#برشی_از_متن_كتاب 📚
جنگ مثل یک جانور افسانهای است که هرگز نمیتوانی آن را درست ببینی، اما بویش را حس میکنی و نشانههای حضورش را همهجا در اطرافت میبینی؛ در حرکات زن پیشخدمت، در حالتِ نگاهش، در نحوهٔ تکیهدادن مردان اونیفرمپوش به پیشخوان که شیشههای نوشیدنی را با بیحوصلگی بالا میبرند و بعد دهانشان را با پشت آستینشان پاک میکنند و ناغافل میروند؛ در حال و هوای آن بلاتکلیفی که در این لحظه، بیهیچ دلیل خاصی، روی آدم سنگینی میکند.
#بالکان_اکسپرس
#اسلاونکا_دراکولیچ
#سونا_انزابینژاد
#نشر_گمان
ص۱۰۲
@baamanbekhaan
جنگ مثل یک جانور افسانهای است که هرگز نمیتوانی آن را درست ببینی، اما بویش را حس میکنی و نشانههای حضورش را همهجا در اطرافت میبینی؛ در حرکات زن پیشخدمت، در حالتِ نگاهش، در نحوهٔ تکیهدادن مردان اونیفرمپوش به پیشخوان که شیشههای نوشیدنی را با بیحوصلگی بالا میبرند و بعد دهانشان را با پشت آستینشان پاک میکنند و ناغافل میروند؛ در حال و هوای آن بلاتکلیفی که در این لحظه، بیهیچ دلیل خاصی، روی آدم سنگینی میکند.
#بالکان_اکسپرس
#اسلاونکا_دراکولیچ
#سونا_انزابینژاد
#نشر_گمان
ص۱۰۲
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📚
اصلاً نمیدانم وقتی راه افتادم طرف خط مقدم منتظر بودم با چه چیزی مواجه شوم. احتمالاً آدم ناخودآگاه انتظار دارد همان چیزهایی را ببیند که در تلویزیون و روزنامهها می بیند. آدم انتظار دارد دستکم همان سطح از وضعیت اسفبار را که رسانهها در فرایندِ جرح و تعدیلِ واقعیت نشان میدهند ببیند: صحنهٔ ویرانهها، آتش، اجساد، سربازان و چهرهٔ بهت زدهٔ غیرنظامیان، تصویری فشرده از رنج. در تصویری که رسانهها نشان میدهند، جنگ کمابیش الگویی ثابت دارد، قالبی که باید آن را با محتوایی پُر کرد. چیزی که ما از تلویزیون میبینیم همیشه همان چیز ثابت است - نابودی، مرگ، رنج. اما این چیزی که ما میبینیم فقط لایهٔ سطحیِ واقعیت است. لایههای خیلی بیشتری وجود دارد، لایههایی پنهان. آنهایی که دور از خط مقدم هستند پیش خودشان فکر میکنند چطور میشود چنین فشاری را روزها و روزها تحمل کرد، اصلاً چطور میشود در این شرایط زندگی کرد.
#بالکان_اکسپرس
#اسلاونکا_دراکولیچ
#سونا_انزابینژاد
#نشر_گمان
ص۱۰۴
@baamanbekhaan
اصلاً نمیدانم وقتی راه افتادم طرف خط مقدم منتظر بودم با چه چیزی مواجه شوم. احتمالاً آدم ناخودآگاه انتظار دارد همان چیزهایی را ببیند که در تلویزیون و روزنامهها می بیند. آدم انتظار دارد دستکم همان سطح از وضعیت اسفبار را که رسانهها در فرایندِ جرح و تعدیلِ واقعیت نشان میدهند ببیند: صحنهٔ ویرانهها، آتش، اجساد، سربازان و چهرهٔ بهت زدهٔ غیرنظامیان، تصویری فشرده از رنج. در تصویری که رسانهها نشان میدهند، جنگ کمابیش الگویی ثابت دارد، قالبی که باید آن را با محتوایی پُر کرد. چیزی که ما از تلویزیون میبینیم همیشه همان چیز ثابت است - نابودی، مرگ، رنج. اما این چیزی که ما میبینیم فقط لایهٔ سطحیِ واقعیت است. لایههای خیلی بیشتری وجود دارد، لایههایی پنهان. آنهایی که دور از خط مقدم هستند پیش خودشان فکر میکنند چطور میشود چنین فشاری را روزها و روزها تحمل کرد، اصلاً چطور میشود در این شرایط زندگی کرد.
#بالکان_اکسپرس
#اسلاونکا_دراکولیچ
#سونا_انزابینژاد
#نشر_گمان
ص۱۰۴
@baamanbekhaan
فصل یازدهم: مادرم در خانه نشسته و با نگرانی سیگار میکشد.
زمستان است و باد سردی از زیر درِ بالکن در خانه میپیچد. او دربارهٔ پدر حرف میزند. در این دو سالی که از مرگ پدرم میگذرد صورت مادر کاملاً عوض شده است، بیشتر از همه چشمهایش بهنظر مات و بیتفاوت میرسند. هیچوقت خیلی به او نزدیک نبودهام، و حالا حس میکنم بهسختی میتوانم احساساتش را درک کنم، بهجز ترسش که کاملاً مشهود است. نمیداند چطور دربارهٔ ترسش حرف بزند، کلمات بیاختیار با حالتی دردآلود از دهانش بیرون میآیند و بعد سخت و صیقلی مثل سنگریزههایی پخش میشوند روی میز، میریزند توی زیرسیگاری، توی فنجان قهوهای که وقتی سیگار نمیکشد دودستی آن را میچسبد. سعی میکنم بگیرمشان و کنار کلماتی بچینم که توی دلش نگه میدارد، کلماتی که میترسد بر زبان بیاورد.
#بالکان_اکسپرس
#اسلاونکا_دراکولیچ
#سونا_انزابینژاد
#نشر_گمان
ص۱۱۳
@baamanbekhaan
زمستان است و باد سردی از زیر درِ بالکن در خانه میپیچد. او دربارهٔ پدر حرف میزند. در این دو سالی که از مرگ پدرم میگذرد صورت مادر کاملاً عوض شده است، بیشتر از همه چشمهایش بهنظر مات و بیتفاوت میرسند. هیچوقت خیلی به او نزدیک نبودهام، و حالا حس میکنم بهسختی میتوانم احساساتش را درک کنم، بهجز ترسش که کاملاً مشهود است. نمیداند چطور دربارهٔ ترسش حرف بزند، کلمات بیاختیار با حالتی دردآلود از دهانش بیرون میآیند و بعد سخت و صیقلی مثل سنگریزههایی پخش میشوند روی میز، میریزند توی زیرسیگاری، توی فنجان قهوهای که وقتی سیگار نمیکشد دودستی آن را میچسبد. سعی میکنم بگیرمشان و کنار کلماتی بچینم که توی دلش نگه میدارد، کلماتی که میترسد بر زبان بیاورد.
#بالکان_اکسپرس
#اسلاونکا_دراکولیچ
#سونا_انزابینژاد
#نشر_گمان
ص۱۱۳
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖
دارند نمادها، مجسمهها و اسمها را عوض میکنند. تا مدتی مردم اسمهای قدیمی را بهیاد خواهند داشت، تا مدتی روی نماهای ساختمانها جای پلاکهای قدیمی که اسمهای قبلیِ بناها بر آنها حک شده بود باقی خواهد ماند. اول کمکم نشانههای مادی از بین میرود و بعد حافظهٔ ناپایدار آدمها تسلیم میشود. گذشته جایگزین و اصلاح نمیشود، بلکه بهکلی نیست و نابود میشود. و مردم بیگذشته زندگی میکنند، نه گذشتهٔ جمعی برایشان میماند و نه گذشتهٔ فردی. این شیوهٔ تجویزشدهٔ زندگی در چهلوپنج سال اخیر است.
#بالکان_اکسپرس
#اسلاونکا_دراکولیچ
#سونا_انزابینژاد
#نشر_گمان
ص۱۲۲
@baamanbekhaan
دارند نمادها، مجسمهها و اسمها را عوض میکنند. تا مدتی مردم اسمهای قدیمی را بهیاد خواهند داشت، تا مدتی روی نماهای ساختمانها جای پلاکهای قدیمی که اسمهای قبلیِ بناها بر آنها حک شده بود باقی خواهد ماند. اول کمکم نشانههای مادی از بین میرود و بعد حافظهٔ ناپایدار آدمها تسلیم میشود. گذشته جایگزین و اصلاح نمیشود، بلکه بهکلی نیست و نابود میشود. و مردم بیگذشته زندگی میکنند، نه گذشتهٔ جمعی برایشان میماند و نه گذشتهٔ فردی. این شیوهٔ تجویزشدهٔ زندگی در چهلوپنج سال اخیر است.
#بالکان_اکسپرس
#اسلاونکا_دراکولیچ
#سونا_انزابینژاد
#نشر_گمان
ص۱۲۲
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖
بسیار غمانگیز است که آدم مجبور به دفاع شود بیآنکه کارِ بدی کرده باشد. دیگر چیزی باقی نمیماند بهجز یأس و دلآشوبه و هراس. دیگر چیزی نمانده که من در موردش تصمیم بگیرم. دیگران بهجای من تصمیم گرفتهاند. آنها تصمیم گرفتهاند که من باید خفه شوم، باید همه چیز را رها کنم، آنها حق مرا برای بازگشت به خانهام و شهرم از من گرفتهاند، آنها حق مرا برای بازگشت به صحنهٔ تئاتر از من گرفتهاند... آیا نفرت و هراس جنگ میتواند تکتک این خباثتهایی را که نسبت به هموطنتان مرتکب شدهاید توجیه کند؟ آیا بیانصافی در حق یک دوست یا یک همکار تحت لوای آرمانهای بزرگِ ملی قابل چشمپوشی است؟ چطور میتوانید به اسم دلسوزی برای رنجهای یک ملت نسبت به رنجهای یک فرد (که تصادفاً جزو همین ملت است) بیتفاوت بمانید؟
#بالکان_اکسپرس
#اسلاونکا_دراکولیچ
#سونا_انزابینژاد
#نشر_گمان
ص۱۳۲
@baamanbekhaan
بسیار غمانگیز است که آدم مجبور به دفاع شود بیآنکه کارِ بدی کرده باشد. دیگر چیزی باقی نمیماند بهجز یأس و دلآشوبه و هراس. دیگر چیزی نمانده که من در موردش تصمیم بگیرم. دیگران بهجای من تصمیم گرفتهاند. آنها تصمیم گرفتهاند که من باید خفه شوم، باید همه چیز را رها کنم، آنها حق مرا برای بازگشت به خانهام و شهرم از من گرفتهاند، آنها حق مرا برای بازگشت به صحنهٔ تئاتر از من گرفتهاند... آیا نفرت و هراس جنگ میتواند تکتک این خباثتهایی را که نسبت به هموطنتان مرتکب شدهاید توجیه کند؟ آیا بیانصافی در حق یک دوست یا یک همکار تحت لوای آرمانهای بزرگِ ملی قابل چشمپوشی است؟ چطور میتوانید به اسم دلسوزی برای رنجهای یک ملت نسبت به رنجهای یک فرد (که تصادفاً جزو همین ملت است) بیتفاوت بمانید؟
#بالکان_اکسپرس
#اسلاونکا_دراکولیچ
#سونا_انزابینژاد
#نشر_گمان
ص۱۳۲
@baamanbekhaan
فصل ۱۳
«اگر پسری داشتم»
میدانستم که منتظر است از او سؤال کنم، اما ذهنم از کلمات خالی شده بود. آنقدر حیرتزده بودم که نمیدانستم چه بپرسم. آن صورتِ بچگانه حسابی مرا بههم ریخته بود. با خودم فکر کردم این داستان نوشتنی نیست، نه نمیتوانم داستانِ این بچه را بنویسم که دوستانش، خانهاش، پدرش و حتی خودِ جنگ را باخته است. آنجا در آن اتاقِ خالی، او را که روبهرویم نشسته بود نگاه میکردم و شاید برای اولینبار به قدرتِ کلمات شک کردم؛ حس کردم کلمات فقط پوستههایی هستند توخالی، پوششی نازک و شکننده که نمیتوانند از ما در برابر واقعیت محافظت کنند، انگار صدای سنگی هستند که در چاه میافتد. تا آن موقع هیچوقت ارزش نوشتن برایم زیر سؤال نرفته بود. حتی در دورانِ جنگ. بهنظرم میآمد نوشتن هدف و معنایی دارد و قابلتوجیه است، همیشه راهی برای نوشتن دربارهٔ جنگ و دربارهٔ مرگ وجود دارد. اما حالا چیزی فراتر از کلمات وجود داشت، سکوتی که در آن میتوانستی به صدای انسان دیگری گوش بدهی.
#بالکان_اکسپرس
#اسلاونکا_دراکولیچ
#سونا_انزابینژاد
#نشر_گمان
ص۱۴۲
@baamanbekhaan
«اگر پسری داشتم»
میدانستم که منتظر است از او سؤال کنم، اما ذهنم از کلمات خالی شده بود. آنقدر حیرتزده بودم که نمیدانستم چه بپرسم. آن صورتِ بچگانه حسابی مرا بههم ریخته بود. با خودم فکر کردم این داستان نوشتنی نیست، نه نمیتوانم داستانِ این بچه را بنویسم که دوستانش، خانهاش، پدرش و حتی خودِ جنگ را باخته است. آنجا در آن اتاقِ خالی، او را که روبهرویم نشسته بود نگاه میکردم و شاید برای اولینبار به قدرتِ کلمات شک کردم؛ حس کردم کلمات فقط پوستههایی هستند توخالی، پوششی نازک و شکننده که نمیتوانند از ما در برابر واقعیت محافظت کنند، انگار صدای سنگی هستند که در چاه میافتد. تا آن موقع هیچوقت ارزش نوشتن برایم زیر سؤال نرفته بود. حتی در دورانِ جنگ. بهنظرم میآمد نوشتن هدف و معنایی دارد و قابلتوجیه است، همیشه راهی برای نوشتن دربارهٔ جنگ و دربارهٔ مرگ وجود دارد. اما حالا چیزی فراتر از کلمات وجود داشت، سکوتی که در آن میتوانستی به صدای انسان دیگری گوش بدهی.
#بالکان_اکسپرس
#اسلاونکا_دراکولیچ
#سونا_انزابینژاد
#نشر_گمان
ص۱۴۲
@baamanbekhaan
«هیچ اعتقادی ارزشش را ندارد که بهخاطرش بمیری.»
#بالکان_اکسپرس
#اسلاونکا_دراکولیچ
#سونا_انزابینژاد
#نشر_گمان
ص۱۴۷
@baamanbekhaan
#بالکان_اکسپرس
#اسلاونکا_دراکولیچ
#سونا_انزابینژاد
#نشر_گمان
ص۱۴۷
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖
میگفتم تو مسئولِ این اتفاقات نیستی؛ اگر هم کسی مقصر باشد نسل ماست - ما دیدیم که چه اتفاقاتی دارد میافتد ولی جلویش را نگرفتیم. این جنگِ سیاستمدارهایی است که کوچکترین اهمیتی به قربانیان آن نمیدهند. جنگی است که همان بالا بالاها شروع شده است. تازه، سیاستمدارها هم همگی بازندهی این جنگند.
#بالکان_اکسپرس
#اسلاونکا_دراکولیچ
#سونا_انزابینژاد
#نشر_گمان
ص۱۴۸
@baamanbekhaan
میگفتم تو مسئولِ این اتفاقات نیستی؛ اگر هم کسی مقصر باشد نسل ماست - ما دیدیم که چه اتفاقاتی دارد میافتد ولی جلویش را نگرفتیم. این جنگِ سیاستمدارهایی است که کوچکترین اهمیتی به قربانیان آن نمیدهند. جنگی است که همان بالا بالاها شروع شده است. تازه، سیاستمدارها هم همگی بازندهی این جنگند.
#بالکان_اکسپرس
#اسلاونکا_دراکولیچ
#سونا_انزابینژاد
#نشر_گمان
ص۱۴۸
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖
با اینکه مذهبی نیستم اما میدانم که بعد از آن تا آخرِ کار مشغول چانهزدن و معاملهکردن با خدا میشدم: خدایا، اگر وجود داری، به جای او مرا بکش، خدایا هر کاری بخواهی میکنم، فقط نگذار بلایی سرش بیاید. خدایا کاری کن من قبل از او کشته شوم، خدایا، خدایا، خدایا...
#بالکان_اکسپرس
#اسلاونکا_دراکولیچ
#سونا_انزابینژاد
#نشر_گمان
ص۱۴۹
@baamanbekhaan
با اینکه مذهبی نیستم اما میدانم که بعد از آن تا آخرِ کار مشغول چانهزدن و معاملهکردن با خدا میشدم: خدایا، اگر وجود داری، به جای او مرا بکش، خدایا هر کاری بخواهی میکنم، فقط نگذار بلایی سرش بیاید. خدایا کاری کن من قبل از او کشته شوم، خدایا، خدایا، خدایا...
#بالکان_اکسپرس
#اسلاونکا_دراکولیچ
#سونا_انزابینژاد
#نشر_گمان
ص۱۴۹
@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖
اونقدر زدنش تا مُرد. بعد هم انداختنش توی دانوب.
-فرماندههاتون از این موضوع خبر داشتن؟
-آره، میدونستن.
-نمیتونستن کاری بکنن؟
-کار زیادی از دست کسی برنمیاد. وقتی یکی میاد میگه مامان و بابات رو کشته، حتی اگه فرمانده کل قوا هم بیاد و بگه که نباید این مرد رو بکشی، فایده نداره. قضیهٔ انتقامه.
-و این بدترین چیزی بود که اتفاق افتاد؟
-بدترین چیز وقتی بود که خودم برای اولین بار یه نفر رو کشتم.
#بالکان_اکسپرس
#اسلاونکا_دراکولیچ
#سونا_انزابینژاد
#نشر_گمان
ص۱۶۰،۱۶۱
@baamanbekhaan
اونقدر زدنش تا مُرد. بعد هم انداختنش توی دانوب.
-فرماندههاتون از این موضوع خبر داشتن؟
-آره، میدونستن.
-نمیتونستن کاری بکنن؟
-کار زیادی از دست کسی برنمیاد. وقتی یکی میاد میگه مامان و بابات رو کشته، حتی اگه فرمانده کل قوا هم بیاد و بگه که نباید این مرد رو بکشی، فایده نداره. قضیهٔ انتقامه.
-و این بدترین چیزی بود که اتفاق افتاد؟
-بدترین چیز وقتی بود که خودم برای اولین بار یه نفر رو کشتم.
#بالکان_اکسپرس
#اسلاونکا_دراکولیچ
#سونا_انزابینژاد
#نشر_گمان
ص۱۶۰،۱۶۱
@baamanbekhaan
فصل ۱۶
افقهای انسانی آنچنان تنگ و محدود شدهاند که تا پیش از این بههیچوجه برایم قابلتصور نبود. افراد فقط به یک بُعد، یعنی ملیتشان فروکاسته شدهاند؛ فرهنگ تنها به چند نماد ملیِ سرهمبندی شده فروکاسته شده است. ما همه دچار کوتهبینی شدهایم؛ ما را در چارچوب مرزهایی تنگ محصور کردهاند، مرزهایی که اصلاً نمیدانستیم وجود دارند و حالا از لحاظ فرهنگی داریم خفه میشویم، گذشته از رنج و عذاب ناشی از کشتهشدگان و مجروحانِ بیشمار. ما همه مثل موش خفه خواهیم شد. هرگز از این گفتمان ملیگرایی رهایی نخواهیم داشت چه ملیگرایی کروات چه ملیگرایی صرب. ما هرگز نخواهیم توانست آیندهمان را روی آن بنا کنیم، بلکه پیوسته به گذشته پرتاب خواهیم شد، به گذشتههایی بسیار دور.
#بالکان_اکسپرس
#اسلاونکا_دراکولیچ
#سونا_انزابینژاد
#نشر_گمان
ص۱۸۲
@baamanbekhaan
افقهای انسانی آنچنان تنگ و محدود شدهاند که تا پیش از این بههیچوجه برایم قابلتصور نبود. افراد فقط به یک بُعد، یعنی ملیتشان فروکاسته شدهاند؛ فرهنگ تنها به چند نماد ملیِ سرهمبندی شده فروکاسته شده است. ما همه دچار کوتهبینی شدهایم؛ ما را در چارچوب مرزهایی تنگ محصور کردهاند، مرزهایی که اصلاً نمیدانستیم وجود دارند و حالا از لحاظ فرهنگی داریم خفه میشویم، گذشته از رنج و عذاب ناشی از کشتهشدگان و مجروحانِ بیشمار. ما همه مثل موش خفه خواهیم شد. هرگز از این گفتمان ملیگرایی رهایی نخواهیم داشت چه ملیگرایی کروات چه ملیگرایی صرب. ما هرگز نخواهیم توانست آیندهمان را روی آن بنا کنیم، بلکه پیوسته به گذشته پرتاب خواهیم شد، به گذشتههایی بسیار دور.
#بالکان_اکسپرس
#اسلاونکا_دراکولیچ
#سونا_انزابینژاد
#نشر_گمان
ص۱۸۲
@baamanbekhaan
فصل ۱۶
-جنگ فقط بر سر بقیه خراب نمیشود.
-کلمات هم میتوانند تبدیل به سلاحی خطرناک شوند.
#بالکان_اکسپرس
#اسلاونکا_دراکولیچ
#سونا_انزابینژاد
#نشر_گمان
ص۱۸۵
@baamanbekhaan
-جنگ فقط بر سر بقیه خراب نمیشود.
-کلمات هم میتوانند تبدیل به سلاحی خطرناک شوند.
#بالکان_اکسپرس
#اسلاونکا_دراکولیچ
#سونا_انزابینژاد
#نشر_گمان
ص۱۸۵
@baamanbekhaan
فصل ۱۸
«کفشهای پاشنهبلند»
من نمیگویم مسئولیت همهٔ ما به یک اندازه است - و قصد ندارم قربانیان را با قاتلانی که در کمال خونسردی آنها را میکُشند یکی بدانم. همهٔ حرفم این است که نوعی همدستیِ پنهان وجود دارد؛ میخواهم بگویم همهٔ ما از سرِ فرصتطلبی و ترس در تداومیافتنِ این جنگ شریک و همدستیم. زیرا با بستن چشمهایمان، با ادامهدادن به خریدمان، با کارکردن رویِ زمینمان، با تظاهرکردن به اینکه اتفاقی نیفتاده است، با این فکر که این مشکل ما نیست، درواقع داریم به آن «دیگریها» خیانت میکنیم - و نمیدانیم آیا این مسئله اصلاً راهحلی دارد یا نه. اما آنچه متوجهش نیستیم این است که با چنین مرزبندیهایی داریم خودمان را هم گول میزنیم. با اینکار درواقع خودمان را هم در معرض این خطر قرار میدهیم که در شرایطی متفاوت، ما تبدیل به آن «دیگری» شویم.
#بالکان_اکسپرس
#اسلاونکا_دراکولیچ
#سونا_انزابینژاد
#نشر_گمان
ص۲۲۰
@baamanbekhaan
«کفشهای پاشنهبلند»
من نمیگویم مسئولیت همهٔ ما به یک اندازه است - و قصد ندارم قربانیان را با قاتلانی که در کمال خونسردی آنها را میکُشند یکی بدانم. همهٔ حرفم این است که نوعی همدستیِ پنهان وجود دارد؛ میخواهم بگویم همهٔ ما از سرِ فرصتطلبی و ترس در تداومیافتنِ این جنگ شریک و همدستیم. زیرا با بستن چشمهایمان، با ادامهدادن به خریدمان، با کارکردن رویِ زمینمان، با تظاهرکردن به اینکه اتفاقی نیفتاده است، با این فکر که این مشکل ما نیست، درواقع داریم به آن «دیگریها» خیانت میکنیم - و نمیدانیم آیا این مسئله اصلاً راهحلی دارد یا نه. اما آنچه متوجهش نیستیم این است که با چنین مرزبندیهایی داریم خودمان را هم گول میزنیم. با اینکار درواقع خودمان را هم در معرض این خطر قرار میدهیم که در شرایطی متفاوت، ما تبدیل به آن «دیگری» شویم.
#بالکان_اکسپرس
#اسلاونکا_دراکولیچ
#سونا_انزابینژاد
#نشر_گمان
ص۲۲۰
@baamanbekhaan
Forwarded from اتچ بات
📚📚📚
کتاب #بالکان_اکسپرس از #اسلاونکا_دراکولیچ که توسط #نشر_گمان و با ترجمهٔ بسیار خوب #سونا_انزابینژاد منتشر شده است، در این کانال معرفی شد. با زدن بر روی هشتگ #فهرست_کتابهای_معرفیشده میتوانید نظر شخصی من و حدود ۲۰ گزیدهٔ منتخب از این کتاب را مطالعه کنید.
📓با من در لذت خواندن کتاب همراه شوید.
@baamanbekhaan
کتاب #بالکان_اکسپرس از #اسلاونکا_دراکولیچ که توسط #نشر_گمان و با ترجمهٔ بسیار خوب #سونا_انزابینژاد منتشر شده است، در این کانال معرفی شد. با زدن بر روی هشتگ #فهرست_کتابهای_معرفیشده میتوانید نظر شخصی من و حدود ۲۰ گزیدهٔ منتخب از این کتاب را مطالعه کنید.
📓با من در لذت خواندن کتاب همراه شوید.
@baamanbekhaan
Telegram
attach 📎