#شازده_احتجاب
#هوشنگ_گلشیری
#نشر_نيلوفر
#نظر_شخصی
قبل از هرگونه توضیحی باید متذکر شوم که داستان این کتاب بسیار سخت و گنگ بود و فکر میکنم با خواندن دوبارهٔ کتاب بهتر بتوانم آن را درک کنم. درحالحاضر هرآنچه که برداشت شخصی من از کتاب بوده مینویسم:
📝شازدهاحتجاب یا خسرو، پسر سرهنگاحتجاب، نبیرهٔ جدکبیر است که دودمان خاندانش را بر اثر قمار و فروختن آنچه که از نیاکانش به او به ارث رسیده، به باد میدهد.
داستان مربوط میشود به دوران تغییر حکومت از قاجار به پهلوی و شازده بهمنظور حفظ جلال و جبروت خاندانش دستور سربریدن و تیربارانکردن مردم و شکنجه میدهد.
عاشق همسرش فخرالنساء است، اما زنش از آنهمه ظلم و ستم او و اجدادش بر مردم بهستوه آمده و از شوهرش بیزار است. طوریکه شازده هرچه تلاش میکند، نمیتواند توجه او را بهخودش جلب کند.
شازده برای خالیکردن خشم و غضبی که دارد، با ندیمهٔ خانه، فخری رابطه دارد و بهشدت اصرار دارد که فخری خودش را شبیه فخرالنساء کند و حتی گاهی او را با نام فخرالنساء صدا میزند!
و اما پیچیدگیهای داستان:
شروع بسیار گنگی دارد. پرشهای زمانی بسیاری دارد، شخصیتهای مرده از قاب عکس بیرون میآمدند و حرف میزدند. اوایل چندین بار در تفکیک شخصیتها گیج شدم، اما کمکم مشکلم حل شد.
داستان کاملاً غیر واقعی است، اما پر است از احساس. و شاید بیشتر از آنکه دلم بهحال زن داستان بسوزد، بهحال شوربختی خود شازده میسوخت.
نکتهٔ جالب زیر سؤال بردن حکومت و اشارهٔ واضح به انواع فساد در دستگاه حکومتی بود.
با خواندن داستان کمی یاد #بوف_كور افتادم و پیچیدگیهای آن.
نمیدانم تا چهحد حدسم درست باشد، اما گویی نویسنده از سبک جریان سیال ذهن استفاده کرده بود و من درکل این نوع داستانها را خیلی دوست دارم، نظیر آنچه که در کتابهای #ویلیام_فاکنر و یا #عباس_معروفی خواندهام.
درمجموع فکر میکنم حتماً باید این کتاب را خواند و بدونشک باید دوبار خواند تا تمام ابهامات برطرف شود.
@baamanbekhaan
#هوشنگ_گلشیری
#نشر_نيلوفر
#نظر_شخصی
قبل از هرگونه توضیحی باید متذکر شوم که داستان این کتاب بسیار سخت و گنگ بود و فکر میکنم با خواندن دوبارهٔ کتاب بهتر بتوانم آن را درک کنم. درحالحاضر هرآنچه که برداشت شخصی من از کتاب بوده مینویسم:
📝شازدهاحتجاب یا خسرو، پسر سرهنگاحتجاب، نبیرهٔ جدکبیر است که دودمان خاندانش را بر اثر قمار و فروختن آنچه که از نیاکانش به او به ارث رسیده، به باد میدهد.
داستان مربوط میشود به دوران تغییر حکومت از قاجار به پهلوی و شازده بهمنظور حفظ جلال و جبروت خاندانش دستور سربریدن و تیربارانکردن مردم و شکنجه میدهد.
عاشق همسرش فخرالنساء است، اما زنش از آنهمه ظلم و ستم او و اجدادش بر مردم بهستوه آمده و از شوهرش بیزار است. طوریکه شازده هرچه تلاش میکند، نمیتواند توجه او را بهخودش جلب کند.
شازده برای خالیکردن خشم و غضبی که دارد، با ندیمهٔ خانه، فخری رابطه دارد و بهشدت اصرار دارد که فخری خودش را شبیه فخرالنساء کند و حتی گاهی او را با نام فخرالنساء صدا میزند!
و اما پیچیدگیهای داستان:
شروع بسیار گنگی دارد. پرشهای زمانی بسیاری دارد، شخصیتهای مرده از قاب عکس بیرون میآمدند و حرف میزدند. اوایل چندین بار در تفکیک شخصیتها گیج شدم، اما کمکم مشکلم حل شد.
داستان کاملاً غیر واقعی است، اما پر است از احساس. و شاید بیشتر از آنکه دلم بهحال زن داستان بسوزد، بهحال شوربختی خود شازده میسوخت.
نکتهٔ جالب زیر سؤال بردن حکومت و اشارهٔ واضح به انواع فساد در دستگاه حکومتی بود.
با خواندن داستان کمی یاد #بوف_كور افتادم و پیچیدگیهای آن.
نمیدانم تا چهحد حدسم درست باشد، اما گویی نویسنده از سبک جریان سیال ذهن استفاده کرده بود و من درکل این نوع داستانها را خیلی دوست دارم، نظیر آنچه که در کتابهای #ویلیام_فاکنر و یا #عباس_معروفی خواندهام.
درمجموع فکر میکنم حتماً باید این کتاب را خواند و بدونشک باید دوبار خواند تا تمام ابهامات برطرف شود.
@baamanbekhaan