Forwarded from اتچ بات
#معرفی_کتاب
#به_سبکی_پر_به_سنگینی_آه
#مهدی_خطیبی
#نشر_کولهپشتی
#نظر_شخصی 📝
«به سبکی پر، به سنگینی آه» حکایتیست آشنا از زندگی خانوادههایی که ما آنها را «جنوبشهری» مینامیم. حکایت تلخیست از جامعهای با افکاری متفاوت از دنیای امروز. حکایت زنانی که یادشان دادهاند تحت هر شرایطی بسوزند و بسازند و دم نزنند؛ چرا که حق اعتراض، عاشق شدن و انتخاب ندارند، حتی زمانی که به ستوه میآیند، حق فکرکردن به طلاق را هم ندارند!
به سبکی پر، به سنگینی آه روایتیست از زبان چند شخصیت، و این تغییر راویان در هر فصل، داستان را پرکشش کرده است.
داستان در نه فصل روایت شده است که تاحدودی تقدم و تأخر زمانی دارد. مثلاً ابتدای داستان، زندگی یک نفر از زبان یکی از راویها نقل میشود که دوباره در فصل پایانی با او روبهرو میشویم.
داستان اگرچه تلخ است، اما بوی خوبی دارد؛ بوی عطر مادر، دستهای پدر و امید، بوی یک زندگی ساده که بهرغم همۀ مشکلات، کوشش میشود با چیزهای ساده، پررنگ نشان داده شود.
از بهترین بخشهای داستان، فصل پنج است. فاطمه که بار سنگین زندگی با شوهری را تحمل میکند که به اسکیزوفرنی حاد مبتلاست، بردباری بهخرج میدهد؛ و چه زیبا در مقدمهٔ داستان که بریدهای از کتاب #بار_هستیِ #میلان_کوندرا است، وضعیت زنانی بازگو میشود که اسطورۀ مقاومت و ایثارند و فرهنگ غلط کشور، بیدلیل و اشتباه، به آنها چنین گذشتی را آموزش داده و آنها هم به نسلهای دیگر:
«زن در اشتیاق تحمل فشار پیکر مردانه است. پس سنگینترین بار درعینحال، نشانهٔ شدیدترین فعالیت زندگی هم هست. بار هرچه سنگینتر باشد زندگی ما به زمین نزدیکتر، واقعیتر و حقیقیتر است.»
علاوه بر زنانی که برابر مشکلات زندگی سر فرود آوردهاند، با شخصیتی به نام «عاطفه» روبهرو میشویم که نمیخواهد زندگی و آیندهاش مثل فاطمه یا افسانه، خواهرانش، تباه شود. این شخصیت اشتیاقی به مدرنیته و تغییر در جامعهای دارد که شاید مربوط به سالهای چهل، پنجاه یا شصت است. نویسنده این تضاد رفتاری چند نسل را بهخوبی نمایش داده است.
با خواندن این کتاب، زندگی پدربزرگها و مادربزرگهایمان تداعی میشود، باورهای غلطشان که به نسل بعد منتقل میکردند، و همین مسئله ما را متوجه این نکته میکند که کشورمان بهلحاظ فرهنگیاجتماعی همواره با چالشهای زیادی مواجه بوده است و اگرچه تغییراتی حاصل شده، اما هنوز راه درازی در پیش است تا چنین باورهای غلطی زدوده شود.
بهراستی، آیا فقط زنان باید سنگینی آه را به دوش بکشند و آن را به سبکی یک پَر نشان دهند؟ آیا مردان در جامعۀ ما که مظهر قدرتاند، میتوانند با یک زن بیمار اینگونه که فاطمه با شوهر بیمارش رفتار کرده است، باگذشت و مدارا رفتار کنند؟
ناگفته نماند که نویسنده در شخصیتپردازی مردها سعی کرده تا کمی متعادل عمل کند و خوب و بد را کنار هم قرار دهد. در این داستان پدری هم هست که نمونۀ اصیلی از مهربانی، عطوفت و صبر است. پدری که دخترانش به او تکیه میکنند تا بتوانند کمی از دردهایشان را در آغوش پدرانۀ او تسکین دهند.
#آزاده_رمضانی
@baamanbekhaan
#به_سبکی_پر_به_سنگینی_آه
#مهدی_خطیبی
#نشر_کولهپشتی
#نظر_شخصی 📝
«به سبکی پر، به سنگینی آه» حکایتیست آشنا از زندگی خانوادههایی که ما آنها را «جنوبشهری» مینامیم. حکایت تلخیست از جامعهای با افکاری متفاوت از دنیای امروز. حکایت زنانی که یادشان دادهاند تحت هر شرایطی بسوزند و بسازند و دم نزنند؛ چرا که حق اعتراض، عاشق شدن و انتخاب ندارند، حتی زمانی که به ستوه میآیند، حق فکرکردن به طلاق را هم ندارند!
به سبکی پر، به سنگینی آه روایتیست از زبان چند شخصیت، و این تغییر راویان در هر فصل، داستان را پرکشش کرده است.
داستان در نه فصل روایت شده است که تاحدودی تقدم و تأخر زمانی دارد. مثلاً ابتدای داستان، زندگی یک نفر از زبان یکی از راویها نقل میشود که دوباره در فصل پایانی با او روبهرو میشویم.
داستان اگرچه تلخ است، اما بوی خوبی دارد؛ بوی عطر مادر، دستهای پدر و امید، بوی یک زندگی ساده که بهرغم همۀ مشکلات، کوشش میشود با چیزهای ساده، پررنگ نشان داده شود.
از بهترین بخشهای داستان، فصل پنج است. فاطمه که بار سنگین زندگی با شوهری را تحمل میکند که به اسکیزوفرنی حاد مبتلاست، بردباری بهخرج میدهد؛ و چه زیبا در مقدمهٔ داستان که بریدهای از کتاب #بار_هستیِ #میلان_کوندرا است، وضعیت زنانی بازگو میشود که اسطورۀ مقاومت و ایثارند و فرهنگ غلط کشور، بیدلیل و اشتباه، به آنها چنین گذشتی را آموزش داده و آنها هم به نسلهای دیگر:
«زن در اشتیاق تحمل فشار پیکر مردانه است. پس سنگینترین بار درعینحال، نشانهٔ شدیدترین فعالیت زندگی هم هست. بار هرچه سنگینتر باشد زندگی ما به زمین نزدیکتر، واقعیتر و حقیقیتر است.»
علاوه بر زنانی که برابر مشکلات زندگی سر فرود آوردهاند، با شخصیتی به نام «عاطفه» روبهرو میشویم که نمیخواهد زندگی و آیندهاش مثل فاطمه یا افسانه، خواهرانش، تباه شود. این شخصیت اشتیاقی به مدرنیته و تغییر در جامعهای دارد که شاید مربوط به سالهای چهل، پنجاه یا شصت است. نویسنده این تضاد رفتاری چند نسل را بهخوبی نمایش داده است.
با خواندن این کتاب، زندگی پدربزرگها و مادربزرگهایمان تداعی میشود، باورهای غلطشان که به نسل بعد منتقل میکردند، و همین مسئله ما را متوجه این نکته میکند که کشورمان بهلحاظ فرهنگیاجتماعی همواره با چالشهای زیادی مواجه بوده است و اگرچه تغییراتی حاصل شده، اما هنوز راه درازی در پیش است تا چنین باورهای غلطی زدوده شود.
بهراستی، آیا فقط زنان باید سنگینی آه را به دوش بکشند و آن را به سبکی یک پَر نشان دهند؟ آیا مردان در جامعۀ ما که مظهر قدرتاند، میتوانند با یک زن بیمار اینگونه که فاطمه با شوهر بیمارش رفتار کرده است، باگذشت و مدارا رفتار کنند؟
ناگفته نماند که نویسنده در شخصیتپردازی مردها سعی کرده تا کمی متعادل عمل کند و خوب و بد را کنار هم قرار دهد. در این داستان پدری هم هست که نمونۀ اصیلی از مهربانی، عطوفت و صبر است. پدری که دخترانش به او تکیه میکنند تا بتوانند کمی از دردهایشان را در آغوش پدرانۀ او تسکین دهند.
#آزاده_رمضانی
@baamanbekhaan
Telegram
attach 📎
برندهٔ جایزهٔ خنجر طلایی انجمن جنایینویسان انگلستان در سال ۲۰۱۷ (CWA Gold Dagger) و بهترین رمان جنایی-تریلر بریتانیا در سال ۲۰۱۸ (British Book Awards)
عنوان #خشکسالی
نویسنده #جین_هارپر
ترجمهٔ #آزاده_رمضانی
ناشر #نشر_کولهپشتی
از متن کتاب📖
«کییِوارا را در ذهنش مجسم کرد. خودش را تصور کرد که در حال رفتن به بام شهر است، آن پرتگاه را تصور کرد که هرچه بالاتر میرفت، کوچک و کوچکتر میشد. هنگامی که آن بالا رسید، به همهٔ آنچه که اکنون زیرِ پایش بود چشم دوخت؛ به شهر، به خشکسالی و به خانوادهٔ هادلر. و برای اولین بار به این فکر کرد که همهٔ اینها از نمایی متفاوت چگونه بهنظر میرسند.»
دربارهٔ داستان📚
استرالیا، بدترین خشکسالیِ قرن را تجربه کرده و دو سالِ پیدرپی در کییِوارا، شهر کوچکی واقع در پنجمایلیِ ملبورن، هیچ بارانی نباریده است. پیامدهای این خشکسالی، زمانی تحملناپذیر میشود که سه نفر از اعضای خانوادهٔ هادلر بهقتل میرسند. همه تصور میکنند لوک که پس از کشتن همسر و پسر ششسالهاش اقدام به خودکشی کرده، گناهکار است. آرون فالک، پلیس فدرال، با دریافت نامهای، پس از بیست سال به زادگاهش بازمیگردد تا در مراسم خاکسپاریِ بهترین دوست دوران کودکی و نوجوانیاش، لوک، شرکت کند. او برخلاف میلش و به درخواست خانوادهٔ مقتول، در جریانِ رسیدگی به پرونده قرار میگیرد و بهناچار با مردمی روبهرو میشود که بیست سال پیش او را طرد کردند، چرا که فالک و لوک آن زمان رازی را پنهان کرده بودند که ممکن است اکنون با مرگ لوک برملا شود. با تحقیقات گستردهای که فالک روی پروندهٔ هادلرها انجام میدهد، پرده از اسرار دیگری برداشته میشود و سرانجام به این نتیجه میرسد که در شهرهای کوچک، همواره رازهای بزرگی نهفته است.
عنوان #خشکسالی
نویسنده #جین_هارپر
ترجمهٔ #آزاده_رمضانی
ناشر #نشر_کولهپشتی
از متن کتاب📖
«کییِوارا را در ذهنش مجسم کرد. خودش را تصور کرد که در حال رفتن به بام شهر است، آن پرتگاه را تصور کرد که هرچه بالاتر میرفت، کوچک و کوچکتر میشد. هنگامی که آن بالا رسید، به همهٔ آنچه که اکنون زیرِ پایش بود چشم دوخت؛ به شهر، به خشکسالی و به خانوادهٔ هادلر. و برای اولین بار به این فکر کرد که همهٔ اینها از نمایی متفاوت چگونه بهنظر میرسند.»
دربارهٔ داستان📚
استرالیا، بدترین خشکسالیِ قرن را تجربه کرده و دو سالِ پیدرپی در کییِوارا، شهر کوچکی واقع در پنجمایلیِ ملبورن، هیچ بارانی نباریده است. پیامدهای این خشکسالی، زمانی تحملناپذیر میشود که سه نفر از اعضای خانوادهٔ هادلر بهقتل میرسند. همه تصور میکنند لوک که پس از کشتن همسر و پسر ششسالهاش اقدام به خودکشی کرده، گناهکار است. آرون فالک، پلیس فدرال، با دریافت نامهای، پس از بیست سال به زادگاهش بازمیگردد تا در مراسم خاکسپاریِ بهترین دوست دوران کودکی و نوجوانیاش، لوک، شرکت کند. او برخلاف میلش و به درخواست خانوادهٔ مقتول، در جریانِ رسیدگی به پرونده قرار میگیرد و بهناچار با مردمی روبهرو میشود که بیست سال پیش او را طرد کردند، چرا که فالک و لوک آن زمان رازی را پنهان کرده بودند که ممکن است اکنون با مرگ لوک برملا شود. با تحقیقات گستردهای که فالک روی پروندهٔ هادلرها انجام میدهد، پرده از اسرار دیگری برداشته میشود و سرانجام به این نتیجه میرسد که در شهرهای کوچک، همواره رازهای بزرگی نهفته است.
Forwarded from اتچ بات
عنوان #خشکسالی
نویسنده #جین_هارپر
ترجمهٔ #آزاده_رمضانی
ناشر #نشر_کولهپشتی
#از_متن_کتاب📖
گریزی به گذشته زد. بهیاد آورد که چگونه سادگیِ یک زندگی روستایی در نقاشیهای کودکان بهتصویر کشیده شده بود. به چهرههای اندوهگین و زمینهای خشکِ نقاشیشده فکر کرد. بهخاطر آورد که نقاشیهای بیلی هادلر فضای شادتری نسبت به بقیه داشت. در خانهشان هم این نقاشیهای رنگارنگ را دیده بود؛ هواپیماهایی با مسافرانِ خندان که از پنجرهْ بیرون را تماشا میکردند، و انواع و اقسام ماشینها. با خودش فکر کرد که دستِکم بیلی بهاندازهٔ بچههای دیگر ناراحت نبود، اما لحظهای بعد به این فکرِ پوچ با صدای بلند خندید. بیلی مُرده بود، اما بچهٔ غمگینی نبود، البته تا قبل از کشتهشدن. بیتردید لحظهٔ مرگ خیلی ترسیده بود.
برای صدمین بار تلاش کرد تا لوک را در حالِ تعقیبِ پسرش تصور کند. آن صحنه را در ذهنش مجسم کرد، اما مبهم بود و نتوانست خوب تمرکز کند. به آخرین ملاقاتش با لوک، پنج سال پیش در یک روز دلگیر و فراموشنشدنی در ملبورن فکر کرد؛ وقتی که باران آنقدر میبارید که دیگر بهجای برکت، بلای آسمانی شده بود. از آن به بعد، فالک پیشِ خودش اعتراف کرد که بههیچوجه لوک را کامل نشناخته بود.
@baamanbekhaan
نویسنده #جین_هارپر
ترجمهٔ #آزاده_رمضانی
ناشر #نشر_کولهپشتی
#از_متن_کتاب📖
گریزی به گذشته زد. بهیاد آورد که چگونه سادگیِ یک زندگی روستایی در نقاشیهای کودکان بهتصویر کشیده شده بود. به چهرههای اندوهگین و زمینهای خشکِ نقاشیشده فکر کرد. بهخاطر آورد که نقاشیهای بیلی هادلر فضای شادتری نسبت به بقیه داشت. در خانهشان هم این نقاشیهای رنگارنگ را دیده بود؛ هواپیماهایی با مسافرانِ خندان که از پنجرهْ بیرون را تماشا میکردند، و انواع و اقسام ماشینها. با خودش فکر کرد که دستِکم بیلی بهاندازهٔ بچههای دیگر ناراحت نبود، اما لحظهای بعد به این فکرِ پوچ با صدای بلند خندید. بیلی مُرده بود، اما بچهٔ غمگینی نبود، البته تا قبل از کشتهشدن. بیتردید لحظهٔ مرگ خیلی ترسیده بود.
برای صدمین بار تلاش کرد تا لوک را در حالِ تعقیبِ پسرش تصور کند. آن صحنه را در ذهنش مجسم کرد، اما مبهم بود و نتوانست خوب تمرکز کند. به آخرین ملاقاتش با لوک، پنج سال پیش در یک روز دلگیر و فراموشنشدنی در ملبورن فکر کرد؛ وقتی که باران آنقدر میبارید که دیگر بهجای برکت، بلای آسمانی شده بود. از آن به بعد، فالک پیشِ خودش اعتراف کرد که بههیچوجه لوک را کامل نشناخته بود.
@baamanbekhaan
Telegram
attach 📎
Forwarded from كتاب كوله پشتى
آتش، بهسرعتِ قطاری تندرو همهجا را در بر میگیرد، اوج میگیرد، میجهد و زبانه میکشد، مانند یک حیوان مسابقه میدهد، بیرحمانه میتازد و ویران میکند.
#خشکسالی
#جین_هارپر
#آزاده_رمضانی
#خشکسالی
#جین_هارپر
#آزاده_رمضانی
Forwarded from Vinesh.ir
#وینش
#نقد_و_معرفی
#بهار_زندگی_در_زمستان_تهران
#احمد_زیدآبادی
#آزاده_رمضانی
#نی
📚حقیقت در جزئیات است
نویسنده مقاله: آزاده رمضانی
نام کتاب: بهار زندگی در زمستان تهران
نویسنده کتاب: احمد زیدآبادی
ناشر: نی
نوبت چاپ: ۵ سال چاپ: ۱۳۹۸
تعداد صفحات: ۲۷۲
احمد زیدآبادی مدرک دکترای روابط بینالملل از دانشکدهی حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران دارد. او دو بار به زندان رفته. یک بار در سال ۱۳۷۹ به جرم شورش علیه نظام و بار دوم پس از حوادث انتخابات ۸۸. در سال ۹۴، پس از آزادی، موردعفو قرار میگیرد و از آن به بعد شروع به نوشتن خاطراتش میکند. شاید یکی از دلایلی که باعث شده خاطراتش مورداستقبال مردم قرار بگیرد، همین کنجکاوی دربارهی حوادثی است که برایش اتفاق افتاده است.
#نقد_و_معرفی
#بهار_زندگی_در_زمستان_تهران
#احمد_زیدآبادی
#آزاده_رمضانی
#نی
📚حقیقت در جزئیات است
نویسنده مقاله: آزاده رمضانی
نام کتاب: بهار زندگی در زمستان تهران
نویسنده کتاب: احمد زیدآبادی
ناشر: نی
نوبت چاپ: ۵ سال چاپ: ۱۳۹۸
تعداد صفحات: ۲۷۲
احمد زیدآبادی مدرک دکترای روابط بینالملل از دانشکدهی حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران دارد. او دو بار به زندان رفته. یک بار در سال ۱۳۷۹ به جرم شورش علیه نظام و بار دوم پس از حوادث انتخابات ۸۸. در سال ۹۴، پس از آزادی، موردعفو قرار میگیرد و از آن به بعد شروع به نوشتن خاطراتش میکند. شاید یکی از دلایلی که باعث شده خاطراتش مورداستقبال مردم قرار بگیرد، همین کنجکاوی دربارهی حوادثی است که برایش اتفاق افتاده است.
وینش | سایت معرفی و نقد کتاب
حقیقت در جزئیات است
خواندن زندگینامهی نویسندگان برای علاقهمندان به این سبک پر از درس زندگی است. خاطرات زندگی احمد زیدآبادی هم از همان ابتدای امر برای مخاطب دلنشین و گیراست.
Forwarded from Vinesh.ir
📚به من نگو کاکاسیاه!
نویسنده مقاله: آزاده رمضانی
نام کتاب: ملاقات
نویسنده کتاب: جیمز بالدوین
مترجم کتاب: ستاره نعمتاللهی
ناشر: مرکز
نوبت چاپ: ۱ سال چاپ: ۱۳۹۸
تعداد صفحات: ۲۶۲
ملاقات در سال ۱۹۹۵ منتشر شده و روایِ بیشتر داستانها سومشخص است. همهی ماجراها در محلههای فقیرنشین رخ میدهند. داستانهایی از خانوادههای زجرکشیده که تقریباً امید به زندگی را از دست دادهاند و در پی یافتن راهی برای فرار از زندگی هستند. درحقیقت این کتاب خاطرات دوران کودکی و نوجوانی نویسنده است که در قالب هشت داستان کوتاه خواننده را با زندگیِ توأم با ترس و مشقتِ او آشنا میکند.
#وینش
#معرفی_و_نقد
#ملاقات
#جیمز_بالدوین
#ستاره_نعمتاللهی
#آزاده_رمضانی
#مرکز
نویسنده مقاله: آزاده رمضانی
نام کتاب: ملاقات
نویسنده کتاب: جیمز بالدوین
مترجم کتاب: ستاره نعمتاللهی
ناشر: مرکز
نوبت چاپ: ۱ سال چاپ: ۱۳۹۸
تعداد صفحات: ۲۶۲
ملاقات در سال ۱۹۹۵ منتشر شده و روایِ بیشتر داستانها سومشخص است. همهی ماجراها در محلههای فقیرنشین رخ میدهند. داستانهایی از خانوادههای زجرکشیده که تقریباً امید به زندگی را از دست دادهاند و در پی یافتن راهی برای فرار از زندگی هستند. درحقیقت این کتاب خاطرات دوران کودکی و نوجوانی نویسنده است که در قالب هشت داستان کوتاه خواننده را با زندگیِ توأم با ترس و مشقتِ او آشنا میکند.
#وینش
#معرفی_و_نقد
#ملاقات
#جیمز_بالدوین
#ستاره_نعمتاللهی
#آزاده_رمضانی
#مرکز
وینش | سایت معرفی و نقد کتاب
به من نگو کاکاسیاه!
داستانهایی از خانوادههای زجرکشیده که تقریباً امید به زندگی را از دست دادهاند و در پی یافتن راهی برای فرار از زندگی هستند.
Forwarded from Azadeh
📚ماشیننویسِ لنینگراد
نویسنده مقاله: آزاده رمضانی
نام کتاب: سوفیا پتروونا
نویسنده کتاب: لیدیا چوکوفسکایا
مترجم کتاب: خشایار دیهیمی
ناشر: ماهی
نوبت چاپ: ۱ سال چاپ: ۱۳۹۷
تعداد صفحات: ۱۸۴
سوفیا پتروونا یک زن ساده است. یک شهروند سربهراه شوروی استالینی و یک ماشیننویس. لیدیا چوکوفسکایا داستان زندگی او در سالهای دههی سی و پیش از آغاز جنگ میهنی را در قالب این رمان کمحجم ریخته است. داستان وقایعی که برای یک آدم معمولی در زیر سایه دوران تصفیه و سرکوب استالینی پیش میآید. کتاب البته سالها بعد از مرگ استالین در شوروی به چاپ رسید. زمانی که از فشارها کاسته شده بود.
#وینش
#معرفی_و_نقد
#سوفیا_پتروونا
#لیدیا_چوکوفسکایا
#خشایار_دیهیمی
#آزاده_رمضانی
#ماهی
نویسنده مقاله: آزاده رمضانی
نام کتاب: سوفیا پتروونا
نویسنده کتاب: لیدیا چوکوفسکایا
مترجم کتاب: خشایار دیهیمی
ناشر: ماهی
نوبت چاپ: ۱ سال چاپ: ۱۳۹۷
تعداد صفحات: ۱۸۴
سوفیا پتروونا یک زن ساده است. یک شهروند سربهراه شوروی استالینی و یک ماشیننویس. لیدیا چوکوفسکایا داستان زندگی او در سالهای دههی سی و پیش از آغاز جنگ میهنی را در قالب این رمان کمحجم ریخته است. داستان وقایعی که برای یک آدم معمولی در زیر سایه دوران تصفیه و سرکوب استالینی پیش میآید. کتاب البته سالها بعد از مرگ استالین در شوروی به چاپ رسید. زمانی که از فشارها کاسته شده بود.
#وینش
#معرفی_و_نقد
#سوفیا_پتروونا
#لیدیا_چوکوفسکایا
#خشایار_دیهیمی
#آزاده_رمضانی
#ماهی
وینش | سایت معرفی و نقد کتاب
ماشیننویسِ لنینگراد
داستان زندگی سوفیا پتروونا، ماشیننویسِ روسی، در سالهای ۱۹۴۰-۱۹۳۹، توسط لیدیا چوکوفسکایا، شاعر و نویسندهی روس و ساکن لنینگراد نوشته شده است.
Forwarded from Vinesh.ir
📚هیچ مرگی طبیعی نیست
نویسنده مقاله: آزاده رمضانی
نام کتاب: مرگی بسیار آرام
نویسنده: سیمون دوبووار
مترجم: سیروس ذکاء
ناشر: ماهی
نوبت چاپ: ۷
سال چاپ: ۱۴۰۰
تعداد صفحات: ۱۲۸
روایت بیماری سرطان مادر سیمون دوبووار و رنجهایی که متحمل میشود، موضوع اصلی این کتاب جیبی و کمحجم است که در ۱۲۰ صفحه نوشته شده است. اما این تمام ماجرا نیست، چراکه پرده از رازآلودترین بخش زندگی نویسنده نیز برمیدارد و آن سختیهایی است که در دوران نوجوانی کشیده و مقصر همهی آنها را مادرش میداند. سیمون دوبووار در سوگ مادرش میگرید، او هم برای نوجوانیاش که توسط مادرش تباه شد اندوهگین است و هم برای مرگش. مرگ مادر او مرگی بسیار آرام بود.
#وینش
#نقد
#مرگی_بسیار_آرام
#آزاده_رمضانی
نویسنده مقاله: آزاده رمضانی
نام کتاب: مرگی بسیار آرام
نویسنده: سیمون دوبووار
مترجم: سیروس ذکاء
ناشر: ماهی
نوبت چاپ: ۷
سال چاپ: ۱۴۰۰
تعداد صفحات: ۱۲۸
روایت بیماری سرطان مادر سیمون دوبووار و رنجهایی که متحمل میشود، موضوع اصلی این کتاب جیبی و کمحجم است که در ۱۲۰ صفحه نوشته شده است. اما این تمام ماجرا نیست، چراکه پرده از رازآلودترین بخش زندگی نویسنده نیز برمیدارد و آن سختیهایی است که در دوران نوجوانی کشیده و مقصر همهی آنها را مادرش میداند. سیمون دوبووار در سوگ مادرش میگرید، او هم برای نوجوانیاش که توسط مادرش تباه شد اندوهگین است و هم برای مرگش. مرگ مادر او مرگی بسیار آرام بود.
#وینش
#نقد
#مرگی_بسیار_آرام
#آزاده_رمضانی
Telegraph
هیچ مرگی طبیعی نیست
نویسنده مقاله: آزاده رمضانی روایت بیماری سرطان مادر سیمون دوبووار و رنجهایی که متحمل میشود، موضوع اصلی این کتاب جیبی و کمحجم است که در ۱۲۰ صفحه نوشته شده است. اما این تمام ماجرا نیست، چراکه پرده از رازآلودترین بخش زندگی نویسنده نیز برمیدارد و آن سختیهایی…
Forwarded from Vinesh.ir
📚مرگ هم تمام میشود
نویسنده مقاله: آزاده رمضانی
نام کتاب: مرگ ایوان ایلیچ
نویسنده: لیو تولستوی
مترجم: سروش حبیبی
ناشر: چشمه
نوبت چاپ: ۲۰
سال چاپ: ۱۴۰۰
تعداد صفحات: ۱۰۴
داستان با خبر مرگ ایوان ایلیچ شروع میشود. موضوع اصلی داستان مرگ ایوان ایلیچ است، اما بخش اعظم کتاب دربارهی نوع زندگی او و تلاشهایی است که برای رسیدن به یک زندگی متمول و دگرپسند در پیش میگیرد. هرچند، با یک ضربهی ساده به پهلوی او همهچیز از هم میپاشد. در واقع میتوان گفت که موضوع اصلی کتاب دربارهی زندگی ایوان ایلیچ است، چراکه گویی با مرگ او زندگی جدیدی برایش رقم میخورد.
#وینش
#نقد
#مرگ_ایوان_ایلیچ
#آزاده_رمضانی
نویسنده مقاله: آزاده رمضانی
نام کتاب: مرگ ایوان ایلیچ
نویسنده: لیو تولستوی
مترجم: سروش حبیبی
ناشر: چشمه
نوبت چاپ: ۲۰
سال چاپ: ۱۴۰۰
تعداد صفحات: ۱۰۴
داستان با خبر مرگ ایوان ایلیچ شروع میشود. موضوع اصلی داستان مرگ ایوان ایلیچ است، اما بخش اعظم کتاب دربارهی نوع زندگی او و تلاشهایی است که برای رسیدن به یک زندگی متمول و دگرپسند در پیش میگیرد. هرچند، با یک ضربهی ساده به پهلوی او همهچیز از هم میپاشد. در واقع میتوان گفت که موضوع اصلی کتاب دربارهی زندگی ایوان ایلیچ است، چراکه گویی با مرگ او زندگی جدیدی برایش رقم میخورد.
#وینش
#نقد
#مرگ_ایوان_ایلیچ
#آزاده_رمضانی
Telegraph
مرگ هم تمام میشود
نویسنده مقاله: آزاده رمضانی داستان با خبر مرگ ایوان ایلیچ شروع میشود. موضوع اصلی داستان مرگ ایوان ایلیچ است، اما بخش اعظم کتاب دربارهی نوع زندگی او و تلاشهایی است که برای رسیدن به یک زندگی متمول و دگرپسند در پیش میگیرد. هرچند، با یک ضربهی ساده به پهلوی…