Forwarded from اتچ بات
#معرفی_کتاب
#به_سبکی_پر_به_سنگینی_آه
#مهدی_خطیبی
#نشر_کولهپشتی
#نظر_شخصی 📝
«به سبکی پر، به سنگینی آه» حکایتیست آشنا از زندگی خانوادههایی که ما آنها را «جنوبشهری» مینامیم. حکایت تلخیست از جامعهای با افکاری متفاوت از دنیای امروز. حکایت زنانی که یادشان دادهاند تحت هر شرایطی بسوزند و بسازند و دم نزنند؛ چرا که حق اعتراض، عاشق شدن و انتخاب ندارند، حتی زمانی که به ستوه میآیند، حق فکرکردن به طلاق را هم ندارند!
به سبکی پر، به سنگینی آه روایتیست از زبان چند شخصیت، و این تغییر راویان در هر فصل، داستان را پرکشش کرده است.
داستان در نه فصل روایت شده است که تاحدودی تقدم و تأخر زمانی دارد. مثلاً ابتدای داستان، زندگی یک نفر از زبان یکی از راویها نقل میشود که دوباره در فصل پایانی با او روبهرو میشویم.
داستان اگرچه تلخ است، اما بوی خوبی دارد؛ بوی عطر مادر، دستهای پدر و امید، بوی یک زندگی ساده که بهرغم همۀ مشکلات، کوشش میشود با چیزهای ساده، پررنگ نشان داده شود.
از بهترین بخشهای داستان، فصل پنج است. فاطمه که بار سنگین زندگی با شوهری را تحمل میکند که به اسکیزوفرنی حاد مبتلاست، بردباری بهخرج میدهد؛ و چه زیبا در مقدمهٔ داستان که بریدهای از کتاب #بار_هستیِ #میلان_کوندرا است، وضعیت زنانی بازگو میشود که اسطورۀ مقاومت و ایثارند و فرهنگ غلط کشور، بیدلیل و اشتباه، به آنها چنین گذشتی را آموزش داده و آنها هم به نسلهای دیگر:
«زن در اشتیاق تحمل فشار پیکر مردانه است. پس سنگینترین بار درعینحال، نشانهٔ شدیدترین فعالیت زندگی هم هست. بار هرچه سنگینتر باشد زندگی ما به زمین نزدیکتر، واقعیتر و حقیقیتر است.»
علاوه بر زنانی که برابر مشکلات زندگی سر فرود آوردهاند، با شخصیتی به نام «عاطفه» روبهرو میشویم که نمیخواهد زندگی و آیندهاش مثل فاطمه یا افسانه، خواهرانش، تباه شود. این شخصیت اشتیاقی به مدرنیته و تغییر در جامعهای دارد که شاید مربوط به سالهای چهل، پنجاه یا شصت است. نویسنده این تضاد رفتاری چند نسل را بهخوبی نمایش داده است.
با خواندن این کتاب، زندگی پدربزرگها و مادربزرگهایمان تداعی میشود، باورهای غلطشان که به نسل بعد منتقل میکردند، و همین مسئله ما را متوجه این نکته میکند که کشورمان بهلحاظ فرهنگیاجتماعی همواره با چالشهای زیادی مواجه بوده است و اگرچه تغییراتی حاصل شده، اما هنوز راه درازی در پیش است تا چنین باورهای غلطی زدوده شود.
بهراستی، آیا فقط زنان باید سنگینی آه را به دوش بکشند و آن را به سبکی یک پَر نشان دهند؟ آیا مردان در جامعۀ ما که مظهر قدرتاند، میتوانند با یک زن بیمار اینگونه که فاطمه با شوهر بیمارش رفتار کرده است، باگذشت و مدارا رفتار کنند؟
ناگفته نماند که نویسنده در شخصیتپردازی مردها سعی کرده تا کمی متعادل عمل کند و خوب و بد را کنار هم قرار دهد. در این داستان پدری هم هست که نمونۀ اصیلی از مهربانی، عطوفت و صبر است. پدری که دخترانش به او تکیه میکنند تا بتوانند کمی از دردهایشان را در آغوش پدرانۀ او تسکین دهند.
#آزاده_رمضانی
@baamanbekhaan
#به_سبکی_پر_به_سنگینی_آه
#مهدی_خطیبی
#نشر_کولهپشتی
#نظر_شخصی 📝
«به سبکی پر، به سنگینی آه» حکایتیست آشنا از زندگی خانوادههایی که ما آنها را «جنوبشهری» مینامیم. حکایت تلخیست از جامعهای با افکاری متفاوت از دنیای امروز. حکایت زنانی که یادشان دادهاند تحت هر شرایطی بسوزند و بسازند و دم نزنند؛ چرا که حق اعتراض، عاشق شدن و انتخاب ندارند، حتی زمانی که به ستوه میآیند، حق فکرکردن به طلاق را هم ندارند!
به سبکی پر، به سنگینی آه روایتیست از زبان چند شخصیت، و این تغییر راویان در هر فصل، داستان را پرکشش کرده است.
داستان در نه فصل روایت شده است که تاحدودی تقدم و تأخر زمانی دارد. مثلاً ابتدای داستان، زندگی یک نفر از زبان یکی از راویها نقل میشود که دوباره در فصل پایانی با او روبهرو میشویم.
داستان اگرچه تلخ است، اما بوی خوبی دارد؛ بوی عطر مادر، دستهای پدر و امید، بوی یک زندگی ساده که بهرغم همۀ مشکلات، کوشش میشود با چیزهای ساده، پررنگ نشان داده شود.
از بهترین بخشهای داستان، فصل پنج است. فاطمه که بار سنگین زندگی با شوهری را تحمل میکند که به اسکیزوفرنی حاد مبتلاست، بردباری بهخرج میدهد؛ و چه زیبا در مقدمهٔ داستان که بریدهای از کتاب #بار_هستیِ #میلان_کوندرا است، وضعیت زنانی بازگو میشود که اسطورۀ مقاومت و ایثارند و فرهنگ غلط کشور، بیدلیل و اشتباه، به آنها چنین گذشتی را آموزش داده و آنها هم به نسلهای دیگر:
«زن در اشتیاق تحمل فشار پیکر مردانه است. پس سنگینترین بار درعینحال، نشانهٔ شدیدترین فعالیت زندگی هم هست. بار هرچه سنگینتر باشد زندگی ما به زمین نزدیکتر، واقعیتر و حقیقیتر است.»
علاوه بر زنانی که برابر مشکلات زندگی سر فرود آوردهاند، با شخصیتی به نام «عاطفه» روبهرو میشویم که نمیخواهد زندگی و آیندهاش مثل فاطمه یا افسانه، خواهرانش، تباه شود. این شخصیت اشتیاقی به مدرنیته و تغییر در جامعهای دارد که شاید مربوط به سالهای چهل، پنجاه یا شصت است. نویسنده این تضاد رفتاری چند نسل را بهخوبی نمایش داده است.
با خواندن این کتاب، زندگی پدربزرگها و مادربزرگهایمان تداعی میشود، باورهای غلطشان که به نسل بعد منتقل میکردند، و همین مسئله ما را متوجه این نکته میکند که کشورمان بهلحاظ فرهنگیاجتماعی همواره با چالشهای زیادی مواجه بوده است و اگرچه تغییراتی حاصل شده، اما هنوز راه درازی در پیش است تا چنین باورهای غلطی زدوده شود.
بهراستی، آیا فقط زنان باید سنگینی آه را به دوش بکشند و آن را به سبکی یک پَر نشان دهند؟ آیا مردان در جامعۀ ما که مظهر قدرتاند، میتوانند با یک زن بیمار اینگونه که فاطمه با شوهر بیمارش رفتار کرده است، باگذشت و مدارا رفتار کنند؟
ناگفته نماند که نویسنده در شخصیتپردازی مردها سعی کرده تا کمی متعادل عمل کند و خوب و بد را کنار هم قرار دهد. در این داستان پدری هم هست که نمونۀ اصیلی از مهربانی، عطوفت و صبر است. پدری که دخترانش به او تکیه میکنند تا بتوانند کمی از دردهایشان را در آغوش پدرانۀ او تسکین دهند.
#آزاده_رمضانی
@baamanbekhaan
Telegram
attach 📎
#برشی_از_متن_كتاب 📖
مدیونی اگه فکر کنی بچهم چیزیش بوده. فقط یه ذره چشاش سیرمونی نداشت؛ تا زن میدید دستوپاش شل میشد، اما تو بگو یه مرتبه لب به سیگار زده باشه. خداییش اما چرا، یه بار زده بود. سیگار رو، رو کف دستش خاموش کردم. گفتم «تولهسگ! اینهمه بدبختی نکشیدم که محتاط بشی. اینبار ببینم لب زدی به چیزی وهوفهوف کردی، رو لبت خاموش میکنم.» همین یه بار بود. دیگه لب به سیگار نزد. یه بارم تو خیاطخونه چو افتاد که پسر کبری دستش کجه، گفتم اگه ثابت کردین من دو تا دستش رو میسوزونم.» آخه از همون اول حسابْ کتابِ جیبش رو داشتم. یه روز دیدم پول توی جیبش زیاده. چرتکه انداختم دیدم بله، مثل اینکه... منم نپرسیده کشوندمش لب اجاقگاز و کاسه مسی رو گذاشتم داغِ داغ شد. خدا ازم بگذره، دو تا دست بچهم رو سوزوندم.
#به_سبکی_پر_به_سنگینی_آه
#مهدی_خطیبی
#نشر_کولهپشتی
@baamanbekhaan
مدیونی اگه فکر کنی بچهم چیزیش بوده. فقط یه ذره چشاش سیرمونی نداشت؛ تا زن میدید دستوپاش شل میشد، اما تو بگو یه مرتبه لب به سیگار زده باشه. خداییش اما چرا، یه بار زده بود. سیگار رو، رو کف دستش خاموش کردم. گفتم «تولهسگ! اینهمه بدبختی نکشیدم که محتاط بشی. اینبار ببینم لب زدی به چیزی وهوفهوف کردی، رو لبت خاموش میکنم.» همین یه بار بود. دیگه لب به سیگار نزد. یه بارم تو خیاطخونه چو افتاد که پسر کبری دستش کجه، گفتم اگه ثابت کردین من دو تا دستش رو میسوزونم.» آخه از همون اول حسابْ کتابِ جیبش رو داشتم. یه روز دیدم پول توی جیبش زیاده. چرتکه انداختم دیدم بله، مثل اینکه... منم نپرسیده کشوندمش لب اجاقگاز و کاسه مسی رو گذاشتم داغِ داغ شد. خدا ازم بگذره، دو تا دست بچهم رو سوزوندم.
#به_سبکی_پر_به_سنگینی_آه
#مهدی_خطیبی
#نشر_کولهپشتی
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖
«خودت بارهای بار گفتی آدم باید بین مردم باشه. اگه بین مردم نباشه که آدم نیست. گفتی معاشرت کن با هرکسی که نیت بدی نداره. منم همین کارها رو کردم. همیشه به هر سهتامون گفتین اول آدم باشین بعد زن، مادر، خواهر یا دوست. بابام همیشه میگه...»
مکث کرد. با صدایی بغضآلود ادامه داد «آدم یعنی غرور و گذشت، یعنی دوستداشتن دیگران. من هیچوقت نه پام لغزیده و نه دستودلم لرزیده. دوست دارم درسم رو بخونم، تهتغاری شیطونتون باقی بمونم. اصلاً دوست ندارم از اینجا برم.»
#به_سبکی_پر_به_سنگینی_آه
#مهدی_خطیبی
#نشر_کولهپشتی
@baamanbekhaan
«خودت بارهای بار گفتی آدم باید بین مردم باشه. اگه بین مردم نباشه که آدم نیست. گفتی معاشرت کن با هرکسی که نیت بدی نداره. منم همین کارها رو کردم. همیشه به هر سهتامون گفتین اول آدم باشین بعد زن، مادر، خواهر یا دوست. بابام همیشه میگه...»
مکث کرد. با صدایی بغضآلود ادامه داد «آدم یعنی غرور و گذشت، یعنی دوستداشتن دیگران. من هیچوقت نه پام لغزیده و نه دستودلم لرزیده. دوست دارم درسم رو بخونم، تهتغاری شیطونتون باقی بمونم. اصلاً دوست ندارم از اینجا برم.»
#به_سبکی_پر_به_سنگینی_آه
#مهدی_خطیبی
#نشر_کولهپشتی
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖
انسانها در هر سنی عطری دارند. مردها فقط میتوانند عطر زنها را در رختخواب احساس کنند، اما نمیتوانند عطر دخترانگی، عطر شکفتن یک زن، عطر مادرشدن را بفهمند...
#به_سبکی_پر_به_سنگینی_آه
#مهدی_خطیبی
#نشر_کولهپشتی
@baamanbekhaan
انسانها در هر سنی عطری دارند. مردها فقط میتوانند عطر زنها را در رختخواب احساس کنند، اما نمیتوانند عطر دخترانگی، عطر شکفتن یک زن، عطر مادرشدن را بفهمند...
#به_سبکی_پر_به_سنگینی_آه
#مهدی_خطیبی
#نشر_کولهپشتی
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖
مادرم همیشه میگفت، زن باید عطرش را در خانه بپراکند؛ این عطر آرامش خانه است؛ چیزی است که به افراد آن خانه اطمینان میدهد؛ اگرچه بیشتر مردها فقط عطر قرمهسبزی را میفهمند.
#به_سبکی_پر_به_سنگینی_آه
#مهدی_خطیبی
#نشر_کولهپشتی
@baamanbekhaan
مادرم همیشه میگفت، زن باید عطرش را در خانه بپراکند؛ این عطر آرامش خانه است؛ چیزی است که به افراد آن خانه اطمینان میدهد؛ اگرچه بیشتر مردها فقط عطر قرمهسبزی را میفهمند.
#به_سبکی_پر_به_سنگینی_آه
#مهدی_خطیبی
#نشر_کولهپشتی
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖
میدانم این طوفان و گردباد چطور از رمق میاندازدت؛ این را فقط کسی میتواند بفهمد که جانِ مادرانهای داشته باشد. جانِ مادرانه به باردارشدن و زاییدن نیست. گاهی عظمت و قدرتی بیش از مادربودن دارد. مادر فقط بچههای خودش را دوست دارد، ولی جان مادرانه هر بچهای را حتی اگر شوهری بزرگتر از خودش باشد و آزارش هم بدهد.
#به_سبکی_پر_به_سنگینی_آه
#مهدی_خطیبی
#نشر_کولهپشتی
@baamanbekhaan
میدانم این طوفان و گردباد چطور از رمق میاندازدت؛ این را فقط کسی میتواند بفهمد که جانِ مادرانهای داشته باشد. جانِ مادرانه به باردارشدن و زاییدن نیست. گاهی عظمت و قدرتی بیش از مادربودن دارد. مادر فقط بچههای خودش را دوست دارد، ولی جان مادرانه هر بچهای را حتی اگر شوهری بزرگتر از خودش باشد و آزارش هم بدهد.
#به_سبکی_پر_به_سنگینی_آه
#مهدی_خطیبی
#نشر_کولهپشتی
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖
تا قبل از تو مرد برای من شبیه پدرم بود؛ آرام، سربهزیر با عطر بهارنارنج دستهایش. هیچکس جز من بوی این عطر به مشامش نمیخورد. پدرم هیچوقت به چشم کسی زل نمیزد. نگاهش را همیشه میدزدید. ابروهای پرپشتش هم به آن چشمهای ریز کمک میکرد. دوست دارم یک بار هم که شده، دست بکشم روی ابروهای پرپشتش و کنارشان بزنم تا بهتر بتوانم آن چشمهای ریز را تماشا کنم. میدانم حرفهای زیادی در آن چشمهاست. آخ اگر این اتفاق بیفتد، انگار به آسمان رفته و ابرها را کنار زده و خورشید را دیده باشم. برای همین است که همیشه دنبال گوشهای میگردم تا دزدکی نگاهش کنم.
#به_سبکی_پر_به_سنگینی_آه
#مهدی_خطیبی
#نشر_کولهپشتی
@baamanbekhaan
تا قبل از تو مرد برای من شبیه پدرم بود؛ آرام، سربهزیر با عطر بهارنارنج دستهایش. هیچکس جز من بوی این عطر به مشامش نمیخورد. پدرم هیچوقت به چشم کسی زل نمیزد. نگاهش را همیشه میدزدید. ابروهای پرپشتش هم به آن چشمهای ریز کمک میکرد. دوست دارم یک بار هم که شده، دست بکشم روی ابروهای پرپشتش و کنارشان بزنم تا بهتر بتوانم آن چشمهای ریز را تماشا کنم. میدانم حرفهای زیادی در آن چشمهاست. آخ اگر این اتفاق بیفتد، انگار به آسمان رفته و ابرها را کنار زده و خورشید را دیده باشم. برای همین است که همیشه دنبال گوشهای میگردم تا دزدکی نگاهش کنم.
#به_سبکی_پر_به_سنگینی_آه
#مهدی_خطیبی
#نشر_کولهپشتی
@baamanbekhaan
#آخرین_برش_از_متن_کتاب 📖
«میبینی بابا... سخته آدم نهال بنشونه، منتظر شکوفهزدنش باشه و بعد که بار داد، دودستی تقدیم یکی بکندش که قدرش رونمیدونه.»
بعد دستش را روی شانههای فاطمه گذاشت.
«هنوز اذیتت میکنه؟»
حالا دیگر فاطمه خود را به آغوش او سپرده بود و همچنان چشماندازش درخت خرمالو بود. اشکی از گونهی چشمش سرازیر شد. صدای پدر را شنید.
«درختایی که بار میدن باید سنگینی بارشونم تحمل کنن. چنار رو ببین همیشه صاف وایستاده، ولی همین درخت چند ماه دیگه زیر بارش خم میشه. زمونه قدرت میوهدادن بهت میده، ولی کمرتم خم میکنه.
#به_سبکی_پر_به_سنگینی_آه
#مهدی_خطیبی
#نشر_کولهپشتی
@baamanbekhaan
«میبینی بابا... سخته آدم نهال بنشونه، منتظر شکوفهزدنش باشه و بعد که بار داد، دودستی تقدیم یکی بکندش که قدرش رونمیدونه.»
بعد دستش را روی شانههای فاطمه گذاشت.
«هنوز اذیتت میکنه؟»
حالا دیگر فاطمه خود را به آغوش او سپرده بود و همچنان چشماندازش درخت خرمالو بود. اشکی از گونهی چشمش سرازیر شد. صدای پدر را شنید.
«درختایی که بار میدن باید سنگینی بارشونم تحمل کنن. چنار رو ببین همیشه صاف وایستاده، ولی همین درخت چند ماه دیگه زیر بارش خم میشه. زمونه قدرت میوهدادن بهت میده، ولی کمرتم خم میکنه.
#به_سبکی_پر_به_سنگینی_آه
#مهدی_خطیبی
#نشر_کولهپشتی
@baamanbekhaan
Forwarded from اتچ بات
#گزیدهی_منتخب📚
از کتاب #به_سبکی_پر_به_سنگینی_آه
نویسنده #مهدی_خطیبی
ناشر #نشر_کولهپشتی
میدانم این طوفان و گردباد چطور از رمق میاندازدت؛ این را فقط کسی میتواند بفهمد که جانِ مادرانهای داشته باشد. جانِ مادرانه به باردارشدن و زاییدن نیست. گاهی عظمت و قدرتی بیش از مادربودن دارد. مادر فقط بچههای خودش را دوست دارد، ولی جان مادرانه هر بچهای را حتی اگر شوهری بزرگتر از خودش باشد و آزارش هم بدهد.
@baamanbekhaan
از کتاب #به_سبکی_پر_به_سنگینی_آه
نویسنده #مهدی_خطیبی
ناشر #نشر_کولهپشتی
میدانم این طوفان و گردباد چطور از رمق میاندازدت؛ این را فقط کسی میتواند بفهمد که جانِ مادرانهای داشته باشد. جانِ مادرانه به باردارشدن و زاییدن نیست. گاهی عظمت و قدرتی بیش از مادربودن دارد. مادر فقط بچههای خودش را دوست دارد، ولی جان مادرانه هر بچهای را حتی اگر شوهری بزرگتر از خودش باشد و آزارش هم بدهد.
@baamanbekhaan
Telegram
attach 📎