از ویرایش
5.6K subscribers
163 photos
6 videos
21 files
85 links
▫️نکته‌هایی دربارۀ ویرایش و فرهنگ‌نویسی
▫️ارتباط با من (پرسش‌های علمی‌تان را در گروه مطرح کنید):
@Farhad_Ghorbanzade
farhadghorbanzade@gmail.com
https://twitter.com/azvirayesh
Download Telegram
تفاوت ویرایش رایانه‌ای و آموزش وُرد (یا این‌دیزاین)
ویرایش رایانه‌ای یک چیز و آموزش وُرد (یا این‌دیزاین) چیزی دیگر است. در ویرایش رایانه‌ای فقط باید به ترفندهایی که به کار ویراستار می‌آید پرداخت، نه اینکه آموزش داده شود هریک از گزینه‌های ورد چه کاربردی دارد و مثلاً در ورد چگونه می‌توان شکل کشید. روشن است که آموزش ورد و آموزش ویرایش رایانه‌ای در جاهایی هم‌پوشانی دارند. حال ممکن است کسی اعتقاد داشته باشد همهٔ ریزه‌کاری‌های ورد به کار ویراستار می‌آید و باید به او آموزش داده شود؛ بسیار خب! پس اسم کارگاه را هم باید گذاشت «آموزش ورد»، و نه «آموزش ویرایش رایانه‌ای».

▫️فرهاد قربان‌زاده
@azvirayesh
جدانویسی و سرهم‌نویسی
در ویرایش، توجه به جدانویسی و سرهم‌نویسی بسیار پسندیده و یکی از مهارت‌های مهم برای ویراستار خبره شدن است، ولی نمی‌توان کسی را که فقط بر این مهارت تسلط دارد ویراستاری توانمند دانست. متأسفانه بسیاری از ویراستارانِ زبانی فقط به سرهم‌نویسی و جدانویسی توجه دارند و به دیگر وظیفه‌های مهم ویراستار بی‌توجه‌اند. ویراستار ماهر کسی است که افزون بر مهارت در فاصله‌گذاری، بر نحو زبان فارسی نیز مسلط است و دایرۀ واژگانی گسترده‌ای دارد.

▫️فرهاد قربان‌زاده
@azvirayesh
این زبانِ بی‌صاحبِ «در وطن خویش غریب»!
به نظرتان در رشتۀ آموزش زبان فارسی به غیرفارسی‌زبانان (آزفا) کدام زبان و روش تدریس آن آموزش داده نمی‌شود؟ آفرین! فارسی!
توضیح آنکه در نزدیک به همۀ دانشگاه‌های دارای رشتۀ آزفا از استادان رشتۀ آموزش زبان انگلیسی دعوت کرده‌اند که در رشتۀ آموزش زبان فارسی تدریس کنند. بیشترِ این دوستان در همۀ عمر دانشگاهی‌شان در یکی از گرایش‌های زبان انگلیسی، به‌ویژه آموزش زبان انگلیسی، تحصیل کرده‌اند و دنیا را از دریچۀ این زبان می‌بینند و زبان انگلیسی را قطب عالَم امکان می‌انگارند. بااین‌حال، بی‌آنکه در عمرشان یک ساعت فارسی درس داده باشند و بی هیچ شرمندگی و خجالتی، دعوت مدیران گروه‌های آزفا را لبیک می‌گویند و گمان می‌کنند اگر منبعی که تدریس می‌کنند به انگلیسی باشد و روی تخته به انگلیسی بنویسند و جزوه‌هایشان انگلیسی باشد و از انگلیسی مثال بزنند و پیش‌پاافتاده‌ترین اصطلاحات زبان‌شناسی را به انگلیسی بیان کنند، خیلی باسواد و باکلاس جلوه می‌کنند. نتیجه آنکه مشتی اطلاعات نظری کم‌ارزش را به دانشجوی رشتۀ آموزش زبان فارسی انتقال می‌دهند و دانشجوی بی‌نوا نیز از نخستین نیم‌سال کارشناسی ارشد تا نیم‌سال پایانی دورۀ دکتری حتی به اندازۀ یک مقاله هم به اطلاعاتش در زمینۀ زبان فارسی افزوده نمی‌شود!
اجازه بدهید مثالی بزنم؛ در رشتۀ آزفا در درس «روش‌ها و رویکردهای آموزش زبان دوم» انبوهی آزمون‌وخطاهای انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها (و نه حتی دیگر فرنگی‌ها) در آموزش زبان انگلیسی به غیرانگلیسی‌زبانان تدریس می‌شود، ولی هیچ‌گاه گفته نمی‌شود در سده‌های گذشته هندی‌ها و نیز ترکان آسیای صغیر چگونه فارسی را آموخته‌اند یا در این هزار و چند صد سال ایرانیان چگونه عربی را فراگرفته‌اند و روش‌ها و کتاب‌هایشان چه بوده‌است. همچنین گفته نمی‌شود فرهنگ‌های یک‌زبانه و دوزبانۀ اینان برای آموزش زبان‌های فارسی یا عربی چه بوده‌ و هریک با چه رویکرد و نگاهی تألیف شده‌است. تقصیری هم ندارند؛ در دنیایشان تنها زبان انگلیسی است که ارزش پژوهش و تدریس دارد و نباید وقت ارزشمند دانشجو را با زبان‌های کم‌ارزشی مانند فارسی گرفت!
دانش‌آموختۀ آزفا در دانشگاه هیچ‌گاه نیاموخته که چگونه فعل مرکّب یا ساخت مجهول را آموزش دهد، برای افزایش دایرۀ واژگانی زبان‌آموز چه کند، برای آموزش مبحث بسیار مهمِ «را» چه منبعی را بخواند، تلفظ فارسی معیار با فارسی غیرمعیار چه تفاوتی دارد، برای دریافتن معنی واژه‌ها به کدام فرهنگ فارسی بنگرد، شکسته‌نویسی چیست، و ساخت‌های بنیادین در نحو کدام‌ها هستند و برای هریک از سه سطح نوآموز و میانی و پیشرفته کدام‌ها را باید آموزش دهد، اما تا دلتان بخواهد نظریه‌های دانشمندان فرنگی را در ذهنش فروکرده‌اند، بی‌آنکه برایش چندان کارآمد باشد.
می‌دانیم که اگر «الف» مساوی با «ب» باشد، پس «ب» هم با «الف» مساوی است. هرگاه به دانش‌آموختۀ رشتۀ آموزش زبان فارسی اجازه دادند در رشتۀ آموزش زبان انگلیسی تدریس کند، آن‌گاه حق دارند استاد رشتۀ آموزش زبان انگلیسی را نیز در رشتۀ آموزش زبان فارسی به تدریس بگمارند.
دردناک آنکه بیشترِ دانشجویان و دانش‌آموختگان زبان‌شناسی و آزفا در مقطع کارشناسی در رشتۀ زبان انگلیسی یا یکی دیگر از زبان‌های خارجی تحصیل کرده‌اند، و نه در رشتۀ زبان و ادبیات فارسی*. ازاین‌رو، جز شمار اندکی از آن‌ها، به فارسی‌ندانی خود آگاه نیستند. یعنی بسیاری از دانش‌آموختگانِ رشتۀ آموزش زبان فارسی به غیرفارسی‌زبانان در همۀ سال‌های دانشگاه فقط درس فارسی عمومی را در دورۀ کارشناسی خوانده‌اند و با همین سطح اطلاعات در زمینۀ زبان فارسی به خارجی‌ها فارسی درس می‌دهند!
بیچاره زبان فارسی، بیچاره این زبانِ بی‌صاحبِ «در وطن خویش غریب»!

* متأسفانه در کنکورِ کارشناسی ارشدِ رشتۀ زبان‌شناسی و گرایش‌های آن، مانند آزفا، بسیاری از پرسش‌ها به زبان انگلیسی است و انبوهی از دانش‌آموختگان رشتۀ زبان و ادبیات فارسی از راه‌یابی به این رشته و گرایش‌های آن بازمی‌مانند.

▫️فرهاد قربان‌زاده
@azvirayesh
از ویرایش pinned «اخلاق علمی حُکم می‌کند که اگر کسی مقاله، کتاب یا پایان‌نامه و رسالۀ ما را ویرایش بنیادین کرد یا نکتۀ علمی مهمی را به ما تذکر داد یا منبع تأثیرگذاری را به ما معرفی کرد، در همان نوشتۀ خود از او تشکر کنیم. تشکر شفاهی بیهوده است. خواننده باید بداند که همۀ نوشتۀ…»
دربارۀ فرهنگ انگلیسی آکسفورد
چاپ نخست فرهنگ انگلیسی آکسفورد (Oxford Dictionary of English) در سال ۱۹۹۸ به سرپرستی جودی پیِرسال (Judy Pearsall) و پاتریک هنکس (Patrick Hanks) با عنوان فرهنگ انگلیسی آکسفوردِ جدید (New Oxford Dictionary of English)، نسخۀ بازنگری‌شدﮤ آن در سال ۲۰۰۱، ویراست دوم آن در سال ۲۰۰۳ و نسخۀ بازنگری‌شدﮤ همین ویراست در سال ۲۰۰۵ به سرپرستی کاترین سونز (Catherine Soanes) و آنگوس استیونسن (Angus Stevenson) در ۲۰۸۸ صفحۀ رحلی منتشر شده‌است.
در این اثر زبان انگلیسی معاصر توصیف شده، هرچند که در تألیف آن از روش‌های فرهنگ انگلیسی آکسفورد (OED) استفاده شده‌است.
در هر مدخل دست‌کم یک معنی اصلی وجود دارد که زیرمعنی‌ها به‌لحاظ منطقی با آن مرتبط‌اند. زیرمعنی‌ها با نشانۀ▫️از هم تفکیک شده‌اند. برای نمونه، در مدخل positive معنی نخست افزون‌بر یک معنی اصلی، سه زیرمعنی هم دارد. این زیرمعنی‌ها با معنی اصلی تفاوت دارند، اما این تفاوت به اندازه‌ای نیست که بتوان آن‌ها را در برش‌های معنایی جداگانه‌ای ذکر کرد.
معنی‌هایی که دو یا چند مقولۀ دستوری دارند براساس مقولۀ دستوری‌شان از هم تفکیک شده‌اند. برای نمونه، در مدخل positive نُه معنیِ صفتی در کنار هم آمده‌اند و شش معنی اسمی پس از آن‌ها قرار دارند.
در این فرهنگ، اَعلام نیز مدخل شده‌اند. ازجمله، ذیل مدخل Iran چنین آمده‌است: «کشوری در خاورمیانه، بین دریای مازندران و خلیج فارس، جمعیت ۶۶،۶٢٢،٧۰۴ (حدود ۲۰۰۲)؛ زبان‌ها: فارسی (پارسی) (رسمی)، آذربایجانی، کردی، عربی و جز آن‌ها. پایتخت: تهران. پیش‌تر با نام Persia شناخته می‌شد. در سال ۱۹۳۵ نام کشور تغییر یافت. ایران تا سال ۱۹۷۹ شاهنشاهی بود و در آن سال شاه با انقلاب مردم، به رهبری آیت‌الله خمینی، خلع شد. وی بلافاصله جمهوری اسلامی را بنیان‌گذاری کرد. ایران از ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۸ با همسایه‌اش، عراق، درگیر جنگ بود. نیز بنگرید به Persia».
پیکرﮤ زبانی این فرهنگ پیکرﮤ ملی بریتانیا (British National Corpus) با صدمیلیون واژه است.

▫️فرهاد قربان‌زاده
@azvirayesh
دربارۀ فرهنگ کوچک انگلیسی آکسفورد
چاپ نخست فرهنگ کوچک انگلیسی آکسفورد (Concise Oxford English Dictionary) در ژوئن ۱٩۱۱ با ویرایش دو برادر به نام‌های هنری واتسون فولر (Henry Watson Fowler) و فرانک جورج فولر (Frank George Fowler) در ۱۰۶۴ صفحه، ویراست دومِ بازبینی‌شده در سال ۱۹۲۹، ویراست سوم همراه با پیوست‌ها در سال ۱۹۳۴، ویراست چهارم در سال ۱۹۵۱، ویراست پنجم در سال ۱۹۶۴، ویراست ششم در سال ۱۹۷۶، ویراست هفتم در سال ۱۹۸۲، ویراست هشتم در سال ۱۹۹۰، ویراست نهم در سال ۱۹۹۵، ویراست دهم در سال ۱۹۹۹، ویراست دهمِ بازبینی‌شده در سال ۲۰۰۱، ویراست یازدهم در سال ۲۰۰۴، ویراست یازدهمِ بازبینی‌شده در سال ۲۰۰۶، ویراست یازدهم با بازبینی دوباره در سال ۲۰۰۸، و ویراست دوازدهم در سال ۲۰۱۱ در ۱۶۸۲ صفحه به سرپرستی آنگوس استیونسن (Angus Stevenson) و موریس وایت (Maurice Waite) منتشر شده‌است.
در چاپ نخست واژه‌های computer، radio، television و cinema مدخل نشده بود، واژه‌های horsebox «خودروِ حمل اسب»، horse chestnut «شاه‌بلوط هندی» و horsefly «خرمگس» با خط تیره و show «نمایش» و rhyme «قافیه» به‌ترتیب با املای shew و rime ضبط شده بود.
در ویراست دوازدهم، در مقایسه با ویراست یازدهم، حدود چهارصد مدخل جدید و حدود سیصد معنی جدید افزوده شده‌است. این ویراست به‌ویژه با توجه به ویراست سومِ فرهنگ انگلیسی آکسفورد (Oxford Dictionary of English) (۲۰۱۰) که فرهنگی یک‌جلدی است ویرایش شده. این در حالی است که برای تألیف چاپ نخست این اثر از روش‌ها و داده‌های فرهنگ انگلیسی آکسفورد (OED) (چاپ اول: ده‌جلدی) استفاده شده بود.
چون این اثر فرهنگ عمومی است و کاربران آن انگلیسی‌زبانان هستند، فقط تلفظ واژه‌هایی در آن ذکر شده‌است که از راه املا نمی‌توان تلفظ آن‌ها را حدس زد. تلفظ‌ها با الفبای آوانگار بین‌المللی نشان داده شده‌است.
ریشۀ واژه‌ها در انتهای مدخل و پس از کلمۀ ORIGIN قرار دارد. برای مثال، ریشۀ واژﮤ softa چنین است:
softa /'sɒftə/ ▶️ n. a Muslim student of sacred law and theology.
- Turk., from Pers. sūk̠ta ‘burnt, on fire’.
معنی‌ها با شماره و زیرمعنی‌ها با نشانۀ مربع توپر▫️از هم تفکیک شده‌اند.
واژه‌های هم‌نام (واژه‌های هم‌آوا و هم‌نویسه‌ای که ریشه‌های متفاوتی دارند) در مدخل‌های جداگانه آمده‌اند و هر سرمدخل با عدد تُک مشخص شده‌است.
در هر مدخل، معنی‌های دارای مقولۀ دستوری متفاوت با نشانۀ ▶️ از یکدیگر تفکیک شده‌اند.
بیش از ٢۴۰،۰۰۰ واژه، عبارت و معنی در این فرهنگ آمده‌است.

▫️فرهاد قربان‌زاده
@azvirayesh
از ویرایش
کدام‌یک از این دو گونه را معیار می‌دانید؟
دربارۀ واژۀ شلنگ / شیلنگ
واژۀ شیلنگ به معنی «لوله‌ای خم‌شدنی برای جابه‌جایی آب و مایعات دیگر» در فرهنگ فارسی (معین ۱۳۴۲ـ۱۳۴۷) برگرفته از «آلمانی: schlange [درست: Schlange] یا انگلیسی: Schelling» دانسته شده‌است. در لغت‌نامه (دهخدا و همکاران ۱۳۷۷) خاستگاه واژۀ شیلنگ ذکر نشده‌است. مؤلف فرهنگ فارسی عمید (۱۳۶۳) خاستگاه واژۀ شیلنگ را واژۀ انگلیسیِ Shelling دانسته‌است. در این سه فرهنگ واژۀ شلنگ مدخل نشده‌است. در فرهنگ بزرگ سخن واژۀ شیلنگ اصل قرار گرفته و واژۀ شلنگ به آن ارجاع داده شده‌است. در این فرهنگ ریشۀ شیلنگ با نشانۀ پرسش از آلمانی دانسته شده‌است: «از آلمانی: Schlange؟». در فرهنگ فارسی (صدری‌افشار و همکاران ۱۳۹۶) نیز شیلنگ مدخل اصلی شده و شلنگ به آن ارجاع داده شده و ذیل شیلنگ آورده‌اند که واژۀ شلنگ «گفتاری» است. در این فرهنگ ریشۀ واژه‌ها نیامده‌است.
بشیری (Bashiri 1994, p. 115) به‌درستی واژۀ شلنگ را برگرفته از واژۀ روسیِ šlang به همین معنی رایج در فارسی می‌داند (نیز، نک. Rezapour and Abdollahi 2021, p. 54). صادقی (۱۳۸۴، ص ۲۹) نیز، ضمن تأیید سخن بشیری، می‌افزاید که «آلمانیِ این کلمه Schlauch است». نگارنده یادآور می‌شود که واژۀ Schlange در آلمانی به معنی «مار» است.
چون واژۀ روسی در این زبان šlang تلفظ می‌شود، در فارسی بهتر است شلنگ را گونۀ معیار و شیلنگ را گونۀ غیرمعیار بدانیم. ازاین‌رو، در فرهنگ بزرگ سخن و فرهنگ فارسی (صدری‌افشار و همکاران ۱۳۹۶) نیز، برخلاف روش کنونی، بهتر است شیلنگ به شلنگ ارجاع داده شود.
تحول شلنگ به شیلنگ را می‌توان با تحول شپش به شیپیش، شِش به شیش، شِکستن به شیکستن، شِکم به شیکم، و شِکَر به شیکر سنجید.

منابع:
دهخدا، علی‌اکبر (و همکاران) (۱۳۷۷)، لغت‌نامه، تهران، مؤسسهٔ لغت‌نامهٔ دهخدا.
صادقی، علی‌اشرف (۱۳۸۴)، «کلمات روسی در زبان فارسی و تاریخچهٔ ورود آن‌ها»، مجلهٔ زبانشناسی، شمارهٔ ۴۰.
صدری‌افشار، غلامحسین و نسرین حَکَمی و نسترن حَکَمی (۱۳۹۶)، فرهنگ فارسی، ویراست دوم، تهران، فرهنگ معاصر.
عمید، حسن (۱۳۶۳)، فرهنگ فارسی عمید، سه جلد، تهران، امیرکبیر.
معین، محمد (۱۳۴۲ـ۱۳۴۷)، فرهنگ فارسی، تهران، امیرکبیر، جلد ۱ـ۴.
Bashiri, Iraj (1994), ‘Russian Loanwords in Persian and Tajiki Languages’, Persian Studies in North America, studies in Honor of Mohammad Ali Jazayeri, Edited by Mehdi Marashi, Iranbooks, Bethesda, Maryland.
Rezapour, Rouhollah and Moussa Abdollahi (2021), The Dictionary of Russian Loanwords in Persian: Arash, London, Candle & Fog Publishing Ltd.

▫️فرهاد قربان‌زاده
@azvirayesh
دربارۀ واژۀ افغان / افغانی
برخی معتقدند «اهل کشور افغانستان را باید افغان بنامیم و نه افغانی. چنان‌که اهل کشور ترکیه و استان کردستان را ترک و کُرد می‌نامیم و نه ترکی و کُردی».
در پاسخ باید گفت:
۱. در فارسی نام قوم به هریک از افراد آن قوم نیز گفته می‌شود و برای نمونه، ازبک، افغان، بلوچ، تاجیک، تُرک، قرقیز، و کُرد هم نام قوم است و هم نام هریک از افراد آن قوم، ولی در چند مورد با افزودن پسوندِ ـ‌ی به نام قوم نیز نام هریک از افراد آن قوم ساخته می‌شود:
ارمن (نام قوم، بسنجید با ارمنستان به معنی «سرزمین قوم ارمن»): ارمنی به معنی «هریک از افراد قوم ارمن»؛
افغان (نام قوم، بسنجید با افغانستان به معنی «سرزمین قوم افغان»): افغانی به معنی «هریک از افراد قوم افغان»؛
گرج (نام قوم، بسنجید با گرجستان به معنی «سرزمین قوم گرج»): گرجی به معنی «هریک از افراد قوم گرج».
۲. واژۀ افغانی دست‌کم از قرن پنجم در متن‌های معتبر فارسی با بسامد بالا به کار رفته‌است:
قرن ۵: به گونۀ شِل [= نیزهٔ کوچک پره‌دار] افغانيان دو پرّه و تيز / چو دسته بسته به هم تيرهاى بى‌سوفار (دیوان فرخی: ۶۲).
قرن ۶: کریمی که افغانیان از بار مکرمت او افغان می‌کنند ... (مکاتیب سنایی: ۲۲).
قرن ۷: سلطان ... رجّالۀ دیلم و عفاریت افغانیان را بر ایشان آغالید تا نشیب‌وفراز ایشان فراگرفتند (جرفادقانی، تاریخ یمینی: ۳۳۳).
قرن ۸: از افغانیان شبی جمعی بر سپاه مبارزالدّین محمّد نهی زدند، چند سر اسب ببردند و مردی ده را به قتل‌ رساندند (سیف هروی، تاریخنامۀ هرات: ۲۰۸).
قرن ۹: چند غلام افغانی (اسفزاری، روضات‌الجنات: ۲/۱۱۲).
قرن ۱۰: پادشاه با آن افغانی دون مقابل شده، معرکۀ حرب گرم گردید (قاضی میر احمد، خلاصة التواریخ: ۱/۳۰۲).
قرن ۱۱: سلطان‌شه افغانی که طبعش به شر و فساد آمیخته بود در خدمت خسرو به سر می‌برد (جهانگیر، جهانگیرنامۀ منثور: ۷۷).
قرن ۱۲: سردار افغانى كه در آن ديار بود، در عوض مهمان‌نوازى، آن نوباوۀ سلطنت را اسير و دستگير نموده، نزد اورنگ زيب مى‌فرستد (ابوالحسن‌بن ابراهیم قزوینی، فوایدالصفویه: ۱/۷۲).
قرن ۱۳: مابين تيمورشاه افغانى و سلطان‌شاه نقارى رخ داد (شمس بخارایی، تاریخ بخارا، خوقند و کاشغر: ۱/۱۵۰).
قرن ۱۴: مردک افغانی به آواز بلند سخنان زشت به نواب وکیل می‌گفت (حسن فسایی، فارسنامۀ ناصری: ۱/۵۹۴).

کوتاه آنکه در اشاره به هریک از افراد قوم افغان هم واژۀ افغان درست است و هم واژۀ افغانی، ولی زیبنده‌تر آن است که دیگران را به نامی بخوانیم که خود بیشتر می‌پسندند.

پیکرۀ استفاده‌شده در این پژوهش: کتابخانۀ دیجیتال نور

▫️فرهاد قربان‌زاده
@azvirayesh
▫️آغاز دوره: نیمۀ نخست تیر ١۴٠٣، جمعه‌ها، ساعت ١۴:٠٠
▫️شرکت‌کنندگان در این کارگاهْ عضو کانالی تلگرامی می‌شوند و در آنجا جزوه‌ها و فیلم‌ها و صوت‌های همۀ جلسه‌ها بارگذاری می‌شود. زمان دسترسی به این جزوه‌ها و فیلم‌ها و صوت‌ها نامحدود است.
▫️ جلسۀ نخست: رسم‌الخط و املا
جلسۀ دوم: نشانه‌گذاری
جلسۀ سوم: ویرایش رایانه‌ای
جلسۀ چهارم: ویرایش زبانی ١
جلسۀ پنجم: ویرایش زبانی ٢
جلسۀ ششم: درست و غلط در زبان ١
جلسۀ هفتم: درست و غلط در زبان ٢
جلسۀ هشتم: درست و غلط در زبان ٣
جلسۀ نهم: واژه‌پژوهی
جلسۀ دهم: مرجع‌شناسی
جلسۀ یازدهم: درآمدی بر صرف
جلسۀ دوازدهم: درآمدی بر نحو
▫️اگر پرداخت هزینۀ کارگاه برایتان دشوار است، در خصوصی اطلاع دهید.
▫️برای بانوان افغانستانیِ باشندۀ افغانستان و دارای تحصیلات دانشگاهی (بیست نفر): رایگان.
▫️شهریۀ کارگاه: ۶٠٠،٠٠٠ تومان (ششصدهزار تومان).
▫️شمارۀ کارت: 6104337384300636
بانک ملت، به نام فرهاد قربان‌زاده (پس از واریز، روگرفتِ رسید بانکی را در خصوصی بفرستید.)

▫️فرهاد قربان‌زاده
@azvirayesh
نکته‌ای دربارهٔ نشانهٔ پرسش
۱. هنگام نوشتن پرسش، استفاده از یک نشانهٔ پرسش کافی است، ولی اگر از چیزی تعجب کرده‌ایم، می‌توانیم سه نشانهٔ تعجب نیز به کار ببریم. سه نشانهٔ تعجب یعنی خیلی تعجب کرده‌ام، ولی دو یا چند نشانهٔ پرسش به معنی این نیست که خیلی سؤال دارم.
۲. به کار بردن دو یا چند نشانهٔ پرسش گاه توهین‌آمیز هم هست و ممکن است به این معنی باشد که «مطلبی تا این اندازه بدیهی را هم نمی‌فهمی؟!»

▫️فرهاد قربان‌زاده
@azvirayesh
‏دربارۀ واژۀ خشکار
در فرهنگ مجمع‌الفرس (سروری، ص ۴۳۷) آمده‌است: «خشکار: آن آرد که از آن نخاله [= سبوس] نگرفته باشند و بعضی نانی را که از آن آردْ پخته باشند خشکار گویند. و اطبا گفته‌اند هر صباح سه لقمه از نان خشکار باید خورد به‌جهت دفع زرداب، چنان‌که یکی از حکما فرموده، بیت: نخواهد آنکه ز زرداب زردروی شود / خورد سه لقمۀ خشکار بامدادْ نهار [= ناشتا]. و دیگر در تحفةالسعادة به معنی نان‌ریزه‌های خشک که در توشه‌دان مسافران باشد نیز آورده. مثال این معنی حکیم خاقانی گوید، بیت: بر این نان‌ریزه‌ها منگر که شب دارد بر این سفره / که از دریوزۀ عیسی است خشکاری در انبانش [دیوان، ص ۲۱۲]». مؤلف فرهنگ جهانگیری (انجو شیرازی، ج ۲، ص ۱۳۶۸) به معنی «خایگینه» نیز اشاره کرده و افزوده‌است در معنی «آردی که نخالۀ آن را جدا نکرده باشند» خشکه نیز نامیده می‌شود (برای شاهدهای بیشتر، ← دهخدا و همکاران، لغت‌نامه، ۱۳۷۷).
با درنگ بر معنی‌های واژۀ خشکار، یعنی «آرد سبوس‌دار» و «نان‌ریزۀ خشک»، درمی‌یابیم که واژۀ خشکار مرکّب از واژۀ خشک و ار (کوتاه‌شدۀ آرد) است. محمدبن داود شادی‌آبادی (مفتاح‌الفضلا، ۱۴۰۰، ص ۲۵۸) آورده‌است: «خشکار: ... دال از خشک‌آرد حذف شده‌است». فولّرس (Vullers 1855, p. 697) نیز به این نکته اشاره کرده و خشک‌آرد را گونۀ دیگرِ خشکار دانسته‌است. هُرن (Horn 1895, No. 489) دیدگاه فولرس را نقل و معین (حاشیۀ برهان قاطع) نیز با استناد به هُرن همین مطلب را تکرار کرده‌است. محمدجان شکوری و همکاران ( فرهنگ فارسیِ تاجیکی، ۱۹۶۹، برگردان به خط فارسی: محسن شجاعی، ۱۳۸۵، فرهنگ معاصر) و حسن عمید (فرهنگ فارسی عمید، ۱۳۶۳، سه جلد) و چانکالینی (Ciancaglini 2008, p. 195) نیز به اینکه خشک‌آرد گونۀ دیگرِ خشکار است اشاره کرده‌اند.
واژۀ خشکارد (با «د» پایانی) و خشک‌آرد در فرهنگ‌های عمومی و شناختۀ فارسی (جز فرهنگ فارسیِ تاجیکی) مدخل نشده‌است، ولی در برخی متن‌ها شاهد دارد:
قرن ۴: خشک‌آرد: آن بود که گندم وی را پاک کرده باشند و آس کرده باشند (؟) (قمری بخاری، التنویر، ص ۵٩)؛
قرن ۶: نان دو است: يكی ميده [= بی‌سبوس] و يكی خشک‌آرد (فخر رازی، محمدبن عمر، حفظ‌البدن، ص ١١٣)؛
قرن ۶: اگر اندر پستان شیر عفن گردد، اردۀ کنجد و روغن گاو و آرد باقلی و نان خشک‌آرد کوفته به هم بسرشند (اسماعیل جرجانی، الأغراض الطبیة، ص ۵١١)؛
قرن ٧: یک تا نان خشکارد با دو پیاز پیش خود بنهاد (عبدالرحمن فامی هروی، تاریخ هرات، میراث مکتوب، ١٣٨٧، ص ۵٢، چ عکسی، چهار شاهد اخیر از کتابخانۀ دیجیتال نور).
فولّرس (Vullers 1855) یادآور شده که واژۀ خُشکَر در عربی از واژۀ فارسیِ خشکار وام گرفته شده (نیز ← محیط‌المحیط، بطرس البستانی، بیروت، ١٩٩٣). زمخشری (مقدمةالادب، ص ۶١) آورده‌است: «خشکار: نان درشت، نان سپوسین». سعدی ضنّاوی (١۴٢۴ / ٢۰۰۴، المعجم المفصّل فی المعرّب و الدّخیل، دارالکتب العلمیة، بیروت) آورده‌است: «خُشْكَر، خُشْكار: نان سیاه تهیه‌شده از آرد ناخالص؛ آرد الک‌نشده. از فارسی: خشک به معنی «یابس» (= خشک) و آرد به معنی «طحين» (= آرد) است. آرد الک‌نشده یا نانی است که از آن تهیه می‌شود و طبیعت آن سفت است. المهلَّبی راست (از البسط): قُل لِلوَزيرِ أَدامَ اللَهُ دَولَتَهُ / أَذكرتَنَا أَدمَنا، وَالخَبزُ خُشكارُ¹. در این مَثَل پرکاربرد: الخُشكار الدائم أفضل من الحنطة المقطوعة²» (نیز ← بیرونی، الصیدنه فی الطب، ترجمۀ باقر مظفرزاده، ص ۴۹۰).
امروزه خشکار به «نوعی شیرینی که از رشته‌های آرد برنج سازند و در داخل آن مغز گردو کنند» (محمد معین، برهان قاطع، حاشیه) یا همان «رشته‌به‌رشته» گفته می‌شود.
در فرهنگ غیاث‌اللغات (رامپوری) این واژه به‌نادرست به‌صورت خشکاری مدخل شده و به نقل از شرح خاقانی (نک. بیت خاقانی در بالا) آمده‌است: «در بعضِ نُسَخ خوشکاری، به واو، نوشته». ازاین‌رو، املای نادرستِ خوشکار قدمتی کمابیش کهن دارد و جدید نیست. گویا کسانی که خشکار را با املای *خوشکار می‌نویسند می‌پندارند که خشکار با واژۀ خوش ارتباط دارد، که البته چنین نیست.
در متن پهلویِ شایست‌نشایست واژۀ huškar به کار رفته (نک. معین، برهان قاطع، حاشیه) که نمی‌توان با اطمینان آن را همین واژۀ خشکار دانست.

۱. به وزیر، که خداوند اقتدارش را پایدار بداراد، بگو / آیا تو ما را به یاد نان آغشته به خورشمان می‌اندازی؟ حال آنکه نان [ما] خشکار است.
۲. خشکار همیشگی از گندم دروشده / گاه‌به‌گاه بهتر است.

گزیدۀ منابع:
Ciancaglini, Claudia A. (2008), Iranian Loanwords in Syriac, Wiesbaden, Dr. Ludwig Reichert Verlag.
Horn, Paul (1893), Grundriss der neupersischen Etymologie, Strassburg.
Vullers, Ioannis Augusti (1855), Lexicon persico-latinum etymologicum, Bonnae ad Rhenum, impensis A. Marci.

◽️ فرهاد قربان‌زاده
@azvirayesh
دربارۀ واژۀ هلیم ـ حلیم.pdf
591.6 KB
قربان‌زاده، فرهاد (١۴۰٣)، «دربارۀ واژۀ هلیم / حلیم»، مجلۀ نامۀ فرهنگستان، شمارۀ ٩۰ (ویژه‌نامۀ فرهنگ‌نویسی، شمارۀ ١٨)، صفحه‌های ٧١ـ٧٧.

چکیده: هلیم غذایی است رقیق که از گوشت تهیه می‌شود. این واژه را با املای حلیم نیز می‌نویسند. در این یادداشت کوشیده‌ایم که دریابیم کدام‌یک از دو املای هلیم و حلیم کهن‌تر و اصیل‌تر است. برای این کار به منابع پیشین نگریسته‌ایم و درستی و نادرستی دیدگاه‌های درج‌شده در آن‌ها را سنجیده‌ایم. همچنین به کاربردهای این واژه در متن‌های کهن اشاره کرده‌ایم و سیر تحول این واژه و ریشۀ آن را به دست داده‌ایم.
کلیدواژه‌ها: هلیم، حلیم، هلام، ریشه‌شناسی، فارسی میانه


▫️فرهاد قربان‌زاده
@azvirayesh
دربارۀ واژۀ نشت / نَشْد
این واژه در فرهنگ‌های کهن فارسی مدخل نشده‌است. محمد معین در حاشیۀ برهان قاطع (ذیل نشت به معنی «خراب و ضایع و سست و پژمرده و زبون») آورده‌است: «در گناباد ([محمد پروین] گنابادی) و قزوین ([محمد] دبیرسیاقی) و گیلان nasht به معنی "نفوذ آب در چیزی" است». در لغت‌نامه (دهخدا و همکاران ۱۳۷۷) همین مطلب را از حاشیۀ برهان قاطع نقل کرده‌اند و افزوده‌اند «در کرمان و فارس: تراویدن و نفوذ کردن آب و به‌خصوص روغن از ظرفش». در لغت‌نامه نشت‌آب و نشت شدن و نشت کردن و نشتی و نشتی شدن نیز مدخل شده‌است.
در فرهنگ فارسی (محمد معین) در توضیحِ ریشۀ واژۀ نشت چنین آمده‌است: [ظاهراً محرفِ عربیِ «نشف»؟ یا «نشط»]. در عربی نشط به معنی «دزدی / سرقت سریع» (عبدالنبی قیم ١٣٩٣، فرهنگ معاصر عربی ـ فارسی، فرهنگ معاصر) است و نمی‌تواند با معنیِ نَشْد (نک. انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ١٣٨١) یا نشت در فارسی ارتباطی داشته باشد. واژۀ نشف نیز با آنکه به معنی «جذب کردن، به خود کشیدن» (همان) است، ولی نمی‌توان تبدیل واج f به t یا d را توجیه کرد. ازاین‌رو، نشت / نشد نمی‌تواند گونۀ دیگری از نشف یا نشط باشد و حدس معین اساسی ندارد.
در فرهنگ لغات عامیانه و معاصر (منصور ثروت و رضا انزابی‌نژاد ۱۳۷۷، ویراست دوم، سخن) نشت کردن با شاهدی از علی‌محمد افغانی (شادکامان دره قره‌سو: ۳۷۱) و نشد کردن با شاهدی از صادق هدایت (سه قطره خون: ۲۴) مدخل شده‌است.
در فرهنگ فارسی عامیانه (ابوالحسن نجفی ۱۳۷۸) افزون بر نشت و نشتی، به گونۀ نَشْد و نَشْدی نیز با شاهدهایی از صادق هدایت (سه قطره خون: ۲۶ و بوف کور: ۳۹ـ۴۰) اشاره شده‌است.
در فرهنگ بزرگ سخن (انوری ۱۳۸۱) ریشه‌ای برای این واژه درج نشده، به این معنی که فارسی است.
واژه‌های نشت و نَشْد به ترکی آذری نیز راه یافته‌است (یحیی ذکا، واژگان آذری و فارسی در زبان مردم تبریز، به کوشش ایران عبدی، زیر نظر و با مقدمۀ ژاله آموزگار، تهران، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۹۸).
افزون‌بر فرهنگ‌های کهن، این واژه در متن‌های کهن فارسی به کار نرفته‌است. تنها شاهدی که نگارنده تا پیش از دورهٔ معاصر برای نشت یافته از قرن ۱۰ است: «آن آب را نگاه دارد تا او نیک صاف شود و اندک‌اندک ریزد و تجربه کند، چندان‌که آب مازو به کاغذ نشت نکند، تاآن‌که قوام پیدا کند» (محمدبن دوست‌محمد، کتاب‌آرایی: فواید الخطوط: ۳۶۷)، ولی ازآنجاکه نگارنده پس از این شاهد تا دورهٔ معاصر شاهد دیگری برای این واژه نیافته‌است، در درستی آن تردید دارد.
واژۀ فارسی‌شدۀ نشت به‌معنی «تراوش مایع و گاز از جایی» برگرفته از واژۀ عربیِ نشّ našš است (علی‌اشرف صادقی، «بعضی تحولات ناشناختۀ کلمات عربی در زبان فارسی»، مجلۀ زبان‌شناسی، ۱۳۷۳، شمارۀ ۲۱، صفحه‌های ۸ـ۹). «تغییری که در این کلمه پیدا شده نزد زبان‌شناسان به دگرگون‌شدگی یا ناهمگون‌شدگی (dissimilation) موسوم است و آن عبارت از تبدیل یکی از دو واج همسان به یک واج غیرهمسان با آن است. در اینجا š دوم کلمه به d [= نَشْد] بدل شده‌است. این نوع تبدیل در بعضی کلمات دیگر عربی که دارای یک صامت مشدد (مکرر) هستند نیز پیش آمده‌است. چنان‌که در تلفظ عوام کلمهٔ سنّ به سِند و کلمهٔ سجلّ به سجلد بدل شده‌است» (همان، ص ۹).

پی‌نوشت
مؤلفان ذیل فرهنگ‌های فارسی (علی رواقی و مریم میرشمسی ) واژۀ نشتاک به معنی «محل گرد آمدن آب؛ مدخل آب در زمین» را با شاهدی از تکملةالاصناف (کرمینی: ۴۱۰، ذیل المَغیض) و نشانهٔ پرسش مدخل کرده‌اند و آن را با واژۀ nāštē «نشت، چکه» در سنگلچی و اشکاشمی سنجیده‌اند. نگارنده بسیار بعید می‌داند که این واژه با نشت ارتباطی داشته باشد.

▫️فرهاد قربان‌زاده
@azvirayesh
از ویرایش pinned «‏دربارۀ واژۀ ماءالشعیر می‌دانیم که واژﮤ ماءالشعیر در لفظ به معنی «آب‌جو / آبجو» است (ماء: آب؛ شعیر: جو). در متن‌های کهن فارسی ماءالشعیر واژه‌ای تخصصی در طب سنتی و به معنی «نوعی نوشیدنی دارویی» بوده‌است: قرن ۴: «اگر مزاجش گرم باشد، ماءالشّعیر خورَد و شربت‌های…»