💓خانوم خونه 💓
#پارت_281 #فصل_دوم #آویــــنــآ دستاشو به نشونهی تسلیم بالا برد و چند قدم عقب رفت! نگاه سردی بهم انداخت. - اینجوری قراره پیش بریم؟! اب دهنمو قورت دادم. - اینکه ازت متتفرم چیو عوض میکنه ؟! پس همینجوری پیش میریم ... نفسشو آه مانند بیرون داد. - باشه !…
#پارت_282
#فصل_دوم
#آویــــنــآ
با شک پرسیدم :
- منظورت از این حرفا چیه؟
عصبانی شده بود.
صداشو بالا برد.
- واقعا نمیفهمی ؟! متوجه نمیشی ؟! آوینا خودتو زدی به اون راه ؟!
کوری نمیبینی قلبم پر شده از احساسات تو ؟!
فکر کردی اینهمه دارمکوتاه میام برای چی ؟!
هر کاری کردی، حتی وقتی فهمیدم جاسوس اونایی نتونستم بیرونت کنم!
اینجا نگهت داشتم!
پیش خودم!
وقتی جونمم به خطر انداختی بازم گذشت کردم!
صداشو بالا تر برد:
- اینا عشقه ! ابله! عشق !
چند ثانیه با بی حس ترین حالت ممکن نگاش کردم و بعد شروع به نیشخند زدن کردم.
با لحن به یغما رفته گفتم :
- ولی... من هیچوقت نمیتونم عشقتو جواب بدم!
انگار چیزی توی چشماش شکست.
با بغض ادامه دادم :
- هیچ چیز نمیتونه ادامه دار باشه!
توام از رفتارای من خسته میشی!
اما قبل اون...
میخوام ازت خواهش کنم بزاری من برم...
بزار برم!
بزار زندگی کنم!
یا ... یا هم...
آب دهنمو قورت دادم
- یا هم منو بکش !
اره!
منو بکش تا جفتمون راحت بشیم!
#فصل_دوم
#آویــــنــآ
با شک پرسیدم :
- منظورت از این حرفا چیه؟
عصبانی شده بود.
صداشو بالا برد.
- واقعا نمیفهمی ؟! متوجه نمیشی ؟! آوینا خودتو زدی به اون راه ؟!
کوری نمیبینی قلبم پر شده از احساسات تو ؟!
فکر کردی اینهمه دارمکوتاه میام برای چی ؟!
هر کاری کردی، حتی وقتی فهمیدم جاسوس اونایی نتونستم بیرونت کنم!
اینجا نگهت داشتم!
پیش خودم!
وقتی جونمم به خطر انداختی بازم گذشت کردم!
صداشو بالا تر برد:
- اینا عشقه ! ابله! عشق !
چند ثانیه با بی حس ترین حالت ممکن نگاش کردم و بعد شروع به نیشخند زدن کردم.
با لحن به یغما رفته گفتم :
- ولی... من هیچوقت نمیتونم عشقتو جواب بدم!
انگار چیزی توی چشماش شکست.
با بغض ادامه دادم :
- هیچ چیز نمیتونه ادامه دار باشه!
توام از رفتارای من خسته میشی!
اما قبل اون...
میخوام ازت خواهش کنم بزاری من برم...
بزار برم!
بزار زندگی کنم!
یا ... یا هم...
آب دهنمو قورت دادم
- یا هم منو بکش !
اره!
منو بکش تا جفتمون راحت بشیم!