#معرفی_کتاب
#خداحافظ_گاری_کوپر
#رومن_گاری
#سروش_حبیبی
#نشر_نیلوفر
#درباره_داستان
داستان دربارهٔ سربازی بیست ساله به اسم «لنی» هست که برای فرار از خدمت و اعزام به جنگ از امریکا به سوئیس میاد و در کوههای آلپ کنار چند نفر مثل خودش زندگی میکنه.
این شخصیت کاملا بیقیدوبند وفارغ از هرگونه تعلقات مادی و دنیویست و بههمین دلیل به کوهستان پناه میبره. در اواسط داستان به دلایلی کاملاً برنامهریزی شده با دختری به نام « جِس» آشنا میشه و کمکم رابطهٔ عاطفی بینشون شکل میگیره و لنی که معتقد بود ازدواج یک نوع اسارته، با دیدن جسی عشق و وابستگی رو تجربه میکنه و ...
#درباره_نویسنده
#رومن_گاری متولد ۱۹۱۴نویسنده، فیلمنامهنویس، خلبان و دیپلمات فرانسوی؛ یکی از مطرحترین نویسندگان زمان خودشون بودن و تنها کسی هستن که دوبار جایزهٔ ادبی کنگور فرانسه رو دریافت کردن.
ایشون خالق آثاری چون #زندگی_در_پیش_رو، #لیدی_ال و #میعاد_در_سپیده_دم هستند.
متاسفانه در سال ۱۹۸۰ با شلیک گلوله به زندگی خود پایان داد.
#شخصیت_های_داستان
شخصیتهای داستان متفاوتند اما اغلب بسیار ساده و متعلق به طبقهٔ متوسط یا پایین جامعه هستند و کمسواد.البته با افرادی عاصی، همجنسگرا و تبهکار هم سروکار داریم.
لنی، شخصیت اصلی داستان و در بخشهایی راوی داستانه، از دیگر شخصیتهای مهم داستان میتونم به جِس، باگ، آنژ و الکاپون اشاره کنم.
#نظر_شخصی
مواردی که از خوندن این کتاب خیلی لذت بردم:
-گرچه شخصیتها بسیار ساده و کمسوادن،اما بحثهای سیاسی و فلسفی جالبی میکنن.
-لنی مثل شخصیت هولدن در #ناتور_دشت یا مورسو در #بیگانه بسیار جسور، بیپرده و بهقول خودش آزاد از قید تعلقه و بههمین خاطر درگیر ماجراهایی میشه که بهضررش تموم میشه.
-انتخاب اسم کتاب که ابتدا فکر میکردم شخصیت اصلی داستان باشه اما نبود.
-توصیفاتی که از کوهستان و برف و اسکی میشه بسیار زیبا ودلنشینه.
-داستان پر از پاراگرافهایی هست که به عنوان بریدههای آموزنده باید بارها و بارها خوند.
-دربارهٔ همهچیز در این کتاب صحبت شده: موسیقی، مذهب، سیاست، فلسفه، امید، ناامیدی، عشق و حتی قتل!
-نگاه قشر فقیر جامعه به قشر مرفه بسیار جالبه.
-نویسنده مثل بسیاری از نویسندگان، دیدگاههای خودش رو در قالب شخصیت اصلی داستان بیان کرده.
مواردی که چندان دوست نداشتم:
-گاهی از اصطلاحات نهچندان خوشایند استفاده شده که باعث شده کتاب مناسب گروه سنی خاصی باشه.
-نویسنده در بخشهایی از داستان نگاهی بهشدت منفی داره و به زمینوزمان خرده میگیره!
-انتظار داشتم پایان داستان با توجه به روندی که داشت، خاصتر از این باشه.
-لنی در تمام داستان یک شخصیت کاملاً معصوم جلوه داده شده و نویسنده سعی داره تمام کارهایی که میکنه رو بهحساب سادگیش بذاره.
-گاهی جای راوی ها خیلی عجیب عوض میشد طوریکه نمیتونستم راوی داستان رو تشخیص بدم.
-ترجمهٔ خوبی داره اما متاسفانه در چند مورد، اشتباه املایی دیدم که امیدوارم در چاپ جدید برطرف بشه.
در مجموع، فکر میکنم یکی از مشخصههای کتاب خوب اینه که خواننده روبه تفکر واداره. این کتاب برای من واقعاً همینطور بود و برای همین بسیار لذت بردم .
@baamanbekhaan
#خداحافظ_گاری_کوپر
#رومن_گاری
#سروش_حبیبی
#نشر_نیلوفر
#درباره_داستان
داستان دربارهٔ سربازی بیست ساله به اسم «لنی» هست که برای فرار از خدمت و اعزام به جنگ از امریکا به سوئیس میاد و در کوههای آلپ کنار چند نفر مثل خودش زندگی میکنه.
این شخصیت کاملا بیقیدوبند وفارغ از هرگونه تعلقات مادی و دنیویست و بههمین دلیل به کوهستان پناه میبره. در اواسط داستان به دلایلی کاملاً برنامهریزی شده با دختری به نام « جِس» آشنا میشه و کمکم رابطهٔ عاطفی بینشون شکل میگیره و لنی که معتقد بود ازدواج یک نوع اسارته، با دیدن جسی عشق و وابستگی رو تجربه میکنه و ...
#درباره_نویسنده
#رومن_گاری متولد ۱۹۱۴نویسنده، فیلمنامهنویس، خلبان و دیپلمات فرانسوی؛ یکی از مطرحترین نویسندگان زمان خودشون بودن و تنها کسی هستن که دوبار جایزهٔ ادبی کنگور فرانسه رو دریافت کردن.
ایشون خالق آثاری چون #زندگی_در_پیش_رو، #لیدی_ال و #میعاد_در_سپیده_دم هستند.
متاسفانه در سال ۱۹۸۰ با شلیک گلوله به زندگی خود پایان داد.
#شخصیت_های_داستان
شخصیتهای داستان متفاوتند اما اغلب بسیار ساده و متعلق به طبقهٔ متوسط یا پایین جامعه هستند و کمسواد.البته با افرادی عاصی، همجنسگرا و تبهکار هم سروکار داریم.
لنی، شخصیت اصلی داستان و در بخشهایی راوی داستانه، از دیگر شخصیتهای مهم داستان میتونم به جِس، باگ، آنژ و الکاپون اشاره کنم.
#نظر_شخصی
مواردی که از خوندن این کتاب خیلی لذت بردم:
-گرچه شخصیتها بسیار ساده و کمسوادن،اما بحثهای سیاسی و فلسفی جالبی میکنن.
-لنی مثل شخصیت هولدن در #ناتور_دشت یا مورسو در #بیگانه بسیار جسور، بیپرده و بهقول خودش آزاد از قید تعلقه و بههمین خاطر درگیر ماجراهایی میشه که بهضررش تموم میشه.
-انتخاب اسم کتاب که ابتدا فکر میکردم شخصیت اصلی داستان باشه اما نبود.
-توصیفاتی که از کوهستان و برف و اسکی میشه بسیار زیبا ودلنشینه.
-داستان پر از پاراگرافهایی هست که به عنوان بریدههای آموزنده باید بارها و بارها خوند.
-دربارهٔ همهچیز در این کتاب صحبت شده: موسیقی، مذهب، سیاست، فلسفه، امید، ناامیدی، عشق و حتی قتل!
-نگاه قشر فقیر جامعه به قشر مرفه بسیار جالبه.
-نویسنده مثل بسیاری از نویسندگان، دیدگاههای خودش رو در قالب شخصیت اصلی داستان بیان کرده.
مواردی که چندان دوست نداشتم:
-گاهی از اصطلاحات نهچندان خوشایند استفاده شده که باعث شده کتاب مناسب گروه سنی خاصی باشه.
-نویسنده در بخشهایی از داستان نگاهی بهشدت منفی داره و به زمینوزمان خرده میگیره!
-انتظار داشتم پایان داستان با توجه به روندی که داشت، خاصتر از این باشه.
-لنی در تمام داستان یک شخصیت کاملاً معصوم جلوه داده شده و نویسنده سعی داره تمام کارهایی که میکنه رو بهحساب سادگیش بذاره.
-گاهی جای راوی ها خیلی عجیب عوض میشد طوریکه نمیتونستم راوی داستان رو تشخیص بدم.
-ترجمهٔ خوبی داره اما متاسفانه در چند مورد، اشتباه املایی دیدم که امیدوارم در چاپ جدید برطرف بشه.
در مجموع، فکر میکنم یکی از مشخصههای کتاب خوب اینه که خواننده روبه تفکر واداره. این کتاب برای من واقعاً همینطور بود و برای همین بسیار لذت بردم .
@baamanbekhaan
#معرفی_کتاب
#حقارت
#فیلیپ_راث
#سهیل_سُمی
#نشر_نیماژ
#درباره_داستان
داستان دربارهٔ مردیست به نام اکسلر که هنرپیشه مطرح تئاتره و به سن شصتوپنج سالگی رسیده. ناگهان متوجه میشه که نمیتونه مثل قبل روی صحنه بدرخشه و روز به روز به یأس و افسردگی نزدیک میشه. برای رهایی از این وضع، مدتی در آسایشگاه روانی بستری میشه. سپس تصمیم میگیره با دختری به نام پگین که بیستوپنج سال کوچکتره ازدواج کنه و ....
#درباره_نویسنده
#فیلیپ_میلتون_راث نویسندهٔ امریکایی متولد ۱۹۳۳ یکی از بزرگترین نویسندگان ادبیات امریکاست. از آثار معروف ایشون #رییس_جمهور_ما، #یکی _مثل_همه و #نویسنده_پشت_پرده است. ایشون تا کنون جوایز ادبی متعددی رو دریافت کردن از جمله جایزهٔ پولیتزر و کافکا و جایزه ادبی من بوکر.
#شخصیت_های_داستان
راوی داستان سوم شخصه و شخصیت محوری داستان مرد میانسالی به نام «اکسلر» است و شخصیت مکمل او زنی چهل ساله است به نام «پگین». چند شخصیت دیگر هم هستند مثل
پدر ومادر پگین که نقشهای کوتاهی دارند.
#نظر_شخصی
بهنظرم داستان شروع خوبی داشت اما در مجموع از سطح بسیار متوسطی برخوردار بود. معمولاً داستانهای کوتاه جذابیت بیشتری دارن اما در مورد این کتاب اینطور نبود. شاید هم منو زیاد جذب نکرد. از اواسط داستان حس کردم موضوع سادهای که به خوبی شروع شد، داره بیش از حد تکراری و حاشیهای میشه!
گاهی یک داستان بهقدری زیبا جلو میره که دوست ندارم تموم شه، اما پایان نهچندان خوب و کمی قابل پیشبینیِ کتاب باعث شد که بلافاصله پس از اتمام، از مطالعهٔ یه کتاب دیگه استقبال کنم.
و دربارهٔ ترجمه هم میتونم بگم متوسط بود.
در کل از هر لحاظ کتاب متوسطی بود، شاید انتظار من از این نویسنده خیلی بیشتر بود. ولی چون فقط ۱۰۲ صفحهس، ارزش یکبار خوندنو داره.
تنها بریدهای از کتاب که خیلی بهدلم نشست این بود:
«به مرحلهٔ خاصی از فلاکت که برسید، برای تشریح آنچه دارد به سرتان میآید، به هر چیزی چنگ می زنید، حتی اگر بدانید که هیچیک از آن دستاویزها چیزی را روشن نمیکند و توضیح از پی توضیح فقط ناکامی و شکست برایتان باقی میماند .»
@baamanbekhaan
#حقارت
#فیلیپ_راث
#سهیل_سُمی
#نشر_نیماژ
#درباره_داستان
داستان دربارهٔ مردیست به نام اکسلر که هنرپیشه مطرح تئاتره و به سن شصتوپنج سالگی رسیده. ناگهان متوجه میشه که نمیتونه مثل قبل روی صحنه بدرخشه و روز به روز به یأس و افسردگی نزدیک میشه. برای رهایی از این وضع، مدتی در آسایشگاه روانی بستری میشه. سپس تصمیم میگیره با دختری به نام پگین که بیستوپنج سال کوچکتره ازدواج کنه و ....
#درباره_نویسنده
#فیلیپ_میلتون_راث نویسندهٔ امریکایی متولد ۱۹۳۳ یکی از بزرگترین نویسندگان ادبیات امریکاست. از آثار معروف ایشون #رییس_جمهور_ما، #یکی _مثل_همه و #نویسنده_پشت_پرده است. ایشون تا کنون جوایز ادبی متعددی رو دریافت کردن از جمله جایزهٔ پولیتزر و کافکا و جایزه ادبی من بوکر.
#شخصیت_های_داستان
راوی داستان سوم شخصه و شخصیت محوری داستان مرد میانسالی به نام «اکسلر» است و شخصیت مکمل او زنی چهل ساله است به نام «پگین». چند شخصیت دیگر هم هستند مثل
پدر ومادر پگین که نقشهای کوتاهی دارند.
#نظر_شخصی
بهنظرم داستان شروع خوبی داشت اما در مجموع از سطح بسیار متوسطی برخوردار بود. معمولاً داستانهای کوتاه جذابیت بیشتری دارن اما در مورد این کتاب اینطور نبود. شاید هم منو زیاد جذب نکرد. از اواسط داستان حس کردم موضوع سادهای که به خوبی شروع شد، داره بیش از حد تکراری و حاشیهای میشه!
گاهی یک داستان بهقدری زیبا جلو میره که دوست ندارم تموم شه، اما پایان نهچندان خوب و کمی قابل پیشبینیِ کتاب باعث شد که بلافاصله پس از اتمام، از مطالعهٔ یه کتاب دیگه استقبال کنم.
و دربارهٔ ترجمه هم میتونم بگم متوسط بود.
در کل از هر لحاظ کتاب متوسطی بود، شاید انتظار من از این نویسنده خیلی بیشتر بود. ولی چون فقط ۱۰۲ صفحهس، ارزش یکبار خوندنو داره.
تنها بریدهای از کتاب که خیلی بهدلم نشست این بود:
«به مرحلهٔ خاصی از فلاکت که برسید، برای تشریح آنچه دارد به سرتان میآید، به هر چیزی چنگ می زنید، حتی اگر بدانید که هیچیک از آن دستاویزها چیزی را روشن نمیکند و توضیح از پی توضیح فقط ناکامی و شکست برایتان باقی میماند .»
@baamanbekhaan
#معرفی_کتاب
#سوءتفاهم
#آلبر_کامو
#خشایار_دیهیمی
#نشر_ماهی
۹۴ صفحه
#درباره_نویسنده
آلبر کامو، متولد ۱۹۱۳ در روستایی در الجزایر، نویسنده، فیلسوف و روزنامهنگار معروف فرانسوی است که خالق آثاری چون #بیگانه ، #سوءتفاهم، #تسخیرشدگان، #سقوط، #طاعون، #کالیگولا، # مرگ_خوش و #یادداشتها است.
وی در سال ۱۹۶۰ بر اثر سانحهٔ تصادف درگذشت.
#درباره_داستان
این داستان بهصورت یک نمایشنامه است که محوریت آن چهار شخصیت هستند. داستان در یک هتل اتفاق میافتد که یک مادر و دختر آن را اداره میکنند و برای رسیدن به آرزوهایشان که رفتن به افریقا و زندگی در وضعیت بهتر است، دست به کارهای عجیب و غیرانسانی میزنند. در این میان پسر این خانواده که از کودکی از آنها جدا شده، تصمیم میگیرد خودش را به آنها بشناساند، اما بهشیوهای غیر مستقیم؛ چرا که فکر میکند خوشبختی او در گروِ زندگی با مادر و خواهر و تأمین نیازهای آندو است. گرچه همسر او با این کار مخالف است و اصرار دارد که شوهرش از همان ابتدا باصراحت اعلام کند که او پسر خانواده است. و از اینجا به بعد وارد قسمت اصلی داستان میشیم که ترجیح میدم توضیح ندم.
#شخصیتهای_داستان
شخصیتهای نمایشنامه دقیقاً مانند دیگر داستانهای کامو از همان ابتدا و بهتدریج به خواننده معرفی میشن. مادر، مارتا که دختر خانواده است، یان(ژان) که پسر خانواده است و ماریا که همسر یان است.
ناگفته نماند که پیرمرد خدمتکاری هم نقش کوتاه اما تقریباً تأثیرگذاری را ایفا میکند.
#نظر_شخصی
این نمایشنامه هم مانند دیگر آثار کامو بسیار ساده و پرکشش هست و دیالوگها کوتاه و مفید هستند و برای من که از متنهای طولانی و پرحاشیه بیزارم، کتاب خوبی بود.
سرتاسر داستان پر است از سوءتفاهم، فریب، خشم و نفرت. نفرتی که به فجیعترین شکل ممکن بروز داده میشه.
یکی از بهترین شخصیتها، شخصیت مادر خانواده است که خسته و پشیمان از کارهایی که کرده، به دنبال فرصتی برای پایان دادن به زندگیاش است. و با آخرین اتفاق، این احساس به اوج میرسد.
جملهای در کتاب هست که بهنظرم مرگ را جالب و متفکرانه توصیف کرده: «مرگ برای مردی که زندگیشو کرده، خیلی چیز مهمی نیست.»
شخصیت خشک و بیاحساس و خشمگین مارتا بهگونهای توصیف شده که در من حس نفرت رو ایجاد نکرد، چون در عین حال بسیار وفادار به مادرش بود و این نشاندهندهٔ کمی احساس در وجودش و دستکم به مادرش بود.
در نهایت، بهعنوان یک خواننده هنوز هم نمیدانم که آیا لازم بود از همان اول یان خانوادهاش را با حقیقت روبرو میکرد یا نه.
شاید اگر من هم بودم، مانند او عمل میکردم.
@baamanbekhaan
#سوءتفاهم
#آلبر_کامو
#خشایار_دیهیمی
#نشر_ماهی
۹۴ صفحه
#درباره_نویسنده
آلبر کامو، متولد ۱۹۱۳ در روستایی در الجزایر، نویسنده، فیلسوف و روزنامهنگار معروف فرانسوی است که خالق آثاری چون #بیگانه ، #سوءتفاهم، #تسخیرشدگان، #سقوط، #طاعون، #کالیگولا، # مرگ_خوش و #یادداشتها است.
وی در سال ۱۹۶۰ بر اثر سانحهٔ تصادف درگذشت.
#درباره_داستان
این داستان بهصورت یک نمایشنامه است که محوریت آن چهار شخصیت هستند. داستان در یک هتل اتفاق میافتد که یک مادر و دختر آن را اداره میکنند و برای رسیدن به آرزوهایشان که رفتن به افریقا و زندگی در وضعیت بهتر است، دست به کارهای عجیب و غیرانسانی میزنند. در این میان پسر این خانواده که از کودکی از آنها جدا شده، تصمیم میگیرد خودش را به آنها بشناساند، اما بهشیوهای غیر مستقیم؛ چرا که فکر میکند خوشبختی او در گروِ زندگی با مادر و خواهر و تأمین نیازهای آندو است. گرچه همسر او با این کار مخالف است و اصرار دارد که شوهرش از همان ابتدا باصراحت اعلام کند که او پسر خانواده است. و از اینجا به بعد وارد قسمت اصلی داستان میشیم که ترجیح میدم توضیح ندم.
#شخصیتهای_داستان
شخصیتهای نمایشنامه دقیقاً مانند دیگر داستانهای کامو از همان ابتدا و بهتدریج به خواننده معرفی میشن. مادر، مارتا که دختر خانواده است، یان(ژان) که پسر خانواده است و ماریا که همسر یان است.
ناگفته نماند که پیرمرد خدمتکاری هم نقش کوتاه اما تقریباً تأثیرگذاری را ایفا میکند.
#نظر_شخصی
این نمایشنامه هم مانند دیگر آثار کامو بسیار ساده و پرکشش هست و دیالوگها کوتاه و مفید هستند و برای من که از متنهای طولانی و پرحاشیه بیزارم، کتاب خوبی بود.
سرتاسر داستان پر است از سوءتفاهم، فریب، خشم و نفرت. نفرتی که به فجیعترین شکل ممکن بروز داده میشه.
یکی از بهترین شخصیتها، شخصیت مادر خانواده است که خسته و پشیمان از کارهایی که کرده، به دنبال فرصتی برای پایان دادن به زندگیاش است. و با آخرین اتفاق، این احساس به اوج میرسد.
جملهای در کتاب هست که بهنظرم مرگ را جالب و متفکرانه توصیف کرده: «مرگ برای مردی که زندگیشو کرده، خیلی چیز مهمی نیست.»
شخصیت خشک و بیاحساس و خشمگین مارتا بهگونهای توصیف شده که در من حس نفرت رو ایجاد نکرد، چون در عین حال بسیار وفادار به مادرش بود و این نشاندهندهٔ کمی احساس در وجودش و دستکم به مادرش بود.
در نهایت، بهعنوان یک خواننده هنوز هم نمیدانم که آیا لازم بود از همان اول یان خانوادهاش را با حقیقت روبرو میکرد یا نه.
شاید اگر من هم بودم، مانند او عمل میکردم.
@baamanbekhaan