رتبهی دوم مسابقهی ناداستان بهاران
نویسنده: خانم #مریم_دانشور
____________
سفر گناباد
به نظرم که پدرم لبخند میزدند، پدر ساناز کمی عقبتر ایستاده بودند و نمیفهمیدم که روی صورتشان لبخند بدرقه است یا اخمی از سر جلال و جبروت. ساناز میفهمید و دست تکان میداد. اتوبوس که دنده عقب گرفت نتوانستیم جلوی خندههایمان را بگیریم. این بوی اگزور و صدای صلوات و لرزش صندلی برای ما همان سفرهای ماجراجویی قهرمانهای برنامههای تلویزیونی دهه 60 بود. شاید تابستان 25 سال پیش بود. من و ساناز سه روز زودتر با اتوبوس راه افتادیم. میرفتیم گناباد خانه مادر بزرگ، منتظر تا خانوادهها اضافه شوند. از اتوبوس جز ریسه و خنده، تنها چیزهایی که یادم هست نقاشی ساناز بود
از پای پسر دو ردیف جلوتر و کیف خندهدار خودم که با هشت کتاب سهراب سنگین بود. خانه باغ مادرجان برای تقریباً همه ما سی و اندی نوه، بهشت بود. با آب قناتی که همیشه زلال بود، درخت توتی که نمیشد تنهاش را بغل کرد، در و پنجره چوبی سبز رنگی که قژ قژ ملیحی داشت، اتاق آقا جان که با قالی ابریشم و کلاه شاپوی سر جالباسی در نبودشان هم عظمت داشت، قفسههای روزنامه اطلاعات که از قبل از تولد مادرم در سال 1328 آرشیو شده بود و آن بو... بوی بهشت. عطری که همه جا بود، لای ملافهها، توی کمدها، جانماز مادر جان، اتاق بادگیر. ما وسایلمان را در اتاق بادگیر میگذاشتیم. سرد بود و بی پنجره. یک ضبط قدیمی و یخچال نفتی داشت و چند صندوقچه که هیچ وقت به صرافت وارسیشان نیفتادیم. به خیالم یکی از شبهای سفر همان سال بود که قبل خواب به حساب خودمان با آهنگ کریستی برگ خارجی خواندیم و رقصیدیم و قهقهه زدیم. لایه ملافهها که خزیدیم، چشمانم پر از اشک بود، به ساناز سپردم بزرگتر که شدیم به یادم بیاورد که چه روزهای سختی داشتم، که حسرت روزهای بچگی را نخورم، که نگویم کجایی که یادت بخیر... . صبح که بیدار شدم، ساناز بالای سرم نشسته بود. شاید در دفترش چیزی نوشته بود. ولی پای سفره مادر جان با مرباهای هفت رنگ و سر شیر تازه و نان کمی بیات از شب قبل که نشتیم دیگر حرفش را نزد، من هم یادم نیست حرفی زده باشم. امروز ساناز پزشک حاذقی است در فرنگ و من هم تقریباً استاد دانشگاه. چند وقت پیش زنگ زد. گفت مریم نوشتههای خندهداری از آن سفر گناباد لای کتابهایم پیدا کردهام.
#ناداستان
#مسابقه
#موسسه_بهاران_خردواندیشه #باشگاه_بهارانیها #موسسه_بهاران
https://www.instagram.com/p/ChSZSSJKQyj/?igshid=MDJmNzVkMjY=
نویسنده: خانم #مریم_دانشور
____________
سفر گناباد
به نظرم که پدرم لبخند میزدند، پدر ساناز کمی عقبتر ایستاده بودند و نمیفهمیدم که روی صورتشان لبخند بدرقه است یا اخمی از سر جلال و جبروت. ساناز میفهمید و دست تکان میداد. اتوبوس که دنده عقب گرفت نتوانستیم جلوی خندههایمان را بگیریم. این بوی اگزور و صدای صلوات و لرزش صندلی برای ما همان سفرهای ماجراجویی قهرمانهای برنامههای تلویزیونی دهه 60 بود. شاید تابستان 25 سال پیش بود. من و ساناز سه روز زودتر با اتوبوس راه افتادیم. میرفتیم گناباد خانه مادر بزرگ، منتظر تا خانوادهها اضافه شوند. از اتوبوس جز ریسه و خنده، تنها چیزهایی که یادم هست نقاشی ساناز بود
از پای پسر دو ردیف جلوتر و کیف خندهدار خودم که با هشت کتاب سهراب سنگین بود. خانه باغ مادرجان برای تقریباً همه ما سی و اندی نوه، بهشت بود. با آب قناتی که همیشه زلال بود، درخت توتی که نمیشد تنهاش را بغل کرد، در و پنجره چوبی سبز رنگی که قژ قژ ملیحی داشت، اتاق آقا جان که با قالی ابریشم و کلاه شاپوی سر جالباسی در نبودشان هم عظمت داشت، قفسههای روزنامه اطلاعات که از قبل از تولد مادرم در سال 1328 آرشیو شده بود و آن بو... بوی بهشت. عطری که همه جا بود، لای ملافهها، توی کمدها، جانماز مادر جان، اتاق بادگیر. ما وسایلمان را در اتاق بادگیر میگذاشتیم. سرد بود و بی پنجره. یک ضبط قدیمی و یخچال نفتی داشت و چند صندوقچه که هیچ وقت به صرافت وارسیشان نیفتادیم. به خیالم یکی از شبهای سفر همان سال بود که قبل خواب به حساب خودمان با آهنگ کریستی برگ خارجی خواندیم و رقصیدیم و قهقهه زدیم. لایه ملافهها که خزیدیم، چشمانم پر از اشک بود، به ساناز سپردم بزرگتر که شدیم به یادم بیاورد که چه روزهای سختی داشتم، که حسرت روزهای بچگی را نخورم، که نگویم کجایی که یادت بخیر... . صبح که بیدار شدم، ساناز بالای سرم نشسته بود. شاید در دفترش چیزی نوشته بود. ولی پای سفره مادر جان با مرباهای هفت رنگ و سر شیر تازه و نان کمی بیات از شب قبل که نشتیم دیگر حرفش را نزد، من هم یادم نیست حرفی زده باشم. امروز ساناز پزشک حاذقی است در فرنگ و من هم تقریباً استاد دانشگاه. چند وقت پیش زنگ زد. گفت مریم نوشتههای خندهداری از آن سفر گناباد لای کتابهایم پیدا کردهام.
#ناداستان
#مسابقه
#موسسه_بهاران_خردواندیشه #باشگاه_بهارانیها #موسسه_بهاران
https://www.instagram.com/p/ChSZSSJKQyj/?igshid=MDJmNzVkMjY=