💓خانوم خونه 💓
#پارت_279 #فصل_دوم #آویــــنــآ زل زد توی چشام. - نمیتونی... همه چیز اینجوری تموم نمیشه! منو تو... مجبوریم تا ابد باهم زندگی کنیم! یدفعه دستمو گرفت و بلندم کرد. - تو باکره بودی! پس من... پس من مسئولیتتو قبول میکنم! سعی کردم دستشو پس بزنم. - داری چی میگی؟!گفتم…
#پارت_280
#فصل_دوم
#آویــــنــآ
نیلو سریع گفت :
- اومد اومد! من باید برم!
و خیلی زود جاش با امیرعلی عوض شد!
امیرعلی نگاه عصبی ای به سینی های ناهار و شام که دست نخورده بود، انداخت!
پلکی زد.
- میخوای به اینکارت ادامه بدی؟!
از پنجره به بیرون خیره بودم.
نمیخواستم باهاش حرف بزنم!
طی اون مدت بارها باهم حرف زده بودیم...
حرفای مزخرف و تکراری!
نزدیگم ایستاد.
- پاشو! یه چیزی بخوز زودباش!
جدی شدم.
- نمیخورم! گفتم نمیخورم!
دست انداخت و با وحشیگری منو بلند کرد.
داد زدم و سعی کردم عقب برم
- ولم کن داری چیکار میکنی؟!
توی چشام زل زد.
- یا غذا میخوری! یا مجبورت میکنمبخوری؟!
دست ازادمو مشت کردم.
- نمیخورم!
منو بکش!
یا منو بکش یا ازادم کن!
فکش منقبض شد.
- میخوای به بچه بازی ادامه بدی؟!
دستشو محکم پس زدم.
جیغ زدم:
- گفتم ولم کن! بهم دست نزن!
#فصل_دوم
#آویــــنــآ
نیلو سریع گفت :
- اومد اومد! من باید برم!
و خیلی زود جاش با امیرعلی عوض شد!
امیرعلی نگاه عصبی ای به سینی های ناهار و شام که دست نخورده بود، انداخت!
پلکی زد.
- میخوای به اینکارت ادامه بدی؟!
از پنجره به بیرون خیره بودم.
نمیخواستم باهاش حرف بزنم!
طی اون مدت بارها باهم حرف زده بودیم...
حرفای مزخرف و تکراری!
نزدیگم ایستاد.
- پاشو! یه چیزی بخوز زودباش!
جدی شدم.
- نمیخورم! گفتم نمیخورم!
دست انداخت و با وحشیگری منو بلند کرد.
داد زدم و سعی کردم عقب برم
- ولم کن داری چیکار میکنی؟!
توی چشام زل زد.
- یا غذا میخوری! یا مجبورت میکنمبخوری؟!
دست ازادمو مشت کردم.
- نمیخورم!
منو بکش!
یا منو بکش یا ازادم کن!
فکش منقبض شد.
- میخوای به بچه بازی ادامه بدی؟!
دستشو محکم پس زدم.
جیغ زدم:
- گفتم ولم کن! بهم دست نزن!