#مطالعهی_شخصی📖
عنوان: #بازار_خودفروشی
موضوع: #داستانهای_انگلیسی_قرن_نوزده
نویسنده: #ویلیام_تکری
ترجمهی: #منوچهر_بدیعی
ناشر: #نشر_نیلوفر
چاپ: #سوم (زمستان ۱۳۹۳)
تعداد صفحات: ۸۶۵
@baamanbekhaan
عنوان: #بازار_خودفروشی
موضوع: #داستانهای_انگلیسی_قرن_نوزده
نویسنده: #ویلیام_تکری
ترجمهی: #منوچهر_بدیعی
ناشر: #نشر_نیلوفر
چاپ: #سوم (زمستان ۱۳۹۳)
تعداد صفحات: ۸۶۵
@baamanbekhaan
#مطالعهی_شخصی📚
عنوان: #رنجهای_ورتر_جوان
نویسنده: #یوهان_ولفگانگ_گوته
ترجمهٔ #محمود_حدادی
ناشر #نشر_ماهی
تعداد صفحات: ۲۲۰ (جیبی)
چاپ دوازدهم: بهار ۹۷
@baamanbekhaan
عنوان: #رنجهای_ورتر_جوان
نویسنده: #یوهان_ولفگانگ_گوته
ترجمهٔ #محمود_حدادی
ناشر #نشر_ماهی
تعداد صفحات: ۲۲۰ (جیبی)
چاپ دوازدهم: بهار ۹۷
@baamanbekhaan
#مطالعهی_شخصی
عنوان: #گزینهی_اشعار (جیبی)
شاعر: #احمد_شاملو
ناشر: #نشر_مروارید
چاپ: بیستوچهارم
تعداد صفحات: ۳۰۰
@baamanbekhaan
عنوان: #گزینهی_اشعار (جیبی)
شاعر: #احمد_شاملو
ناشر: #نشر_مروارید
چاپ: بیستوچهارم
تعداد صفحات: ۳۰۰
@baamanbekhaan
Forwarded from اتچ بات
#مطالعهی_شخصی📖
عنوان: #پراگ_در_تبعید
نویسنده: #هادی_خورشاهیان
ناشر: #نشر_کولهپشتی
تعداد صفحات: ۱۹۲
#از_متن_کتاب 📚
«میخواهم تنها باشم، برای همین هم این خانهٔ مجردی را به هزار بدبختی کرایه کردهام.»
«چرا میخواهی تنها باشی؟»
«میخواهم رمان بنویسم.»
«میخواهی کجای زندگیات را عوض کنی؟»
#پراگ_در_تبعید داستان زندگی آدمهاییست که میخواهند یک جایی از زندگیشان را عوض کنند، شاید هم یک جایی از زندگی دیگران را!
#هادی_خورشاهیان متولد ۱۳۵۲ دارای مدرک لیسانس زبان و ادبیات انگلیسی از دانشگاه تهران است. از سال ۱۳۷۰ آثارش در مطبوعات به چاپ رسیده و تاکنون حدود بیش از هشتاد جلد کتاب در حوزههای ادبیات کودک و نوجوان، شعر، ادبیات داستانی، ترجمه، نقد ادبی، نمایشنامه و فیلمنامه از او منتشر شده است. از دیگر آثار وی میتوان به «من کاتالان نیستم»، «من هومبولتم»، «دشمن آینده»، «الفبای مردگان»، «برهنه در برهوت»، «لبهٔ آب» و «سرباز بیسرزمین» اشاره کرد.
#دربارهی_داستان📚
ماجرای رمان از پدر و مادری شروع میشود که کودکان یتیم را به فرزندی قبول میکنند و پس از آن، داستان از زبان آن فرزندان روایت میشود. راوی اصلی داستان «من» است که میخواهد ادای راوی را دربیاورد. او از همان فصل اول در کار همه دخالت میکند. انگار دنبال چیزیست؛ دنبال واقعیتی که کمکم برایش تبدیل به ترس از واقعیت میشود.
#پراگ_در_تبعید فصلهای کوتاه و راویان متعددی دارد، اما طوری کنار هم چیده شدهاند که انگار همهشان یکی هستند. آنها با نویسندگان بزرگ حرف میزنند، نسبتهای عجیبوغریبی باهم دارند و حتی گاهی جایشان باهم عوض میشود.
موقعیت مناسب از نظر هرکدام از شخصیتهای داستان تعریف متفاوتی دارد، اما همه دنبال این موقعیت مناسب هستند. در زندگی هم دخالت میکنند، شاید هم بهدنبال دیگران راه افتادهاند تا خودشان را پیدا کنند؛ خودِ گمشدهشان را. آنها کارهای عجیبی میکنند، مثلاً اسحاق دو ساعت قبل از آزادی از زندان فرار میکند. دایی فیلمباز است و در خیالش خودش را #دیوید_لینچ میداند. حتی آندره در یک سکانس از فیلم #لینچ بازی میکند!
#هادی_خورشاهیان در رمان پستمدرن پراگ در تبعید از یک فضایی کاملاً غیرواقعی استفاده کرده است؛ روایتی پسامدرن که بین خیال و واقعیتش هیچ مرزی وجود ندارد. شخصیتهای داستان خودشان را جای افراد سرشناس نظیر #هومر و #پدرژپتو میگذارند، در فیلمهای مطرح دنیا بازی میکنند، موقع فهمیدن واقعیت، گیرِ یک واقعیت دیگر میافتند و گاهی خواننده را به این فکر فرومیبرند که اصلاً این افراد وجود خارجی دارند یا خیر.
#هادی_خورشاهیان در صفحهٔ ۱۳۴ این کتاب تعبیر جالبی از ترس ارائه داده است:
📝«فقط کسانی میترسند که چیزی برای از دست دادن داشته باشند. حداقل از این بترسند که جانشان را از دست بدهند. من اما اصلاً و ابداً نمیترسیدم، چون حداقل سه چهار بار مردن به عزرائیل بدهکار بودم. هر لحظه که جانم را میگرفت، در بهترین حالت باهم بیحساب میشدیم.»
#پراگ_در_تبعید زمان و مکان ندارد، شخصیتهایش واقعی نیستند، کارهایشان، حتی خوابهایشان واقعی نیست. اما روایتها منظم و پشتسرهم به تصویر کشیده شده است و خواننده را در خود غرق میکند؛ در یک دنیای تخیلی با آدمهای تخیلی!
این کتاب جملات کوتاه و قابلتأملی دارد، و دلیلش فکرِ بیشازاندازه سیال راویان داستان است که هرکجا دلشان بخواهد میرود و به توصیفات زیبایی ختم میشود. شاید هم یک نفر دیگر است که دارد جای همهٔ آنها فکر میکند!
در کنار همهٔ اینها، #پراگ_در_تبعید از دوستداشتن هم گفته است، البته معلوم نیست که چیست و کجاست، اما وجود دارد و #هادی_خورشاهیان در صفحهٔ ۲۲ آن را اینطور توصیف میکند:
📝«دوستداشتن مهمترین کاری است که کلاً بشر انجام داده است. همهٔ کارهای مهمی که در تاریخ بشر انجام شده است، بهخاطر دوستداشتن بوده است. حتی میتوان بهجرئت مدعی شد بشر برای دوستداشتن جنگیده است. همهٔ جنگهای تاریخ یک جایی به یک دوستداشتنی گره خوردهاند.»
به کسانی که به خواندن داستانهای خاص با روایتی پسامدرن علاقهمند هستند، این کتاب را توصیه میکنم.
@baamanbekhaan
عنوان: #پراگ_در_تبعید
نویسنده: #هادی_خورشاهیان
ناشر: #نشر_کولهپشتی
تعداد صفحات: ۱۹۲
#از_متن_کتاب 📚
«میخواهم تنها باشم، برای همین هم این خانهٔ مجردی را به هزار بدبختی کرایه کردهام.»
«چرا میخواهی تنها باشی؟»
«میخواهم رمان بنویسم.»
«میخواهی کجای زندگیات را عوض کنی؟»
#پراگ_در_تبعید داستان زندگی آدمهاییست که میخواهند یک جایی از زندگیشان را عوض کنند، شاید هم یک جایی از زندگی دیگران را!
#هادی_خورشاهیان متولد ۱۳۵۲ دارای مدرک لیسانس زبان و ادبیات انگلیسی از دانشگاه تهران است. از سال ۱۳۷۰ آثارش در مطبوعات به چاپ رسیده و تاکنون حدود بیش از هشتاد جلد کتاب در حوزههای ادبیات کودک و نوجوان، شعر، ادبیات داستانی، ترجمه، نقد ادبی، نمایشنامه و فیلمنامه از او منتشر شده است. از دیگر آثار وی میتوان به «من کاتالان نیستم»، «من هومبولتم»، «دشمن آینده»، «الفبای مردگان»، «برهنه در برهوت»، «لبهٔ آب» و «سرباز بیسرزمین» اشاره کرد.
#دربارهی_داستان📚
ماجرای رمان از پدر و مادری شروع میشود که کودکان یتیم را به فرزندی قبول میکنند و پس از آن، داستان از زبان آن فرزندان روایت میشود. راوی اصلی داستان «من» است که میخواهد ادای راوی را دربیاورد. او از همان فصل اول در کار همه دخالت میکند. انگار دنبال چیزیست؛ دنبال واقعیتی که کمکم برایش تبدیل به ترس از واقعیت میشود.
#پراگ_در_تبعید فصلهای کوتاه و راویان متعددی دارد، اما طوری کنار هم چیده شدهاند که انگار همهشان یکی هستند. آنها با نویسندگان بزرگ حرف میزنند، نسبتهای عجیبوغریبی باهم دارند و حتی گاهی جایشان باهم عوض میشود.
موقعیت مناسب از نظر هرکدام از شخصیتهای داستان تعریف متفاوتی دارد، اما همه دنبال این موقعیت مناسب هستند. در زندگی هم دخالت میکنند، شاید هم بهدنبال دیگران راه افتادهاند تا خودشان را پیدا کنند؛ خودِ گمشدهشان را. آنها کارهای عجیبی میکنند، مثلاً اسحاق دو ساعت قبل از آزادی از زندان فرار میکند. دایی فیلمباز است و در خیالش خودش را #دیوید_لینچ میداند. حتی آندره در یک سکانس از فیلم #لینچ بازی میکند!
#هادی_خورشاهیان در رمان پستمدرن پراگ در تبعید از یک فضایی کاملاً غیرواقعی استفاده کرده است؛ روایتی پسامدرن که بین خیال و واقعیتش هیچ مرزی وجود ندارد. شخصیتهای داستان خودشان را جای افراد سرشناس نظیر #هومر و #پدرژپتو میگذارند، در فیلمهای مطرح دنیا بازی میکنند، موقع فهمیدن واقعیت، گیرِ یک واقعیت دیگر میافتند و گاهی خواننده را به این فکر فرومیبرند که اصلاً این افراد وجود خارجی دارند یا خیر.
#هادی_خورشاهیان در صفحهٔ ۱۳۴ این کتاب تعبیر جالبی از ترس ارائه داده است:
📝«فقط کسانی میترسند که چیزی برای از دست دادن داشته باشند. حداقل از این بترسند که جانشان را از دست بدهند. من اما اصلاً و ابداً نمیترسیدم، چون حداقل سه چهار بار مردن به عزرائیل بدهکار بودم. هر لحظه که جانم را میگرفت، در بهترین حالت باهم بیحساب میشدیم.»
#پراگ_در_تبعید زمان و مکان ندارد، شخصیتهایش واقعی نیستند، کارهایشان، حتی خوابهایشان واقعی نیست. اما روایتها منظم و پشتسرهم به تصویر کشیده شده است و خواننده را در خود غرق میکند؛ در یک دنیای تخیلی با آدمهای تخیلی!
این کتاب جملات کوتاه و قابلتأملی دارد، و دلیلش فکرِ بیشازاندازه سیال راویان داستان است که هرکجا دلشان بخواهد میرود و به توصیفات زیبایی ختم میشود. شاید هم یک نفر دیگر است که دارد جای همهٔ آنها فکر میکند!
در کنار همهٔ اینها، #پراگ_در_تبعید از دوستداشتن هم گفته است، البته معلوم نیست که چیست و کجاست، اما وجود دارد و #هادی_خورشاهیان در صفحهٔ ۲۲ آن را اینطور توصیف میکند:
📝«دوستداشتن مهمترین کاری است که کلاً بشر انجام داده است. همهٔ کارهای مهمی که در تاریخ بشر انجام شده است، بهخاطر دوستداشتن بوده است. حتی میتوان بهجرئت مدعی شد بشر برای دوستداشتن جنگیده است. همهٔ جنگهای تاریخ یک جایی به یک دوستداشتنی گره خوردهاند.»
به کسانی که به خواندن داستانهای خاص با روایتی پسامدرن علاقهمند هستند، این کتاب را توصیه میکنم.
@baamanbekhaan
Telegram
attach 📎
#مطالعهی_شخصی
عنوان: #فقط_یک_طاعون_ساده
نویسنده: #لودمیلا_اولیتسکایا
ترجمهی: #آبتین_گلکار
ناشر: #نشر_برج
تعداد صفحات: ۱۳۲
چاپ دوم: ۱۴۰۰
.
عنوان: #فقط_یک_طاعون_ساده
نویسنده: #لودمیلا_اولیتسکایا
ترجمهی: #آبتین_گلکار
ناشر: #نشر_برج
تعداد صفحات: ۱۳۲
چاپ دوم: ۱۴۰۰
.
#مطالعهی_شخصی📚
عنوان: #فقط_یک_طاعون_ساده
نویسنده: لودمیلا_اولیتسکایا
ترجمهی: #آبتین_گلکار
تعداد صفحات: ۱۲۳
#نظر_شخصی✍🏼
داستان از جایی شروع می شود که رودولف ایوانویچ مایِر، با ماسک و لباس محافظ پزشکی در آزمایشگاه میکروبیولوژی مشغول کار است. او پزشک است و قصد دارد برای سخنرانی و انجام تحقیقاتش، به دستور رئیسش، چند روزی به مسکو برود. بعد از سخنرانی، به هنگام شب، پزشک کشیک اورژانس به هتلی که او در آنجا اقامت دارد، زنگ میزند و خبر از بیمار مشکوک به طاعون میدهد. او از رودولف میخواهد که سریع خودش را به آنجا برساند.
پس از آنکه متوجه وخامت اوضاع میشوند، تصمیم میگیرند کل بیمارستان را قرنطینه کنند تا از شیوع بیماری جلوگیری شود. اما برای آنکه مردم وحشت نکنند، راستش را نمیگویند. در صفحهی ۵۱ مکالمهی میان پزشکان را میخوانیم:
-برای اینکه ترس و وحشت عمومی به راه نیندازیم، باید دلیلی برای قرنطینه برای بیماران بتراشیم که زیاد نگرانشان نکند. بگوییم قرنطینه بهدلیلِ…
-هپاتیت آ؟
-نه، فایده ندارد. کسی دو بار هپاتیت آ نمیگیرد و آنوقت مجبور میشویم آنهایی را که قبلاً گرفتهاند مرخص کنیم. باید مرضی پیدا کنیم که بدن در برابرش مصونیت پیدا نکند.
-تب راجعه!
-نه، زیادی جدی است!
-آنفولانزا.
-عالی است! مریضی خطرناکی است، ولی درصد مرگومیرش بالا نیست. اسم قشنگ و نامفهومی هم دارد. پس قرنطینه بهدلیل شیوع آنفولانزا. همین را به بیماران میگوییم.
اولین مرحلهی فریب مردم از همینجا شروع میشود. حکومت استالین، تصمیم میگیرد برای جلوگیری از ترس و وحشتی که میان مردم حاکم است، به سیاست پنهان کاری روی بیاورد. بنابراین، طوری وانمود میکند که مردم تصور کنند بهخاطر بیماری آنفولانزا بیماران را بستری و قرنطینه کردهاند. حتی عدهای تصور میکنند که شیوع بیماری طاعون حقیقت ندارد، آنهم در فصل زمستان!
حکومت استالین از بیماری طاعونی که شایع شده، به نفع خودش بهره میبرد؛ بیشتر از همیشه شرایط را بر مردم سخت میکند و به بهانهی طاعون، شروع به دستگیری مردم و حبس کردن آنها میکند.
رودولف در تماس با افراد زیادی بوده و مشکوک به بیماری طاعون است. به همین خاطر، حکومت تصمیم میگیرد رودولف و تمام افرادی را که با او در ارتباط بودهاند، قرنطینه کند، اما به دلیل اشتباهاتی که دولت مرتکب میشود، اوضاع بیش از پیش وخیم میگردد و شمار مبتلایان و مرگومیر رو به افزایش میگذارد.
ایراد کار همین جاست؛ حکومتهای فاسد دیکتاتوری که از بحران برای رسیدن به مقاصد پلیدشان استفاده میکنند، نمیدانند که یک سیستم معیوب چگونه میتواند با بیفکری و تصمیمات عجولانه و بیپایه، تبعات جبرانناپذیری به بار آورد. این داستان واقعی، در سال ۱۹۳۹ آنقدر فاجعه به بار میآورد که باعث میشود مردم در کنار رعب و وحشتی که دارند، سیاستهای حکومتی توتالیتر برای کنترل همهگیری را هم تاب بیاورند. هرچند، بهقول نویسنده، این طاعون، فقط «طاعونی بود در میانهی طاعون دیگر». درواقع، نویسنده میکوشد طاعون واقعی را که همان اوضاع حاکم بر جامعه و حکومت استالینی است، به نمایش بکشد.
کتاب ۱۲۳ صفحه بیشتر ندارد. بخش پایانی هم مصاحبهای با نویسنده کتاب است. هدف لودمیلا اولیتسکایا از نوشتن این کتاب این است که بگوید طاعون وحشتناکترین بلایی نیست که ممکن است گریبانگیر بشریت شود؛ بلکه همهگیری اختناق که هر از گاهی در جوامع انسانی شایع میشود، ساختهی بشر است و طبیعت هیچ نقشی در آن ندارد.
آبتین گلکار، مترجم کتاب، مانند دیگر آثاری که ترجمه کرده، با تسلط کامل به زبان مادری نویسنده، و در بازه زمانی کم توانسته آن را ترجمه کند و لذت خواندن کتاب را چند برابر کرده است. داستان واقعی طاعون، بیشباعت و به اوضاع و احوال این روزهای ما نیست. به همین خاطر پیشنهاد میکنم چند ساعتی از وقت خود را به مطالعهی آن اختصاص دهید.
عنوان: #فقط_یک_طاعون_ساده
نویسنده: لودمیلا_اولیتسکایا
ترجمهی: #آبتین_گلکار
تعداد صفحات: ۱۲۳
#نظر_شخصی✍🏼
داستان از جایی شروع می شود که رودولف ایوانویچ مایِر، با ماسک و لباس محافظ پزشکی در آزمایشگاه میکروبیولوژی مشغول کار است. او پزشک است و قصد دارد برای سخنرانی و انجام تحقیقاتش، به دستور رئیسش، چند روزی به مسکو برود. بعد از سخنرانی، به هنگام شب، پزشک کشیک اورژانس به هتلی که او در آنجا اقامت دارد، زنگ میزند و خبر از بیمار مشکوک به طاعون میدهد. او از رودولف میخواهد که سریع خودش را به آنجا برساند.
پس از آنکه متوجه وخامت اوضاع میشوند، تصمیم میگیرند کل بیمارستان را قرنطینه کنند تا از شیوع بیماری جلوگیری شود. اما برای آنکه مردم وحشت نکنند، راستش را نمیگویند. در صفحهی ۵۱ مکالمهی میان پزشکان را میخوانیم:
-برای اینکه ترس و وحشت عمومی به راه نیندازیم، باید دلیلی برای قرنطینه برای بیماران بتراشیم که زیاد نگرانشان نکند. بگوییم قرنطینه بهدلیلِ…
-هپاتیت آ؟
-نه، فایده ندارد. کسی دو بار هپاتیت آ نمیگیرد و آنوقت مجبور میشویم آنهایی را که قبلاً گرفتهاند مرخص کنیم. باید مرضی پیدا کنیم که بدن در برابرش مصونیت پیدا نکند.
-تب راجعه!
-نه، زیادی جدی است!
-آنفولانزا.
-عالی است! مریضی خطرناکی است، ولی درصد مرگومیرش بالا نیست. اسم قشنگ و نامفهومی هم دارد. پس قرنطینه بهدلیل شیوع آنفولانزا. همین را به بیماران میگوییم.
اولین مرحلهی فریب مردم از همینجا شروع میشود. حکومت استالین، تصمیم میگیرد برای جلوگیری از ترس و وحشتی که میان مردم حاکم است، به سیاست پنهان کاری روی بیاورد. بنابراین، طوری وانمود میکند که مردم تصور کنند بهخاطر بیماری آنفولانزا بیماران را بستری و قرنطینه کردهاند. حتی عدهای تصور میکنند که شیوع بیماری طاعون حقیقت ندارد، آنهم در فصل زمستان!
حکومت استالین از بیماری طاعونی که شایع شده، به نفع خودش بهره میبرد؛ بیشتر از همیشه شرایط را بر مردم سخت میکند و به بهانهی طاعون، شروع به دستگیری مردم و حبس کردن آنها میکند.
رودولف در تماس با افراد زیادی بوده و مشکوک به بیماری طاعون است. به همین خاطر، حکومت تصمیم میگیرد رودولف و تمام افرادی را که با او در ارتباط بودهاند، قرنطینه کند، اما به دلیل اشتباهاتی که دولت مرتکب میشود، اوضاع بیش از پیش وخیم میگردد و شمار مبتلایان و مرگومیر رو به افزایش میگذارد.
ایراد کار همین جاست؛ حکومتهای فاسد دیکتاتوری که از بحران برای رسیدن به مقاصد پلیدشان استفاده میکنند، نمیدانند که یک سیستم معیوب چگونه میتواند با بیفکری و تصمیمات عجولانه و بیپایه، تبعات جبرانناپذیری به بار آورد. این داستان واقعی، در سال ۱۹۳۹ آنقدر فاجعه به بار میآورد که باعث میشود مردم در کنار رعب و وحشتی که دارند، سیاستهای حکومتی توتالیتر برای کنترل همهگیری را هم تاب بیاورند. هرچند، بهقول نویسنده، این طاعون، فقط «طاعونی بود در میانهی طاعون دیگر». درواقع، نویسنده میکوشد طاعون واقعی را که همان اوضاع حاکم بر جامعه و حکومت استالینی است، به نمایش بکشد.
کتاب ۱۲۳ صفحه بیشتر ندارد. بخش پایانی هم مصاحبهای با نویسنده کتاب است. هدف لودمیلا اولیتسکایا از نوشتن این کتاب این است که بگوید طاعون وحشتناکترین بلایی نیست که ممکن است گریبانگیر بشریت شود؛ بلکه همهگیری اختناق که هر از گاهی در جوامع انسانی شایع میشود، ساختهی بشر است و طبیعت هیچ نقشی در آن ندارد.
آبتین گلکار، مترجم کتاب، مانند دیگر آثاری که ترجمه کرده، با تسلط کامل به زبان مادری نویسنده، و در بازه زمانی کم توانسته آن را ترجمه کند و لذت خواندن کتاب را چند برابر کرده است. داستان واقعی طاعون، بیشباعت و به اوضاع و احوال این روزهای ما نیست. به همین خاطر پیشنهاد میکنم چند ساعتی از وقت خود را به مطالعهی آن اختصاص دهید.