با من بخوان📚
180 subscribers
196 photos
1 video
1 file
130 links
🖊معرفی و برش‌هایی از متن کتاب
📚مطالعات شخصی
🎧موسیقی


📓با من در لذت خواندن کتاب‌ همراه شوید

https://t.me/baamanbekhaan

🆔 @baamanbekhaan

ارتباط با ادمین:
👩🏻‍💼 @Azi_Ram
Download Telegram
میز قراضه و لق‌لقی است. اهمیت ندارد. مقصود نوشتن است و آفرینش اثر هنری می‌تواند روی زمین، سرِ درخت، دمَرو، طاق‌باز، ایستاده روی یک پا، کله‌معلق، در هرجا و هر وضعیتی صورت گیرد. اثری راستین را می‌گویم که از ته دل و روده می‌آید، از مرکز روح.


#جایی_دیگر
#گلی_ترقی
#نشر_نیلوفر


@baamanbekhaan
باغبان پیر با سلامی مردّد وخنده‌ای محتاط، به شیشه‌ی پنجره می‌زند. سرش زیر است. شرمنده است. دست‌هایش را به‌هم می‌مالد. نگاهی کنجکاو به داخل اتاق می‌اندازد. می‌بیند که ارباب بی‌تفاوت، بدون ذره‌ای ذوق و شوق و‌ هیجان، با نگاهی خالی از هر نوع اندیشه و تخیل - حتی شعور - رو به دیوار نشسته و به نقطه‌ای نامعلوم در فضا خیره مانده است.

می‌گوید «ببخشید. حال شما خوب است؟ خیلی ببخشید. اگر ممکن است نگاهی به این درخت گلابی بیاندازید.»

با خودم حساب می‌کنم که اگر ساعتی یک صفحه بنویسم و روزی ده ساعت کار کنم می‌شود روزی ده صفحه. هفته‌ای هفتاد صفحه. یک ماه آخر تابستان و سه ماه پاییز - اگر مثل آدم کار کنم - تا اول زمستان نزدیک به هزار صفحه نوشته‌ام و دو جلدِ مقوایی زرکوب آماده دارم. جلدی دو‌کیلو. اگر تا سال آینده کار کنم هزار صفحه‌ی دیگر هم نوشته‌ام.
باید حرفی تازه برای گفتن پیدا کنم. حرفی که به آن اعتقاد دارم. مثل آن‌وقت‌ها، مثل زمانی که می‌خواستم دنیا را عوض کنم. شهرم، کوچه‌ام، خودم را عوض کنم.

«آق... جا...» - زیر لب، مقطع، با ترس و شرم.

نخیر. تا جواب این باغبان را ندهم، آسایش نخواهم داشت. چطور می‌شود با حضور یک دیگریِ مزاحم فکرهای بزرگ کرد؟ از همان‌جا که نشسته‌ام، بلند می‌گویم:
«پدرجان. بله. جناب مشد‌حسن.»

سرفه می‌کند. می‌گوید: «مشد‌حسین. کوچک شما.»

«جناب مشد‌حسین (مشد‌اکبر. مشدعلی. مشد‌غلام. هرکه هستی)، گور پدر درخت گلابی و هرچه نبات و‌ گیاه است (و هرچه باغبان پیرِ مزاحم) و با غیظ و تشر ته‌مانده‌ی سیگارم را خاموش می‌کنم. عصبانی شده‌ام و عصبانیت، کارم را عقب می‌اندازد. کدام کار؟ نوشتن. مثل نفس‌کشیدن، نگاه‌کردن، خواستن، مثل بودن. به همین سادگی. اتفاقی ضروری، طبیعی، ممکن. کاری که از درونم می‌جوشد یا می‌جوشید. یک‌جور نیاز حیاتی، یک‌جور ویار، مرض، اعتیاد.


#جایی_دیگر
#گلی_ترقی
#نشر_نیلوفر


@baamanbekhaan