مرکز نشر آثار آیت‌الله بهجت
10K subscribers
1.67K photos
253 videos
4 files
992 links
🔶«کانال رسمی مؤسسه تنظیم ونشرآثارحضرت آیت‌الله بهجت»
🔶ارتباط با ادمین:
Http://t.me/bahjat_admin
🔶سایت رسمی مؤسسه:
www.bahjat.ir
🔶 فروشگاه اینترنتی کتب ومحصولات:
www.Bahjatava.com
🔶پیام رسان سروش:
http://sapp.ir/bahjat_ir
🔶کد شامد: 1-2-735818-61-0-2
Download Telegram
#اینگونه_بود ...
کوتاه‌نوشته‌ای از سیره و سبک زندگانی آیت‌الله بهجت قدس‌سره:

صبحانه را که می‌خورد، یک ربع تا بیست دقیقه همان‌طور نشسته، چشمانش را می‌بست،
انگار می‌خوابید؛
هنگامی که برمی‌خواست، قلمش را برمی‌داشت
و روی کاغذ باطله‌ها مشغول نوشتن می‌شد.
آن روز نوشته بود:
«هرکه دید از آل پیغمبر اثر
جاى پاى جمله‌شان بگذاشت سر
شربتى کَز دستشان نوشیده شد،
تا ابد شیرینى‌اش در کام بُد»

نوشته‌هایش، اغلب شعر بود.
پیش خودم می‌گفتم: «شاید آقا در مدت این خواب کوتاه، در عالم دیگری سیر می‌کنند. گویا از عالم دیگری چیزی را یادداشت می‌کند.»
بدون درنگ می‌نوشت.
نوشتنش که تمام می‌شد، می‌رفت وضو می‌گرفت؛
و تازه مطالعه‌اش آغاز می‌شد.

(این بهشت، آن بهشت، ص٧۴و٧۵؛ بر اساس خاطرۀ یکی از مرتبطین با معظم‌له)

https://t.me/bahjat_pic/8

https://t.me/bahjat_ir
#اینگونه_بود ...
کوتاه‌نوشته‌ای از سیره و سبک زندگانی آیت‌الله بهجت قدس‌سره:

ایشان هر سال سر راه مشهد، به زیارت حضرت عبدالعظیم علیه‌السلام می‌آمد.
برای استراحت و گرفتن وضو به خانۀ ما می‌آمدند؛
رسمشان این بود که برای همه اهل خانه هدیه‌ای بیاورند.
یک سال نمی‌دانم چه شد که نماز ظهر و عصر را در حرم نخواندند. گفتند: در منزل نماز جماعت می‌خوانند.
وضو گرفتیم و پشت سر ایشان ایستادیم.
آقا شروع به نماز کرد، با آن حال همیشگی‌اش.
حین نماز، صدای قناری‌هایی که در خانه داشتیم، بلند شد،
اما از همیشه قشنگ‌تر!
آن‌قدر زیبا که حضور قلبم در نماز را گرفت.
نماز که تمام شد، به کسی چیزی نگفتم.
با خودم گفتم: «شاید خیالات باشد؛
اگر هم خیالات نباشد، باز هم اتفاق مهمی نیفتاده!
قناری‌اند دیگر، آواز خواندند، فقط این بار زیباتر.»

سال بعد هم ایشان نماز را در خانۀ ما اقامه کرد؛ و باز هم قناری‌ها همان آواز را خواندند.
این ماجرا چند سال تکرار شد، تا بالأخره من جرئت پیدا کردم و جریان را با کسانی که در آن نماز بودند، در میان گذاشتم.
با تعجب دیدم آنها هم گفتند: «بله، ما هم می‌شنویم. اما ترجیح دادیم به کسی نگوییم»؛
حتی یکی از آنها می‌گفت: «حس می‌کردم قناری‌ها همراه با ما، در حال نمازند.»
و من دوسه سال است که دلم برای نماز خواندن قناری‌ها تنگ شده...

(این بهشت، آن بهشت، ص٧۶و٧٧؛ بر اساس خاطرۀ حجت‌الاسلام و المسلمین منفرد)

https://t.me/bahjat_pic/8

https://t.me/bahjat_ir
#اینگونه_بود ...
کوتاه‌نوشته‌ای از سیره و سبک زندگانی آیت‌الله بهجت قدس‌سره:

دستم به قفسۀ کتابها خورد و زخم عمیقی برداشت.
جراحی کردند؛ زخم، دهان بست و بهبود یافت.
چند ماه بعد در مشهد بودیم که در جای زخم احساس درد شدیدی کردم، مخفی کردم و حرفی نزدم.
یک روز که به کارهای خودم مشغول بودم، آقا فرمودند:
بر من مکشوف...
تمام حواسم را جمع کردم؛ از آنجا که ایشان در هیچ موردی نمی‌گفت: «بر من مکشوف شد». ایشان ادامه داد که: «بر من معلوم شد که اگر کسی جایی‌اش درد می‌کند، جای درد را به هر کجای حرم امام رضا علیه‌السلام بمالد، آن درد مرتفع می‌شود.»
من در حال نوشتن گفته‌های ایشان بودم و به مفهومش توجهی نداشتم.

آقا برای تجدید وضو برخاستند.
من هم برای مراقبت، ایشان را همراهی کردم.
وقتی برگشتم، نوشته‌ها را دوباره خواندم.
منظورشان خود من بودم.
فردا به حرم رفتم.
احساس کردم دردم کمتر شده؛
تا روز سوم که دردم کاملاً تمام شد.

از مشهد برگشته بودیم.
یکی از دوستان که مقام و مسئولیتی داشت، برای دیدن آقا آمد؛ اما ملاقات میسر نشد.
وقت رفتن، ماجرای مشهد را برایش نقل کردم؛ رفت.

چندین هفته بعد دوباره دیدمش.
گفت: «درد کتفم مداوا نمی‌شد،
به هر پزشکی که مراجعه می‌کردم بی‌فایده بود.
برای همین آمده بودم با آقا دیدار کنم؛
داستان مشهد را که شنیدم، گفتم این حواله‌ای است از آقا،
رفتم مشهد،
بیماری‌ام درمان شد.»

(این بهشت، آن بهشت، ص٧٨-٨٠؛ بر اساس خاطرۀ حجت‌الاسلام و المسلمین علی بهجت)

https://t.me/bahjat_pic/72
#اینگونه_بود

🏴 سالروز وفات حضرت زینب سلام‌الله‌علیها تسلیت باد

این‌بار هم مثل خیلی وقت‌های دیگر پول دادند و گفتند: روضه حضرت زینب بخوان.

دل به دریا زدم و پرسیدم: شما هربار می‌گویید روضۀ حضرت زینب بخوان، چی هست در این روضه؟

گفتند: به برکت این توسل، خیلی‌ها حوائجشان را گرفته‌اند...

براساس خاطره مداح مجلس روضه
https://t.me/bahjat_pic/79
#اینگونه_بود ...
کوتاه‌نوشته‌ای از سیره و سبک زندگانی آیت‌الله بهجت قدس‌سره:

قرار بود نماینده‌ای از ایران به لبنان برود.
تصمیم گرفتم او را نزد آقا بیاورم تا نصیحتی کنند.
تقریبا ساعت ١١:٣٠ شب بود که رسیدیم به منزل ایشان.
کارمان آنقدر واجب بود که به خودم اجازه دادم با اینکه از قبل هماهنگ نکرده بودیم، آرام در بزنم.
خود ایشان در را باز کرد، انگار منتظر ما باشد!
وارد شدیم و آقا برایمان چای آورد، مقداری صحبت کرد،
نزدیک ساعت ١٢:٣٠ پرسید: «شام خورده‌اید؟»
ناخودآگاه گفتیم: «خیر!»
آقا بلند شد و آرام از پله‌هایی که به آشپزخانه می‌رسید، پایین رفت تا غذایی مهیا کند.
پردۀ آشپزخانه را کنار زدم؛ دیدم که ظرفی را روی اجاق گذاشت و چند عدد تخم‌مرغ در آن شکست.

بعد یک سینی آماده کردند و همه چیز را در آن قرار دادند؛
اما نمی‌تواند بلندش کند، آرام‌آرام آن را تا پسِ پرده، روی زمین کشید.
ساعت ١:٠٠، شام حاضر بود،
چند عدد تخم‌مرغ نیمرو، کمی سبزی و چند خیار و کاسه‌ای زیتون و خرما که با سلیقه در سینی چیده شده بود.
تمام کار را خودش کرده بود.
از خجالت آب شدیم. هرچه کردیم، دستمان به‌طرف غذا نمی‌رفت. متوجه خجالت ما شد، نشست و با ما خورد تا راحت باشیم.
غذا ساعت ٢:٠٠ تمام شد، دوباره چای آورد. اگر کسی که ایشان را نمی‌شناخت، در آن حال ایشان را می‌دید، محال بود بفهمد کیست.
بالأخره نمایندۀ ایران، به لبنان رفت و برگشت؛
می‌گفت: «ذره‌ای در مصرف بیت‌المال دست از پا خطا نکردم. فکر می‌کنم این به برکت همان لقمه‌ای بود که میهمان حضرت آقا قدس‌سره بودم.»

📚 (این بهشت، آن بهشت، ص٨١-٨٢؛ بر اساس بر اساس خاطرۀ یکی از مرتبطین با معظم‌له)

https://t.me/bahjat_pic/72

🔶 مرکز تنظیم و نشر آثار آیت‌الله بهجت قدس‌سره

https://t.me/bahjat_ir
#اینگونه_بود ...
کوتاه‌نوشته‌ای از سیره و سبک زندگانی آیت‌الله بهجت قدس‌سره:

زمستان‌ها به‌خاطر سردی هوا، آقا دو جوراب با هم می‌پوشید.
به ایشان جوراب پشمی دادم،
ایشان از ناحیۀ شست پای راستش مشکل داشت؛
وضو که می‌گرفت، می‌دیدم که اغلب آن را با پارچه‌ای بسته است.
چیزی به ما نمی‌گفت.
چند روزی گذشت،
و من هر روز که آقا را می‌دیدم، حواسم می‌رفت به پاهایش،
دوست داشتم جوراب‌هایی را که به ایشان هدیه داده‌ام، بپوشد.
اما بعد از سه روز جوراب را آورد و گفت: «اینها ظاهراً اندازۀ من نمی‌شود، باشد برای خود شما.»
بعد هم فرمود: «خمسش را هم داده‌ام، دیگر نیاز نیست شما خمسش را بپردازید.»
مطمئن بودم که اندازه هستند، خودم اندازه گرفته بودم.

بعدها دانستم، مهم اندازه‌اش نبود؛
نمی‌خواست جوراب گران‌تر از معمول بپوشد.

📚 (این بهشت، آن بهشت، ص٨٣-٨۴؛ بر اساس خاطرۀ یکی از شاگردان معظم‌له)

https://t.me/bahjat_pic/72

🔶 مرکز تنظیم و نشر آثار آیت‌الله بهجت قدس‌سره

https://t.me/bahjat_ir
#اینگونه_بود ...

◾️ از اینها نباشید!
گزیده‌ای از خاطرات شاگردان و اطرافیان آیت‌الله بهجت قدس‌سره

گاهی اوقات که کسی می‌گفت آقا سفارشی کنید، آقا می‌فرمودند: «راست می‌گویی یا نه یا می‌خواهی فقط حرف بشنوی». می‌فرمودند: «بعضی‌ها این‌طور هستند که:
پی مصلحت مجلس آراستند / نشستند و گفتند و برخاستند»
می‌فرمودند: «از اینها نباشید اگر راست می‌گویید و واقعاً اهل عمل هستید همین که دارم به شما می‌گویم عمل بکنید نتیجه می‌گیرید».

📚 مشاهده این مطلب و مطالب مشابه از طریق لینک زیر:🔻
👆 http://bahjat.ir/fa/content/10515

کانال رسمی مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره
@bahjat_ir
مرکز نشر آثار آیت‌الله بهجت
🔶کانال رسمی مؤسسه نشر آثار حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره @bahjat_ir
#اینگونه_بود
توی جلسه، آقا بین صحبت‌های‌شان فرمودند: «کتابی هست که همۀ دعاها در آن موجود است.»
گوشم را تیز کردم تا اسم کتاب را بشنوم،
اما بحث عوض شد و حرف دیگری از آن کتاب زده نشد.
بعد از جلسه یک تکه کاغذ برداشتم و رفتم خدمت آقا.
همان‌طورکه خودکار را برای نوشتن آماده کرده بودم،
پرسیدم: «آقا! اسم اون کتابی که فرمودید رو می‌خواستم.»
آقا لبخندی زدند و گفتند: «قرآن». (بر اساس خاطرۀ یکی از شاگردان)

📚 در خانه اگر کس است، ص ٧١

☑️ کانال رسمی مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره
@bahjat_ir

http://www.bahjatava.com/product/153/مجموعه-۵-جلدی-کتاب-داستان‌های-کوتاه-از-سیره-و-سبک-زندگی-آیت-بهجت-ره
#اینگونه_بود..
کجا نیستی؟!
گزیده‌ای از خاطرات شاگردان و اطرافیان آیت‌الله بهجت قدس‌سره

درمحضر ایشان بودم که قبل از منبر روضه‌خوان خطاب کرد به امام زمان علیه‌السلام و عرض کرد: آقاجان کاش می‌دانستیم کجا تشریف داری. آیت‌الله بهجت رحمه‌الله نگاهی به من کردند و فرمودند: «یعنی می‌دانیم کجا تشریف ندارند؟». یک بار هم یکی از همراهان آقا گفت: به جمکران که وارد شدیم مداحی در بلندگو می‌گفت: ای‌کاش می‌دانستیم کجا تشریف داری! آقا فرموده بودند: «کجا تشریف ندارند؟».


☑️ کانال رسمی مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره
@bahjat_ir
#اینگونه_بود ...
◾️ در گفتار و زندگی این فقیه و عارف، بشریت به نهایت رسیده است!
«گذری کوتاه بر زندگی زاهدانه آیت‌الله بهجت قدس‌سره از زبان پروفسور مولانا»

این‌گونه بود که هر کس به دیدار ایشان می‌آمد احساس غریبگی نداشت و دلش به یاد خدا و آخرت می‌لرزید. پرفسور مولانا خاطره دیدار خود با ایشان را چنین می‌نگارد: «زندگی عارفانه با زندگی عالمان دیگر تفاوت دارد. سالیانی قبل، در اسفندماه ۱۳۸۰ در آستانه سال جدید در آغاز دو تقویم هجری قمری و هجری شمسی که به هم رسیده بودند، من در شهر مقدس قم، در محضر فقیه و عارف بزرگ حضرت آیت‌الله‌العظمی محمدتقی بهجت، در خانه محقر و قدیمی و در اتاق بسیار ساده‌ای که در آن از مظاهر عصر ما فقط یک بخاری و یک تلفن در میان انبوه کتاب و کاغذها به چشم می‌خورد، آن ندا را شنیدم و این محیط عارفانه را احساس کردم. ملاقات این حقیر با حضرتش نیم ساعت به طول انجامید و نصایح پربها و ارزشمندی که در این صحبت نصیب من شد، نعمتی بس بزرگ و زیبا بود. در گفتار و زندگی این فقیه و عارف، بشریت به نهایت رسیده است و مکتب امروز ایشان برای حقیقت‌جویان و دانش‌طلبان، اول و آخر عرفان در اصل خود است».

📚 مشاهده این مطلب و مطالب مشابه از طریق #لینک زیر:🔻
👆 http://bahjat.ir/fa/content/10525

☑️ کانال رسمی مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره
http://t.me/bahjat_ir
#اینگونه_بود ...
◾️ محیط خانه گرم و صمیمی بود.
گذری کوتاه بر زندگی زاهدانه و دستورات اخلاقی آیت‌الله بهجت قدس‌سره

رفتار آیت‌الله بهجت با اهل منزل به‌قدری صمیمی و مهربانانه بود که بسیاری از کمبودهای مادی در سایۀ این رفتارها در نظر نمی‌آمد. محیط خانه گرم و صمیمی بود. همیشه با احترام با افراد خانواده برخورد می‌کرد. حجت‌الاسلام‌والمسلمین علی بهجت می‌گوید: «مرحوم آقا امرونهی‌کردن و تحکّمشان فقط در حلال و حرام بود. از آن زمان که من بالغ شدم و به سن پانزده‌سالگی رسیدم، یک‌‌بار هم ایشان دستور ندادند نانی بخر یا چیزی تهیه کن. گاهی با عبارات لطیفی به ما می‌فهماندند که می‌خواهند کاری بکنیم؛ مثلاً می‌فرمودند: مادرت مایل است فلان چیز در خانه باشد».

📚 برگرفته از کتاب #صحبت_سال‌ها (مجموعه خاطرات حجت‌الاسلام‌والمسلمین #علی_بهجت)

مشاهده این مطلب و مطالب مشابه از طریق #لینک زیر:🔻
👆 http://bahjat.ir/fa/content/10527

☑️ کانال رسمی مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره
http://t.me/bahjat_ir
#اینگونه_بود...
◾️زائر همیشگی
گزیده‌ای از خاطرات حجت‌الاسلام‌والمسلمین علی بهجت
(به مناسبت سالروز وفات حضرت فاطمه معصومه سلام‌الله‌علیها)

[حضرت آیت‌الله بهجت] از همان اوایل سکونت در قم، هر روز به زیارت حضرت معصومه علیهاالسلام می‌رفت و برای رفتن به زیارت، راه‌های پنهان و خلوت را انتخاب می‌کرد و از حاشیه خیابان نمی‌رفت. حتی برای پرهیز از روبه‌رو شدن با کسبه و عابرین، اگر مغازه‌ها باز بود و در خیابان‌ها رفت‌وآمد بود، راه را دورتر می‌کرد. از کوچه‌پس‌کوچه‌هایی که الآن داخل شبستان حرم قرار گرفته است، می‌گذشت و از دری که در کوچه شش متری (خیابان موزه) قرار داشت و خیلی پرت و خلوت بود به حرم می‌رفت و از همان راه هم برمی‌گشت. فقط در اوقاتی که مغازه‌ها تعطیل و خیابان خلوت بود، از پیاده‌رو حرکت می‌کرد. ایشان حتی از اینکه صاحبان مغازه‌ها سلام و احترام کنند هم اجتناب می‌کرد.

می‌فرموند: بسپرید که در حرم فریاد نزنند. صدا بلند نکنند. ملائکه در حال طواف هستند و از صدای بلند اذیت می‌شوند. مقصودشان همین فریادهایی بود که برخی بلند می‌کردند؛ مثلاً همین که برخی فریاد می‌کشند: «صلوات بلند ختم کن». می‌خواستند هر کسی در حال خودش باشد. می‌گفتند: برخی در همین‌جا متوجه می‌شوند که حاجاتشان برآورده می‌شود.

📚 مشاهده این مطلب و مطالب مشابه از طریق #لینک زیر:🔻
👆 http://bahjat.ir/fa/content/10581

☑️ کانال رسمی مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره
http://t.me/bahjat_ir
#اینگونه_بود
🔸گزیده خاطرات نزدیکان و شاگردان حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره از سیره و زندگانی معظم‌له

بچه‌ها توی خانه بازی‌گوشی و شیطنت می‌کردند. گاهی درمانده می‌شدیم. از آیت‌الله بهجت قدس‌سره پرسیدم: «با بچه‌ای که از دیوار راست می‌رود بالا و حرف گوش نمی‌کند، باید چه کار کرد؟»

🔹 گفت: «همان‌طوری که توقع دارید خدا با شما رفتار کند، با این بچه‌ها هم همان‌طور رفتار کنید. این‌طور اگر نگاه کنید، دیگر زدن بچه‌ها یا بداخلاقی با آن‌ها به‌خاطر اشتباه، بی‌معنی می‌شود. بچه هم احساس نمی‌کند که بابایش درکش نمی‌کند.»

📚 به شیوه باران، ص٣٩

☑️ کانال رسمی مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت #آیت_الله_بهجت قدس‌سره
@bahjat_ir
#اینگونه_بود ...
بچه‌ها توی خانه بازی‌گوشی و شیطنت می‌کردند. گاهی درمانده می‌شدیم. از آیت‌الله بهجت قدس‌سره پرسیدم: «با بچه‌ای که از دیوار راست می‌رود بالا و حرف گوش نمی‌کند، باید چه کار کرد؟»

🔹 گفت: «همان‌طوری که توقع دارید خدا با شما رفتار کند، با این بچه‌ها هم همان‌طور رفتار کنید. این‌طور اگر نگاه کنید، دیگر زدن بچه‌ها یا بداخلاقی با آن‌ها به‌خاطر اشتباه، بی‌معنی می‌شود. بچه هم احساس نمی‌کند که بابایش درکش نمی‌کند.»

📚 به شیوه باران، ص٣٩ (جلد سوم از مجموعه ۵ جلدی داستان هایی کوتاه از سیره و زندگانی حضرت آیت‌الله بهجت قدس سره)

🌐 جهت تهیه و دانلود نسخه الکترونیکی کتاب #به_شیوه_باران و دیگر کتاب‌های مرکز در نرم‌افزار کتابخوان #طاقچه به لینک زیر مراجعه فرمایید:
🛒 https://taaghche.com/filter?filter-publisher=871

🛒 خرید این کتاب از طریق سایت #بهجت_آوا، فروشگاه اینترنتی مرکز نشر آثار حضرت آیت‌الله بهجت و دریافت از طریق پستی:
🔹 www.Bahjatava.com

☑️ کانال رسمی مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت #آیت_الله_بهجت قدس‌سره
@bahjat_ir
#اینگونه_بود ..
☘️ خاطراتی از سیره و زندگانی حضرت آیت‌الله بهجت قدس سره

🌟 بچه‌ها توی خانه بازی‌گوشی و شیطنت می‌کردند. گاهی درمانده می‌شدیم.

از آقای بهجت پرسیدم: «با بچه‌ای که از دیوار راست می‌رود بالا و حرف گوش نمی‌کند، باید چه کار کرد؟»

گفت: «همان‌طوری که توقع دارید خدا با شما رفتار کند، با این بچه‌ها هم همان‌طور رفتار کنید. این‌طور اگر نگاه کنید، دیگر زدن بچه‌ها یا بداخلاقی با آن‌ها به‌خاطر اشتباه، بی‌معنی می‌شود. بچه هم احساس نمی‌کند که بابایش درکش نمی‌کند.»

📚 به شیوه باران، ص٣٩ (جلد سوم از مجموعه ۵ جلدی داستانهایی کوتاه از سیره و زندگانی حضرت آیت‌الله بهجت قدس سره)

☑️ کانال رسمی مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت #آیت_الله_بهجت قدس‌سره
@bahjat_ir
#اینگونه_بود ...
☘️خاطراتی از سیره و زندگانی حضرت آیت‌الله بهجت قدس سره
🌟 به مناسبت ۱۶ آذرماه، روز دانشجو🌟

🔸شخصی که جهت تحصیل علوم دینی تازه وارد حوزه علمیه قم شده بود می‌گوید: خدمت آقا رفتم و عرض کردم:
برای تحصیل علوم دینی وارد حوزه شده‌ام، چه کار کنم که طلبه موفّقی باشم؟

آقا برای لحظه‌ای سرش را پایین انداخت و تامّلی کرد و سپس فرمودند:
«طلبه یا غیر طلبه فرقی ندارد، مهم این است که معصیت نشود.»

📚برگی از دفتر آفتاب، ١٣۵

☑️ کانال رسمی مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله بهجت قدس سره
@bahjat_ir
#اینگونه_بود ...
🌙 سیره حضرت آیت‌اللّه بهجت در ماه مبارک رمضان

🔹حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره در مـاه مبـارک رمضـان بـر خواندن دعای سحر معروف تأکید داشـتند؛

🔸و بـه خوانـدن دعـای ابوحمـزه ثمالی و جوشـن کبیـر در هـر شـب از ایـن مـاه توصیـه می‌نمودنـد، اگرچـه صفحـه‌ای یـا بخشـی از آن باشـد.

📚 بهجت‌الدعاء، ویراست دوم، ص۲۳
(مجموعه ادعیه، اذکار و دستورالعمل‌های عبادی مورد توصیه حضرت آیت‌الله بهجت قدس سره)

کانال رسمی مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت آیت‌اللّٰه بهجت قدس سره
🔻 @Bahjat_ir
#ویژه_ایام_رحلت

#اینگونه_بود ...
🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره:

☘️ بچه‌ها را که می‌دید، گل از گلش می‌شکفت.
یک‌جوری با آن‌ها ارتباط برقرار می‌کرد.

💕 به بچه‌های ۸-۷ ساله به‌اندازۀ مردهای بزرگ احترام می‌گذاشت؛ «شما» خطاب‌شان می‌کرد.

به بچه‌ای که کنار پدرش نشسته بود و با کنجکاوی و بازی‌گوشی داشت نگاهش می‌کرد، به شوخی می‌گفت: «شما پدر ایشونید یا ایشون بابای شمان؟!»
(بر اساس خاطرۀ یکی از همراهان)

📚 به شیوه باران، ص٢٣ (جلد سوم از مجموعه ۵ جلدی داستانهایی کوتاه از سیره و زندگانی حضرت آیت‌الله بهجت)

☑️ کانال رسمی مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت #آیت_الله_بهجت قدس‌سره
@bahjat_ir
🔰به مناسبت ۵ ذیقعده و پنجمین روز از دهه مبارک کرامت، روز تجلیل از امامزادگان و بقاع متبرکه؛

#اینگونه_بود ...

🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره:

🔸آقا دستی به سر بچه کشیدند و به پدرش گفتند:
«برای تفریح، او را به جاهای خوش آب‌وهوا و امامزاده‌های اطراف ببرید.»

🔹پدر بچه لبخندی زد و گفت:
«پسرش دائم برای مسابقات بین‌المللی دعوت می‌شود؛ و هر ماه یک کشور است؛ و آب‌و‌هوایش حسابی عوض می‌شود!»

🌱آقا فرمودند:
«آن‌ها که کار است و زحمت؛ باید بازی و تفریحش را به‌خوبی انجام دهد. شما همین امامزاده‌های قم ببریدش. همان‌طورکه هر میوه یک ویتامینی دارد، هر امامزاده هم یک خاصیتی دارد.»
(بر اساس خاطره‌ای
در دیدار حافظ قرآن، سید محمدحسین طباطبایی با حضرت آیت‌اللّٰه بهجت)

📚 #در_خانه_اگر_کس_است ، ص٣١(جلد دوم از مجموعه ۵ جلدی داستانهایی کوتاه از سیره و زندگانی حضرت آیت‌الله بهجت قدس سره)

☑️ کانال رسمی مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت #آیت_الله_بهجت قدس‌سره
@bahjat_ir
#اینگونه_بود ...
🏴 اهمیت گریه برای حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام در سیره و بیان آیت‌الله بهجت قدس‌سره:

⚫️[حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره] شیر آب حیاط را به‌اندازۀ یک شیر سماور باز کرده بودند و داشتند وضو می‌گرفتند.

🔸 گفتم: آقا، محرم دارد می‌آید و من یک ماه برای تبلیغ می‌روم. سفارشی کنید که آویزه گوشم کنم.

◾️همان‌جور که وضو می‌گرفت، تکیه داد به دیوار و آهسته گفت:

☑️ «آسید محمد! سعی کن هر شبانه‌روزی یک‌مرتبه برای امام حسین علیه‌السلام گریه کنی...» .
(براساس خاطره یکی از شاگردان)

📚 برگرفته از کتاب #ردپای_سپید ، ص۵٧ (جلد پنجم از مجموعه ۵ جلدی داستانهایی کوتاه از سیره و زندگانی حضرت آیت‌الله بهجت قدس سره)

☑️ کانال رسمی مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت #آیت_الله_بهجت قدس‌سره
@bahjat_ir