با من بخوان📚
180 subscribers
196 photos
1 video
1 file
130 links
🖊معرفی و برش‌هایی از متن کتاب
📚مطالعات شخصی
🎧موسیقی


📓با من در لذت خواندن کتاب‌ همراه شوید

https://t.me/baamanbekhaan

🆔 @baamanbekhaan

ارتباط با ادمین:
👩🏻‍💼 @Azi_Ram
Download Telegram
#برشی_از_متن_كتاب 📖

ما حد وحدود را برای هم معین می‌کنیم، ما هرکسی را سرِ جای خودش می‌نشانیم. اگر این‌طور نباشد، گفتم که سنگ روی سنگ بند نمی‌شود و نظمی به‌جا نمی‌ماند.
ص۱۰۹


#بیچارگان
#فیودور_داستایفسکی
#خشایار_دیهیمی
#نشر_نی

@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

بعضی وقت‌ها خودم را قایم می‌کنم، خودم را قایم می‌کنم تا کارهایی را که نتوانسته‌ام بکنم پنهان کنم. بعضی وقت‌ها هیچ‌جا را نشان نمی‌دهم، می‌ترسم، چون از فکر زبان‌های هرزه‌ای که چه‌ها دربارهٔ من خواهند گفت به خودم می‌لرزم، چون مردم از هر چیز آدم لطیفه درست می‌کنند، از هر چیز آدم، و بعد به همه کار آدم کار دارند، از زندگی خصوصی‌اش گرفته تا زندگی عمومی، و همه را هم وارد ادبیات می‌کنند، چاپش می‌کنند، می‌خوانند، مسخره می‌کنند و سرِ زبان‌ها می‌اندازند!
ص۱۱۰


#بیچارگان
#فیودور_داستایفسکی
#خشایار_دیهیمی
#نشر_نی



@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

بدبختی یک بیماری واگیردار است. آدم‌های بیچاره و بدبخت بایستی از هم دوری کنند تا بدبختی‌شان به هم سرایت نکند و‌ بیشتر نشود.
ص۱۱۴




#بیچارگان
#فیودور_داستایفسکی
#خشایار_دیهیمی
#نشر_نی


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

وار‌ارا آلکسیونا، کبوترکم!
این ضربه‌های غیر منتظره واقعاً خُردم کرده است! این مصیبت‌های وحشتناک روحم را نابود و ویران کرده است! این بادنجان‌دورقاب‌چین‌های رذل، این آدم‌های هرزه‌ای که از موی سفیدشان هم خجالت نمی‌کشند نه‌تنها تو را در بستر بیماری خواهند انداخت، بلکه مرا هم به بستر مرگ خواهند کشاند. و در این کارشان هم موفق خواهند شد، سوگند می‌خورم موفق خواهند شد! تو خودت خوب می‌دانی که من ترجیح می‌دهم بمیرم تا آنکه نتوانم کمک لازم را برای تو فراهم کنم! اگر نتوانم کمکی را که لازم داری برایت فراهم کنم، وارنکا، این دیگر پایان کار و زندگی من خواهد بود، به همین سادگی!
ص۱۳۲



#بیچارگان
#فیودور_داستایفسکی
#خشایار_دیهیمی
#نشر_نی


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

آدم در هر وضعی چیزی مشابه وضع روحی خودش پیدا می‌کند، و همیشه هم همین‌طور است.
ص۱۴۰


#بیچارگان
#فیودور_داستایفسکی
#خشایار_دیهیمی
#نشر_نی


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

کنجکاو بودم از نزدیک ببینم این خانم‌های اشرافی چه شکلی هستند؛ فکر می‌کنم باید خیلی زیبا باشند؛ من غیر از همین امروز که به داخل کالسکه‌ها نگاه کردم، هیچ‌وقت آنها را ندیده بودم. آن‌وقت یاد تو افتادم. آخ، کبوترکم، عزیز دل من! حالا که یاد تو‌ می‌افتم دلم در سینه به درد می‌آید! چرا تو این‌قدر بدبخت هستی، وارنکا؟ فرشتهٔ کوچولوی من! از چه جهت تو کمتر از آنها هستی؟ من فکر می‌کنم تو مهربان، دوست‌داشتنی، و بافرهنگ هستی؛ پس چرا باید چنین سرنوشت بدی نصیبت شده باشد؟ چرا اصلاً همیشه باید آدم‌های خوب در بدبختی به سر ببرند، درحالی‌که خوشبختی ناخواسته به سراغ آدم‌های دیگر می‌رود؟ می‌دانم، می‌دانم، مامکم، که خوب نیست آدم این‌طور فکر کند، و این‌طور فکرکردن کفر است؛ اما از صمیم دل می‌پرسم، صادقانه می‌پرسم، چرا باید کلاغِ سرنوشت برای بچه‌ای که هنوز در شکم مادرش است قارقار خوشبختی سر بدهد، اما بچهٔ دیگری در یتیم‌خانه پا به دنیای خداوند بگذارد؟
ص۱۵۹




#بیچارگان
#فیودور_داستایفسکی
#خشایار_دیهیمی
#نشر_نی


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

آدم‌های ثروتمند از فقیرهایی که به صدای بلند از بختشان شکوه و شکایت می‌کنند خوششان نمی‌آید - می‌گویند اینها سمج هستند و مزاحمشان می‌شوند! بله، فقر همیشه سمج است - شاید غرولُند این گرسنه‌ها خواب را از سر ثروتمند بپراند!
ص۱۶۴


#بیچارگان
#فیودور_داستایفسکی
#خشایار_دیهیمی
#نشر_نی

@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

یک فنجان چای تعارفش کردم. تلاش می‌کرد بگوید چرا چای نمی‌خورد، و نزدیک به یک قرن داشت دلیل می‌آورد، اما آخر سر یک فنجان چای را قبول کرد. می‌خواست چای را بدون قند بخورد و باز وقتی من سعی کردم قانعش کنم یک تکه قند بردارد باز امتناع کرد و هرچه از من اصرار از او‌ انکار، و بالاخره هم کوچک‌ترین حبهٔ قند را برداشت و می‌خواست مجابم کند که چای من خیلی شیرین است. آخ که آدم‌ها بر اثر فقر به چه خفتی می‌افتند!
ص۱۶۷


#بیچارگان
#فیودور_داستایفسکی
#خشایار_دیهیمی
#نشر_نی


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

خیلی غم‌انگیز است که آدم از روز بعدش یا حتی یک ساعت بعدش خبر ندارد... آدم می‌تواند همین‌طور بمیرد، بی‌هیچ‌ دلیلی...
ص۱۸۷


#بیچارگان
#فیودور_داستایفسکی
#خشایار_دیهیمی
#نشر_نی


@baamanbekhaan
#آخرین_برش_از_متن_کتاب 📖

می‌گویند بیکوف آدم مهربانی است؛ به من احترام خواهد گذاشت؛ شاید من هم به او‌ احترام بگذارم. از یک ازدواج چه انتظار دیگری می‌شود داشت؟
ص۱۹۲


#بیچارگان
#فیودور_داستایفسکی
#خشایار_دیهیمی
#نشر_نی


@baamanbekhaan