باغِ اَنار
9.83K subscribers
807 photos
96 videos
9 links
سال‌هاست انار سُرخ است،
سرخ از داغی عشق و تندی اُمید ..

تبلیغات:
@bagheanar_tb
Download Telegram
باغِ اَنار
#کتاب کوه پنجم رو تموم می‌کنیم با جمله‌ی مورد علاقه‌ام؛ "آزاد بود، زیرا عشق آزاد می‌کند" امیدوارم از این کتاب لذت برده باشید🌱 @bagheanar
از امشب فروغ خوانی داریم🌿

خودم فروغ می‌خونم
و قشنگ‌ترین ابیاتش رو
باهاتون به اشتراک می‌ذارم.

-آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست.

#شعر
باغِ اَنار
-با کدام بال می‌توان از زوال روزها و سوزها گریخت؟ با کدام اشک می‌توان پرده بر نگه خیره‌ی زمان کشید؟ #شعر
باز لب‌های عطش کرده‌ی من
عشق سوزان تو را‌ می‌جوید
می‌تپد قلبم و با هر تپشی
قصه‌ی عشق تو را‌ می‌گوید

بخت اگر از تو‌ جدایم‌ کرده
می‌گشایم گره از بخت، چه باک
ترسم‌ این عشق سرانجام مرا
بکشد تا به سراپرده‌ی خاک

خلوتِ خالی و خاموش مرا
تو‌ پُر از خاطره کردی، ای مرد
شعر من‌ شعله‌ی احساس من است
تو مرا شاعره‌ کردی، ای مرد

#شعر
باغِ اَنار
باز لب‌های عطش کرده‌ی من عشق سوزان تو را‌ می‌جوید می‌تپد قلبم و با هر تپشی قصه‌ی عشق تو را‌ می‌گوید بخت اگر از تو‌ جدایم‌ کرده می‌گشایم گره از بخت، چه باک ترسم‌ این عشق سرانجام مرا بکشد تا به سراپرده‌ی خاک خلوتِ خالی و خاموش مرا تو‌ پُر از خاطره کردی، ای…
باز هم در نگاهِ خاموشم
قصه‌های نگفته‌ای دارم
باز هم چون به تن کنم جامه
فتنه‌‌های نهفته‌ای دارم

باز هم می‌توان به گیسویم
چنگی از روی عشق و مستی زد
باز هم می‌توان در آغوشم
پشتِ پا بر جهان هستی زد.

#شعر
باغِ اَنار
رفتم، که گم شوم چو یکی قطره اشکِ گرم در لابه‌لای دامن شبرنگ زندگی رفتم، که در سیاهی یک گورِ بی‌نشان فارغ شوم ز کشمکش و جنگِ زندگی. #شعر
لیک من خسته‌جان و پریشان
می‌سپارم ره آرزو را
یار من شعر و دلدار من شعر
می‌روم تا به دست آرم او را.

#شعر

-چون تولد فروغِ عزیزم بود🌱
-این هشتگ‌ها ممکنه به دردتون بخوره🌿

#خودشناسی

#عشق_به_خود

#کتاب

#شعر
باغِ اَنار
ظلمتِ زندان مرا می‌کشت، باز زندانبان خودم بودم. #شعر
از سیاهی چرا حذر کردن
شب پُر از قطره‌های الماس است
آنچه از شب به جای می‌ماند
عطر سکرآور گل یاس است

آه، بگذار گم شوم در تو
کس نیابد ز من نشانه‌ی من
روح سوزان آه مرطوبت
بوزد بر تن ترانه‌ی من

آه بگذار زین دریچه‌ی باز
خفته در پرنیان رویاها
با پر روشنی سفر گیرم
بگذرم از حصار دنیاها ..

#شعر
باغِ اَنار
از سیاهی چرا حذر کردن شب پُر از قطره‌های الماس است آنچه از شب به جای می‌ماند عطر سکرآور گل یاس است آه، بگذار گم شوم در تو کس نیابد ز من نشانه‌ی من روح سوزان آه مرطوبت بوزد بر تن ترانه‌ی من آه بگذار زین دریچه‌ی باز خفته در پرنیان رویاها با پر روشنی سفر گیرم…
در این دیر هنگام
در این دیر هنگام
سرشار واژه‌های توام

واژه‌هایت
جاودانه چون زمان، چون ماده
برهنه چون چشم
سنگین چون دست
و رخشان چنان ستاره

واژه‌هایت از قلب تو، تن تو،
اندیشه‌ی تو آمدند

و تو را چون
یک مادر
همسر
و دوست
برایم آوردند

واژه‌های تو غمگین، دردناک،
شاد، امیدوار، گرما بخش
واژه‌های تو انسانی بودند.

#شعر| ناظم حکمت

@bagheanar