موسسهی بهاران خرد و اندیشه
Photo
.
به این اتومبيل لهشده نگاه کنید!
ساعت ٢ بعدازظهر روز چهارم ژانویهی ١٩۶٠ اتومبیل #میشل_گالیمار از جاده منحرف میشود و با یک درخت برخورد میکند.
#آلبر_کامو درجا میمیرد و میشل گالیمار بعد از چندروز بر تخت بیمارستان سرنوشتی چون کامو پیدا میکند.
کامو چهلوشش ساله بود که مرد. دوسال بعد از آن جایزهی نوبل ادبیات که او را بیش از هرزمان دیگری بر سر زبانها انداخت.
در جیب پالتوی کامو یک بلیت برگشت استفادهنشدهی قطار از خانهاش در پراوینس به پاریس وجود داشت. نویسنده 46 ساله میخواست پس از تعطیلات کریسمس به همراه همسرش فرانسین و فرزندان دوقلویش کاترین و ژان به پاریس برگردد. اما در عوض میشل گالیمار، دوست و ناشر آثارش از او دعوت کرد همراه او با ماشین برگردد.
سرنوشت چیزی غیر از محاسبات عقلی و حتی احساسی ما انسانهاست. شاید اگر آلبر کامو به اصرار میشل گالیمار اهمیتی نمیداد و همراه همسر و فرزندانش با قطار به پاریس برمیگشت، سالهای بیشتری زندگی میکرد و جهان، روزها، ساعتها و سالهای بیشتری را با کامو میگذراند.
بعد از مرگ او نسخهی دستنویس ١۴۴ صفحهای به نام «اولین مرد» را در ماشین پیدا کردند، این دستنویس رمانی ناتمام بود که کامو براساس خاطرات کودکیاش از زندگی در الجزیره نوشته بود و همه پیشبینی میکردند بهترین اثر اوست.
...
به اتومبیل لهشدهی گالیمار نگاه کنید! تنها در یک لحظه است که جانی از دست میرود. جانی که در یک جیبش یک بلیط استفادهنشدهی قطار است و کنارش دستنویس یک داستان تازه. برای نویسنده و فیلسوفی که معتقد بود "دلیلی برای امید وجود ندارد، اما دلیلی هم برای نومیدی نیست"، این اتفاق آشکارترین و عینیترین دلیل بر نبودن و نداشتن دلیلی برای امید نومیدیست!
کافیست به اتومبیل لهشدهی گالیمار نگاه کنیم و به جانی که دریک لحظه نیست شده فکر کنیم.
...
#آلبر_کامو
#کامو
#طاعون
#افسانهی_سیزیف
#اولین_مرد
#بیگانه
#سقوط
#میشل_گالیمار
#موسسه_بهاران_خردواندیشه
#موسسه_بهاران
#باشگاه_بهارانیها
به این اتومبيل لهشده نگاه کنید!
ساعت ٢ بعدازظهر روز چهارم ژانویهی ١٩۶٠ اتومبیل #میشل_گالیمار از جاده منحرف میشود و با یک درخت برخورد میکند.
#آلبر_کامو درجا میمیرد و میشل گالیمار بعد از چندروز بر تخت بیمارستان سرنوشتی چون کامو پیدا میکند.
کامو چهلوشش ساله بود که مرد. دوسال بعد از آن جایزهی نوبل ادبیات که او را بیش از هرزمان دیگری بر سر زبانها انداخت.
در جیب پالتوی کامو یک بلیت برگشت استفادهنشدهی قطار از خانهاش در پراوینس به پاریس وجود داشت. نویسنده 46 ساله میخواست پس از تعطیلات کریسمس به همراه همسرش فرانسین و فرزندان دوقلویش کاترین و ژان به پاریس برگردد. اما در عوض میشل گالیمار، دوست و ناشر آثارش از او دعوت کرد همراه او با ماشین برگردد.
سرنوشت چیزی غیر از محاسبات عقلی و حتی احساسی ما انسانهاست. شاید اگر آلبر کامو به اصرار میشل گالیمار اهمیتی نمیداد و همراه همسر و فرزندانش با قطار به پاریس برمیگشت، سالهای بیشتری زندگی میکرد و جهان، روزها، ساعتها و سالهای بیشتری را با کامو میگذراند.
بعد از مرگ او نسخهی دستنویس ١۴۴ صفحهای به نام «اولین مرد» را در ماشین پیدا کردند، این دستنویس رمانی ناتمام بود که کامو براساس خاطرات کودکیاش از زندگی در الجزیره نوشته بود و همه پیشبینی میکردند بهترین اثر اوست.
...
به اتومبیل لهشدهی گالیمار نگاه کنید! تنها در یک لحظه است که جانی از دست میرود. جانی که در یک جیبش یک بلیط استفادهنشدهی قطار است و کنارش دستنویس یک داستان تازه. برای نویسنده و فیلسوفی که معتقد بود "دلیلی برای امید وجود ندارد، اما دلیلی هم برای نومیدی نیست"، این اتفاق آشکارترین و عینیترین دلیل بر نبودن و نداشتن دلیلی برای امید نومیدیست!
کافیست به اتومبیل لهشدهی گالیمار نگاه کنیم و به جانی که دریک لحظه نیست شده فکر کنیم.
...
#آلبر_کامو
#کامو
#طاعون
#افسانهی_سیزیف
#اولین_مرد
#بیگانه
#سقوط
#میشل_گالیمار
#موسسه_بهاران_خردواندیشه
#موسسه_بهاران
#باشگاه_بهارانیها