با من بخوان📚
180 subscribers
196 photos
1 video
1 file
130 links
🖊معرفی و برش‌هایی از متن کتاب
📚مطالعات شخصی
🎧موسیقی


📓با من در لذت خواندن کتاب‌ همراه شوید

https://t.me/baamanbekhaan

🆔 @baamanbekhaan

ارتباط با ادمین:
👩🏻‍💼 @Azi_Ram
Download Telegram
#برشی_از_متن_کتاب 📖

می‌خواستم درباره‌ی مرگ بگویم. هیچ‌چیز تازه‌ای نیست. یک حتمیّت است، یک وقوع حتمی. شاملو هم بارها این جمله را بر زبان آورده است که «زندگی شخص یک اتفاق ساده است و مرگ یک حتمیّت!» یقین. تجربه‌هایی دارم. از این گذشته، در فصولی از کلیدر هم در جوانی به ادراک آن رسیده و بدان پرداخته‌ام. «مرگ از تو می‌زاید، مرگ با تو می‌زاید، با تو می‌روید...» و مفاهیمی از این دست.



#نون_نوشتن
#محمود_دولت‌آبادی
#نشر_چشمه
ص۱۷۴


@baamanbekhaan
«گذر زمان می‌تواند آدمی را تا حد یک کودک حساس و نازک کرده باشد.»

#نون_نوشتن
#محمود_دولت‌آبادی
#نشر_چشمه
ص۱۷۶


@baamanbekhaan
مطالعه هر چیزی را عوض می‌کند، هر چیزی را به سطح بالاتری از وجود و فراتر از روزمرگی ابلهانه می‌کشاند.

#کنستانسیا
#کارلوس_فوئنتس
#عبدالله_کوثری

https://t.me/baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب📖

در جامعه‌ی ما یک تغییر عجیب رخ داده است که اثرات و نشانه‌های آن را در فردبه‌فرد مردم می‌توان مشاهده کرد و آنچه را اکنون می‌بینیم چیزی جز بازتاب تأثیرات همین دگرگونی نیست. اما اینجا یک نکته‌ی ظریف را نباید نادیده گرفت و آن توجه به این سؤال است که: آیا دگرگونی شرایط، خصلت‌های جدیدی پدید آورده است یا این خصائل در نهفت مردم ما وجود داشته و در شرایط تازه، بروزی تازه یافته است؟ نه؛ خصلت‌ها تازه نیستند، حادث نشده‌اند و اتفاقاً بسیار هم قدیم‌اند. دزدی، ارتشاء، مفتخواری، تنبلی، فقدان حس مسئولیت، کلاه‌گذاری، فرومایگی و دونمایگی، نوکربابی، میل به تهاجم به حقوق دیگری، فقدان حس مسئولیت اجتماعی، ندانستن و نشناختن جای خود در مناسبات اجتماعی، گرایش به تلقی یک‌شبه ره صدساله‌رفتن، حقد و حسد، نفی دیگری به استنباط اثبات خود، خواری‌پذیری تا حد یک سگ در مقابل قبله‌ی قدرت، چشم‌بستن بر ستمی که روا بر دیگری می‌شود و شانه‌خالی‌کردن از زیر بار احتمال خطر، کلاه خود را دودستی چسبیدن، دروغ‌گفتن، ریاکردن و در همه‌حال جانب قدرت را گرفتن و لازم و غیرلازم آب به آسیاب ستمگر ریختن، چشم‌ها را به‌ روی حقیقت‌ بستن، زشتی را ستودن و نیکی را خوارشمردن... این‌همه اصلاً حادث نیست، بل به طول عمر آدمیزاد، قدیم است و جزء‌جزئش در نهفت ما مردم وجود داشته که در این دوره، به شگون موجه‌شمردنِ «ریا» بروز عام یافته است. ریا و تقیّه، به‌خصوص وقتی انسان از باورهای نیکِ خود، از باورهای وجدانی‌اش جدا افتاده و فاصله گرفته باشد، همان بار می‌آورد که بار آورده است.


#نون_نوشتن
#محمود_دولت‌آبادی
#نشر_چشمه
ص۱۸۱


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

در نظم و نظام‌های جاافتاده‌‌ی اجتماعیِ وابسته به هر دوره، مردمان دارای صفات و خصایص جاافتاده‌ای هستند که ترکیبی از نیک و بد و میانه‌ی این‌دو است؛ خصایصی عمیقاً تحت تأثیر مناسبات و شرایط اجتماعی - اقلیمی خودشان؛ و بشر به نیازِ بودگاری‌اش تعادلی را فرایند می‌کند تا زندگانی‌اش ممکن باشد. اما وقتی نظم و نظام قدیم درهم‌ شکسته و ویران شد تا نظم و نظام‌ تازه‌ای جای آن را بگیرد، شرارت غالب می‌شود و تا حد توان اوج می‌گیرد و در چنین شرایطی، بی‌حدی، حد و بی‌حسابی، حساب انگاشته می‌شود؛ چون معیار، معیارِ محک به غارت‌ رفته است و داد به بیداد جای عوض کرده. در عرصه‌ی چنین آشوبی‌ست که تمام انباشت‌ ذخایر شرارت آدمی بروز می‌یابد تا به‌کار گرفته شود؛ اکنون آن سگ هار قلاده گسسته است.



#نون_نوشتن
#محمود_دولت‌آبادی
#نشر_چشمه
ص۱۸۱



@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

برکشیدن فرومایگان و فروپاشاندن و خوارداشتن فرزانگان یک طریق و شیوه‌ی قدیمی سلطه است. تقویت بُخل و حسد مردم نسبت به یکدیگر، یعنی ایجاد زمینه‌ی کینه و ستیز مردم نسبت به هم، موفق‌ترین روش برای برقراری سلطه‌ی بیگانه است و ملت ما تجربه‌ی مقهور واقع شدن کم نداشته است.


#نون_نوشتن
#محمود_دولت‌آبادی
#نشر_چشمه
ص۱۹۵


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

برای آدمیزاد‌بودن نمی‌توانی همیشه تنها به‌سر بری؛ چون به‌درستی درک شده است که انسان به اعتبار اجتماعیت خود انسان تواند بود و فردیّت تواند داشت. و چه توان کرد در این باتلاق درماندگی؟! انسان من کجاست؟ نه خدای مرا باقی گذاشتند تا دل به او آرام بدارم، و نه انسان را به قرار وانهادند تا به آن امید ببندم. اکنون من چه کنم در این باتلاق درماندگی، در معرض چشمان وقیح و دهان‌های حریص و زبان‌های دروغ و چهره‌های ریا و دستانِ سرقت و پاهای بی‌زمین؟ اکنون چه توان کرد؟


#نون_نوشتن
#محمود_دولت‌آبادی
#نشر_چشمه
ص۱۸۳


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

شاید اگر درگیر و دچار نوشتن «روزگار سپری‌شدهٔ مردم سالخورده» نمی‌شدم، روزگار مرا درمی‌نوشت.


#نون_نوشتن
#محمود_دولت‌آبادی
#نشر_چشمه
ص۱۹۰


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

بُخل اساس و بُنه‌ی رفتاری - روانی ما مردم است؛ بیماری مهلکی که من از دوران کودکی خود در یکایک افراد، در مناسبت‌های مختلف تشخیص داده‌ام و ازآن‌پس نیز تا کنون، در هر مرحله‌ای از زندگی خود مشاهده و تجربه کرده‌ام.


#نون_نوشتن
#محمود_دولت‌آبادی
#نشر_چشمه
ص۱۹۴


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

در نوجوانی می‌پنداشتم بُخل داده‌ی مستقیم فقر است، آن هم در اقلیمی پر از خسّت طبیعت، در اقلیم باد و آفتاب و شن؛ اما چون به شهرها درآمدم آن را در هر کس و هر کجای و هر مناسبت دیدم. پس این خصیصه‌ی سمج از کجا آمده است که مردم از شادی و بالندگی و شایستگی «دیگری - دیگران» دچار بغض و دئانتِ رنجوری می‌شوند؟


#نون_نوشتن
#محمود_دولت‌آبادی
#نشر_چشمه
ص۱۹۵


@baamanbekhaan
#آخرین_برش_از_متن_کتاب 📖

دیرزمانی است واقف شده‌ام به این نکته‌ی ساده که متأسفانه تاریخ معاصر سرزمین ما ایران، گویا بیش از یک سوء تفاهم نبوده است! دیگر چه لزومی دارد درباره‌ی تاریخچه‌ی کانون نویسندگان چیزی بنویسم؟ باشد تا دیگران اگر لازم دیدند بنویسند، آن هم با اسناد و مدارک.


#نون_نوشتن
#محمود_دولت‌آبادی
#نشر_چشمه
ص۲۱۶


@baamanbekhaan
Forwarded from اتچ بات
#معرفی_کتاب📖

نام کتاب: #کنستانسیا
نویسنده: #کارلوس_فوئنتس
ترجمه‌ی: #عبدالله_کوثری
ناشر: #نشر_ماهی
موضوع: #داستان‌_کوتاه_خارجی
چاپ اول: پاییز ۱۳۸۹
چاپ چهارم: پاییز ۱۳۹۶
تعداد صفحات: ۱۳۴/جیبی


#نظر_شخصی 📝
کنستانسیا روایت زندگی زن و مردی‌ است که ۴۰ سال در کنار هم با عشق زندگی کرده‌اند، اما در دوران میان‌سالی با حوادثی روبه‌رو می‌شوند که مسیر زندگی‌شان را تغییر می‌دهد. داستانی هرچند کوتاه، اما بسیار پُرمفهوم و البته درکش کمی سخت است‌.

راوی داستان، دکتر ویتبی هال، یک پزشک امریکایی است که با همسر اندلسی خود، کنستانسیا، در شهری به‌نام ساوانا واقع در جنوب امریکا زندگی می‌کند. محوریت داستان یک هنرپیشه‌ی روس تبعیدشده به امریکا به نام موسیو پلوتنیکوف است و اولین پاراگراف از کتاب با جمله‌ای از او آغاز می‌شود که در حقیقت ذهن مخاطب را در فضایی مابین خیال و واقعیت درگیر می‌کند:
«موسیو پلوتنیکوف، بازیگر سالخورده‌ی روس، روز مرگش به سراغ من آمد و گفت سال‌ها خواهد گذشت و من روز مرگ خودم به دیدار او خواهم رفت.»

این جمله بارها و بارها به‌عنوان جملهٔ کلیدی در طول داستان تکرار می‌شود.

پس از این پاراگراف، داستان با توصیف شهر ساوانا شروع شده و با ملاقات دکتر هال و موسیو پلوتنیکوف ادامه می‌یابد.
از جمله مواردی که بسیار چالش‌برانگیز است، تقابل مرگ و زندگیِ هنرپیشه‌ی روس و همسر دکتر هال است؛ بارها در طول داستان می‌میرند و دوباره زنده می‌شوند، شاید هم اصلاً نمرده باشند!
اواسط داستان با مرگ ناگهانیِ موسیو پلوتنیکوف مواجه می‌شویم و به‌دنبال آن مرگ کنستانسیا که به‌مرور ذهن دکتر را معطوفِ پیگیری علت همزمانیِ مرگ این دو نفر می‌کند و به رابطهٔ میان همسرش با آن مرد هنرپیشه مشکوک می‌شود.
دکتر هال که علائم مرگ کنستانسیا را تأیید کرده، ناگهان متوجه بازگشت علائم حیاتی در او می‌شود و پس از آن کنستانسیا تبدیل به فردی بیمار می‌شود.

در بخشی از کتاب اسامی نویسندگان و شاعرانی مطرح شده است که یا کشته شدند و یا خودکشی کردند، که درواقع اشاره‌ای غیرمستقیم به شرایط خفقان در آن زمان دارد.

به‌نظر می‌رسد که نویسنده علاقهٔ زیادی به کافکا و والتر بنیامین دارد و حتی به‌نوعی از سبک داستان‌نویسیِ کافکا نیز الهام گرفته است.

در صفحهٔ ۳۵ می‌خوانیم:
«-کنستانسیا چی فکر می‌کنی درباره‌ی مردی که یک روز صبح بیدار می‌شود و می‌بیند تبدیل به حشره‌ای شده و آن‌وقت در راه‌آهن اسپانیا هم کار می‌کند؟ به‌نظر تو این به زیان ادبیات بود یا به سود راه‌آهن؟
-کنستانسیا فکر می‌کند و می‌گوید «قطارها سر وقت می‌رسیدند اما بدون مسافر.»

اواخر داستان به‌گونه‌ای است که خواننده حتی به روابط میان دکتر و همسرش هم مشکوک می‌شود و حس می‌کند اصلاً شاید ازدواج و زندگی مشترک میان آن دو، چیزی نباشد جز توهم و خیال‌پردازی‌های دکتر !
در مجموع، کارلوس فوئنتس در این داستانِ به‌ظاهر کوتاه، مرز بین خیال و واقعیت را برای خواننده آشکار نکرده و این چالشی که برای مخاطب ایجاد می‌شود، جذابیت داستان را دوچندان می‌کند.

ترجمهٔ بسیار خوب عبدالله کوثری، مخاطب را درگیر جملات ساده اما سنگین کتاب می‌کند و ارتباط بسیار خوبی میان مخاطب و داستان برقرار می‌شود.

برای علاقه‌مندان به داستان‌هایی با فضای‌ خاص و سورئال، این داستان انتخاب بسیار مناسبی خواهد بود.
#برشی_از_متن_كتاب 📖

گرمای ماه اوت در ساوانا مثل خوابِ بریده‌بریده است. انگار دم‌به‌ساعت با لرزه‌ای بیدار می‌شوی و فکر می‌کنی چشم‌هایت را باز کرده‌ای، اما واقعیت این است که از رؤیایی به رؤیای دیگر رفته‌ای. از طرف دیگر واقعیتی به‌دنبال واقعیت دیگر می‌آید و آن را کژ و کوژ می‌کند، آن‌قدر که به‌صورت رؤیا درآید. اما این درواقع چیزی نیست مگر واقعیتی پخته‌شده در حرارت ۴۰ درجه. درعین‌حال می‌توان مطلب را این‌طور بیان کرد: ژرف‌ترین رؤیاهای من دربعدازظهرهای تابستان مثل خود شهر ساواناست که شهری است درون شهری دیگر درون...

#کنستانسیا
#کارلوس_فوئنتس
#عبدالله_کوثری
#نشر_ماهی
ص۷

@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

تعقلی که هرگز به خواب نمی‌رود هیولا می‌آفریند.


#کنستانسیا
#کارلوس_فوئنتس
#عبدالله_کوثری
#نشر_ماهی
ص۸

@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

گاهی اوقات همان‌طور که روی صندلی تاب می‌خورم و برای غلبه بر گرما به گذر آرام روز فکر می‌کنم، یا وقتی از بالای آتلانتا رد می‌شوم و سعی می‌کنم آن پایین تکه‌پاره‌های سوخته‌ی گذشته را پیدا کنم، از این پیرمرد خواب‌آلود که خودم باشم می‌پرسم آیا ما تاوان گناهمان را داده‌ایم؟ چطور می‌توانیم از شر این ماجرا خلاص بشویم. یا شاید آسایش ما در گروِ این است که یاد بگیریم با این گناه تا ابد زندگی کنیم؟ از خودم می‌پرسم توبه‌ای که آن خشونت تاریخی بر دوش ما می‌گذارد چقدر طول خواهد کشید؟ کِی رخصت استراحت به ما می‌دهد؟


#کنستانسیا
#کارلوس_فوئنتس
#عبدالله_کوثری
#نشر_ماهی
ص۱۱


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

تاریخ ما سرانجام به کجا می‌کشد، مسئولیت فردی من در قبال بیدادی که خودم مرتکب نشده‌ام تا کجا می‌تواند، یا باید، کشیده شود؟


#کنستانسیا
#کارلوس_فوئنتس
#عبدالله_کوثری
#نشر_ماهی
ص۱۲

@baamanbekhaan
عطر تو
کاوه آفاق
🎧عطر تو
با صدای کاوه آفاق

@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

هر کس که قبل از اختراع دستگاه تهویه‌ی مصنوعی در آب‌وهوای فوق‌العاده گرم یا سرد زندگی کرده خوب می‌داند که سرما و گرما درواقع نوعی وضعیت ذهنی هستند که کانون هستی ما، یعنی ذهن، آنها را مثل ادبیات یا قدرت، می‌پذیرد یا رد می‌کند. پس اگر این کله‌ی ما قصد یاری ندارد، بهتر است توی هوای داغ بنشینیم و قهوه‌ی داغ بخوریم. این‌جوری گرمای درونی و بیرونی به توازن می‌رسند، اما در هوای گرم هرچیز خنک این توازن را به هم می‌زند و بدین ترتیب بهای چند لحظه آسایش چند ساعت عذاب می‌شود. آیا عکس این گفته، در مورد هوای سرد هم صدق می‌کند؟ یعنی آیا خوردن بستنی در سرمای زمستان روسیه کمکی به حالمان می‌کند؟


#کنستانسیا
#کارلوس_فوئنتس
#عبدالله_کوثری
#نشر_ماهی
ص۱۳


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

ازش پرسیدم کس‌و‌کاری در گورستان دارد، خندید و بی‌آنکه به من نگاه کند زیر لب گفت هیچ‌کس آدم‌هایی را که پنجاه سال پیش مرده‌اند به‌یاد نمی‌آرد. نه، خاطره‌ی مردگان بیست سال پیش که هیچ، ده سال هم دوام نمی‌آرد... بعد قدم‌زنان دور شد و من مجال نیافتم تا بگویم خودم دلیل غلط‌بودن این حرف هستم. من به سراغ آدم‌هایی می‌روم که دو قرن پیش مرده‌اند، و آنها را به‌یاد می‌آورم.



#کنستانسیا
#کارلوس_فوئنتس
#عبدالله_کوثری
#نشر_ماهی
ص۱۵


@baamanbekhaan