با من بخوان📚
180 subscribers
196 photos
1 video
1 file
130 links
🖊معرفی و برش‌هایی از متن کتاب
📚مطالعات شخصی
🎧موسیقی


📓با من در لذت خواندن کتاب‌ همراه شوید

https://t.me/baamanbekhaan

🆔 @baamanbekhaan

ارتباط با ادمین:
👩🏻‍💼 @Azi_Ram
Download Telegram
#مقدمه‌ی_مترجم

مجموعهٔ «دیدن از سیزده منظر» شامل یک داستان بلند و سه داستان کوتاه است که در فضاهایی شاعرانه و گاه طنز‌آلود، خواننده را به تأمل وامی‌دارند. داستان بلند این مجموعه در سیزده بخش(اپیزود) ارائه می‌شود و بر پیشانی هر پرده، بریده‌ای از شعر «دیدن سیه‌پر از سیزده منظر» اثر والاس استینوس، شاعر مدرنیست آمریکایی نقش بسته است. نویسنده با استفاده از تکنیک بینامتنیت، ضمن داستان‌پردازی‌ای جذاب تفکرات استینوس را نیز در لابه‌لای سطور داستان می‌گنجاند. این مجموعه داستان موفق به کسب جایزهٔ پوشکارت در سال ۲۰۱۵ و جایزهٔ بهترین داستان کوتاه آمریکا در همان سال شده است.
داستان‌های این کتاب عمدتاً در محدودهٔ نیویورک و ایرلند رقم می‌خورد، باوجوداین مرزهای داستان به دل آدمی محدود است که در حقیقت «فرامکانی» است و‌تمام هستی را شامل می‌شود.


#دیدن_از_سیزده_منظر
#کالم_مک‌کان
#ابراهیم_فتوت
#کوله‌پشتی


@baamanbekhaan
#شروع_داستان

در سکونِ سرد کوهستان
آنجا که بیست قله با کلاهی از برف
سر در گریبان کوه فرو برده بودند
حیات، تنها در چشمانِ سیه‌پَر می‌دوید


اولین دوربین بالای کتابخانه‌ای از چوب ماهون مخفی شده است. دوربین کل فضای اتاق را نشان می‌دهد؛ اتاقی که او در تختی شکوهمند و میات تلّی از بالش‌ها در آن آرمیده است.
منبت‌کاریِ ظریفی بر تخته‌ی بالای تخت چشم‌نوازی می‌کند، چهارچوب تخت به سورتمه‌ای نفیس می‌ماند که بر آن لحافی دست‌دوز، با طرح‌ لحاف‌های چهل‌تکه‌ی آمیش(چوب درخت ماهون به رنگ قهوه‌ای مایل به سرخ) پوشانده شده‌اند. سمت چپ، گلدانی کنار یک میز وسمت راست تعدادی کتاب به‌ چشم می‌آید. ساعتی عتیقه که به فانوس می‌ماند بر پیکر دیوار سنگینی می‌کند و کنارش آینه‌ا‌ی قدی که زنگار ایام گرفته است، بر تن نقره‌ای قابش زار می‌زند. کمی پایین‌تر از آینه، کنج اتاق، کپسول اکسیژن تقریباً از نظرها مخفی است....
مرد میان این‌همه، بی‌حال روی تخت افتاده است. پیکرش در آغوش پتو به چشم نمی‌آید و فقط قسمتی از سرش هویداست.


#دیدن_از_سیزده_منظر
#کالم_مک‌کان
#ابراهیم_فتوت
#کوله‌پشتی


@baamanbekhaan
جالب است. لباس‌ خواب را طوری طراحی کرده‌اند که جیب آن‌طرف چپ، روی قلب قرار گیرد. شاید یک موضوع پزشکی باشد؟ درگاهی کوچک که قابلیت جست‌وجو را برای دکتر فراهم می‌کرد. محفظه‌ای برای نگهداری اِستِنت‌ها، لوله‌ها و قرص‌ها هنگام بروز حملهٔ قلبی؛ لوازم جانبی پیری. باید از دوست قدیمی‌اش دکتر ماریون بپرسد، چرا جای جیب روی قلبم است، جیم؟ شاید فقط یک‌جور مُد باشد. اصلاً چه کسی برای لباس خواب، جیب اختراع کرده است؟ و برای چه کاری؟ شاید جایی باشد برای نگهداری کمی نان اضافه یا کلوچه یا نان تُست، وقتی در طول شب گرسنه می‌شویم؟ یا جایی برای نامه‌های عاشقانه‌ی مربوط به سال های دور؟ یا درگاهی برای خودِ دیگرمان که آنجا در انتظار زمان مناسب است؟



#دیدن_از_سیزده_منظر
#کالم_مک‌کان
#ابراهیم_فتوت
#کوله‌پشتی


@baamanbekhaan
هر احمقی می‌داند داشتن زبان چرب‌ونرم می‌تواند به هرگونه حماقتی جلا دهد.


#دیدن_از_سیزده_منظر
#کالم_مک‌کان
#ابراهیم_فتوت
#کوله‌پشتی

@baamanbekhaan
و زمان چه ظالمانه می‌تازد؛ وقتی در طلب آن هستی مضایقه می‌کند و آنگاه که به آن نیاز نداری فراوان می‌شود.


#دیدن_از_سیزده_منظر
#کالم_مک‌کان
#ابراهیم_فتوت
#کوله‌پشتی


@baamanbekhaan
اگر به زندگی مهلت کافی بدهی همه‌ی مشکلاتت را حل خواهد کرد، حتی مشکل زنده بودن را.


#دیدن_از_سیزده_منظر
#کالم_مک‌کان
#ابراهیم_فتوت
#کوله‌پشتی


@baamanbekhaan
در باغ عدن، قبل از آنکه سروکله‌ی یک‌مار پیدا شود اوضاع چطور بود؟ عجیب نیست که آدم آن سیب را خورد؛ یا نه حوا بود که سیب را خورد؟ چه عجیب که ساده‌ترین چیزها هم از خاطرمان محو می‌شوند. داستان خلقت؛ و او حتی به یاد نمی‌آورد چه کسی از قانون سرپیچی کرد. یا شاید اصلاً هیچ‌کس سرپیچی نکرد. شاید آدم و حوا سیب را باهم گاز زدند، بین خودشان تقسیم کردند؛ چرا که نه؟


#دیدن_از_سیزده_منظر
#کالم_مک‌کان
#ابراهیم_فتوت
#کوله‌پشتی


@baamanbekhaan
شاعران، مانند کاراگاهان، می‌دانند که حقیقت مشقت‌بار است: حقیقت تصادفی اتفاق نمی‌افتد، بلکه تراش می‌خورد و به عمل می‌آید تا وارد هستی می‌شود؛ محصولی است از زمان، و فاصله و پیوند. شاعر باید این احتمال را در نظر داشته باشد که پیش از بروز یک واژه، یا انعقاد یک جمله، یا گشایش یک قافیه‌ راه درازی را باید طی کند، و حتی با وجود همه‌ی اینها هم هیچ‌چیز تضمین‌شده نیست، حتی واژه‌هایی که معنای اولیه‌ی خود را به مخاطره انداخته‌اند. شعر گاهی در غیرمنتظره‌ترین لحظه رخ می‌نماید، و شاعر باید به این معما ورود کرده و از آنجا شروع به بازسازی شعر کند.



#دیدن_از_سیزده_منظر
#کالم_مک‌کان
#ابراهیم_فتوت
#کوله‌پشتی


@baamanbekhaan
یک لحظه به‌تنهایی - مانند یک کلمه - هیچ معنایی ندارد؛ انباشتِ لحظه‌هاست که به آنها اهمیت می‌دهد. زندگی به‌واسطه‌ی یک سلسله از اعمال، عجیب می‌شود؛ بنابراین باید سلسله‌ای از محرک‌های متناظر با این اعمال وجود داشته باشد. گذشته کلیدی است برای آینده: علت‌های پنهان باید آشکار شوند، زمان باید به‌سمت یک نقطه‌ی آشکارسازی حرکت کند. هیجان در یافتن همان نقطه‌ای نهفته است که معما از هم باز می‌شود. آن وقت است که آنها می‌توانند قطعات پازل را کنار هم قرار دهند. اگر یک قطعه را پیدا کنند، نگاهی به قطعه‌ی کناری می اندازند، و جوربودنش را آزمایش می‌کنند.


#دیدن_از_سیزده_منظر
#کالم_مک‌کان
#ابراهیم_فتوت
#کوله‌پشتی


@baamanbekhaan
خونی که به ارث می‌بریم، چیز عجیبی است. درون ما حرکت می‌کند و از ما چیزی می‌سازد که هستیم: چشم‌اندازی که نقشی در افکار و اندیشه‌ی ما دارد.
جزیره‌ی توباگو با سواحل و آفتاب و درختان پالم زیبایش بی‌شک جایی‌ست که از سرعت زندگی در آن کاسته می‌شود. سالی هنوز هم به همان روش ترتیب کارها را می‌دهد و او همیشه تعجب می‌کند از اینکه می‌بیند در پایان روز همه‌جا تمیز است؛ رخت‌ها تا شده‌اند، ظرف‌ها شسته شده‌اند، تخت‌ها جمع‌وجورند، و بعد هم در اتاق کوچک خود ناپدید می‌شود؛ اتاقی که عکسی از برادرزاده یا نوه‌اش روی میز است، و یکی دو بار صدای گریه‌ی او را شنیده، اما اکثر مواقع با خوشحالی به خواب می‌رود، یا حداقل این‌طور به‌نظر می‌رسد. آه، ای پرستار مهربان طبیعت، چگونه تو را به هراس افکنده‌ام؟

پاورقی: سؤال آخر برگرفته از نمایشنامه‌ی هنری چهارم از شکسپیر

#دیدن_از_سیزده_منظر
#کالم_مک‌کان
#ابراهیم_فتوت
#کوله‌پشتی


@baamanbekhaan
موسیقی زیبای فیلم Babel به کارگردانی Alejandro González Iñárritu
👆👆👆👆
عجیب است که زندگی چطور به یک تلسکوپ تبدیل می‌شود: هرچه پیرتر می‌شویم فاصله‌ها طولانی‌تر می‌شوند.


#دیدن_از_سیزده_منظر
#کالم_مک‌کان
#ابراهیم_فتوت
#کوله‌پشتی


@baamanbekhaan
زمان؛ چه چیز غریبی! این روزها وقت زیاد داریم ولی همه‌ی آن را صرف مرور خاطرات می‌کنیم.


#دیدن_از_سیزده_منظر
#کالم_مک‌کان
#ابراهیم_فتوت
#کوله‌پشتی


@baamanbekhaan
کناره‌ی خط عابر پیاده می‌ایستد. چرا چراغ‌های راهنمایی و رانندگی برای تحقیر ما طراحی شده‌اند؟ زمانی او می‌توانست عرض خیابان را طی کند، بدون آنکه آن آدمک ریزه‌میزه‌ی نئونی شروع به چشمک‌زدن بکند. این روزها قبل از آنکه آدمک قرمز حرکات احمقانه‌اش را آغاز کند، فقط می‌تواند تا نیمه‌ی راه را طی کند. از هیچ‌چیز بیشتر از هنگامی که ماشین‌ها شروع به پیش‌روی می‌کنند نفرت ندارد. مِندلسون، وقت تمام شده. خدانگهدار، متشکرم، حالا راهت را به‌سمت فلوریدا کج کن، یا کارولینای شمالی. در آنجا آدمک نئونی تا بی‌نهایت روشن می‌ماند. این حقیقتی شناخته شده است.
اینجا از قبل همه آماده‌ی رفتن‌اند؛ با بوق و صدا. همیشه تعجب می‌کند از اینکه شهر می‌تواند تا این حد وقیح باشد. هشت میلیون آدم باهم برخورد می‌کنند. همه‌ی آن اتم‌های کوچک، درگیر فرایند پرش از روی یکدیگرند. بله، بله، خانم، تو فرصت داری خودت را تکان بدهی؛ اما خواهش می‌کنم ساکت باش و به من هم فرصت بده که تکان بخورم.


#دیدن_از_سیزده_منظر
#کالم_مک‌کان
#ابراهیم_فتوت
#کوله‌پشتی


@baamanbekhaan
چرا ذهن می‌تواند هر کاری که می‌خواهد انجام دهد، اما بدن از آن پیروی نمی‌کند؟ چقدر شگفت‌انگیز خواهد بود که آدم برای مدتی به‌صورت یک مغز زندگی کند. درون یک شیشه قرار بگیری و همه‌چیز را از آنجا نظاره کنی. بدون سختی‌های این عمارت مَشَنگ. یک زندگی پاک و خالص، در یک قفسه، در ردیفی از قفسه‌ها. نه مثل الان که اینجا گیر کرده‌ام و کشان‌کشان در برف راه می‌روم، یک چشمم به آدمک قرمز چشمک‌زن است و یک چشمم به خانم جوش‌آورده‌‌ی اهل نیوجرسی و به صدای بوقش گوش می‌کنم، و کل نیویورک‌سیتی هم پشت سرش جمع شده‌اند.


#دیدن_از_سیزده_منظر
#کالم_مک‌کان
#ابراهیم_فتوت
#کوله‌پشتی


@baamanbekhaan
درست هنگامی که یک شعر خواننده‌اش را به یک شریک جرم مبدل می‌سازد، کاراگاهان نیز به‌همین‌گونه در قتل شریک جرم می‌شوند. اما بر خلاف شعرهایمان، ما دوست داریم قتل‌هایمان کاملاً حل شوند: البته در صورتی که اساساً با یک قتل یا یک شعر مواجه باشیم.



#دیدن_از_سیزده_منظر
#کالم_مک‌کان
#ابراهیم_فتوت
#کوله‌پشتی


@baamanbekhaan
ای کاش زندگی واقعی هم منطق داستان‌ها را داشت: شخصیت‌هایی با اعمال آگاهانه، دلایلی پنهان که آشکار می‌شوند، حرکت همه‌چیز به‌سمت یک نقطه‌ی واحد، پدیدارشدن ثبات بی‌رحمانه‌ی جهان، منتهی‌شدن همه‌چیز به یک تصویر ثابت، تحت کنترل، سفارشی و منطقی.



#دیدن_از_سیزده_منظر
#کالم_مک‌کان
#ابراهیم_فتوت
#کوله‌پشتی


@baamanbekhaan
مراسم تدفین به مثابه‌‌ی یکی از شاخصه‌های زندگی است، ملاکی برای تشخیص اینکه یک نفر چطور زندگی کرده است. مقدار اشک‌هایی که ریخته می‌شود. پاره‌کردن لباس‌ها، تعداد عزادارانی که تصمیم می‌گیرند در مراسم حاضر شوند، مدتی که افراد بعد از مراسم آنجا می‌مانند. کاراگاهان حتی گاهی اوقات به این نتیجه رسیده‌اند که می‌توانند تمایلات جنسی مرحوم را فقط با نگریستن به لباس‌های عزاداران بفهمند: هرچه لبه‌ی لباس‌ها بالاتر باشد، زندگی جاه‌طلبانه‌تر است. نمی‌شود اسم این را یک فرمول ریاضی گذاشت، اما از طرفی برای خیلی چیزها توضیحی وجود ندارد و درک ما از زندگی دیگران در واقع همان درکی است که از زندگی خودمان داریم واین حقیقتی است که با مرگ اطرافیانمان برجسته می‌شود.

#دیدن_از_سیزده_منظر
#کالم_مک‌کان
#ابراهیم_فتوت
#کوله‌پشتی



@baamanbekhaan