با من بخوان📚
180 subscribers
196 photos
1 video
1 file
130 links
🖊معرفی و برش‌هایی از متن کتاب
📚مطالعات شخصی
🎧موسیقی


📓با من در لذت خواندن کتاب‌ همراه شوید

https://t.me/baamanbekhaan

🆔 @baamanbekhaan

ارتباط با ادمین:
👩🏻‍💼 @Azi_Ram
Download Telegram
سبز: چاره‌ای نیست جانم. اون (مترسک) خودش کار رو به اینجا رسوند. خواستِ نخواسته‌‌اش این بود که ما توی محیط تنگ آن صندوق‌ها بپوسیم... درحالی‌که ما به فضا و حرکت احتیاج داریم.
زرد: اون می‌خواد خودش جای ما فکر کنه؛ این قابل تحمل نیست!
سیاه: و تازه فکر هم نمی‌کنه.
سرخ: اون می‌خواد مجیزشو بگیم. پای کارهاش مهر بگذاریم!
سبز: تحسینش کنیم، براش قصیده بسازیم.
سرخ: باید بفهمه که ما گردن نمی‌ذاریم. باید بفهمه که ما کی بودیم و چی بودیم!
سیاه: مگه ما راست راستی کسی بودیم؟
سبز: بعضی از ما، البته!
زرد: از همین‌جا اعلام می‌کنم که ما برای حداقل زندگی می‌جنگیم.
سیاه: حداقل زندگی چیه؟
زرد: تنفس!



#چهار_صندوق
#بهرام_بیضایی
#انتشارات_روشنگران_و_مطالعات_زنان
ص۶۸،۶۹


@baamanbekhaan
زرد: با فکر هرجور برگشتنی مخالفم.
سبز: با‌این وجود می‌شه صندوق‌ها را دوباره ساخت.
سرخ: می‌شه، ولی دیگه اون اولی نیست. این‌دفعه تنگ‌تره، خفه‌تر، شاید یه قفل ده‌منی هم به درش!
سبز: حق با شماست. بی‌فایده‌ست.


#چهار_صندوق
#بهرام_بیضایی
#انتشارات_روشنگران_و_مطالعات_زنان
ص۸۵


@baamanbekhaan
#آخرین_برش_از_متن_کتاب 📖

سبز: به‌نظر شما ما قبلاً همدیگر رو دیده بودیم؟
زرد: نمی‌دونم.
سبز: ولی بعید نیست.
زرد: پس یعنی ما این‌قدر عوض شدیم؟ این‌قدر که اصلاً همدیگر رو نشناسیم؟
سرخ: چی باعث شده که ما این‌قدر عوض بشیم؟
سیاه: این صندوقا.
زرد: این صندوقا که به ما تحمیل شده.
سیاه: باید همه‌شو بشکنیم.
سرخ: آره، باید کاری بکنیم.


#چهار_صندوق
#بهرام_بیضایی
#انتشارات_روشنگران_و_مطالعات_زنان
ص۸۶


@baamanbekhaan
نام کتاب: ‎#نون_نوشتن
نویسنده: ‎#محمود_دولت‌آبادی
موضوع: #یادداشت‌ها
ناشر: #نشر_چشمه
چاپ: #هشتم
تعداد صفحات: ۲۱۶

@baamanbekhaan
@kafebook_ir
www.kafebook.ir

#معرفی_کتاب
عنوان: نون نوشتن
نویسنده: محمود دولت‌آبادی

👈🏻 کتاب شامل مجموعه‌ای از یادداشت‌هاست؛ یادداشت‌هایی که از سال ۵۹ تا ۷۴ درباره‌ی زندگی کاری و شخصی‌اش نوشته است. اکثر این یادداشت‌ها تلخ‌اند و وصف حالِ پریشان نویسنده؛ داستان سختی‌هایی که هنگام نوشتن کلیدر متحمل شده، ناگفته‌هایی که در روزگار سپری‌شده‌ی مردم سالخورده به نگارش در‌آورده، بخل و حسادت‌هایی که گاهاً آرامشش را سلب کرده و حاصل آن‌همه درد و مشقت چیزی نبوده جز انزوا و افسردگی!

قسمتی از متن کتاب:
📚 زندگی در اوج خود به هنر تبدیل می‌شود. (نون نوشتن – صفحه ۳۵)

♨️ معرفی کامل این کتاب را به همراه بخش‌هایی از آن در سایت کافه‌بوک بخوانید:

📎 http://kafebook.ir/نون-نوشتن/

🔺 این کتاب با همکاری کانال @baamanbekhaan معرفی شده است.
👆👆👆👆👆👆
می‌توانید معرفی کامل و نظر شخصی من را درباره‌ی #نون_نوشتن در سایت کافه بوک (www.kafebook.ir) بخوانید.

@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

اندیشیدن را جدی بگیریم. اندیشیدن. آنچه ما کم داریم مردان و زنانی است که اندیشیدن را جدی گرفته باشند. اندیشیدن باید به‌مثابه‌ی یک کار مهم تلقی بشود. اندیشه‌ورزیدن.
بند زبان را ببندیم و بال اندیشه را بگشاییم. نویسنده نباید - فقط - در بند گفتن باشد. برای گفتن همیشه وقت هست، اما برای اندیشیدن ممکن است دیر بشود. چرا یک نویسنده نباید مغز خود را برای اندیشیدن و برای تخیل تربیت کند؟


#نون_نوشتن
#محمود_دولت‌آبادی
#نشر_چشمه
ص۹



@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

در نویسندگی، این خروش جوانی را باید با تدبیر درآمیخت. کم‌گفتن و بیشتراندیشیدن را باید فراگرفت. نویسنده بیشتر با خود و با آنچه در کار پرداختنش هست در گفت‌وگو است. نویسنده نمی‌خواهد و نباید در کوتاه‌مدت کسی را در مورد چیزی که بدان معتقد است، قانع کند. در وهله‌ی اول، نویسنده می‌باید ضمن کشمکش در‌ونی‌ای که دارد، خود را به انجام کاری مجاب کند.


#نون_نوشتن
#محمود_دولت‌آبادی
#نشر_چشمه
ص۱۰


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

وقتی هنر تحت‌الحمایه‌ی سیاست قرار می‌گیرد، درست بدان می‌ماند که زنی نتواند بدون اجازه‌ی شوهرش جایی برود یا کار مستقلی انجام بدهد.


#نون_نوشتن
#محمود_دولت‌آبادی
#نشر_چشمه
ص۱۲


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

ای سرزمین! کدام فرزندها، در کدام نسل تو را آزاد، آباد و سربلند؛ با چشمان باور خود خواهند دید؟ ای مادر ما، ایران! جان زخمی تو در کدام روز هفته التیام خواهد پذیرفت؟ چشمان ما به راه عافیت تو سفید شد؛ ای ما نثار عافیت تو!

#نون_نوشتن
#محمود_دولت‌آبادی
#نشر_چشمه
ص۱۴


@baamanbekhaan
And I Love You So
Don McLean
🎧And I love you so
by Don McLean
Released: 1970
Genre: Folk

@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

حکومت غالباً دلِ خوشی از نویسنده ندارد، مگر اینکه نویسنده مطابق میل او‌ به مردم نگاه کند و از زندگی مردم، موافق با میل و اهداف حکومت حرف بزند و نویسنده‌ای که نتواند ضوابط قراردادی را معیار کار خود قرار بدهد و نتواند به‌رغم وضعیت موجود با حس و درک صادقانه‌ی خود از واقعیت بنویسد، طبعاً مورد بی‌مهری و حتی نفرت و چه‌بسا کینه‌ی حکومت قرار می‌گیرد.


#نون_نوشتن
#محمود_دولت‌آبادی
#نشر_چشمه
ص۱۶


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

در داستان‌نویسی نبایست اصرار در ایجاد تراژدی داشت. به‌خصوص دیده می‌شود که بعضی از داستان‌نویسان جوان - که خود را پیرو رئالیسم می‌دانند - سعی دارند که به‌خصوص پایان داستانشان با تراژدی توأم باشد. نه انجام این عمل عمدی، که حتی نیت این کار با رئالیسم در تضاد و تعارض است. زیرا در رئالیسم هر ساخته و خلاقیتی با مضمون منطقی‌اش قابل درک است. چه‌بسا یک پایان ساده برای داستان، اثر قوی‌تری داشته باشد. در این مایه می‌توانیم از چخوف بسیار بیاموزیم.


#نون_نوشتن
#محمود_دولت‌آبادی
#نشر_چشمه
ص۱۸


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

ما به توده‌های محروم نباید تلقین کنیم که دلتان به حال خودتان بسوزد، چون حق با شماست! اما به‌عنوان نویسنده شاید بتوانیم به آدمیان این ظرفیت‌ها را بشناسانیم که می‌توانند در سرنوشت و تاریخ خود سهمی داشته باشند؛ و اینکه آنها هم در مقابل سرنوشت و زندگانی خود، مسئولیت دارند. بنابراین دلسوزی‌های آبکی، الزاماً باید از پهنه‌ی ادبیات ما رخت بربندد و جای خود را به تحلیل دقیق و عمیق و همه‌جانبه‌ی زندگی مردم سُم‌کوب‌شده‌ی ایران بدهند. شاید این تحلیل همه‌جانبه‌ به مردم ما این امکان را بدهد تا نسبت به خود و سرنوشت خود مطالعه‌ای جدی را آغاز کنند. زیرا این مردم سرانجام بایستی خود را بشناسند، ارزش‌های پنهانی خود را کشف کنند و از پوسته‌ای که آنها را در خود حبس کرده‌اند بیرون بیایند.


#نون_نوشتن
#محمود_دولت‌آبادی
#نشر_چشمه
ص۱۹


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

خوب است و (لازم است) دانسته شود که «من» یا «ما»ی نویسنده بر کدام زمین و در میان چگونه مردمی قدم برمی‌دارد. راستی، چگونه می‌توان این دو وجه عمده‌ی زندگی را - که وجود و حضور نویسنده فقط در چگونگی ارتباط با آن معنا و قواره پیدا می‌کند - درک کرد و شناخت؟ منظورم کوشش برای درک شرایط زمانه است. حیرانم!

#نون_نوشتن
#محمود_دولت‌آبادی
#نشر_چشمه
ص۲۰


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

استنباط کرده‌ام، نویسنده‌ای همین که مقبول جامعه افتاد، به صورت بادکنکی رنگی، به‌وسیله‌ی تبلیغات به آسمان فرستاده می‌شود. یعنی که سبک می‌شود و از خاک به هوا تبعید می‌شود! عکس این هم صادق است. نویسنده، پس از اینکه به همت سال‌ها رنج و دشواری هویت اجتماعی پیدا کرد، با هرچه ثقل که یافته است، به اعماق فرو‌ می‌افتد. برخی در اعماق شناور و غواص، برخی در باتلاقِ عمق گم و نابود می‌شوند.


#نون_نوشتن
#محمود_دولت‌آبادی
#نشر_چشمه
ص۲۱


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

احساس می‌کنم دشوارترین کارها برای نویسنده - دست‌کم برای من - زندگی کردن است. واقعاً چگونه باید زندگی کنم؟ همیشه احساس می‌کرده‌ام بلد نیستم زندگی کنم و آیا برای دیگران، دشوارترین امور زندگی‌کردن نیست؟ چقدر دشوار است زندگی‌کردن! فقط پس از اینکه کاری در نوشتن انجام می‌دهم، تازه به یاد می‌آورم که گویا در حین کار، مشغول زندگی‌کردن بوده‌ام و بس! و چه ثمر؟ چون وقتی به یادش می‌افتم که دیگر گذشته است! او را که خبر شد، خبری باز نیامد!


#نون_نوشتن
#محمود_دولت‌آبادی
#نشر_چشمه
ص۲۲


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

به پایان رساندن کلیدر، آن‌طور که مطلوب و مورد پسند خودم باشد، برای من یک آرزوی مهم است. چون اطمینان دارم که رمان کلیدر یک یادگاری برای مردم آینده‌ی ما خواهد بود که درعین‌حال من هم دِینم را به مردمی که در میانشان پرورش یافته‌ام - با این کار تا حدی ادا کرده‌ام. هیچ‌چیز برای انسان مطلوب‌تر از این نیست که در سرانجام احساس کند که دِین خود را ادا کرده‌است. آرزو می‌کنم به ادای این دِین بزرگ.

#نون_نوشتن
#محمود_دولت‌آبادی
#نشر_چشمه
ص۲۵


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

احساس می‌کنم از کتاب‌ها می‌ترسم. هروقت خود را در میان کتاب‌ها می‌بینم، با صراحت بی‌رحمانه‌ای احساس نادانی می‌کنم. جهل! هیهات! با این جهل ثقیل و انبوه، چگونه می‌توان زندگی کرد؟ چگونه می‌توان زندگی را شناخت و توجیه کرد؟ چگونه می‌توان در سرنوشت آن دخالت کرد؟


#نون_نوشتن
#محمود_دولت‌آبادی
#نشر_چشمه
ص۲۶


@baamanbekhaan