با من بخوان📚
180 subscribers
196 photos
1 video
1 file
130 links
🖊معرفی و برش‌هایی از متن کتاب
📚مطالعات شخصی
🎧موسیقی


📓با من در لذت خواندن کتاب‌ همراه شوید

https://t.me/baamanbekhaan

🆔 @baamanbekhaan

ارتباط با ادمین:
👩🏻‍💼 @Azi_Ram
Download Telegram
تمام درختان باغ دماوند بار داده‌اند جز درخت گلابی - درخت طناز و خودنمای گلابی - و این حقیقت رسواکننده را باغبان پیر سمج، هر صبح، هنگام آب‌دادن درختان باغ، با اندوه و خشم، به گوش من می‌رساند. چشمم را که باز می‌کنم پشت پنجره‌ی اتاقم منتظر ایستاده و نمی‌فهمد که سرنوشت مغموم ِگیاهان ابله و‌ خوشی یا ناخوشی سبزه و چمن و علوفه ربطی به من ندارد و متوجه نیست که حواس من «جایی دیگر» است، جایی ماوراء اتفاق‌های کوچک زمینی و‌ حادثه‌های حقیر روزانه.



#جایی_دیگر
#گلی_ترقی
#نشر_نیلوفر


@baamanbekhaan
میز قراضه و لق‌لقی است. اهمیت ندارد. مقصود نوشتن است و آفرینش اثر هنری می‌تواند روی زمین، سرِ درخت، دمَرو، طاق‌باز، ایستاده روی یک پا، کله‌معلق، در هرجا و هر وضعیتی صورت گیرد. اثری راستین را می‌گویم که از ته دل و روده می‌آید، از مرکز روح.


#جایی_دیگر
#گلی_ترقی
#نشر_نیلوفر


@baamanbekhaan
باغبان پیر با سلامی مردّد وخنده‌ای محتاط، به شیشه‌ی پنجره می‌زند. سرش زیر است. شرمنده است. دست‌هایش را به‌هم می‌مالد. نگاهی کنجکاو به داخل اتاق می‌اندازد. می‌بیند که ارباب بی‌تفاوت، بدون ذره‌ای ذوق و شوق و‌ هیجان، با نگاهی خالی از هر نوع اندیشه و تخیل - حتی شعور - رو به دیوار نشسته و به نقطه‌ای نامعلوم در فضا خیره مانده است.

می‌گوید «ببخشید. حال شما خوب است؟ خیلی ببخشید. اگر ممکن است نگاهی به این درخت گلابی بیاندازید.»

با خودم حساب می‌کنم که اگر ساعتی یک صفحه بنویسم و روزی ده ساعت کار کنم می‌شود روزی ده صفحه. هفته‌ای هفتاد صفحه. یک ماه آخر تابستان و سه ماه پاییز - اگر مثل آدم کار کنم - تا اول زمستان نزدیک به هزار صفحه نوشته‌ام و دو جلدِ مقوایی زرکوب آماده دارم. جلدی دو‌کیلو. اگر تا سال آینده کار کنم هزار صفحه‌ی دیگر هم نوشته‌ام.
باید حرفی تازه برای گفتن پیدا کنم. حرفی که به آن اعتقاد دارم. مثل آن‌وقت‌ها، مثل زمانی که می‌خواستم دنیا را عوض کنم. شهرم، کوچه‌ام، خودم را عوض کنم.

«آق... جا...» - زیر لب، مقطع، با ترس و شرم.

نخیر. تا جواب این باغبان را ندهم، آسایش نخواهم داشت. چطور می‌شود با حضور یک دیگریِ مزاحم فکرهای بزرگ کرد؟ از همان‌جا که نشسته‌ام، بلند می‌گویم:
«پدرجان. بله. جناب مشد‌حسن.»

سرفه می‌کند. می‌گوید: «مشد‌حسین. کوچک شما.»

«جناب مشد‌حسین (مشد‌اکبر. مشدعلی. مشد‌غلام. هرکه هستی)، گور پدر درخت گلابی و هرچه نبات و‌ گیاه است (و هرچه باغبان پیرِ مزاحم) و با غیظ و تشر ته‌مانده‌ی سیگارم را خاموش می‌کنم. عصبانی شده‌ام و عصبانیت، کارم را عقب می‌اندازد. کدام کار؟ نوشتن. مثل نفس‌کشیدن، نگاه‌کردن، خواستن، مثل بودن. به همین سادگی. اتفاقی ضروری، طبیعی، ممکن. کاری که از درونم می‌جوشد یا می‌جوشید. یک‌جور نیاز حیاتی، یک‌جور ویار، مرض، اعتیاد.


#جایی_دیگر
#گلی_ترقی
#نشر_نیلوفر


@baamanbekhaan
گذشته‌ام را مرور می‌کنم. می‌بینم که ده‌ها کتاب نوشته‌ام و صدها مقاله‌ی سیاسی و اجتماعی و فلسفی. یک عمر حرف زده‌ام. از عقایدم - درست یا نادرست - با صمیمیت و سادگی (ساده در حد بلاهت) دفاع کرده‌ام - سخنرانی پشت سخنرانی - شاید هم زیادی. روی صحنه بوده‌ام، وسط گود، در صفحه‌ی ادبی روزنامه‌ها، رادیو‌ها، سمینارها حضور داشته‌ام و نوشتن و گفتن بخشی اساسی از حیاتِ فکریم بوده و حالا؟ این خاموشی و فراموشی را چگونه تعبیر و تفسیر کنم؟ این ملال آرام و رخوت مداوم، این تنبلیِ سنگین وبی‌تفاوتیِ خواب‌آور، این میل به سکوت و انزوا از کجا آمده و چگونه در جانم رسوب کرده است؟ و لوله‌های جسمانی و تپش‌های عاشقانه، آرزوهای بزرگِ بشردوستانه، آرمان‌های سیاسی، تعهدها، باورها، جاه‌طلبی‌های اجتماعی و علمی و فرهنگی، توهم‌های فریبنده درباره‌ی خودم و دیگران و میل به خودنمایی و اثبات وجود، در جان و مغزم فروکش کرده و نیاز به حضور در صدرِ حادثه‌ها از یادم رفته است. روحی سرد و خاموش در من حلول کرده و‌ نگاهم از اتفاق‌های روزانه فاصله گرفته است. شاید پیری‌ست و نیاز به تنفس و‌ مکث. شاید خستگی‌ست و افول. شاید یأس.



#جایی_دیگر
#گلی_ترقی
#نشر_نیلوفر


@baamanbekhaan
صدای حرف می‌آید. صدای پا روی سنگ‌ریزه‌ها. نگاه می‌کنم. باغ، پشت این پنجره‌ی کوچکِ نیمه‌باز، پر از ولوله و‌ جنبش و جوشش است. پر از هیاهو و تپش، پر از منم‌منم‌های نباتی. درخت حرام‌زاده‌ی گیلاس، سرخ و سبز و ترگل‌ورگل، با قروفر همیشگی‌اش، لبریز از خودستاییِ جوانی (به‌خصوص جوانی) با شاخه‌های گشوده‌‌ی مغرور، رودرروی من ایستاده و به دلیلی نامعقول، حرصم می‌دهد. درخت ابله از‌خودراضی! لجم می‌گیرد. حسادت؟ شاید. مسخره است. می‌دانم. هرچه هست، چیزی آزار دهنده در عشوه‌گریِ موذیانه و شکوفاییِ دلربایش است که کلافه‌ام می‌کند.


#جایی_دیگر
#گلی_ترقی
#نشر_نیلوفر


@baamanbekhaan
کاش می‌شد از این بیماری علاج‌ناپذیرِ «کسی‌بودن» شفا یافت و برای زمانی کوتاه به چشم نیامد. یا نیاز به این رؤیت نداشت، نیاز به انعکاس - به تکثیر - به انتشار - انتشار خود.


#جایی_دیگر
#گلی_ترقی
#نشر_نیلوفر
#معرفی_کتاب


@baamanbekhaan
می‌ایستم پای پنجره. آسمان، آن‌سوی این اتاق، پشت این دیوارهای قطور گچی، آن سمت کله‌ی محدود و فکرهای کوتاه من، وسیع و روشن است و رنگی فروتن دارد، بدون لکه‌ای ناجور یا خطی ناهموار، بی‌وزن، بی‌نیاز، خاموش. انگار پشت خط نازک افق، حیاتی دیگر گسترده است و ذره‌هایی از جنسی ناشناخته در حال انبساط و ترکیب‌اند. دست‌کم به گمان من، منِ محصور در این چهاردیواری، ناتوان از نوشتن، از یافتنِ حرفی برای گفتن، از آویختن به عقیده‌ای استوار، به ایمانی مطلق، یا دست‌کم به عشقی، عشقکی، رؤیایی.


#جایی_دیگر
#گلی_ترقی
#نشر_نیلوفر


@baamanbekhaan
آدم‌هایی را می‌بینم که توی ایوان، دور سفرهٔ غذا، روی زمین نشسته‌اند. صورت‌ها غبارگرفته و نامشخص‌اند. دهان‌هایی بی‌صدا باز و بسته می‌شوند. سری خم‌شده. دستی تکه نانی را در کاسهٔ ماست فرو برده. مه‌ای غلیظ روی باغ و اجسام نشسته است. مهِ فراموشی. تنها یک چهره است که زنده و واضح و ملموس خودش را به رخِ من می‌کشد. نگاهم می‌کند. از انتهای تاریکی، از ته آن ورطهٔ دور، آهسته پیش می‌آید و در دو قدمی من ثابت می‌ماند. قلبم از حس یک دلتنگیِ غریب به درد می‌آید. صدایی شیرین ته گوشم زمزمه می‌کند.


#جایی_دیگر
#گلی_ترقی
#نشر_نیلوفر


@baamanbekhaan
کاش زودتر بزرگ می‌شدم. کاش زمان آن‌قدر لفت نمی‌داد. آن‌قدر کُند و فس‌فسی نبود (چه احمق بودم!) و زودتر بیست سالم می‌شد یا سی، یا چهل، سنِ مردان مهم و معتبر؛ و «میم» با احترام و ستایش نگاهم می‌کرد، شعرهایم را می‌خواند و حرف‌های دلم را جدی می‌گرفت.


#جایی_دیگر
#گلی_ترقی
#نشر_نیلوفر


@baamanbekhaan
ساعتم را کوک می‌کنم. به گوشم می‌چسبانم و با تمام این کارها می‌خواهم به این دو شخص، و بیشتر از همه به خودم حالی کنم که وقت می‌گذرد، که زمان فرصت نمی‌دهد، که زندگی از کنار من در حال عبور است، که من از حادثه‌ها، فکرها، فرصت‌ها عقب افتاده‌ام و مثل لاک‌پشتی پیر، در حاشیه‌ی تاریخ می‌پلکم.


#جایی_دیگر
#گلی_ترقی
#نشر_نیلوفر


@baamanbekhaan