کانال شهیدآباد بزرگ «بائیکلا»
1.37K subscribers
8.4K photos
553 videos
37 files
723 links
کانالی جهت «« اطلاع رسانی اخبار مهم به ویژه محل و ارسال پیام و مطالب هم محلی ها »»


شماره همراه :
09112132238
جهت ارسال پیام 👇👇👇👇

@Hossein_akbarnejhad


جهت عضویت در کانال کلیک کنید
👇👇 👇👇👇👇 👇👇
Download Telegram
#دل_نوشته 💚

عاشق زادگاهت که نباشی ؛
"پاییز" آن می شود 🍁🍂
مثلِ تمامِ فصل ها ...
نه با آمدنش ذوق می کنی ، نه از رفتنش دلت می گیرد .

عاشق زادگاهت که نباشی ؛
حواست به همه چی هست غیر از کوچه های خاطره انگیز دیار بائی ها...

... و دغدغه ات این است که امروز
چای ات را با قند بنوشی یا بدونِ قند .

به فکر سرزمین مادری ات که نباشی ؛ برگ های سبز و نارنجی 🍁 درختانش، برایت شبیهِ هم اند و
شهیدآباد، فقط یک مکان معمولی برایِ تفریح....
اگر در در رویاهایت جایی برای بائیکلای بزرگ و تاریخی نباشد؛

نفس کشیدن ها ، در ذهنت تداعی بخش چیزی جز عادت های روزمره گی نیست
و من اگر ❤️ عاشق 💚شهیدآبادم نباشم؛
شعر هایم، فقط ترکیبِ کلمات است و موسیقی 🎼 ، فقط تلفیقِ نت ها و حنجره ...
تو اگرعاشق شهیدآباد که نباشی ؛ جهانت هیجانِ زیادی برایِ لبخند ندارد ، اما خیالت راحت است که کسی را هم برایِ از دست دادن نداری .

من و تو اگرعاشق شهیدآبادمان نباشیم ؛ پیر می شویم اما موهایمان سیاه می مانَد ...!

شهیدآبادمن ؛ بامن بمان
که دلم به خاک و هوای تو خوش است

🌺 #هدایتی_بائی

👉 🆔 @baeikola 🌺🌹
شب ها دلم براي كودكي ام تنگ مي شود؛
برای محله ی قدیمی شهیدآبادم...
لیشون پیش
مدرسه پیش
قبرستونی
گت تکیه پیش
لیله مشت
مالق
اینکه مثل کودکی ام نگرانِ كفش ورزشيِ سفيد باشم كه فردا نكند يادم برود و نتوانم با بچه ها بازي كنم.
براي شنيدن صدای دوست داشتنی مادر و سیاست های ابهت دار پدر
وبد جور آزارم می دهند؛
خواندن مكالمات زودگذرمان قبل از خواب ،
چت و سیر در فضای مجازی
تماشا كردن عكس های لعنتي پروفایلهای گوناگون....
من دلم تنگ می شود برای خوابیدن در زير سقف چوبی خانه های قدیمی پدری ....
برایِ حياطِ خانه مادربزرگ بينِ دوتا درخت نارنج ستاره ها را شمردن .
دلم تنگ مي شود براي فكر مشوش نداشتن هایمان.....
و آسوده خاطر بودن چشم ها یمان
که صبح فردا با اولين نسيمِ خنك سر رسيده از پنجره
نگرانِ هيچ چيز نبودیم.....
چقدر دلتنگ می شوم وقتی
دغدغه هایم را حالا این روياهاي سوخته
و مشغوليت هاي روزانه
پر نمي كند.
حالا
مادرم نمي تواند در بالکن خانه گلی مان غروبها صدايم كند....
و پدر؛غصه هایم را برای خودش بر دارد که اگر بود هم بلد نبود .
ستاره ها به اندازه چشم های هم بازی های بچه گی هایمان سوسو نمي زنند
و نارنج ها هيچ وقت عطر تن همکلاسی هایم را نخواهند داشت.
شب ها ، دلم براي كودكي ام نه ،
بلكه براي "گذشته ی زادگاهم"
كه تنگ مي شود...!
جور دیگری می شوداین شب ها...


#هدایتی_بائی

👉 🆔 @baeikola 🌺🌹