#برشی_از_متن_كتاب 📖
میدانی، عزیزم، شرمآور است که آدم پول چاییاش را نداشته باشد؛ آدمهایی که اینجا هستند وضعشان خوب است، برای همین آدم خجالت میکشد. وارنکا، آدم چایی را بهخاطر دیگران میخورد، بهخاطر حفظ ظاهر، بهخاطر آبرو. وگرنه من خودم اهمیتی نمیدهم، من آدم سختگیری نیستم. بگذار اینطوری بگویم: آدم باید پولی توی جیبش داشته باشد، پولی برای چکمههایش و پولی برای لباسهایش - فکر میکنی چیزی هم میماند؟
ص۱۲
#بیچارگان
#فیودور_داستایفسکی
#خشایار_دیهیمی
#نشر_نی
@baamanbekhaan
میدانی، عزیزم، شرمآور است که آدم پول چاییاش را نداشته باشد؛ آدمهایی که اینجا هستند وضعشان خوب است، برای همین آدم خجالت میکشد. وارنکا، آدم چایی را بهخاطر دیگران میخورد، بهخاطر حفظ ظاهر، بهخاطر آبرو. وگرنه من خودم اهمیتی نمیدهم، من آدم سختگیری نیستم. بگذار اینطوری بگویم: آدم باید پولی توی جیبش داشته باشد، پولی برای چکمههایش و پولی برای لباسهایش - فکر میکنی چیزی هم میماند؟
ص۱۲
#بیچارگان
#فیودور_داستایفسکی
#خشایار_دیهیمی
#نشر_نی
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖
آدم بعضی وقتها موجود غریبی است، خیلی غریب. و ای خدای ما! گاهی چیزهایی که آدم میگوید آدم را با خودشان میبرند! و نتیجهاش چه میشود، چهچیزی عاید آدم میشود؟ نه، مطلقاً هیچچیز عاید آدم نمیشود، و نتیجهٔ این کار چنان چیز مزخرفی است که خداوند خودش ما را از آن حفظ کند!
من عصبانی نیستم، مامکم؛ فقط یادش، یاد همهٔ آن چیزهای پر از خیالی که نوشتم، آن حرفهای احمقانهای که برای تو نوشتم، آزارم میدهد. و امروز چه خرامان و با چه افادهای به راه رفتم، با چه گرما و نوری در دلم. بیهیچ دلیلی احساس روزهای تعطیلی را داشتم؛ چه شاد بودم! با شور و شوق نشستم بر سر کارم و کاغذها را پیش کشیدم. اما چه فایده. وقتی کمی بعد دوروبر را نگاه کردم، دیدم همهچیز مثل سابق است - خاکستری و دلگیر. همان لکههای جوهر، همان میزها و همان کاغذها، ومن خودم چی؟ همان آدم، دقیقاً همان آدمی که بودم.
ص۱۷
#بیچارگان
#فیودور_داستایفسکی
#خشایار_دیهیمی
#نشر_نی
@baamanbekhaan
آدم بعضی وقتها موجود غریبی است، خیلی غریب. و ای خدای ما! گاهی چیزهایی که آدم میگوید آدم را با خودشان میبرند! و نتیجهاش چه میشود، چهچیزی عاید آدم میشود؟ نه، مطلقاً هیچچیز عاید آدم نمیشود، و نتیجهٔ این کار چنان چیز مزخرفی است که خداوند خودش ما را از آن حفظ کند!
من عصبانی نیستم، مامکم؛ فقط یادش، یاد همهٔ آن چیزهای پر از خیالی که نوشتم، آن حرفهای احمقانهای که برای تو نوشتم، آزارم میدهد. و امروز چه خرامان و با چه افادهای به راه رفتم، با چه گرما و نوری در دلم. بیهیچ دلیلی احساس روزهای تعطیلی را داشتم؛ چه شاد بودم! با شور و شوق نشستم بر سر کارم و کاغذها را پیش کشیدم. اما چه فایده. وقتی کمی بعد دوروبر را نگاه کردم، دیدم همهچیز مثل سابق است - خاکستری و دلگیر. همان لکههای جوهر، همان میزها و همان کاغذها، ومن خودم چی؟ همان آدم، دقیقاً همان آدمی که بودم.
ص۱۷
#بیچارگان
#فیودور_داستایفسکی
#خشایار_دیهیمی
#نشر_نی
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖
چقدر خوب میبود اگر الان در خانه بودم! در اتاق کوچکمان مینشستم، کنار سماور، همراه اعضای خانوادهام؛ محیطمان چقدر گرم میبود، چقدر خوب. چقدر آشنا. با خودم فکر میکردم چه تنگ مادرم را در آغوش میگرفتم. فکر میکردم و فکر میکردم، و آهسته از فرط دلشکستگی گریه میکردم، اشکهایم را فرومیخوردم، و همهٔ لغاتی که یاد گرفته بودم از یاد میبردم.
ص۳۶
#بیچارگان
#فیودور_داستایفسکی
#خشایار_دیهیمی
#نشر_نی
@baamanbekhaan
چقدر خوب میبود اگر الان در خانه بودم! در اتاق کوچکمان مینشستم، کنار سماور، همراه اعضای خانوادهام؛ محیطمان چقدر گرم میبود، چقدر خوب. چقدر آشنا. با خودم فکر میکردم چه تنگ مادرم را در آغوش میگرفتم. فکر میکردم و فکر میکردم، و آهسته از فرط دلشکستگی گریه میکردم، اشکهایم را فرومیخوردم، و همهٔ لغاتی که یاد گرفته بودم از یاد میبردم.
ص۳۶
#بیچارگان
#فیودور_داستایفسکی
#خشایار_دیهیمی
#نشر_نی
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖
از دیدن قیافهٔ مادرم دلم میگرفت و میشکست: گونههایش گود افتاده بود، چشمهایش گود افتاده بودند، و رنگ صورتش رنگ صورت آدمهای مسلول بود. من بیش از همه سرزنش میشدم و مسئول قلمداد میشدم. اولش با چیزهای پیشپاافتاده شروع میشد و بعد خدا میداند به چه چیزهایی ختم میشد؛ بعضی وقتها اصلاً نمیفهمیدم چه ربطی دارند. چه چیزی بود که تقصیر من نبود؟ من نمیتوانستم فرانسه حرف بزنم، کلهام پوک بود و خانم مدیر مدرسهٔ ما احمق بود و زنی سربههوا که هیچ توجهی به اخلاق ما نداشت؛ که پدر هنوز هم نمیتوانست کاری پیدا کند و کتاب دستور زبان لوموند کتاب بیخودی بود وکتاب زاپوسکی کتاب بهتری بود؛ و کلی پول بیخود خرج من کرده بودند وچیزی عاید نشده بود؛ و معلوم بود که من احساسات ندارم و مثل سنگ هستم - به عبارت دیگر، من، این دختر بیچاره، با همهٔ وجودم تلاش میکردم درسهایم و لغتهایم را یاد بگیرم، اما تقصیرها هم همه از من بود، و مسئولیت همهچیز به گردن من! و اینها هیچکدام به این دلیل نبود که پدر مرا دوست نداشت: او هم مادر و هم مرا عمیقاً دوست داشت. مسئله فقط بلایی بود که بر سر شخصیتش آمده بود.
ص۳۸
#بیچارگان
#فیودور_داستایفسکی
#خشایار_دیهیمی
#نشر_نی
@baamanbekhaan
از دیدن قیافهٔ مادرم دلم میگرفت و میشکست: گونههایش گود افتاده بود، چشمهایش گود افتاده بودند، و رنگ صورتش رنگ صورت آدمهای مسلول بود. من بیش از همه سرزنش میشدم و مسئول قلمداد میشدم. اولش با چیزهای پیشپاافتاده شروع میشد و بعد خدا میداند به چه چیزهایی ختم میشد؛ بعضی وقتها اصلاً نمیفهمیدم چه ربطی دارند. چه چیزی بود که تقصیر من نبود؟ من نمیتوانستم فرانسه حرف بزنم، کلهام پوک بود و خانم مدیر مدرسهٔ ما احمق بود و زنی سربههوا که هیچ توجهی به اخلاق ما نداشت؛ که پدر هنوز هم نمیتوانست کاری پیدا کند و کتاب دستور زبان لوموند کتاب بیخودی بود وکتاب زاپوسکی کتاب بهتری بود؛ و کلی پول بیخود خرج من کرده بودند وچیزی عاید نشده بود؛ و معلوم بود که من احساسات ندارم و مثل سنگ هستم - به عبارت دیگر، من، این دختر بیچاره، با همهٔ وجودم تلاش میکردم درسهایم و لغتهایم را یاد بگیرم، اما تقصیرها هم همه از من بود، و مسئولیت همهچیز به گردن من! و اینها هیچکدام به این دلیل نبود که پدر مرا دوست نداشت: او هم مادر و هم مرا عمیقاً دوست داشت. مسئله فقط بلایی بود که بر سر شخصیتش آمده بود.
ص۳۸
#بیچارگان
#فیودور_داستایفسکی
#خشایار_دیهیمی
#نشر_نی
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖
خاطرات، چه شیرین چه تلخ، همیشه منبع عذاب هستند؛ دستکم برای من که چنین است؛ اما حتی این عذاب هم شیرین است. و وقتهایی که دل آدم پُر است، بیمار است، در رنج است و غصهدار، آن وقت خاطرات تروتازهاش میکنند، انگار که یک قطرهٔ شبنم شبانگاهی که پس از روزی گرم از فرط رطوبت میافتد و گل بیچارهٔ پژمرده را که آفتاب تند بعدازظهر تفتهاش کرده شاداب میکند.
ص۵۸
#بیچارگان
#فیودور_داستایفسکی
#خشایار_دیهیمی
#نشر_نی
@baamanbekhaan
خاطرات، چه شیرین چه تلخ، همیشه منبع عذاب هستند؛ دستکم برای من که چنین است؛ اما حتی این عذاب هم شیرین است. و وقتهایی که دل آدم پُر است، بیمار است، در رنج است و غصهدار، آن وقت خاطرات تروتازهاش میکنند، انگار که یک قطرهٔ شبنم شبانگاهی که پس از روزی گرم از فرط رطوبت میافتد و گل بیچارهٔ پژمرده را که آفتاب تند بعدازظهر تفتهاش کرده شاداب میکند.
ص۵۸
#بیچارگان
#فیودور_داستایفسکی
#خشایار_دیهیمی
#نشر_نی
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖
آدمِ بیچاره دلش نمیخواهد آدمها به خلوتش سرک بکشند و ببینند زندگی شخصی او چه شکلی است.
ص۱۲۳
#بیچارگان
#فیودور_داستایفسکی
#خشایار_دیهیمی
#نشر_نی
@baamanbekhaan
آدمِ بیچاره دلش نمیخواهد آدمها به خلوتش سرک بکشند و ببینند زندگی شخصی او چه شکلی است.
ص۱۲۳
#بیچارگان
#فیودور_داستایفسکی
#خشایار_دیهیمی
#نشر_نی
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖
آه، ادبیات چیز شگفتی است، وارنکا، یک چیز خیلی شگفت. من این را پریروز در کنار این آدمها کشف کردم. ادبیات چیز عمیقی است! ادبیات دل آدمها را قوی میکند و به آنها خیلی چیزها یاد میدهد - و در هر کتاب کوچکی که اینها دارند چیزهای شگفت زیادی هست. چه عالی نوشته شدهاند! ادبیات یک تصویر است، یا به تعبیری هم یک تصویر است هم یک آینه؛ بیان احساسات است، شکل ظریفی از انتقاد است، یک درس پندآموز و یک سند است. من در کنار آنها این چیزها را فهمیدم.
ص۸۴
#بیچارگان
#فیودور_داستایفسکی
#خشایار_دیهیمی
#نشر_نی
@baamanbekhaan
آه، ادبیات چیز شگفتی است، وارنکا، یک چیز خیلی شگفت. من این را پریروز در کنار این آدمها کشف کردم. ادبیات چیز عمیقی است! ادبیات دل آدمها را قوی میکند و به آنها خیلی چیزها یاد میدهد - و در هر کتاب کوچکی که اینها دارند چیزهای شگفت زیادی هست. چه عالی نوشته شدهاند! ادبیات یک تصویر است، یا به تعبیری هم یک تصویر است هم یک آینه؛ بیان احساسات است، شکل ظریفی از انتقاد است، یک درس پندآموز و یک سند است. من در کنار آنها این چیزها را فهمیدم.
ص۸۴
#بیچارگان
#فیودور_داستایفسکی
#خشایار_دیهیمی
#نشر_نی
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖
ماندن در گوشهای که به آن عادت کردهای یکجورهایی بهتر است، حتی اگر نیمی از اوقات به غم و غصهخوردن بگذرد.
ص۹۲
#بیچارگان
#فیودور_داستایفسکی
#خشایار_دیهیمی
#نشر_نی
@baamanbekhaan
ماندن در گوشهای که به آن عادت کردهای یکجورهایی بهتر است، حتی اگر نیمی از اوقات به غم و غصهخوردن بگذرد.
ص۹۲
#بیچارگان
#فیودور_داستایفسکی
#خشایار_دیهیمی
#نشر_نی
@baamanbekhaan
Forwarded from اتچ بات
#برشی_از_متن_كتاب 📖
ممکن است آدم یک عمر زندگی کند و نفهمد که کنار دستش یک کتاب هست که کل زندگیاش را به سادگی یک ترانه بیان میکند. و وقتی آدم شروع به خواندن چنین داستانی میکند کمکم خیلی چیزها یادش میافتد، حدس میزند، و آنچه تابهحال برایش مبهم و گنگ بوده روشن میشود.
ص۱۰۱
#بیچارگان
#فیودور_داستایفسکی
#خشایار_دیهیمی
#نشر_نی
@baamanbekhaan
ممکن است آدم یک عمر زندگی کند و نفهمد که کنار دستش یک کتاب هست که کل زندگیاش را به سادگی یک ترانه بیان میکند. و وقتی آدم شروع به خواندن چنین داستانی میکند کمکم خیلی چیزها یادش میافتد، حدس میزند، و آنچه تابهحال برایش مبهم و گنگ بوده روشن میشود.
ص۱۰۱
#بیچارگان
#فیودور_داستایفسکی
#خشایار_دیهیمی
#نشر_نی
@baamanbekhaan
Telegram
attach 📎
#برشی_از_متن_كتاب 📖
کتابت را دوباره بخوان، و اینبار با دقت بیشتر: خیلی چیزها از آن یاد خواهی گرفت.
ص۱۰۳
#بیچارگان
#فیودور_داستایفسکی
#خشایار_دیهیمی
#نشر_نی
@baamanbekhaan
کتابت را دوباره بخوان، و اینبار با دقت بیشتر: خیلی چیزها از آن یاد خواهی گرفت.
ص۱۰۳
#بیچارگان
#فیودور_داستایفسکی
#خشایار_دیهیمی
#نشر_نی
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖
ما حد وحدود را برای هم معین میکنیم، ما هرکسی را سرِ جای خودش مینشانیم. اگر اینطور نباشد، گفتم که سنگ روی سنگ بند نمیشود و نظمی بهجا نمیماند.
ص۱۰۹
#بیچارگان
#فیودور_داستایفسکی
#خشایار_دیهیمی
#نشر_نی
@baamanbekhaan
ما حد وحدود را برای هم معین میکنیم، ما هرکسی را سرِ جای خودش مینشانیم. اگر اینطور نباشد، گفتم که سنگ روی سنگ بند نمیشود و نظمی بهجا نمیماند.
ص۱۰۹
#بیچارگان
#فیودور_داستایفسکی
#خشایار_دیهیمی
#نشر_نی
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖
بعضی وقتها خودم را قایم میکنم، خودم را قایم میکنم تا کارهایی را که نتوانستهام بکنم پنهان کنم. بعضی وقتها هیچجا را نشان نمیدهم، میترسم، چون از فکر زبانهای هرزهای که چهها دربارهٔ من خواهند گفت به خودم میلرزم، چون مردم از هر چیز آدم لطیفه درست میکنند، از هر چیز آدم، و بعد به همه کار آدم کار دارند، از زندگی خصوصیاش گرفته تا زندگی عمومی، و همه را هم وارد ادبیات میکنند، چاپش میکنند، میخوانند، مسخره میکنند و سرِ زبانها میاندازند!
ص۱۱۰
#بیچارگان
#فیودور_داستایفسکی
#خشایار_دیهیمی
#نشر_نی
@baamanbekhaan
بعضی وقتها خودم را قایم میکنم، خودم را قایم میکنم تا کارهایی را که نتوانستهام بکنم پنهان کنم. بعضی وقتها هیچجا را نشان نمیدهم، میترسم، چون از فکر زبانهای هرزهای که چهها دربارهٔ من خواهند گفت به خودم میلرزم، چون مردم از هر چیز آدم لطیفه درست میکنند، از هر چیز آدم، و بعد به همه کار آدم کار دارند، از زندگی خصوصیاش گرفته تا زندگی عمومی، و همه را هم وارد ادبیات میکنند، چاپش میکنند، میخوانند، مسخره میکنند و سرِ زبانها میاندازند!
ص۱۱۰
#بیچارگان
#فیودور_داستایفسکی
#خشایار_دیهیمی
#نشر_نی
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖
بدبختی یک بیماری واگیردار است. آدمهای بیچاره و بدبخت بایستی از هم دوری کنند تا بدبختیشان به هم سرایت نکند و بیشتر نشود.
ص۱۱۴
#بیچارگان
#فیودور_داستایفسکی
#خشایار_دیهیمی
#نشر_نی
@baamanbekhaan
بدبختی یک بیماری واگیردار است. آدمهای بیچاره و بدبخت بایستی از هم دوری کنند تا بدبختیشان به هم سرایت نکند و بیشتر نشود.
ص۱۱۴
#بیچارگان
#فیودور_داستایفسکی
#خشایار_دیهیمی
#نشر_نی
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖
وارارا آلکسیونا، کبوترکم!
این ضربههای غیر منتظره واقعاً خُردم کرده است! این مصیبتهای وحشتناک روحم را نابود و ویران کرده است! این بادنجاندورقابچینهای رذل، این آدمهای هرزهای که از موی سفیدشان هم خجالت نمیکشند نهتنها تو را در بستر بیماری خواهند انداخت، بلکه مرا هم به بستر مرگ خواهند کشاند. و در این کارشان هم موفق خواهند شد، سوگند میخورم موفق خواهند شد! تو خودت خوب میدانی که من ترجیح میدهم بمیرم تا آنکه نتوانم کمک لازم را برای تو فراهم کنم! اگر نتوانم کمکی را که لازم داری برایت فراهم کنم، وارنکا، این دیگر پایان کار و زندگی من خواهد بود، به همین سادگی!
ص۱۳۲
#بیچارگان
#فیودور_داستایفسکی
#خشایار_دیهیمی
#نشر_نی
@baamanbekhaan
وارارا آلکسیونا، کبوترکم!
این ضربههای غیر منتظره واقعاً خُردم کرده است! این مصیبتهای وحشتناک روحم را نابود و ویران کرده است! این بادنجاندورقابچینهای رذل، این آدمهای هرزهای که از موی سفیدشان هم خجالت نمیکشند نهتنها تو را در بستر بیماری خواهند انداخت، بلکه مرا هم به بستر مرگ خواهند کشاند. و در این کارشان هم موفق خواهند شد، سوگند میخورم موفق خواهند شد! تو خودت خوب میدانی که من ترجیح میدهم بمیرم تا آنکه نتوانم کمک لازم را برای تو فراهم کنم! اگر نتوانم کمکی را که لازم داری برایت فراهم کنم، وارنکا، این دیگر پایان کار و زندگی من خواهد بود، به همین سادگی!
ص۱۳۲
#بیچارگان
#فیودور_داستایفسکی
#خشایار_دیهیمی
#نشر_نی
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖
آدم در هر وضعی چیزی مشابه وضع روحی خودش پیدا میکند، و همیشه هم همینطور است.
ص۱۴۰
#بیچارگان
#فیودور_داستایفسکی
#خشایار_دیهیمی
#نشر_نی
@baamanbekhaan
آدم در هر وضعی چیزی مشابه وضع روحی خودش پیدا میکند، و همیشه هم همینطور است.
ص۱۴۰
#بیچارگان
#فیودور_داستایفسکی
#خشایار_دیهیمی
#نشر_نی
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖
کنجکاو بودم از نزدیک ببینم این خانمهای اشرافی چه شکلی هستند؛ فکر میکنم باید خیلی زیبا باشند؛ من غیر از همین امروز که به داخل کالسکهها نگاه کردم، هیچوقت آنها را ندیده بودم. آنوقت یاد تو افتادم. آخ، کبوترکم، عزیز دل من! حالا که یاد تو میافتم دلم در سینه به درد میآید! چرا تو اینقدر بدبخت هستی، وارنکا؟ فرشتهٔ کوچولوی من! از چه جهت تو کمتر از آنها هستی؟ من فکر میکنم تو مهربان، دوستداشتنی، و بافرهنگ هستی؛ پس چرا باید چنین سرنوشت بدی نصیبت شده باشد؟ چرا اصلاً همیشه باید آدمهای خوب در بدبختی به سر ببرند، درحالیکه خوشبختی ناخواسته به سراغ آدمهای دیگر میرود؟ میدانم، میدانم، مامکم، که خوب نیست آدم اینطور فکر کند، و اینطور فکرکردن کفر است؛ اما از صمیم دل میپرسم، صادقانه میپرسم، چرا باید کلاغِ سرنوشت برای بچهای که هنوز در شکم مادرش است قارقار خوشبختی سر بدهد، اما بچهٔ دیگری در یتیمخانه پا به دنیای خداوند بگذارد؟
ص۱۵۹
#بیچارگان
#فیودور_داستایفسکی
#خشایار_دیهیمی
#نشر_نی
@baamanbekhaan
کنجکاو بودم از نزدیک ببینم این خانمهای اشرافی چه شکلی هستند؛ فکر میکنم باید خیلی زیبا باشند؛ من غیر از همین امروز که به داخل کالسکهها نگاه کردم، هیچوقت آنها را ندیده بودم. آنوقت یاد تو افتادم. آخ، کبوترکم، عزیز دل من! حالا که یاد تو میافتم دلم در سینه به درد میآید! چرا تو اینقدر بدبخت هستی، وارنکا؟ فرشتهٔ کوچولوی من! از چه جهت تو کمتر از آنها هستی؟ من فکر میکنم تو مهربان، دوستداشتنی، و بافرهنگ هستی؛ پس چرا باید چنین سرنوشت بدی نصیبت شده باشد؟ چرا اصلاً همیشه باید آدمهای خوب در بدبختی به سر ببرند، درحالیکه خوشبختی ناخواسته به سراغ آدمهای دیگر میرود؟ میدانم، میدانم، مامکم، که خوب نیست آدم اینطور فکر کند، و اینطور فکرکردن کفر است؛ اما از صمیم دل میپرسم، صادقانه میپرسم، چرا باید کلاغِ سرنوشت برای بچهای که هنوز در شکم مادرش است قارقار خوشبختی سر بدهد، اما بچهٔ دیگری در یتیمخانه پا به دنیای خداوند بگذارد؟
ص۱۵۹
#بیچارگان
#فیودور_داستایفسکی
#خشایار_دیهیمی
#نشر_نی
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖
آدمهای ثروتمند از فقیرهایی که به صدای بلند از بختشان شکوه و شکایت میکنند خوششان نمیآید - میگویند اینها سمج هستند و مزاحمشان میشوند! بله، فقر همیشه سمج است - شاید غرولُند این گرسنهها خواب را از سر ثروتمند بپراند!
ص۱۶۴
#بیچارگان
#فیودور_داستایفسکی
#خشایار_دیهیمی
#نشر_نی
@baamanbekhaan
آدمهای ثروتمند از فقیرهایی که به صدای بلند از بختشان شکوه و شکایت میکنند خوششان نمیآید - میگویند اینها سمج هستند و مزاحمشان میشوند! بله، فقر همیشه سمج است - شاید غرولُند این گرسنهها خواب را از سر ثروتمند بپراند!
ص۱۶۴
#بیچارگان
#فیودور_داستایفسکی
#خشایار_دیهیمی
#نشر_نی
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖
یک فنجان چای تعارفش کردم. تلاش میکرد بگوید چرا چای نمیخورد، و نزدیک به یک قرن داشت دلیل میآورد، اما آخر سر یک فنجان چای را قبول کرد. میخواست چای را بدون قند بخورد و باز وقتی من سعی کردم قانعش کنم یک تکه قند بردارد باز امتناع کرد و هرچه از من اصرار از او انکار، و بالاخره هم کوچکترین حبهٔ قند را برداشت و میخواست مجابم کند که چای من خیلی شیرین است. آخ که آدمها بر اثر فقر به چه خفتی میافتند!
ص۱۶۷
#بیچارگان
#فیودور_داستایفسکی
#خشایار_دیهیمی
#نشر_نی
@baamanbekhaan
یک فنجان چای تعارفش کردم. تلاش میکرد بگوید چرا چای نمیخورد، و نزدیک به یک قرن داشت دلیل میآورد، اما آخر سر یک فنجان چای را قبول کرد. میخواست چای را بدون قند بخورد و باز وقتی من سعی کردم قانعش کنم یک تکه قند بردارد باز امتناع کرد و هرچه از من اصرار از او انکار، و بالاخره هم کوچکترین حبهٔ قند را برداشت و میخواست مجابم کند که چای من خیلی شیرین است. آخ که آدمها بر اثر فقر به چه خفتی میافتند!
ص۱۶۷
#بیچارگان
#فیودور_داستایفسکی
#خشایار_دیهیمی
#نشر_نی
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖
خیلی غمانگیز است که آدم از روز بعدش یا حتی یک ساعت بعدش خبر ندارد... آدم میتواند همینطور بمیرد، بیهیچ دلیلی...
ص۱۸۷
#بیچارگان
#فیودور_داستایفسکی
#خشایار_دیهیمی
#نشر_نی
@baamanbekhaan
خیلی غمانگیز است که آدم از روز بعدش یا حتی یک ساعت بعدش خبر ندارد... آدم میتواند همینطور بمیرد، بیهیچ دلیلی...
ص۱۸۷
#بیچارگان
#فیودور_داستایفسکی
#خشایار_دیهیمی
#نشر_نی
@baamanbekhaan
#آخرین_برش_از_متن_کتاب 📖
میگویند بیکوف آدم مهربانی است؛ به من احترام خواهد گذاشت؛ شاید من هم به او احترام بگذارم. از یک ازدواج چه انتظار دیگری میشود داشت؟
ص۱۹۲
#بیچارگان
#فیودور_داستایفسکی
#خشایار_دیهیمی
#نشر_نی
@baamanbekhaan
میگویند بیکوف آدم مهربانی است؛ به من احترام خواهد گذاشت؛ شاید من هم به او احترام بگذارم. از یک ازدواج چه انتظار دیگری میشود داشت؟
ص۱۹۲
#بیچارگان
#فیودور_داستایفسکی
#خشایار_دیهیمی
#نشر_نی
@baamanbekhaan