.
ابوالفضل بانی
از اولین باری که روی پردهی بزرگ و سفید، فیلم دیدم، چهل و پنج سال میگذرد، کلاس سوم ابتدایی مدرسهی دولتی معارفی بودم. ما را از مدرسه بردند، بچههای کلاس سوم ب، هنوز یادم هست یک خانم خوشگل روی سنگی در کنار دریا میخواست خودکشی کند و یک آقای ریشو دوید و او را بغل کرد و بعد هم داریوش ترانه خواند. داریوش را میشناختم. آن روزگار هر کس خاطر خواه میشد داریوش گوش میداد. با این چیز حیرت انگیز آشنا شده بودم و فهمیده بودم آن عکسها که هر هفته روی شیشهی سینما سیلور سیتی عوض میشود، روی آن پردهی سفید زندگی میکنند و جان میگیرند. حالا هفتهیی یک روز دور از چشم همه با قاسم به سینما میرفتیم، پولمان به ساندویچ مرغ نمیرسید، عباس کوتاه شاگرد ساندویچی سینما از وسط ساندویچ کالباس را دو قسمت میکرد، نوشابه را نوبتی میخوردیم،بعد از هر قلوپ شیشه را بالا میگرفتیم و نگاه میکردیم، گازش دماغمان را میسوزاند...
بیستویکم شهریور، روز ملی سینما
_________
#سینما_ایران
#سینما
#روز_سینما
#موسسه_بهاران_خردواندیشه #باشگاه_بهارانیها #موسسه_بهاران
https://www.instagram.com/tv/CTu4FgDKvrH/?utm_medium=share_sheet
ابوالفضل بانی
از اولین باری که روی پردهی بزرگ و سفید، فیلم دیدم، چهل و پنج سال میگذرد، کلاس سوم ابتدایی مدرسهی دولتی معارفی بودم. ما را از مدرسه بردند، بچههای کلاس سوم ب، هنوز یادم هست یک خانم خوشگل روی سنگی در کنار دریا میخواست خودکشی کند و یک آقای ریشو دوید و او را بغل کرد و بعد هم داریوش ترانه خواند. داریوش را میشناختم. آن روزگار هر کس خاطر خواه میشد داریوش گوش میداد. با این چیز حیرت انگیز آشنا شده بودم و فهمیده بودم آن عکسها که هر هفته روی شیشهی سینما سیلور سیتی عوض میشود، روی آن پردهی سفید زندگی میکنند و جان میگیرند. حالا هفتهیی یک روز دور از چشم همه با قاسم به سینما میرفتیم، پولمان به ساندویچ مرغ نمیرسید، عباس کوتاه شاگرد ساندویچی سینما از وسط ساندویچ کالباس را دو قسمت میکرد، نوشابه را نوبتی میخوردیم،بعد از هر قلوپ شیشه را بالا میگرفتیم و نگاه میکردیم، گازش دماغمان را میسوزاند...
بیستویکم شهریور، روز ملی سینما
_________
#سینما_ایران
#سینما
#روز_سینما
#موسسه_بهاران_خردواندیشه #باشگاه_بهارانیها #موسسه_بهاران
https://www.instagram.com/tv/CTu4FgDKvrH/?utm_medium=share_sheet