Forwarded from اتچ بات
#گزیدهی_منتخب📚
شبهای تابستان وقتی که برای شبزندهداری زیر درخت کاج مینشستیم، یا در حیاط روی الوار، رهگذرها دمِ دروازه میایستادند. زنها میخندیدند. یکی از استبل بیرون میآمد.
حرفها همیشه با آمدن پیرها پایان میگرفت که میگفتند: «آره. آره. جوانها... دختر خانمها... به بزرگ شدنتان فكر كنيد... پدر بزرگهای ما هم همين را میگفتند... یک روز میرسد كه نوبت شماست.»
آنوقتها عقلم قد نمیداد كه اين بزرگشدن به چه معناست.
تصور میكردم فقط از پس كارهای دشوار برآمدن است، مثل خريدن یکجفت ورزا، قيمتگذاشتن روی انگور، كاركردن با دستگاه خرمنكوب.
نمیدانستم كه بزرگشدن يعنی گذاشتن و رفتن.
پيرشدن.
ديدن مرگ آدمها.
#ماه_و_آتش
#چه_زاره_پاوزه
#م_طاهر_نوكنده
#نشر_گمان
شبهای تابستان وقتی که برای شبزندهداری زیر درخت کاج مینشستیم، یا در حیاط روی الوار، رهگذرها دمِ دروازه میایستادند. زنها میخندیدند. یکی از استبل بیرون میآمد.
حرفها همیشه با آمدن پیرها پایان میگرفت که میگفتند: «آره. آره. جوانها... دختر خانمها... به بزرگ شدنتان فكر كنيد... پدر بزرگهای ما هم همين را میگفتند... یک روز میرسد كه نوبت شماست.»
آنوقتها عقلم قد نمیداد كه اين بزرگشدن به چه معناست.
تصور میكردم فقط از پس كارهای دشوار برآمدن است، مثل خريدن یکجفت ورزا، قيمتگذاشتن روی انگور، كاركردن با دستگاه خرمنكوب.
نمیدانستم كه بزرگشدن يعنی گذاشتن و رفتن.
پيرشدن.
ديدن مرگ آدمها.
#ماه_و_آتش
#چه_زاره_پاوزه
#م_طاهر_نوكنده
#نشر_گمان
Telegram
attach 📎