با من بخوان📚
180 subscribers
196 photos
1 video
1 file
130 links
🖊معرفی و برش‌هایی از متن کتاب
📚مطالعات شخصی
🎧موسیقی


📓با من در لذت خواندن کتاب‌ همراه شوید

https://t.me/baamanbekhaan

🆔 @baamanbekhaan

ارتباط با ادمین:
👩🏻‍💼 @Azi_Ram
Download Telegram
#برشی_از_متن_كتاب 📖

درست است که ما ملتی هستیم که توانسته‌ایم چیزی - چیزهایی از خود را در آماج‌های تاریخی نسبتاً حفظ کنیم، اما این محافظت از خود به چه بهایی تمام شد و چه اثراتی روی ما گذاشته است؟ آیا ما بعد از هر آماج همان باقی مانده‌ایم که پیش از آن بوده‌ایم؟ نه! پس تأثیرات هر آماج چه بوده و چه شده است؟
دست‌کم برهم‌زدن هنجارهای ارزشی پیش از خود زیر همان تأثیرات و وانهادن بسیاری اثرات تازه بر ویرانه‌های آن ارزش‌ها و عملاً غیرگون‌کردن آنها و‌ ایجاد هنجارها و ارزش‌هایی که دست‌کم فاقد نواخت پیشین بوده خود حاصل و فرایند هر آماج بوده‌اند.


#نون_نوشتن
#محمود_دولت‌آبادی
#نشر_چشمه
ص۱۱۸


@baamanbekhaan
اسفند ۱۳۶۴، شرح حال نویسنده از زبان خودش:

حالا که چند روزی مانده به سال نو، مشکل کاغذ پیش آمده و نبود کاغذ هم با توجه به حجم کلیدر مزید بر علت است. به‌این‌ترتیب نمی‌دانم چه خواهم کرد. چون همین حالا که دارم این یادداشت را می‌نویسم هیچ پول ندارم و حقوق ماهانه‌ی ۵۱۵۰ تومان فقط یک گوشه‌ی مخارج زندگی را جواب می‌دهد. در فکر شغلی هستم تا بتوانم هزینه‌ی زندگی را تأمین کنم. جای شکرش باقی‌ست که کرایه‌خانه ندارم. با توجه به عمری زحمت و کار هنوز و همچنان نگران فردای خودم و خانواده‌ام هستم. فکر کرده‌ام بروم روی ماشین کار کنم یا باز هم برگردم به شغل بیست‌ سال پیش خود، یعنی! البته دیگر بنیه‌ی کار یدی ندارم، اما می‌توانم سعی خودم را بکنم. مشکل، جامعه و حکومت است. بیم آن دارم که تصور شود دارم تظاهر می‌کنم، درحالی‌که چنین نیست و اگر بپردازم به کاری فقط از سرِ ناچاری است. به‌خصوص که پیش از هر کاری باید بروم مادر نیمه‌جانم را از سبزوار بیاورم.


#نون_نوشتن
#محمود_دولت‌آبادی
#نشر_چشمه
ص۱۳۲


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

غریب است آدم در این کشور و این جامعه. وقتی با دیگران روبه‌رو می‌شوم برخوردشان چنان است که انگار می‌خواهند مرا بردارند و مثل حلوا روی سرشان بگذارند، اما در لحظه‌های دشوار زندگی چنانم که احساس می‌کنم در تمام این جهان هیچ‌کس را ندارم.


#نون_نوشتن
#محمود_دولت‌آبادی
#نشر_چشمه
ص۱۳۶


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

تا امروز با عشق به انسان و با آرزوی بهروزی آدمی و زندگی آدمی کار و زندگی کرده‌ام. اما در واقعیت هر روز و هر لحظه احساس می‌کنم، می‌بینم و تجربه می‌کنم که آدم‌ها یک‌به‌یک‌شان جز به خودشان و منافع خودشان فکر نمی‌کنند و قدم برنمی‌دارند. این طبیعی‌ترین کاری‌ست که افراد انجام می‌دهند؛ اما... آیا من مشنگ نیستم؟ می‌گویم مردم عادی طبیعی‌ترین کار، یعنی حرکت در جهت منافع شخصی‌شان را دارند، اما ارباب فرهنگ و فضیلت چه؟


#نون_نوشتن
#محمود_دولت‌آبادی
#نشر_چشمه
ص۱۴۸


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

واقعاً که در عجب دنیای بی‌اخلاق و بی‌هویتی گرفتار آمده‌ام. دنیایی که دیگران نه‌فقط هیچ یاری‌ای به انسان نمی‌رسانند بلکه گیر منافع هر کدامشان که بیفتی سرت را می‌تراشند و در همان حال اکثریت مردم که دستی از دور بر آتش دارند و برخوردار از حسن نیت هم هستند، نمی‌خواهند ذره‌ای از سطح توقع خود کم کنند! واقعاً که چقدر باید ظرفیت داشته باشم؟


#نون_نوشتن
#محمود_دولت‌آبادی
#نشر_چشمه
ص۱۵۱


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

چقدر احساس تنهایی می‌کنم، چه اندوهِ کهنه‌ای مگر در من وجود دارد، و از چه‌چیز خوشحال توانم شد؟ چه اتفاقی خواهد توانست از صمیم قلب شادم کند؛ حتی برای یک‌ لحظه؟ خودم هم نمی‌دانم. جامعه چه خواهد شد؟ این کشور چه خواهد شد؟ چقدر بوی نیستی می‌آید، - حتی از همین رمان روزگار سپری‌شده... که نوشته و می‌نویسم! چقدر بوی نیستی و صدای نیستی می‌آید. چقدر می‌ارزد این بودن سپنجی که دیگران را به‌خاطرش نیست می‌کنند؟


#نون_نوشتن
#محمود_دولت‌آبادی
#نشر_چشمه

ص۱۵۲


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

با دریغ باید گفت که مردم پذیرفته‌اند تا دیگران درباره‌ی سرنوشتشان تصمیم بگیرند و همچنان منتظر تصمیماتی هستند که امیدوارند درباره‌شان گرفته شود. این خیلی بد است؛ خیلی بد است که یک ملت بپذیرد هیچ نقشی در تعیین سرنوشت خود نمی‌تواند داشته باشد. پذیرفتن حالت انفعالی صِرف برای یک ملت مثل زهر او را مسموم می‌کند.


#نون_نوشتن
#محمود_دولت‌آبادی
#نشر_چشمه
ص۱۵۵


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

در کشورهایی که جامعه و طبقات آن قانونمند هستند، پایان هر جنگی پیش‌درآمدی‌ست بر یک تغییر اصولی. اما در کشور ما، از آنجا که جامعه و طبقات اجتماعی فاقد کلاس مخصوص‌به‌خود هستند، از آنجا که همواره همه‌ی عناصر زیر فشار و تهدید و ارعاب اقتصاد - تک‌قطبی و البته دولتی قرار دارند، مسائل و معضلات هم راه برون‌رفت منطقی خود را نمی‌یابند و درنتیجه، فشارها به درونِ فردفرد مردم فشرده و متراک می‌شود تا تبدیل شود به مواد و مصالح آنارشی و هرج‌ومرج و انفجارهای اجتماعی تا به بهانه‌ی آن و به‌جایش سرکوب و اختناق تحکیم یابد.


#نون_نوشتن
#محمود_دولت‌آبادی
#نشر_چشمه
ص۱۵۹


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

مردم ما در طول مدت اخیر، دچار پریشانیِ روحی شده‌اند به‌گونه‌ای که انگار دارند راه زوال اخلاقی را می‌پیمایند. می‌بینم و آن‌به‌آن تجربه می‌کنم که اینان به هیچ ارزش و به هیچ هنجاری پابند نیستند، و البته درک می‌کنم این نوعی واکنش طبیعی آنهاست در مقابل جزمیتی که در باورهای خود داشتند، و این بی‌اعتبارشمردن بیشتر معیارها و ارزش‌ها از جانب ایشان، ناشی از فروریختن باورهای‌شان است؛ اما چنین ادراکی نتیجه را تغییر نمی‌دهد. واقعاً بدبینانه خواهد بود اگر بگوییم ساخت این جامعه تا مفاصل و اجزای خود می‌رود دچار تباهی بشود و آنچه در مقام روحیه در یکایک افراد نضج گرفته و رشد کرده است، دو وجهِ یک خصیصه است: بغض و میل دیوانه‌وارِ به داشتن و بیشترداشتن و پامال‌کردن و گذر از هرچه وهرکس که مقدور باشد.




#نون_نوشتن
#محمود_دولت‌آبادی
#نشر_چشمه
ص۱۶۸


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_کتاب 📖

می‌خواستم درباره‌ی مرگ بگویم. هیچ‌چیز تازه‌ای نیست. یک حتمیّت است، یک وقوع حتمی. شاملو هم بارها این جمله را بر زبان آورده است که «زندگی شخص یک اتفاق ساده است و مرگ یک حتمیّت!» یقین. تجربه‌هایی دارم. از این گذشته، در فصولی از کلیدر هم در جوانی به ادراک آن رسیده و بدان پرداخته‌ام. «مرگ از تو می‌زاید، مرگ با تو می‌زاید، با تو می‌روید...» و مفاهیمی از این دست.



#نون_نوشتن
#محمود_دولت‌آبادی
#نشر_چشمه
ص۱۷۴


@baamanbekhaan
«گذر زمان می‌تواند آدمی را تا حد یک کودک حساس و نازک کرده باشد.»

#نون_نوشتن
#محمود_دولت‌آبادی
#نشر_چشمه
ص۱۷۶


@baamanbekhaan