#شاه_خاکستری_چشم
#آنا_آخماتوا
#شاپور_احمدی
#کولهپشتی
#دربارهی_شاعر (مقدمهی مترجم)
آنا آندییو گارینکو به سال ۱۸۸۹ در اودسای اکراین زاده شد. وی بعدها نام خود را به آنا آخماتوا تغییر داد. در سال ۱۹۱۰ با شاعر و نظریهپرداز مهم روس نیکلا گومیلف ازدواج کرد. پس از مدت کوتاهی نشر شعرهایش را آغاز کرد و به همراه گومیلف یکی از چهرههای اصلی در نهضت آکمهایسم به شمار آمد. آکمهایسم - که همانندیهایی با نوشتههای تی.ای.هیوم در انگلیس و مکتب ایماژیسم دارد - بر روشنی بیان و صناعت هنری تأکید میکرد، به مثابهی پادزهری در مقابل سبک به پایان رسیده و بیان گُنگ سمبولیسم در اواخر قرن نوزدهم روسیه.
انقلاب روسیه بر زندگانی آن دو تأثیری هیجانانگیز گذاشت، گرچه خیلی زود دلسرد شدند. آنا آخماتوا با این همه با اعدام دوست و همسر پیشینش گومیلف در ۱۹۲۱ به دست بلشویکها در شگفتی فروماند. کمونیستها مدعی بودند به انقلاب خیانت کرده است. زندانیشدن پسرشان لو گومیلف در ۱۹۳۸ تا اندازهی زیادی او را به سکوت کشاند. وی تا مرگ استالین، در زندان و اردوگاهها باقی ماند و بعده با شکستن یخها در جنگ سرد رهایی یافت. با این همه، آنا آخماتوا بار دیگر ازدواج کرد و سپس بار سوم. همسر سومش در ۱۹۴۹ دستگیر شد و بعدها در ۱۹۵۳ در اردوگاهی در سیبری جان داد. نوشتههایش از سال ۱۹۲۵ تا ۱۹۴۰ تلویحاً تکفیر و آنگاه پس از پایان جنگ جهانی دوم دوباره ممنوع شدند. برخلاف بسیاری از معاصران ادبیاش، هرگز نه مهاجرت کرد و نه تبعید شد.
حکومت استالینی بر او جفا میکرد. نشر کتابهایش را باز میداشت و او را دشمنی خطرناک بهشمار میآورد، اما در همانحال که بهخاطر شعرهای آغازینش مورد توجه مردم بود و حتی استالین چندان آشکارا بر او نمیتاخت، زندگی آخماتوا سخت میگذشت. بزرگترین شعرش «رکوییم» (آمرزشخوانی) رنج مردم روسیه را در یوغ استالین بیان میکند - بهویژه غذاب زنانی که با آخماتوا در بیرون زندانها به صف میایستادند، زنانی که مانند او صبورانه انتظار میکشیدند، با حسی از اندوهی عظیم و ناتوانی، تا بخت آورند و قرص نان یا پیامی کوتاه به شوهران و پسران و دلدادگان خود بفرستند.
شاعر در سال ۱۹۶۵ از طرف دانشگاه اکسفورد دکترای افتخاری دریافت کرد. آخماتوا در ۱۹۶۶ در لینگراد درگذشت.
@baamanbekhaan
#آنا_آخماتوا
#شاپور_احمدی
#کولهپشتی
#دربارهی_شاعر (مقدمهی مترجم)
آنا آندییو گارینکو به سال ۱۸۸۹ در اودسای اکراین زاده شد. وی بعدها نام خود را به آنا آخماتوا تغییر داد. در سال ۱۹۱۰ با شاعر و نظریهپرداز مهم روس نیکلا گومیلف ازدواج کرد. پس از مدت کوتاهی نشر شعرهایش را آغاز کرد و به همراه گومیلف یکی از چهرههای اصلی در نهضت آکمهایسم به شمار آمد. آکمهایسم - که همانندیهایی با نوشتههای تی.ای.هیوم در انگلیس و مکتب ایماژیسم دارد - بر روشنی بیان و صناعت هنری تأکید میکرد، به مثابهی پادزهری در مقابل سبک به پایان رسیده و بیان گُنگ سمبولیسم در اواخر قرن نوزدهم روسیه.
انقلاب روسیه بر زندگانی آن دو تأثیری هیجانانگیز گذاشت، گرچه خیلی زود دلسرد شدند. آنا آخماتوا با این همه با اعدام دوست و همسر پیشینش گومیلف در ۱۹۲۱ به دست بلشویکها در شگفتی فروماند. کمونیستها مدعی بودند به انقلاب خیانت کرده است. زندانیشدن پسرشان لو گومیلف در ۱۹۳۸ تا اندازهی زیادی او را به سکوت کشاند. وی تا مرگ استالین، در زندان و اردوگاهها باقی ماند و بعده با شکستن یخها در جنگ سرد رهایی یافت. با این همه، آنا آخماتوا بار دیگر ازدواج کرد و سپس بار سوم. همسر سومش در ۱۹۴۹ دستگیر شد و بعدها در ۱۹۵۳ در اردوگاهی در سیبری جان داد. نوشتههایش از سال ۱۹۲۵ تا ۱۹۴۰ تلویحاً تکفیر و آنگاه پس از پایان جنگ جهانی دوم دوباره ممنوع شدند. برخلاف بسیاری از معاصران ادبیاش، هرگز نه مهاجرت کرد و نه تبعید شد.
حکومت استالینی بر او جفا میکرد. نشر کتابهایش را باز میداشت و او را دشمنی خطرناک بهشمار میآورد، اما در همانحال که بهخاطر شعرهای آغازینش مورد توجه مردم بود و حتی استالین چندان آشکارا بر او نمیتاخت، زندگی آخماتوا سخت میگذشت. بزرگترین شعرش «رکوییم» (آمرزشخوانی) رنج مردم روسیه را در یوغ استالین بیان میکند - بهویژه غذاب زنانی که با آخماتوا در بیرون زندانها به صف میایستادند، زنانی که مانند او صبورانه انتظار میکشیدند، با حسی از اندوهی عظیم و ناتوانی، تا بخت آورند و قرص نان یا پیامی کوتاه به شوهران و پسران و دلدادگان خود بفرستند.
شاعر در سال ۱۹۶۵ از طرف دانشگاه اکسفورد دکترای افتخاری دریافت کرد. آخماتوا در ۱۹۶۶ در لینگراد درگذشت.
@baamanbekhaan
اکنون بالش
از هر دو روی گرم است
شمع دیگری
میمیرد، کلاغها فریاد میکشند
آنجا، بیسرانجام.
همه شب هیچ نخوابیدم،
خیلی دیر است به خواب بیندیشم...
چه سفیدی بیتابانهای
در ژرفای سفید پرده.
سلام، بامدادان خوش!
#شاه_خاکستری_چشم
#آنا_آخماتوا
#شاپور_احمدی
#کولهپشتی
@baamanbekhaan
از هر دو روی گرم است
شمع دیگری
میمیرد، کلاغها فریاد میکشند
آنجا، بیسرانجام.
همه شب هیچ نخوابیدم،
خیلی دیر است به خواب بیندیشم...
چه سفیدی بیتابانهای
در ژرفای سفید پرده.
سلام، بامدادان خوش!
#شاه_خاکستری_چشم
#آنا_آخماتوا
#شاپور_احمدی
#کولهپشتی
@baamanbekhaan
بگذار آخرین برگها خشخش کنند!
بگذار واپسین اندیشهها جزا بکشند!
نمیخواهم به دشواری بیفتند
آنان که به شادمانی اخت گرفتهاند.
#شاه_خاکستری_چشم
#آنا_آخماتوا
#شاپور_احمدی
#کولهپشتی
@baamanbekhaan
بگذار واپسین اندیشهها جزا بکشند!
نمیخواهم به دشواری بیفتند
آنان که به شادمانی اخت گرفتهاند.
#شاه_خاکستری_چشم
#آنا_آخماتوا
#شاپور_احمدی
#کولهپشتی
@baamanbekhaan
هرچیزی را شاداب میبینم.
سپیدارها به خاک لبخند میزنند.
ساکتم، ساکت، آماده
تا دوباره از آن تو باشم، ای زمین
#شاه_خاکستری_چشم
#آنا_آخماتوا
#شاپور_احمدی
#کولهپشتی
@baamanbekhaan
سپیدارها به خاک لبخند میزنند.
ساکتم، ساکت، آماده
تا دوباره از آن تو باشم، ای زمین
#شاه_خاکستری_چشم
#آنا_آخماتوا
#شاپور_احمدی
#کولهپشتی
@baamanbekhaan
عشقت را گدایی نمیکنم.
آسوده دراز کشیده است کناری...
نخواهم بست نامههای
رشکمند را بر پرندههایت.
اما خردمند باش، پندم را بپذیر:
شعرهایم را نزدیکش بگذار-
مهربان باش با نوعروس!
#شاه_خاکستری_چشم
#آنا_آخماتوا
#شاپور_احمدی
#کولهپشتی
@baamanbekhaan
آسوده دراز کشیده است کناری...
نخواهم بست نامههای
رشکمند را بر پرندههایت.
اما خردمند باش، پندم را بپذیر:
شعرهایم را نزدیکش بگذار-
مهربان باش با نوعروس!
#شاه_خاکستری_چشم
#آنا_آخماتوا
#شاپور_احمدی
#کولهپشتی
@baamanbekhaan
تپشهای موسیقی در باغ،
سرشار از اندوهی بیانناپذیر.
رایحهی دریا، تیز، تازه،
ظرفی از صدف در بستری از یخ.
گفت «من دوستی راستینم!»
و آنگاه بر جامهام دست کشید.
چقدر با درآغوشکشیدن ناهمانند بود
سرمای تماسش.
انگار پرندهها یا گربهها را نوازش میکنی، آری،
انگار بازیگران خوشریخت را ورانداز میکنی...
تنها چشمان آسودهاش میخندید،
در زیر مژگانی طلایی و بیرنگ.
و نواهای ویولنهای غمناک
میدمیدند از پشت مهِ غلتان:
«سپاسگزار درگاه الهی باش که
سرانجام کنار دلدار خود نشستهای.»
#شاه_خاکستری_چشم
#آنا_آخماتوا
#شاپور_احمدی
#کولهپشتی
@baamanbekhaan
سرشار از اندوهی بیانناپذیر.
رایحهی دریا، تیز، تازه،
ظرفی از صدف در بستری از یخ.
گفت «من دوستی راستینم!»
و آنگاه بر جامهام دست کشید.
چقدر با درآغوشکشیدن ناهمانند بود
سرمای تماسش.
انگار پرندهها یا گربهها را نوازش میکنی، آری،
انگار بازیگران خوشریخت را ورانداز میکنی...
تنها چشمان آسودهاش میخندید،
در زیر مژگانی طلایی و بیرنگ.
و نواهای ویولنهای غمناک
میدمیدند از پشت مهِ غلتان:
«سپاسگزار درگاه الهی باش که
سرانجام کنار دلدار خود نشستهای.»
#شاه_خاکستری_چشم
#آنا_آخماتوا
#شاپور_احمدی
#کولهپشتی
@baamanbekhaan
اندیشیدن به زمین بسیار دلانگیز است،
و دامهای عشق بسیار نیکاند.
و شاید نام من
بهنگام در کتابهای دانشاندوزان بیاید.
پس بگذارشان رازآمیز لبخند بزنند،
هنگام روخوانی داستان اندوهناکم...
اگر نمیتوانم عشق بورزم، اگر نمیتوانم بیاسایم،
پس عطایم کن شکوهی گزنده را.
#شاه_خاکستری_چشم
#آنا_آخماتوا
#شاپور_احمدی
#کولهپشتی
@baamanbekhaan
و دامهای عشق بسیار نیکاند.
و شاید نام من
بهنگام در کتابهای دانشاندوزان بیاید.
پس بگذارشان رازآمیز لبخند بزنند،
هنگام روخوانی داستان اندوهناکم...
اگر نمیتوانم عشق بورزم، اگر نمیتوانم بیاسایم،
پس عطایم کن شکوهی گزنده را.
#شاه_خاکستری_چشم
#آنا_آخماتوا
#شاپور_احمدی
#کولهپشتی
@baamanbekhaan
چشمانش از آن گونهاند
که هر کسی آنها را به یاد میآورد:
بهتر است مراقب باشیم، حذر کنیم:
ابداً به آنها خیره نشویم.
#شاه_خاکستری_چشم
#آنا_آخماتوا
#شاپور_احمدی
#کولهپشتی
@baamanbekhaan
که هر کسی آنها را به یاد میآورد:
بهتر است مراقب باشیم، حذر کنیم:
ابداً به آنها خیره نشویم.
#شاه_خاکستری_چشم
#آنا_آخماتوا
#شاپور_احمدی
#کولهپشتی
@baamanbekhaan
نمیدانم زندهای یا مرده -
بر خاک میتوانمت یافت، باری،
یا تنها در خیالهای تار، آری
در آن پرتو آرامبخش سوگ میگسارم.
همه به خاطر توست: نیایش روزانه،
بیخوابی گرم شبانه،
فوج پرندگان سفید شعر،
و آتش آبی چشمهایم.
هیچکس بیشتر تسلی
یا عذابم نداد اینسان، نه
حتی او که بر من خیانت میکرد تا زجر بکشم،
نه حتی او، که دلجوییام میداد واز یاد میبُرد.
#شاه_خاکستری_چشم
#آنا_آخماتوا
#شاپور_احمدی
#کولهپشتی
@baamanbekhaan
بر خاک میتوانمت یافت، باری،
یا تنها در خیالهای تار، آری
در آن پرتو آرامبخش سوگ میگسارم.
همه به خاطر توست: نیایش روزانه،
بیخوابی گرم شبانه،
فوج پرندگان سفید شعر،
و آتش آبی چشمهایم.
هیچکس بیشتر تسلی
یا عذابم نداد اینسان، نه
حتی او که بر من خیانت میکرد تا زجر بکشم،
نه حتی او، که دلجوییام میداد واز یاد میبُرد.
#شاه_خاکستری_چشم
#آنا_آخماتوا
#شاپور_احمدی
#کولهپشتی
@baamanbekhaan
مانند سنگ سفیدی در ژرفای چاهی،
خاطرهای یگانه برایم باقی مانده است،
که نمیتوانم با آن بجنگم:
شادمانی است و فلاکت.
به گمانم کسی که خیره میشود
در چشمهایم، راست آن را خواهد دید.
محزون میشود و اندیشناک،
گویی داستانی هراسناک شنیده باشد.
میدانم خدایان آدمی را به شیئی
بدل میسازند، اما هشیاری را آزاد بر جا میگذارند،
تا شگفتیِ درد و رنج همیشه باقی بماند.
به خاطرهای درونم بدل گشتهای .
#شاه_خاکستری_چشم
#آنا_آخماتوا
#شاپور_احمدی
#کولهپشتی
@baamanbekhaan
خاطرهای یگانه برایم باقی مانده است،
که نمیتوانم با آن بجنگم:
شادمانی است و فلاکت.
به گمانم کسی که خیره میشود
در چشمهایم، راست آن را خواهد دید.
محزون میشود و اندیشناک،
گویی داستانی هراسناک شنیده باشد.
میدانم خدایان آدمی را به شیئی
بدل میسازند، اما هشیاری را آزاد بر جا میگذارند،
تا شگفتیِ درد و رنج همیشه باقی بماند.
به خاطرهای درونم بدل گشتهای .
#شاه_خاکستری_چشم
#آنا_آخماتوا
#شاپور_احمدی
#کولهپشتی
@baamanbekhaan