جالب است. لباس خواب را طوری طراحی کردهاند که جیب آنطرف چپ، روی قلب قرار گیرد. شاید یک موضوع پزشکی باشد؟ درگاهی کوچک که قابلیت جستوجو را برای دکتر فراهم میکرد. محفظهای برای نگهداری اِستِنتها، لولهها و قرصها هنگام بروز حملهٔ قلبی؛ لوازم جانبی پیری. باید از دوست قدیمیاش دکتر ماریون بپرسد، چرا جای جیب روی قلبم است، جیم؟ شاید فقط یکجور مُد باشد. اصلاً چه کسی برای لباس خواب، جیب اختراع کرده است؟ و برای چه کاری؟ شاید جایی باشد برای نگهداری کمی نان اضافه یا کلوچه یا نان تُست، وقتی در طول شب گرسنه میشویم؟ یا جایی برای نامههای عاشقانهی مربوط به سال های دور؟ یا درگاهی برای خودِ دیگرمان که آنجا در انتظار زمان مناسب است؟
#دیدن_از_سیزده_منظر
#کالم_مککان
#ابراهیم_فتوت
#کولهپشتی
@baamanbekhaan
#دیدن_از_سیزده_منظر
#کالم_مککان
#ابراهیم_فتوت
#کولهپشتی
@baamanbekhaan
هر احمقی میداند داشتن زبان چربونرم میتواند به هرگونه حماقتی جلا دهد.
#دیدن_از_سیزده_منظر
#کالم_مککان
#ابراهیم_فتوت
#کولهپشتی
@baamanbekhaan
#دیدن_از_سیزده_منظر
#کالم_مککان
#ابراهیم_فتوت
#کولهپشتی
@baamanbekhaan
و زمان چه ظالمانه میتازد؛ وقتی در طلب آن هستی مضایقه میکند و آنگاه که به آن نیاز نداری فراوان میشود.
#دیدن_از_سیزده_منظر
#کالم_مککان
#ابراهیم_فتوت
#کولهپشتی
@baamanbekhaan
#دیدن_از_سیزده_منظر
#کالم_مککان
#ابراهیم_فتوت
#کولهپشتی
@baamanbekhaan
اگر به زندگی مهلت کافی بدهی همهی مشکلاتت را حل خواهد کرد، حتی مشکل زنده بودن را.
#دیدن_از_سیزده_منظر
#کالم_مککان
#ابراهیم_فتوت
#کولهپشتی
@baamanbekhaan
#دیدن_از_سیزده_منظر
#کالم_مککان
#ابراهیم_فتوت
#کولهپشتی
@baamanbekhaan
در باغ عدن، قبل از آنکه سروکلهی یکمار پیدا شود اوضاع چطور بود؟ عجیب نیست که آدم آن سیب را خورد؛ یا نه حوا بود که سیب را خورد؟ چه عجیب که سادهترین چیزها هم از خاطرمان محو میشوند. داستان خلقت؛ و او حتی به یاد نمیآورد چه کسی از قانون سرپیچی کرد. یا شاید اصلاً هیچکس سرپیچی نکرد. شاید آدم و حوا سیب را باهم گاز زدند، بین خودشان تقسیم کردند؛ چرا که نه؟
#دیدن_از_سیزده_منظر
#کالم_مککان
#ابراهیم_فتوت
#کولهپشتی
@baamanbekhaan
#دیدن_از_سیزده_منظر
#کالم_مککان
#ابراهیم_فتوت
#کولهپشتی
@baamanbekhaan
شاعران، مانند کاراگاهان، میدانند که حقیقت مشقتبار است: حقیقت تصادفی اتفاق نمیافتد، بلکه تراش میخورد و به عمل میآید تا وارد هستی میشود؛ محصولی است از زمان، و فاصله و پیوند. شاعر باید این احتمال را در نظر داشته باشد که پیش از بروز یک واژه، یا انعقاد یک جمله، یا گشایش یک قافیه راه درازی را باید طی کند، و حتی با وجود همهی اینها هم هیچچیز تضمینشده نیست، حتی واژههایی که معنای اولیهی خود را به مخاطره انداختهاند. شعر گاهی در غیرمنتظرهترین لحظه رخ مینماید، و شاعر باید به این معما ورود کرده و از آنجا شروع به بازسازی شعر کند.
#دیدن_از_سیزده_منظر
#کالم_مککان
#ابراهیم_فتوت
#کولهپشتی
@baamanbekhaan
#دیدن_از_سیزده_منظر
#کالم_مککان
#ابراهیم_فتوت
#کولهپشتی
@baamanbekhaan
یک لحظه بهتنهایی - مانند یک کلمه - هیچ معنایی ندارد؛ انباشتِ لحظههاست که به آنها اهمیت میدهد. زندگی بهواسطهی یک سلسله از اعمال، عجیب میشود؛ بنابراین باید سلسلهای از محرکهای متناظر با این اعمال وجود داشته باشد. گذشته کلیدی است برای آینده: علتهای پنهان باید آشکار شوند، زمان باید بهسمت یک نقطهی آشکارسازی حرکت کند. هیجان در یافتن همان نقطهای نهفته است که معما از هم باز میشود. آن وقت است که آنها میتوانند قطعات پازل را کنار هم قرار دهند. اگر یک قطعه را پیدا کنند، نگاهی به قطعهی کناری می اندازند، و جوربودنش را آزمایش میکنند.
#دیدن_از_سیزده_منظر
#کالم_مککان
#ابراهیم_فتوت
#کولهپشتی
@baamanbekhaan
#دیدن_از_سیزده_منظر
#کالم_مککان
#ابراهیم_فتوت
#کولهپشتی
@baamanbekhaan
خونی که به ارث میبریم، چیز عجیبی است. درون ما حرکت میکند و از ما چیزی میسازد که هستیم: چشماندازی که نقشی در افکار و اندیشهی ما دارد.
جزیرهی توباگو با سواحل و آفتاب و درختان پالم زیبایش بیشک جاییست که از سرعت زندگی در آن کاسته میشود. سالی هنوز هم به همان روش ترتیب کارها را میدهد و او همیشه تعجب میکند از اینکه میبیند در پایان روز همهجا تمیز است؛ رختها تا شدهاند، ظرفها شسته شدهاند، تختها جمعوجورند، و بعد هم در اتاق کوچک خود ناپدید میشود؛ اتاقی که عکسی از برادرزاده یا نوهاش روی میز است، و یکی دو بار صدای گریهی او را شنیده، اما اکثر مواقع با خوشحالی به خواب میرود، یا حداقل اینطور بهنظر میرسد. آه، ای پرستار مهربان طبیعت، چگونه تو را به هراس افکندهام؟
پاورقی: سؤال آخر برگرفته از نمایشنامهی هنری چهارم از شکسپیر
#دیدن_از_سیزده_منظر
#کالم_مککان
#ابراهیم_فتوت
#کولهپشتی
@baamanbekhaan
جزیرهی توباگو با سواحل و آفتاب و درختان پالم زیبایش بیشک جاییست که از سرعت زندگی در آن کاسته میشود. سالی هنوز هم به همان روش ترتیب کارها را میدهد و او همیشه تعجب میکند از اینکه میبیند در پایان روز همهجا تمیز است؛ رختها تا شدهاند، ظرفها شسته شدهاند، تختها جمعوجورند، و بعد هم در اتاق کوچک خود ناپدید میشود؛ اتاقی که عکسی از برادرزاده یا نوهاش روی میز است، و یکی دو بار صدای گریهی او را شنیده، اما اکثر مواقع با خوشحالی به خواب میرود، یا حداقل اینطور بهنظر میرسد. آه، ای پرستار مهربان طبیعت، چگونه تو را به هراس افکندهام؟
پاورقی: سؤال آخر برگرفته از نمایشنامهی هنری چهارم از شکسپیر
#دیدن_از_سیزده_منظر
#کالم_مککان
#ابراهیم_فتوت
#کولهپشتی
@baamanbekhaan
عجیب است که زندگی چطور به یک تلسکوپ تبدیل میشود: هرچه پیرتر میشویم فاصلهها طولانیتر میشوند.
#دیدن_از_سیزده_منظر
#کالم_مککان
#ابراهیم_فتوت
#کولهپشتی
@baamanbekhaan
#دیدن_از_سیزده_منظر
#کالم_مککان
#ابراهیم_فتوت
#کولهپشتی
@baamanbekhaan
زمان؛ چه چیز غریبی! این روزها وقت زیاد داریم ولی همهی آن را صرف مرور خاطرات میکنیم.
#دیدن_از_سیزده_منظر
#کالم_مککان
#ابراهیم_فتوت
#کولهپشتی
@baamanbekhaan
#دیدن_از_سیزده_منظر
#کالم_مککان
#ابراهیم_فتوت
#کولهپشتی
@baamanbekhaan
کنارهی خط عابر پیاده میایستد. چرا چراغهای راهنمایی و رانندگی برای تحقیر ما طراحی شدهاند؟ زمانی او میتوانست عرض خیابان را طی کند، بدون آنکه آن آدمک ریزهمیزهی نئونی شروع به چشمکزدن بکند. این روزها قبل از آنکه آدمک قرمز حرکات احمقانهاش را آغاز کند، فقط میتواند تا نیمهی راه را طی کند. از هیچچیز بیشتر از هنگامی که ماشینها شروع به پیشروی میکنند نفرت ندارد. مِندلسون، وقت تمام شده. خدانگهدار، متشکرم، حالا راهت را بهسمت فلوریدا کج کن، یا کارولینای شمالی. در آنجا آدمک نئونی تا بینهایت روشن میماند. این حقیقتی شناخته شده است.
اینجا از قبل همه آمادهی رفتناند؛ با بوق و صدا. همیشه تعجب میکند از اینکه شهر میتواند تا این حد وقیح باشد. هشت میلیون آدم باهم برخورد میکنند. همهی آن اتمهای کوچک، درگیر فرایند پرش از روی یکدیگرند. بله، بله، خانم، تو فرصت داری خودت را تکان بدهی؛ اما خواهش میکنم ساکت باش و به من هم فرصت بده که تکان بخورم.
#دیدن_از_سیزده_منظر
#کالم_مککان
#ابراهیم_فتوت
#کولهپشتی
@baamanbekhaan
اینجا از قبل همه آمادهی رفتناند؛ با بوق و صدا. همیشه تعجب میکند از اینکه شهر میتواند تا این حد وقیح باشد. هشت میلیون آدم باهم برخورد میکنند. همهی آن اتمهای کوچک، درگیر فرایند پرش از روی یکدیگرند. بله، بله، خانم، تو فرصت داری خودت را تکان بدهی؛ اما خواهش میکنم ساکت باش و به من هم فرصت بده که تکان بخورم.
#دیدن_از_سیزده_منظر
#کالم_مککان
#ابراهیم_فتوت
#کولهپشتی
@baamanbekhaan