💓خانوم خونه 💓
6.14K subscribers
3.72K photos
25.9K videos
13 files
235 links
برای تبلیغات پربازده در چندین کانال بانوان کلیک کنید👇
https://t.me/joinchat/S1KC24PLiE39E5QP
Download Telegram
💓خانوم خونه 💓
#پارت_284 #فصل_دوم #آویــــنــآ تکیه اشو به دیوار داد. دست به سینه با اخم پوزخند زد . - ماهان هم بعد اینکه تورو فرستاد دنیال ماموریتت فهمید که عاشقته! برای همین همه کاری کرد که بتونه تورو برگردونه! حدسش درست بود. دوباره لبخند ریزی زدم. - اما ما هیچوقت…
#پارت_285
#فصل_دوم
#آویــــنــآ

چشم غره رفتم و دستاشو از روی بازوهام پس زدم.
- کاری که میخواستی رو کردی!
ما دیگه نمیتونیم به عقب برگردیم...
اما بزار من برم.

فکش منقبض شده بود.
- این حرف آخرته؟
سر تکون دادم.
با حرص گفت "
- اگه نزارم بری چی ؟

بهش خیره شدم.
- اون وقت با یه مرده زندگی میکنی !
یا هم یه روز جلوی چشمای خودت خودمو میکشم!

چنان از اتاق بیرون رفت و در رو بهم کوبید که دستگیره شکست!
***
ماهان:

با گرفتن بازوی بازوم که تیر میکشید، از روی تخت اتاقم بلند شدم.

امین صداش در اومد.
- چیکار میکنی؟

عصبی شدم.
- من خوب شدم! تو وضعت بد تر از من بود و بعد یه ماه سر پا شدی!
جلوی راهمو گرفت.
- اینو میدونم! فق بگو کجا میخوای بری!

عصبی شدم.
- میرم دنبال آوینا!
اخم کزد.
- دیوونه شدی؟! معلوم نیست تا الان چه بلایی سرش اورده!

داد زدم :
- خفه شو! هیچ بلایی سرش نیومده!
چشاشو گشاد کرد.
- اره نیومده! ما حتی نمیدونیم اون دختر هنوز زنده اس یا نه!
تو جوزف را نمیشناسی ؟؟؟؟
اون یه مار افعیه که به گله اش حمله میکرد !