با من بخوان📚
180 subscribers
196 photos
1 video
1 file
130 links
🖊معرفی و برش‌هایی از متن کتاب
📚مطالعات شخصی
🎧موسیقی


📓با من در لذت خواندن کتاب‌ همراه شوید

https://t.me/baamanbekhaan

🆔 @baamanbekhaan

ارتباط با ادمین:
👩🏻‍💼 @Azi_Ram
Download Telegram
@kafebook_ir
www.kafebook.ir

#معرفی_کتاب
عنوان اصلی: تابوت‌های دست‌ساز
عنوان فرعی: گزارش واقعی از یک جنایت آمریکایی
نویسنده: ترومن کاپوتی

👈🏻 داستان کتاب تابوت‌های دست‌ساز برگرفته از یک جنایت واقعی در امریکاست که در سال ۱۹۷۵ اتفاق افتاده است. نویسنده خود با نام ت.ک به عنوان یکی از شخصیت‌های اصلی و دوست کاراگاهی به نام جیک پِپِر در داستان ظاهر می‌شود.

👈🏻 ماجرا رمان درباره قتل‌های زنجیره‌ای است که توسط مردی صورت می‌گیرد که از همان ابتدای داستان به خواننده معرفی می‌شود. قاتل، تابوت‌هایی در ابعاد کوچک می‌سازد و آنها را به دست کسانی می‌رساند که چند روز بعد از دریافت این هدیه کشته می‌شوند. در تمام داستان جیک و ترومن از وجود قاتل و حتی انگیزه‌ی وی آگاه هستند، اما مدارک کافی برای دستگیری‌اش ندارند. این کتاب کم‌حجم است، اما بسیار پُرکشش است و مخاطب را بی‌وقفه به خواندنش وا می‌دارد.

قسمتی از متن کتاب:
📚 خشمِ حسابی، همچون ویسکیِ حسابی، زمان برای جاافتادن می‌خواهد. (کتاب تابوت‌های دست‌ساز – صفحه ۲۴)

🖇 معرفی کامل این کتاب و دیگر قسمت هایی از متن آن را می توانید در سایت کافه بوک بخوانید:

📎 http://kafebook.ir/کتاب-تابوت‌های-دست‌ساز/

🔺 این کتاب با همکاری کانال @baamanbekhaan معرفی شده است.
#معرفی_کتاب 📖


عنوان: #جنگ_چهره‌ی_زنانه_ندارد
موضوع: #رمان_خارجی
نویسنده: #سوتلانا_الكسيويچ
ترجمه‌ از روسی: #عبدالمجید_احمدی
ناشر: #نشر_چشمه
چاپ دهم: ۱۳۹۶
تعداد صفحات: ۳۶۴
برندهٔ جایزهٔ ادبی نوبل ۲۰۱۵



#نظر_شخصی 📝
▪️چرا جنگ چهره‌ی زنانه ندارد؟
این سوالی بود که ذهنم را قبل از مطالعه مشغول کرده بود تا زمانی‌که به قسمت‌هایی از کتاب رسیدم که نویسنده، خاطرات جنگ را از زبان زنانی نقل کرد که در جبهه جنگیدند در‌حالی‌که تنها هجده، نوزده‌سال داشتند! جنگی که در آن عزیزانشان را با دست‌های خودشان خاک کردند، حتی در بسیاری موارد خاک هم نکردند و همچنان چشم‌انتظار بازگشت آنها بودند؛ جنگ جهانی دوم که گرچه چهار سال طول کشید، اما بیشترین خسارات و بالاترین میزان تلفات را داشت.

این‌بار دیگر به بررسی آن از دیدگاه مقامات مهم پرداخته نشده است، بلکه «جنگ»، واژه‌ای که هر بار با تکرارش لرزه بر اندام هر انسانی می‌افتد، از زبان زنان روایت شده است؛ زنان زیبای روسی که زنانگی خود را حین نبرد با آلمانی‌ها از یاد بردند، زنانی که شاید در آن مقطع سنی مانند هر نوجوان دیگری تمایلی به پوشیدن یونیفرم مردانه نداشتند، نمی‌خواستند موهایشان را از ته بتراشند و سنگینی پوتین‌هایی را تحمل کنند که بزرگتر از سایز پاهایشان بود، زنانی که چهار سال جنگیدند برای رسیدن به پیروزی؛ و سرانجام پیروز شدند، اما حالا دیگر می‌ترسیدند به خانه‌‌ بازگردند، چرا که شاید کسی دیگر در خانه نباشد که به استقبالشان بیاید...

#سوتلانا_الكسيويچ اولین نویسندهٔ زن است که در ژانر مستندنگاری برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات شده است. وی در این کتاب جنگ را از زاویه‌ای بررسی می‌کند که کمتر به آن توجه شده است. داستان راویان متعددی دارد، همه‌ی آنها زن هستند، خاطراتشان از جنگ آن‌قدر پُراحساس نوشته شده است که پیوسته همذات‌پنداری خواننده را می‌طلبد، حتی گاهی فداکاری‌های زنانه به‌‌قدری دردناک است که مخاطب را به گریه وا می‌دارد.

اما در کنار این تلخی‌ها، عشق هست، روایت عشق میان سربازان در جنگ، حتی روایت شادی‌هایشان که کوتاه‌مدت، اما دلچسب است.
باور کردنش کمی سخت است، اما در جنگ، در این شرایط خوفناک و مرگبار هم می‌توان عاشق شد و با این امید به زندگی ادامه داد.

خاطرات جنگ، تنها چیزی‌ست که هرگز از یاد آنها نمی‌رود؛ آنها هنوز کابوس می‌بینند: شناسایی جنازه‌ی مادر از طریق حلقه‌ای که در دستش بود، پرت کردن نوزاد توسط مادرش در آب برای اینکه آلمانی‌ها متوجه صدای گریه‌هایش نشوند و آن گروه سی‌نفره را از میان بوته‌ها پیدا نکنند، به رگبار‌بستن‌ِ پنج فرزند جلوی چشمان مادر....
«نه، جنگ اصلاً چهره‌ی زنانه ندارد!»

خواندن این کتاب علی‌رغم همه‌ی تلخی‌هایی که دارد، دنیای جدیدی را به‌روی مخاطب می‌گشاید: دنیایی که در آن هستیم و شاید بارها و بارها بابت مسائلی نه‌چندان مهم آن را به کام خود تلخ کرده‌ایم، ولی شاید زیبایی‌های آن را بهتر می‌دیدیم اگر به جای آن زنی بودیم که چهار سال از بهترین دوران زندگی اش را در جنگ سپری کرد و همسر و فرزندانش را از دست داد و پس از جنگ هم اوضاع بر وفق مرادش نبود، یا شاید اگر به جای آن زنی بودیم که آرزو می‌کرد همسرش بی‌دست‌وپا بود، اما به جای کشته‌شدن، کنارش بود...


«رها کن پیروزی را
نادیدنی اسرارآمیز را،
عبارات ناگفته،
واژه‌های بی‌صدا.
اشاره های پوچ
به اینکه نمی‌دانیم کجا بیاساییم:
و فقط اشک‌ها خشنودند
که دارند سرازیر می‌شوند.
گلسرخ‌های وحشی، اَه، نزدیکی‌های مسکو
درون آن‌اند! چه‌کسی می‌داند چرا...
و سراسر نامیده می‌شود
دردِ بیکرانه.»
#آنا_آخماتوا



@baamanbekhaan
Forwarded from اتچ بات
#معرفی_کتاب 📖

عنوان #موش‌ها_و_آدم‌ها
نویسنده #جان_استاین‌بک
ترجمهٔ #سروش_حبیبی
#نشر_ماهی
تعداد صفحات:۱۶۰(جیبی)
چاپ نهم: تابستان ۹۶


#نظر_شخصی 📝
موش‌ها و آدم‌ها داستان کوتاه و تأثیرگذاری است از نویسندهٔ امریکایی و برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات در سال ۱۹۶۲ به نام جان استاین‌بک که بسیاری او را با نام جان اشتاین‌بک می‌شناسند.

حکایتی‌ست دردناک از زندگی کارگران تهی‌دست که از حداقل نیازهای جامعه‌شان بی‌بهره‌اند.

دو دوست به نام‌های جورج و لنی به‌دنبال یافتن کار دست‌خوش حوادثی می‌شوند که ناخواسته مسیر زندگی آنها را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
جورج که ظاهراً انسان موجه و معقولی است، لنی را همراهی می‌کند و از او مراقبت می‌کند. لنی به عنوان یک شخصیت سبک‌مغز در داستان معرفی می‌شود، درحالی‌که این‌گونه نیست.
لنی انسانی ساده است که کنترلی روی رفتارهایش ندارد، اما مهربان است و بسیار پُرزور و مناسب برای کارگری.
جورج که پس از مرگ خالهٔ لنی، تمام تلاشش را می‌کند که لنی را تنها نگذارد، از او می‌خواهد که با کسی در نیفتد و سرش به کار خودش باشد.

چون نویسنده زمانی از قشر کارگر جامعه بوده، درد این افراد را به‌خوبی می‌شناسد و همواره سعی بر آن دارد که تفاوت‌های طبقاتی، روابط ناخوشایند میان ارباب و رعیت و انتقاد از شرایط اقتصادی-اجتماعی را در داستان به چالش بکشد.
در این میان با معرفی شخصیتی سیاه‌پوست به نام کروکس، به مقولهٔ تبعیض نژادی در کشور امریکا می‌پردازد که شرح حال وضعیت اجتماعی امریکا در آن زمان است؛ به‌گونه‌ای که کروکس اجازهٔ زندگی در خوابگاه کارگران سفیدپوست را ندارد و در اصطبل می‌خوابد!
شوربختی کروکس با این جمله در صفحهٔ ۹۵ به‌وضوح نشان داده شده است:
«آخه سیام! اونا اونجا ورق‌بازی می‌کنن. اما من حق ندارم چون سیام. می‌گن بو گند می‌دی. منم می‌گم گند شماها دماغمو می‌سوزونه.»

جان استاین‌بک در این کتاب تلاش زیادی برای حمایت از حقوق کارگران کرده است؛ دیالوگ‌های ارباب-رعیتی با خشونت و زورگویی آمیخته است و گرچه داستان به‌ظاهر ساده پیش می‌رود و در ابتدا ریتم کندی دارد، اما پایان بسیار زیبا و درعین‌حال تلخی دارد.

کارگرانی که برای لحظه‌ای خوشحالی و فراموش‌کردن درد و رنجی که متحمل شده‌اند، از آرزوهایشان برای هم می‌گویند: از رؤیای خریدن یک زمین و کارکردن در آن، از آینده‌ای زیبا که حتی از روز بعدش هم اطمینان ندارند...

موش‌ها و‌ آدم‌ها گرچه وصف حال کارگران امریکاست، اما در نگاهی عمیق‌ترْ وضعیت تمام کارگرانی است که آن‌قدر درمانده هستند که تنها دلخوشی‌شان، تکرار حرف‌هایی امیدوارکننده برای یکدیگر است تا شاید با نوید تحقق آرزوهایشان، خواب راحتی داشته باشند.

ترجمهٔ بی‌نقص جناب سروش حبیبی را هم نباید از قلم انداخت.
@kafebook_ir
www.kafebook.ir

#معرفی_کتاب
عنوان: مرگ وزیرمختار
نویسنده: یوری نیکلایویچ تینیانوف

👈🏻 کتاب مرگ وزیرمختار که داستان زندگی آلکساندر گریبایدوف است، روایتی تاریخی از نگون‌بختی مردی است که ناخواسته وارد بازی سیاست شد و درنهایت در ایران ‌کشته شد.

👈🏻 وزیرمختار، آلکساندر سرگویچ گریبایدوف، شاعر، نویسنده و فیلم‌نامه‌نویس مشهور روسی در اوایل قرن نوزدهم است که البته هیچ‌یک از آثارش در زمان حیاتش منتشر نشد. این کتاب به بررسی داستان زندگی گریبایدوف می‌پردازد که به دلایلی کاملاً نامعلوم و برخلاف میلش وارد سیاست شد و پس از امضای معاهده‌ی ترکمانچای توسط عباس‌میرزا در سال ۱۸۲۸ که به‌واسطه‌ی آن ایران متحمل خسارات جبران‌ناپذیری شد، ارتقاء گرفت و به مقام وزیرمختار روسیه در سفارت ایران منصوب شد و...

👈🏻 این کتاب به کسانی که علاقه‌مند به داستان‌های تاریخی هستند، توصیه می‌شود.

🖇 معرفی کامل این کتاب و قسمت هایی از متن آن را می توانید در سایت کافه بوک بخوانید:

📎 http://kafebook.ir/مرگ-وزیرمختار/

🔺 این کتاب با همکاری کانال @baamanbekhaan معرفی شده است.
@kafebook_ir
www.kafebook.ir

#معرفی_کتاب
کتاب سوء تفاهم
نویسنده: آلبر کامو

👈🏻 این اثر بی‌بدیل به‌صورت یک نمایش‌نامهٔ فوق‌العاده جذاب چاپ شده و نویسنده در سال ۱۹۸۵ آن را بازنویسی کرده و محوریت آن چهار شخصیت هستند.

👈🏻 شخصیت‌های این نمایش‌نامه همانند دیگر داستان‌های کامو از همان ابتدا و به‌تدریج به خواننده معرفی می‌شوند. مادر، مارتا که دختر خانواده است، یان (ژان) که پسر خانواده است و ماریا که همسر یان است. ناگفته نماند که پیرمرد خدمتکاری هم نقش کوتاه اما تقریباً تأثیرگذاری را ایفا می‌کند.

👈🏻 سرتاسر داستان پُر است از سوءتفاهم، فریب، خشم و نفرت. نفرتی که به فجیع‌ترین شکل ممکن بروز داده شده است‌.

قسمتی از متن کتاب:
📚«آخ! من آزادی‌م رو از دست داده‌م. جهنم از اینجاست که شروع می‌شه!»


♨️ معرفی کامل این کتاب را در سایت کافه‌بوک بخوانید: (لطفا اگر رمان را خوانده‌اید حتما نظر خود را درباره کتاب در سایت بنویسید 🙏🏻)

📎 http://kafebook.ir/کتاب-سوء-تفاهم/

🔺 این کتاب با همکاری کانال @baamanbekhaan معرفی شده است.
@kafebook_ir
www.kafebook.ir

#معرفی_کتاب
کتاب جایی دیگر
نویسنده: گلی ترقی

👈🏻 کتاب جایی دیگر اثر گلی ترقی است که در ۱۷ مهر ۱۳۱۸ در تهران به دنیا آمد و برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت ولی مجدداً به ایران بازگشت. پس از بازگشت، به داستان‌نویسی روی آورد.

👈🏻 کتاب جایی دیگر مجموعه‌ای از شش داستان مجزا و در عین‌حال مرتبط است که هر یک روایتی‌ از شرح حال اشخاص در زمان‌ها و‌ مکان‌های متفاوتی ارائه می‌دهد. نویسنده‌ی این کتاب سعی دارد نشان دهد که تمام اتفاقات عالم به‌هم مربوط است.

👈🏻 شخصیت‌های این کتاب اغلب منزوی و ناامید هستند. داستان‌ها خیالی‌ هستند، اما حکایت واقعی زندگی بسیاری از ما انسان‌هاست و شرایطی که خواسته یا ناخواسته در مسیرش قرار گرفته‌ایم و گریزناپذیر هستند. از نقاط قوت این کتاب، نثر ساده اما پرمعنای آن است که گویی از درون هر انسانی به بیرون می‌تراود و ناگفته‌هایش را عیان می‌کند.

قسمتی از متن کتاب:
📚 خداحافظی. بدون حرف، بدون نگاه، سرد و سریع، با بغضی پنهانی و خشمی بی‌دلیل که نباید نشان داد و حسی تلخ که باید فرو بلعید و زد به چاک.

🖇 معرفی کامل این کتاب را در سایت کافه‌بوک بخوانید: (لطفا اگر رمان را خوانده‌اید حتما نظر خود را درباره کتاب در سایت بنویسید 🙏🏻)

📎 http://kafebook.ir/کتاب-جایی-دیگر/

🔺 این کتاب با همکاری کانال @baamanbekhaan معرفی شده است.
Forwarded from اتچ بات
#معرفی_کتاب 📚

#عامه‌پسند
#چارلز_بوکوفسکی
#پیمان_خاکسار
#نشر_چشمه
تعداد صفحات: ۲۰۰
چاپ اول: ۱۳۸۸
چاپ هفدهم: ۱۳۹۶


#نظر_شخصی📝

«آدم‌های دیگه رو نمی‌دونم، ولی من وقتی صبح‌ها خم می‌شم کفشمو بپوشم، با خودم فکر می‌کنم، یا عیسی مسیح، خب حالا که چی؟؟ »

این جمله‌ از چارلز بوکفسکی، تفکرات و نگرش ‌تقریباً نهیلیستیِ او را بیان می‌کند. بوکفسکی که بارها و بارها با مرگ دست‌وپنجه نرم کرده بود، در حال نوشتن این کتاب ناگهان متوجه می‌شود که به سرطان خون مبتلا شده است و بی‌تردید دیدگاهی که در این کتاب به مرگ دارد، تحت تأثیر بیماری‌اش قرار گرفته است.
بوکفسکی چند ماه پس از نوشتن این کتاب در ۷۴ سالگی، غزل خداحافظی را می‌خواند.

نام کتاب pulp است. پالپ به روزنامه‌ها و مجلات زرد گفته می‌شود که هیچ ربطی به عامه‌پسند ندارد، اما مترجم کتاب، پیمان خاکسار، از اسم فیلم pulp fiction به کارگردانی تارِنتینو الهام می‌گیرد و این عنوان را برای کتاب برمی‌گزیند. (به‌نقل از مترجم)

عامه‌پسند داستان زندگی کاراگاهی‌ به نام نیک بلان است. (تلفظ صحیح آن بلِین Belane است)
بلین در ابتدای داستان به‌دنبال شخصی به نام سلین می‌گردد. نمی‌داند سلین مُرده یا هنوز زنده است، اما تصمیم دارد او را پیدا کند. در این میان، زنی با نام بانوی مرگ، با شخصیت‌پردازی بسیار قوی به خواننده معرفی می‌شود که در تمام داستان بلین را می‌پاید. وقتی سروکله‌ی بانوی مرگ پیدا می‌شود، بلین فکر می‌کند دارد می‌میرد، شاید همان دیدگاهی که بوکفسکی از مرگ داشته، در قالب شخصیت بلین عیان می‌شود.

بلین بیشتر وقت‌ها حالت عادی ندارد. وقتی مست ‌است، طوری اتفاقات را در ذهنش پردازش می‌کند که با عالم واقعیت متفاوت است. حس می‌کند یک عده موجودات فضایی که روی شکمشان یک چشم دارند، به همه‌جا سرک کشیده‌اند و از آدم‌ها برای اهداف خودشان استفاده می‌کنند. بلین از هفت‌تیرش برای کشتن آنها استفاده می‌کند، اما این فرازمینی‌ها با تفنگ نمی‌میرند.

بلین هم‌زمان مسئول رسیدگی به چند پرونده‌ی دیگر هم هست. مثلاً به‌دنبال کشف پرونده‌ی یک خیانت زن‌و‌شوهری‌ست. یا اینکه دنبال ‌چیزی با اسم مستعار گنجشک قرمز است، که اشاره‌ای به انتشارات بلک اسپَرو (گنجشک سیاه) دارد که به بوکفسکی پیشنهاد می‌دهد کارش در اداره‌ی پست را رها کند و فقط بنویسد. و بوکفسکی به درخواست مدیر انتشارات یک رمان می‌نویسد تا مقرری صددلاری‌اش قطع نشود. او پس از نوشتن رمان به مارتین، مدیر انتشارات زنگ می‌زند و می‌گوید:
«تمومش کردم.»
«چی رو؟»
«رمانی که خواسته بودی.»
«چه‌جوری دوهفته‌ای رمان نوشتی؟»
«از ترسم!»

در صفحه‌ی ۱۴۰ کاراگاه‌بلین، بیشتر آدم‌ها را در سه دسته قرار می‌دهد: دیوانه، عصبی و احمق.
تصورش این است که آدم با اوهامش زندگی می‌کند:

گفت «آدم‌ها با اوهامشون زندگی می‌کنند.»
گفتم «چرا که نه؟ مگه چیزی غیر از وهم هم وجود داره؟»
گفت «به پایان رسیدن اوهام.»
از ص۱۰۲ کتاب

بلین کاراگاهی ناامید است، از آدم‌ها بیزار است، و فکر می‌کند مردمْ همه حقه‌های حقیر سر هم سوار می‌کنند. در قسمتی از کتاب در خیابان راه می‌رود و تعداد احمق‌های دوروبرش را می‌شمرد تا به خانه برسد!
معتقد است «همیشه یک نفر هست که روز آدم را خراب کند. البته اگر به‌قصد نابود‌کردن کل زندگی‌ات نیامده باشد.»
از ص ۱۱۲ کتاب

بلین آدم عجیبی‌ست، حتی خواب‌هایش هم عجیب است. دوستش او را دیوانه خطاب می‌کند، چون در تابوت‌ها به‌دنبال موجودات فضایی می‌گردد که در جسد مردگان مخفی شده‌اند.

داستان پُر از جملات کوتاه و قابل تأمل است، گاهی طنز بسیار خوبی دارد و گاهی کاملاً‌ تلخ است.
فضای داستان به‌شکلی ساده اما عمیق پرداخته شده است و دیالوگ‌ها درعین سادگی، مخاطب را به فکر وامی‌دارد.

جایی مقدمه‌ی مترجم دیگری به نام «آرش یگانه» را خواندم که به مسئله‌ی بسیار مهمی اشاره کرده بود. معتقد بود برای ترجمه‌ی آثار بوکفسکی، مترجم باید ابتدا زبانِ او را بشناسد، زندگی‌نامه‌ی اوا را بخواند و با خط‌به‌خط آثارش زندگی کند تا توانایی معرفی یک بوکفسکیِ تمام‌عیار را به زبان فارسی داشته باشد.

این کتاب اشکالات متعددی در ترجمه داشته که در چاپ‌های جدید تا حدودی برطرف شده، اما سانسورهای وزارت ارشاد هنوز دست از سرِ کتاب بر نداشته است.

@baamanbekaan
#معرفی_کتاب📚
عنوان #همنوايی_شبانه‌ی_اركستر_چوب‌ها
نویسنده #رضا_قاسمی
ناشر #نشر_نیلوفر
تعداد صفحات ۲۰۷

#درباره‌ی_كتاب
داستان از زبان اول‌شخص است. مردی كه به دلايلی به كشور فرانسه مهاجرت كرده و با افراد مختلفی در یک ساختمان شش‌طبقه زندگی می‌كند. مبتلا به سه بيماری مختلف است: وقفه‌های زمانی، خودانگار پنداری، و آينه، كه در داستان تمام اين بيماری‌ها با ذكر مثال توضيح داده شده است.
ناگفته نماند كه راوی داستان پارانويا هم دارد و گاهی آن‌قدر منفی به اتفاقات نگاه می‌کند كه تا مرز جنون پيش می‌رود و داستان را جذاب‌تر می‌كند.
برای مثال، شكسته‌شدن پنجره‌ی اتاقش را طوری توصيف می‌كند كه درنهايت به بريدن سرِ عابرِ پياده‌ای در تخيلاتش ختم می‌شود. درحالی‌كه درگير شرايط دشوارِ پس از مهاجرت است، دستخوش حوادثی می‌شود كه بسيار عجيب و تاحدودی باورنکردنی‌ست.
برای مثال، بخشی از داستان از زبان یک مقتول روايت می‌شود و بخشی از آن از زبان یک سگ!

#درباره‌ی_نويسنده
#رضا_قاسمی، متولد ١٣٢٨در اصفهان، نويسنده‌ی كتاب و نمايشنامه‌های متعدد و نوازنده و آهنگساز موسيقی ايرانی است.
كتاب #همنوايی_شبانه‌ی_اركستر_چوب‌ها اولين‌بار در سال ١٩٩١ در امريكا منتشر شد و سپس در ايران و برنده‌ی جوايز متعددی شد.
در این کتاب از سبک رئاليسم جادويی به بهترين شكل ممكن استفاده شده است.
از ديگر آثار او می‌توان به #چاه_بابل، #وردی_كه_بره‌ها_می‌خوانند، و نمايشنامه‌های #ماهان_كوشيار و #اتاق_تمشيت اشاره كرد.

#معرفی_شخصيت‌ها
شخصيت‌های داستان (همسايگان ساختمان) ثابت‌اند. اما مرتب اسامی آنها عوض می‌شود كه دليلش را متوجه نشدم. انگار ذهن نويسنده آشفتگی خاصی داشته. سه شخص تأثیرگذار رعنا، سيّد و پروفت است. علاوه بر اين، نويسنده با دو فرشته در طول داستان در ارتباط است كه خودش آن دو را نام‌گذاری كرده است.

#نظر_شخصی
نويسنده آن‌قدر زيبا واقعيت و خيال را در هم آميخته كه به‌سختی می‌‌شود اين دو را از هم متمايز کرد.
اين كتاب در ابتدا مانند یک معما ذهن را درگیر می‌کند، اما به‌مرور به تمام سؤالاتی كه از ابتدای داستان با مخاطب همراه است، پاسخ می‌دهد. مثلاً به مرور متوجه می‌شویم كه علت نام‌گذاری اين كتاب چه بوده و يا چرا راوی داستان نمی‌تواند خودش را در آينه ببيند.

از دیگر بخشه‌های خوب کتاب، توصيف زيبای نويسنده از بيماری فراموشیِ يكی از همسايگان به نام ماتيلد است، گرچه گاهی مسائل خیلی گنگ می‌شود.

چون نويسنده آهنگساز هم هست، صداهای پيرامون را بسيار زيبا توصيف كرده، ازجمله اركسترِ ارّه‌ی برقی، همنوايی ميخ و چكش، و صداهايی از اين قبيل كه آنها را «سازهای كوبی» ناميده است.

@baamanbekhaan