص در انقلاب زن، زندگی، آزادی نقش برجسته ای داشتهاند.
مقالات گسترده ای علیه همه ارکان رژیم نوشتهاند که در اینترنت منتشر شده است.
مقالات اونها بشدت انتقادی هستش و از خمینی و خامنهای گرفته تا پایین ترین ارکان نظام رو در بر میگیره.
علاوه بر این ها مطبوعات مشهور کشور سوئد، در دفاع از اونا مطالبی رو منتشر کرده اند و اتحادیه نویسندگان کشور سوئد هم، از این نوشته ها حمایت کرده اند.
علاوه بر این به مناسبت 8 مارس روز زن، مطلبی درباره نرگس به عنوان یک زن ایرانی که در معرض خطر اخراج است، در روزنامههای سوئد منتشر شده است.
که لینک آنها ضمیمه میشود.
اونها همچنین در برابر سفارت رژیم در استکهلم اعتراضاتی داشتهاند عکس ها و فیلم هاشون، در کانال های مختلف تلویزیونی پخش شده و بازتاب گسترده داشته.
همه مدارک و شواهد رو هم به اداره مهاجرت سوئد و دادگاه اداره مهاجرت هم دادهاند ولی بازم سختگیرانه جواب رد دادن و حکم به اخراجشون دادن.
🔴 دلیل دیپورتشون
اداره مهاجرت و دادگاه اداره مهاجرت میگن که ما هیچ دلیلی نداریم که فعالیتهای اونها و گستردگیش رو زیر سوال ببریم ولی باور نداریم که رژیم ایران از این فعالیتها مطلع شده باشد و به همین دلیل بهشون جواب رد داده اند.
اونها کمپین امضا را انداختهاند که جلوگیری بشه از اخراجشون به ایران.
لینک جمع آوری امضاها:
https://chng.it/dzGVVyfvsz
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔴 حمایت روزنامه های سوئد از اونها
لینک یکی از پر تیراژترین روزنامههای سوئد:
https://www.dn.se/kultur/kurdo-baksi-skamlig-dubbelmoral-av-sverige-att-utvisa-kvinnor-till-iran/
لینک یکی دیگر از نشریات سوئد که مخصوص پارلمان سوئد میباشد:
https://www.dagensarena.se/opinion/fordom-avrattningarna-av-kurder-i-iran-billstrom/
اینم لینک اتحادیه نویسندگان سوئد برای پشتیبانی از عدم اخراجشون:
https://forfattarforbundet.se/utvisa-inte-de-iranska-kvinnorna/
Change.org
This campaign needs you now
Stop the deportation of Narges and Edris Hashemi
Forwarded from کانال محمد مهدویفر
🔵 محمد مهدویفر:
این فیلم شنبه ۱۱ فروردین ۱۴۰۳ کتک زدن یک آمر به معروف (بخوانید مزاحم زنان و دختران) در میدان نفش جهان اصفهان است. چون اولین بار بدون تار کردنِ صورت در فضای مجازی منتشر شده، متأسفانه جوانانی که مشغول ادب کردنِ اون مزاحم هستند، در فیلم شناسایی شده، طبق گفته دادستان، سه تاشون در همان روز دستگیر و یکیشون فعلا مخفیانه زندگی میکند.
شما در نظر بگیرید اگر این چهار جوان عزیز در همان لحظه ماسک مشکی به همراه میداشتند و از آن استفاده میکردند امکان شناسایی آنها برای دادستانی بسیار مشکل و یا حتی غیرممکن بود.
ما در طرح دوشنبهها با ماسک اصرار داریم که تمام مردم روزهای دوشنبه با ماسک (ترجیحاً ماسک مشکی) از منزل خارج شوند. ما خودمان را برای قیام سراسری در سال ۱۴۰۳ آماده میکنیم.
بیشتر فراخوانها و تجمعات و حرکتهای اعتراضیِ ما در همین روزهای دوشنبه خواهد بود. فعلا برای ما مهم است که همهی مردم حتی زنان و کودکان عادت کنند روزهای دوشنبه با ماسک مشکی از منزل خارج شوند.
ماسک مشکی در روزهای دوشنبه نماد یکرنگی و اتحادِ ما مردمی است که جمهوری اسلامی را قبول نداریم و خودمان را برای ضربهی نهایی آماده میکنیم.
ما در طرح دوشنبهها با ماسک اهداف مهمی را دنبال میکنیم که یکی از آنها امکان استتار در تمام حرکتهای اعتراضی است. هدف دیگر امیدوار کردن دوستان و ناامید کردنِ دشمنان و ایجاد ترس در دل آنهاست.
ماسک زدن هیچ بار حقوقی ندارد و حکومت نمیتواند کسی را به خاطر ماسک زدن مؤاخذه کند.
اگر شما این ایده را درست و منطقی ارزیابی میکنید، روز دوشنبه سیزده بدر با ماسک مشکی از منزل خارج شوید و برای این ایده تبلیغ کنید و در روزهای دوشنبه تعدادی ماسک مشکی به مردم هدیه بدهید و به آنها بگویید که ماسک مشکی در روزهای دوشنبه نماد ما براندازهاست. (اگر ماسک مشکی نداشتید فعلا هر رنگی)
ما به زودی پیروزیم. بهتون قول میدم. تردید نکنید.
لینک فیلم اصفهان اینجاست.👇👇
https://t.me/mahdavifar2021/80071
این فیلم شنبه ۱۱ فروردین ۱۴۰۳ کتک زدن یک آمر به معروف (بخوانید مزاحم زنان و دختران) در میدان نفش جهان اصفهان است. چون اولین بار بدون تار کردنِ صورت در فضای مجازی منتشر شده، متأسفانه جوانانی که مشغول ادب کردنِ اون مزاحم هستند، در فیلم شناسایی شده، طبق گفته دادستان، سه تاشون در همان روز دستگیر و یکیشون فعلا مخفیانه زندگی میکند.
شما در نظر بگیرید اگر این چهار جوان عزیز در همان لحظه ماسک مشکی به همراه میداشتند و از آن استفاده میکردند امکان شناسایی آنها برای دادستانی بسیار مشکل و یا حتی غیرممکن بود.
ما در طرح دوشنبهها با ماسک اصرار داریم که تمام مردم روزهای دوشنبه با ماسک (ترجیحاً ماسک مشکی) از منزل خارج شوند. ما خودمان را برای قیام سراسری در سال ۱۴۰۳ آماده میکنیم.
بیشتر فراخوانها و تجمعات و حرکتهای اعتراضیِ ما در همین روزهای دوشنبه خواهد بود. فعلا برای ما مهم است که همهی مردم حتی زنان و کودکان عادت کنند روزهای دوشنبه با ماسک مشکی از منزل خارج شوند.
ماسک مشکی در روزهای دوشنبه نماد یکرنگی و اتحادِ ما مردمی است که جمهوری اسلامی را قبول نداریم و خودمان را برای ضربهی نهایی آماده میکنیم.
ما در طرح دوشنبهها با ماسک اهداف مهمی را دنبال میکنیم که یکی از آنها امکان استتار در تمام حرکتهای اعتراضی است. هدف دیگر امیدوار کردن دوستان و ناامید کردنِ دشمنان و ایجاد ترس در دل آنهاست.
ماسک زدن هیچ بار حقوقی ندارد و حکومت نمیتواند کسی را به خاطر ماسک زدن مؤاخذه کند.
اگر شما این ایده را درست و منطقی ارزیابی میکنید، روز دوشنبه سیزده بدر با ماسک مشکی از منزل خارج شوید و برای این ایده تبلیغ کنید و در روزهای دوشنبه تعدادی ماسک مشکی به مردم هدیه بدهید و به آنها بگویید که ماسک مشکی در روزهای دوشنبه نماد ما براندازهاست. (اگر ماسک مشکی نداشتید فعلا هر رنگی)
ما به زودی پیروزیم. بهتون قول میدم. تردید نکنید.
لینک فیلم اصفهان اینجاست.👇👇
https://t.me/mahdavifar2021/80071
Telegram
کانال محمد مهدویفر
🔵 توضیحات پیرامون این فیلم در پست بعدی👇
https://t.me/mahdavifar2021/80072
https://t.me/mahdavifar2021/80072