جهانی چنین حیرتانگیز با این همه تجلیات متنوع و بیپایان که هوش از سر انسان میپراند، آفریدگاری که این همه را از عدم بیافرید، خود چگونه است؟!
ای دوست شکر خوشتر
یا آنکه شکر سازد؟
ای دوست قمر خوشتر
یا آنکه قمر سازد؟
بگذار شکرها را
بگذار قمرها را
او چیز دگر داند
او چیز دگر سازد...
#غزل_مولانا
ای دوست شکر خوشتر
یا آنکه شکر سازد؟
ای دوست قمر خوشتر
یا آنکه قمر سازد؟
بگذار شکرها را
بگذار قمرها را
او چیز دگر داند
او چیز دگر سازد...
#غزل_مولانا
هر کی بفسرد برو سخت نماید حرکت
اندکی گرم شو و جنبش را آسان بین
چون تو سرسبز شدی سبز شود جمله جهان
اتحادی عجبی در عَرَض و اَبدان بین
#غزل_مولانا
اندکی گرم شو و جنبش را آسان بین
چون تو سرسبز شدی سبز شود جمله جهان
اتحادی عجبی در عَرَض و اَبدان بین
#غزل_مولانا
آن بَخت کِه را باشد کایَد به لبِ جویی
تا آب خورَد از جو خودْ عکسِ قمر یابَد؟
هر کو سویِ شَمسُ الدّین از صِدْق نَهَد گامی
گَر پاش فروماند از عشق دو پَر یابد
#غزل_مولانا
تا آب خورَد از جو خودْ عکسِ قمر یابَد؟
هر کو سویِ شَمسُ الدّین از صِدْق نَهَد گامی
گَر پاش فروماند از عشق دو پَر یابد
#غزل_مولانا
معشوقِ تو همسایه و دیوار به دیوار
در بادیه سَرگشته شما در چه هَوایید؟
با این همه آن رنج شما گَنجِ شما باد
اَفْسوس که بر گنجِ شما پَرده شمایید
#غزل_مولانا
در بادیه سَرگشته شما در چه هَوایید؟
با این همه آن رنج شما گَنجِ شما باد
اَفْسوس که بر گنجِ شما پَرده شمایید
#غزل_مولانا
گاهی به جویِ دوستْ چو آب روان خوشیم
گاهی چو آبْ حبس شدم در سبوی دوست
با دوستْ ما نِشَسته که ای دوستْ دوست کو؟
کو کو هَمیزَنیم ز مستی به کوی دوست
#غزل_مولانا
گاهی چو آبْ حبس شدم در سبوی دوست
با دوستْ ما نِشَسته که ای دوستْ دوست کو؟
کو کو هَمیزَنیم ز مستی به کوی دوست
#غزل_مولانا
به عصا شکاف دریا, که تو موسی زمانی
بدران قبای مه را, که ز نور مصطفایی
بشکن سبوی خوبان, که تو یوسف جمالی
چو مسیح دم روان کن, که تو نیز از آن هوایی
#غزل_مولانا
بدران قبای مه را, که ز نور مصطفایی
بشکن سبوی خوبان, که تو یوسف جمالی
چو مسیح دم روان کن, که تو نیز از آن هوایی
#غزل_مولانا
بِخواه ای دل، چه میخواهی؟
عَطا نَقْد است و شَهْ حاضر
که آن مَهْ رو نفرماید
که رو تا سالِ آینده
#غزل_مولانا
📘خدایت حاضر است و عطایش نقد. این تویی که غایبی؛ در غیبت چگونه میتوانی از او برخوردار شوی؟ تو حاضر باش.
او خورشیدی است تابان؛ عطایش نور آگاهی و گرمای عشق. اما تو همچون کسی هستی که با چشمان بسته روبروی خورشید نشسته؛ تا زمانی که چشمت را باز نکنی نور خورشید را نمیبینی . چشمانت را بگشا، نورش را ببین و گرمایش را در آغوش بگیر. او حاضر است.
؟
عَطا نَقْد است و شَهْ حاضر
که آن مَهْ رو نفرماید
که رو تا سالِ آینده
#غزل_مولانا
📘خدایت حاضر است و عطایش نقد. این تویی که غایبی؛ در غیبت چگونه میتوانی از او برخوردار شوی؟ تو حاضر باش.
او خورشیدی است تابان؛ عطایش نور آگاهی و گرمای عشق. اما تو همچون کسی هستی که با چشمان بسته روبروی خورشید نشسته؛ تا زمانی که چشمت را باز نکنی نور خورشید را نمیبینی . چشمانت را بگشا، نورش را ببین و گرمایش را در آغوش بگیر. او حاضر است.
؟
در جوی روان ای جان، خاشاک کجا پاید
در جان و روان ای جان، چون خانه کند کینه
در دیده قدس این دم، شاخی ست تر و تازه
در دیده حس این دم، افسانه دیرینه
#غزل_مولانا
در جان و روان ای جان، چون خانه کند کینه
در دیده قدس این دم، شاخی ست تر و تازه
در دیده حس این دم، افسانه دیرینه
#غزل_مولانا