🔴 آخرین آمار مبتلایان به کرونا در استان
💢حامد بهرامیان سخنگوی ستاد مدیریت کرونا دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه:🔻
🔹️ بیمار مثبت بستری (۲۴ ساعت) 👈 ۴ مورد
🔹️ شناسایی سرپایی (۲۴ ساعت) 👈یک مورد
🔸️ فوت قطعی در ۲۴ ساعت 👈 صفر
🔸️ مجموع جان باختگان قطعی 👈 ۳۲۲۶ نفر
🔹️ بستری جدید در ۲۴ ساعت 👈 یک نفر
🔹️ ترخیص از بیمارستان 👈 ۳ نفز
🔸️ بیماران بستری در حال حاضر 👈 ۳۵ نفر
🔸️ بستری موقت (تزریق رمدسیویر) 👈 صفر
🔹️بستری در بخش های ویژه 👈 ۱۳ نفر
🔹️بیماران با حال وخیم 👈 ۷ نفر
🗓 ۱۱ مهر ماه
🆔 @avaybaloot
💢حامد بهرامیان سخنگوی ستاد مدیریت کرونا دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه:🔻
🔹️ بیمار مثبت بستری (۲۴ ساعت) 👈 ۴ مورد
🔹️ شناسایی سرپایی (۲۴ ساعت) 👈یک مورد
🔸️ فوت قطعی در ۲۴ ساعت 👈 صفر
🔸️ مجموع جان باختگان قطعی 👈 ۳۲۲۶ نفر
🔹️ بستری جدید در ۲۴ ساعت 👈 یک نفر
🔹️ ترخیص از بیمارستان 👈 ۳ نفز
🔸️ بیماران بستری در حال حاضر 👈 ۳۵ نفر
🔸️ بستری موقت (تزریق رمدسیویر) 👈 صفر
🔹️بستری در بخش های ویژه 👈 ۱۳ نفر
🔹️بیماران با حال وخیم 👈 ۷ نفر
🗓 ۱۱ مهر ماه
🆔 @avaybaloot
معني نام و پرچم كشورهاي جهان
🇦🇷 آرژانتین: سرزمین نقره
🇦🇿 آذربایجان: سرزمین نگهبان آتش
🇿🇦 آفریقای جنوبی: سرزمین بدون آفتاب جنوبی
🇨🇫 آفریقای مرکزی: سرزمین بدون آفتاب مرکزی
🇦🇱 آلبانی: سرزمین کوهنشینان
🇩🇪 آلمان: سرزمین همه مردان یا قوم ژرمن
🇦🇴 آنگولا: از واژه نگولا که لقب فرمانروایان محلی بود
🇦🇹 اتریش: شاهنشاهی شرق
🇪🇹 اتیوپی: سرزمین چهره سوختگان
🇦🇲 ارمنستان: سرزمین فرزندان ارمن،نام نبیره نوح
🇺🇿 ازبکستان: سرزمین خودسالارها
🇪🇸 اسپانیا: سرزمین خرگوش کوهی
🇦🇺 استرالیا: سرزمین جنوبی
🇪🇪 استونی: راه شرقی
🇬🇧 اسکاتلند: سرزمین اسکات ها البته در لاتین قوم گائل را گویند
🇦🇫 افغانستان: سرزمین قوم افغان
🇨🇴 اکوادور: خط استوا
🇩🇿 الجزایر: جزیره ها
🇸🇻 السالوادور: رهایی بخش مقدس
🇦🇪 امارات متحده عربی: شاهزاده نشین های یکپارچه عربی
🇮🇩 اندونزی: مجمع الجزایر هند
🇬🇧 انگلیس: سرزمین قوم آنگل
🇺🇾 اوروگوئه: شرقی
🇺🇦 اوکراین: منطقه مرزی
🇺🇸 ایالات متحده امریکا: از نام آمریگو وسپوچی دریانورد ایتالیایی
🇮🇹 ایتالیا: شاید به معنی ایزد گوساله
🇮🇷 ایران: سرزمین نجیب زادگان
🇮🇪 ایرلند: سرزمین قوم ایر(شاید هم معنی با آریا)
🇮🇸 ایسلند: سرزمین یخ
🇧🇭 بحرین: دو دریا
🇧🇷 برزیل: چوب قرمز
🇬🇧 بریتانیا: سرزمین نقاشی شدگان
🇧🇪 بلژیک: سرزمین قوم بلژ(از اقوام سلتی)، واژه بلژ احتمالا معنی زهدان و کیسه می داده است.
🇧🇩 بنگلادش: ملت بنگال
🇧🇫 بورکینافاسو: سرزمین مردم درستکار
🇧🇴 بولیوی: از نام سیمون بولیوار مبارز رهایی بخش آمریکای لاتین
🇵🇾 پاراگوئه: این سوی رودخانه
🇵🇰 پاکستان: سرزمین پاکان
🇵🇦 پاناما: جای پر از ماهی
🇵🇹 پرتغال: بندر قوم گال
🇵🇷 پورتوریکو: بندر ثروتمند
🇹🇿 تانزانیا: این نام از هم آمیزی تانگانیگا(سرزمین دریاچه تانگا)و زنگبار به دست آمده است.
🇹🇭 تایلند: سرزمین قوم تای
🇹🇲 ترکمنستان: سرزمین ترک مانندها
🇹🇷 ترکیه: سرزمین قوی ها
🇯🇲 جامائیکا: سرزمین بهاران
🇹🇩 چاد: دریاچه
🇨🇳 چین: سرزمین مرکزی
🇩🇰 دانمارک: مرز قوم «دان»
🇩🇴 دومینیکن: کشور دومینیک مقدس
🇷🇺 روسیه: کشور روشن ها، سپیدان (شاید از ریشه سکایی«راوش»)
🇧🇾 روسیه سفید (بلاروس): درخشنده سفید
🇷🇴 رومانی: سرزمین رومی ها
🇯🇵 ژاپن: سرزمین خورشید تابان
🇮🇪 ساحل عاج: ساحل عاج
🇱🇰 سریلانکا: جزیره باشکوه
🇸🇧 سلیمان جزایر: از نام حضرت سلیمان
🇸🇪 سوئد: سرزمین قوم «سوی»
🇸🇿 سوازیلند: سرزمین قوم سوازی
🇨🇭 سوئیس: سرزمین مرداب
🇸🇩 سودان: سیاهان
🇸🇾 سوریه: سرزمین آشور
🇸🇱 سیرالئون: کوه شیر
🇨🇱 شیلی: پایان خشکی- برف
🇪🇭 صحرا: بیابان
🇸🇰 صربستان: سرزمین قوم صرب
🇮🇶 عراق: شاید از ایراک به معنای ایران کوچک
🇸🇦 عربستان سعودی: سرزمین بیابانگردان
🇫🇷 فرانسه: سرزمین قوم فرانک
🇫🇮 فنلاند: سرزمین قوم «فن»
🇸🇽 فیلیپین: از نام پادشاهی اسپانیایی به نام فیلیپ
🇰🇬 قرقیزستان: سرزمین چهل قبیله
🇰🇿 قزاقستان: سرزمین کوچگران
🇶🇦 قطر: شاید به معنای بارانی
🇨🇷 کاستاریکا: ساحل غنی
🇨🇦 کانادا: دهکده (زبان سرخپوستی «ایروکوئی»)
🇨🇴 کلمبیا: سرزمین کلمب (کریستف کلمب)
🇰🇪 کنیا: کوه سپیدی
🇰🇼 کویت: دژ کوچک
🇬🇪 گرجستان: سرزمین کشاورزان
🇱🇧 لبنان: سفید
🇵🇱 لهستان: سرزمین قوم «له»
🇱🇷 لیبریا: سرزمین آزادی
🇭🇺 مجارستان: سرزمین قوم مجار
🇪🇬 مصر: شهر - آبادی
🇲🇰 مقدونیه: سرزمین کوه نشین ها، بلندنشین ها
🇮🇪 مکزیک: اسپانیای جدید
🇲🇷 موریتانی: سرزمین قوم مور
🇫🇲 میکرونزی: مجمع الجزایر کوچک
🇳🇴 نروژ: راه شمال
🇳🇪 نیجر: سیاه
🇳🇬 نیجریه: سرزمین سیاه
🇻🇦 واتیکان: از نام تپه ای به نام واتیکان گرفته شده
🇻🇪 ونزوئلا: ونیز کوچک
🇻🇳 ویتنام: اقوام «ویت» جنوبی
🇬🇧 ویلز: بیگانگان
🇳🇱 هلند: سرزمین چوب
🇮🇳 هند: پر آب
🇭🇳 هندوراس: ژرفناها
🇾🇪 یمن: خوشبخت
🆔 @avaybaloot
🇦🇷 آرژانتین: سرزمین نقره
🇦🇿 آذربایجان: سرزمین نگهبان آتش
🇿🇦 آفریقای جنوبی: سرزمین بدون آفتاب جنوبی
🇨🇫 آفریقای مرکزی: سرزمین بدون آفتاب مرکزی
🇦🇱 آلبانی: سرزمین کوهنشینان
🇩🇪 آلمان: سرزمین همه مردان یا قوم ژرمن
🇦🇴 آنگولا: از واژه نگولا که لقب فرمانروایان محلی بود
🇦🇹 اتریش: شاهنشاهی شرق
🇪🇹 اتیوپی: سرزمین چهره سوختگان
🇦🇲 ارمنستان: سرزمین فرزندان ارمن،نام نبیره نوح
🇺🇿 ازبکستان: سرزمین خودسالارها
🇪🇸 اسپانیا: سرزمین خرگوش کوهی
🇦🇺 استرالیا: سرزمین جنوبی
🇪🇪 استونی: راه شرقی
🇬🇧 اسکاتلند: سرزمین اسکات ها البته در لاتین قوم گائل را گویند
🇦🇫 افغانستان: سرزمین قوم افغان
🇨🇴 اکوادور: خط استوا
🇩🇿 الجزایر: جزیره ها
🇸🇻 السالوادور: رهایی بخش مقدس
🇦🇪 امارات متحده عربی: شاهزاده نشین های یکپارچه عربی
🇮🇩 اندونزی: مجمع الجزایر هند
🇬🇧 انگلیس: سرزمین قوم آنگل
🇺🇾 اوروگوئه: شرقی
🇺🇦 اوکراین: منطقه مرزی
🇺🇸 ایالات متحده امریکا: از نام آمریگو وسپوچی دریانورد ایتالیایی
🇮🇹 ایتالیا: شاید به معنی ایزد گوساله
🇮🇷 ایران: سرزمین نجیب زادگان
🇮🇪 ایرلند: سرزمین قوم ایر(شاید هم معنی با آریا)
🇮🇸 ایسلند: سرزمین یخ
🇧🇭 بحرین: دو دریا
🇧🇷 برزیل: چوب قرمز
🇬🇧 بریتانیا: سرزمین نقاشی شدگان
🇧🇪 بلژیک: سرزمین قوم بلژ(از اقوام سلتی)، واژه بلژ احتمالا معنی زهدان و کیسه می داده است.
🇧🇩 بنگلادش: ملت بنگال
🇧🇫 بورکینافاسو: سرزمین مردم درستکار
🇧🇴 بولیوی: از نام سیمون بولیوار مبارز رهایی بخش آمریکای لاتین
🇵🇾 پاراگوئه: این سوی رودخانه
🇵🇰 پاکستان: سرزمین پاکان
🇵🇦 پاناما: جای پر از ماهی
🇵🇹 پرتغال: بندر قوم گال
🇵🇷 پورتوریکو: بندر ثروتمند
🇹🇿 تانزانیا: این نام از هم آمیزی تانگانیگا(سرزمین دریاچه تانگا)و زنگبار به دست آمده است.
🇹🇭 تایلند: سرزمین قوم تای
🇹🇲 ترکمنستان: سرزمین ترک مانندها
🇹🇷 ترکیه: سرزمین قوی ها
🇯🇲 جامائیکا: سرزمین بهاران
🇹🇩 چاد: دریاچه
🇨🇳 چین: سرزمین مرکزی
🇩🇰 دانمارک: مرز قوم «دان»
🇩🇴 دومینیکن: کشور دومینیک مقدس
🇷🇺 روسیه: کشور روشن ها، سپیدان (شاید از ریشه سکایی«راوش»)
🇧🇾 روسیه سفید (بلاروس): درخشنده سفید
🇷🇴 رومانی: سرزمین رومی ها
🇯🇵 ژاپن: سرزمین خورشید تابان
🇮🇪 ساحل عاج: ساحل عاج
🇱🇰 سریلانکا: جزیره باشکوه
🇸🇧 سلیمان جزایر: از نام حضرت سلیمان
🇸🇪 سوئد: سرزمین قوم «سوی»
🇸🇿 سوازیلند: سرزمین قوم سوازی
🇨🇭 سوئیس: سرزمین مرداب
🇸🇩 سودان: سیاهان
🇸🇾 سوریه: سرزمین آشور
🇸🇱 سیرالئون: کوه شیر
🇨🇱 شیلی: پایان خشکی- برف
🇪🇭 صحرا: بیابان
🇸🇰 صربستان: سرزمین قوم صرب
🇮🇶 عراق: شاید از ایراک به معنای ایران کوچک
🇸🇦 عربستان سعودی: سرزمین بیابانگردان
🇫🇷 فرانسه: سرزمین قوم فرانک
🇫🇮 فنلاند: سرزمین قوم «فن»
🇸🇽 فیلیپین: از نام پادشاهی اسپانیایی به نام فیلیپ
🇰🇬 قرقیزستان: سرزمین چهل قبیله
🇰🇿 قزاقستان: سرزمین کوچگران
🇶🇦 قطر: شاید به معنای بارانی
🇨🇷 کاستاریکا: ساحل غنی
🇨🇦 کانادا: دهکده (زبان سرخپوستی «ایروکوئی»)
🇨🇴 کلمبیا: سرزمین کلمب (کریستف کلمب)
🇰🇪 کنیا: کوه سپیدی
🇰🇼 کویت: دژ کوچک
🇬🇪 گرجستان: سرزمین کشاورزان
🇱🇧 لبنان: سفید
🇵🇱 لهستان: سرزمین قوم «له»
🇱🇷 لیبریا: سرزمین آزادی
🇭🇺 مجارستان: سرزمین قوم مجار
🇪🇬 مصر: شهر - آبادی
🇲🇰 مقدونیه: سرزمین کوه نشین ها، بلندنشین ها
🇮🇪 مکزیک: اسپانیای جدید
🇲🇷 موریتانی: سرزمین قوم مور
🇫🇲 میکرونزی: مجمع الجزایر کوچک
🇳🇴 نروژ: راه شمال
🇳🇪 نیجر: سیاه
🇳🇬 نیجریه: سرزمین سیاه
🇻🇦 واتیکان: از نام تپه ای به نام واتیکان گرفته شده
🇻🇪 ونزوئلا: ونیز کوچک
🇻🇳 ویتنام: اقوام «ویت» جنوبی
🇬🇧 ویلز: بیگانگان
🇳🇱 هلند: سرزمین چوب
🇮🇳 هند: پر آب
🇭🇳 هندوراس: ژرفناها
🇾🇪 یمن: خوشبخت
🆔 @avaybaloot
🔻ایرانخودرو و سایپا میتوانند خودرو وارد کنند!
وزیر صمت:
🔸واردات خودرو چند شرط دارد؛ یکی اینکه باید نمایندگی پس از فروش داشته باشند، دوم اینکه نمایندگی رسمی خودروساز خارجی داشته باشد و اینکه وقتی خودرویی وارد می شود باید در مقابلش انتقال فناوری انجام دهند.
🔸دو شرکت این خودرو و سایپا برای واردات خودرو اگر شرایط را دار باشند مانعی ندارد.
🆔 @avaybaloot
وزیر صمت:
🔸واردات خودرو چند شرط دارد؛ یکی اینکه باید نمایندگی پس از فروش داشته باشند، دوم اینکه نمایندگی رسمی خودروساز خارجی داشته باشد و اینکه وقتی خودرویی وارد می شود باید در مقابلش انتقال فناوری انجام دهند.
🔸دو شرکت این خودرو و سایپا برای واردات خودرو اگر شرایط را دار باشند مانعی ندارد.
🆔 @avaybaloot
قسمت بیست و هشتم
رمان روزگار تلخ
کیوان چی مامان ؟؟
مامانم دستشو گذاشت رو زانوش و بلند شد و گفت ..
_:هیچی گوشت تنم زیر دندونشه نمیتونم هیچ کاری کنم
منم بلند شدم ..قلبم به تپش افتاد..
_:یعنی چی مامان ؟؟
_:یعنی رعنا پاشو کرد تو کفش و گفت الا و بلا فقط کیوان وقتی هم مخالفت کردیم باهم فرار کردن ...به خاطر حرف مردم کنار اومدم باهاشون ..حالا کیوان ماهی یه بار بچمو میاره یه نیم ساعت میبینم بعد میبره ....خیره شد بهم ..
_:دنیا نمیدونم چرا یهو سخت گرفت برام پری ..خیلی سخت ..جوری که مردن برام بهتر از این روزها بود
بعد دستمو گرفت ..بیا بریم خونه شام بزارم آقات که بیاد دورهم باشیم لبخندزدو ادامه داد. . امشب دخترشو میخواد ببینه دیگه ..امشب باید شامش فرق کنه !
برگشتم و نگاهی به ماشین دکتر کردم ..
_:مامان مهمون داریم ..
_:کیه مامان ؟؟!
_:ببینید اون اقا که تو ماشین نشسته ..
وقتی دکتروبا دستم به مامانم نشون دادم ..
دکتر از ماشین پیاده شد و اومد سمت مادرم ..
مامانم با ذوق نگاهش کرد ..
_:مامان نامزدته ؟؟
خجالت زده آروم گفتم. .
_:هیس ...نه مامان . ایشون دکتره ...محبت کردن منو آوردن
مامانم سلام و احوال پرسی کرد و اصرار کرد که برای شام بمونه ولی تشکر کرد و خداحافظی کرد و رفت ولی قول دادکه حتما بهم سر میزنه. .!
بامامانم رفتیم خونه ..خونه بدون رعنا خیلی سرد و بی روح بود ..گشتی تو خونه ای زدم که سخت دلتنگش بودم ...
مامانم بالشت آورد و گفت. .
_:دراز بکش استراحت کن از راه رسیدی ..
دراز کشیدم ..و زل زدم به سقف ..
مامانم گفت. .برم برات چایی و میوه بیارم ..
همونجور که زل زده بودم به سقف گفتم
_:مامان امشب بریم عروسی ؟؟
مامانم متعحب گفت. .
_:عروسی ؟؟عروسی کی ؟؟
برگشتم و با چشمهای پراز هاله اشکم گفتم ..
_:بابک ...!!امشب عروسیشه ..میخوام برم براش کل بکشم ..جلوش برقصم ..میخوام بهش تبریک و شاد باش بگم ...بریم مامان ؟؟!
رمان روزگار تلخ
کیوان چی مامان ؟؟
مامانم دستشو گذاشت رو زانوش و بلند شد و گفت ..
_:هیچی گوشت تنم زیر دندونشه نمیتونم هیچ کاری کنم
منم بلند شدم ..قلبم به تپش افتاد..
_:یعنی چی مامان ؟؟
_:یعنی رعنا پاشو کرد تو کفش و گفت الا و بلا فقط کیوان وقتی هم مخالفت کردیم باهم فرار کردن ...به خاطر حرف مردم کنار اومدم باهاشون ..حالا کیوان ماهی یه بار بچمو میاره یه نیم ساعت میبینم بعد میبره ....خیره شد بهم ..
_:دنیا نمیدونم چرا یهو سخت گرفت برام پری ..خیلی سخت ..جوری که مردن برام بهتر از این روزها بود
بعد دستمو گرفت ..بیا بریم خونه شام بزارم آقات که بیاد دورهم باشیم لبخندزدو ادامه داد. . امشب دخترشو میخواد ببینه دیگه ..امشب باید شامش فرق کنه !
برگشتم و نگاهی به ماشین دکتر کردم ..
_:مامان مهمون داریم ..
_:کیه مامان ؟؟!
_:ببینید اون اقا که تو ماشین نشسته ..
وقتی دکتروبا دستم به مامانم نشون دادم ..
دکتر از ماشین پیاده شد و اومد سمت مادرم ..
مامانم با ذوق نگاهش کرد ..
_:مامان نامزدته ؟؟
خجالت زده آروم گفتم. .
_:هیس ...نه مامان . ایشون دکتره ...محبت کردن منو آوردن
مامانم سلام و احوال پرسی کرد و اصرار کرد که برای شام بمونه ولی تشکر کرد و خداحافظی کرد و رفت ولی قول دادکه حتما بهم سر میزنه. .!
بامامانم رفتیم خونه ..خونه بدون رعنا خیلی سرد و بی روح بود ..گشتی تو خونه ای زدم که سخت دلتنگش بودم ...
مامانم بالشت آورد و گفت. .
_:دراز بکش استراحت کن از راه رسیدی ..
دراز کشیدم ..و زل زدم به سقف ..
مامانم گفت. .برم برات چایی و میوه بیارم ..
همونجور که زل زده بودم به سقف گفتم
_:مامان امشب بریم عروسی ؟؟
مامانم متعحب گفت. .
_:عروسی ؟؟عروسی کی ؟؟
برگشتم و با چشمهای پراز هاله اشکم گفتم ..
_:بابک ...!!امشب عروسیشه ..میخوام برم براش کل بکشم ..جلوش برقصم ..میخوام بهش تبریک و شاد باش بگم ...بریم مامان ؟؟!
قسمت بیست و نهم
مامانم مغموم برگشت...
_:چی میگی مادر ؟؟!
اومد نشست کنارم دستی به سرم کشید روسریم کنار رفت و سر بی موم نمایان شد ..مامانم با ترس جیغ کشید ...
بلند شدم و سریع بغلش کردم ..
_:نترس مامان ..
_:موهات مادر ..موهات ..؟؟! میخواستم استراحت کنی شام بخوری بعد بپرسم کجا بودی که اینقدر برات سخت گذشته که لاغر شدی ولی مادر الان بگو ..کجابودی ؟چه بلایی سرت اومده ؟؟
به گریه افتادم ..سرمو رو پای مامانم گذاشتم و همه چیزو براش تعریف کردم ..
وقتی حرفهام تموم شد.مامانم بشدت حالش بد شد براش سریع آب قند آوردم انگار نفس کشیدن براش سخت شده بود...حال مادرمو که دیدم دلم برای همه مادر هایی سوخت که مجبور بودن همیشه جور زندگی بچه هاشونو بکشن ...بسختی مامانمو بهوش آوردم ..حالش کمی که جا اومد گفت ...
_:منو ببر پیش اختر ...من باید اختر و ببینم ..
ارومش کردم و گفتم ..مامان همه چیز تموم شد اوناهم تقاص دادن. حالا باید ما زندگی کنیم ... لبخند زدم. .
_:میخوام درس بخونم مامان ..میخوام بابک و فراموش کنم گذشتمو فراموش کنم ..اینکه میخوام برم عروسیش برای اینه که میخوام بدونه دیگه برای من مهم نیست ...
بلندشدم. مامان ؟لباس هام هنوز تو خونس
_:آره مامان ...
میرم آماده بشم ..
مامانم ملتمس اومد سمتم
_:تو رو قسم به جون آقات نرووو مادر...غرور منه مادرو جلوی مردم نشکن ... میدونم تو دلت سوخته ..ولی این راهش نیست ..
داد زدم
_:پس راهش چیه مامان .
محکم دستمو به سینم زدم ..
_:پس این دل آتیش گرفته رو چجوری خاموش کنم ..مامان دارم میسوزم ...مامان من حقم این همه بدبختی نبود ...من فقط یه اشتباه کردم ..یه حسادت بچگانه ...من نادونی کردم ..حقم این همه عذاب نبود....
مامانم اومد سمتم ..
_:از چی حرف میزنی پری ؟؟چه حسادتی ؟؟!
مامانم مغموم برگشت...
_:چی میگی مادر ؟؟!
اومد نشست کنارم دستی به سرم کشید روسریم کنار رفت و سر بی موم نمایان شد ..مامانم با ترس جیغ کشید ...
بلند شدم و سریع بغلش کردم ..
_:نترس مامان ..
_:موهات مادر ..موهات ..؟؟! میخواستم استراحت کنی شام بخوری بعد بپرسم کجا بودی که اینقدر برات سخت گذشته که لاغر شدی ولی مادر الان بگو ..کجابودی ؟چه بلایی سرت اومده ؟؟
به گریه افتادم ..سرمو رو پای مامانم گذاشتم و همه چیزو براش تعریف کردم ..
وقتی حرفهام تموم شد.مامانم بشدت حالش بد شد براش سریع آب قند آوردم انگار نفس کشیدن براش سخت شده بود...حال مادرمو که دیدم دلم برای همه مادر هایی سوخت که مجبور بودن همیشه جور زندگی بچه هاشونو بکشن ...بسختی مامانمو بهوش آوردم ..حالش کمی که جا اومد گفت ...
_:منو ببر پیش اختر ...من باید اختر و ببینم ..
ارومش کردم و گفتم ..مامان همه چیز تموم شد اوناهم تقاص دادن. حالا باید ما زندگی کنیم ... لبخند زدم. .
_:میخوام درس بخونم مامان ..میخوام بابک و فراموش کنم گذشتمو فراموش کنم ..اینکه میخوام برم عروسیش برای اینه که میخوام بدونه دیگه برای من مهم نیست ...
بلندشدم. مامان ؟لباس هام هنوز تو خونس
_:آره مامان ...
میرم آماده بشم ..
مامانم ملتمس اومد سمتم
_:تو رو قسم به جون آقات نرووو مادر...غرور منه مادرو جلوی مردم نشکن ... میدونم تو دلت سوخته ..ولی این راهش نیست ..
داد زدم
_:پس راهش چیه مامان .
محکم دستمو به سینم زدم ..
_:پس این دل آتیش گرفته رو چجوری خاموش کنم ..مامان دارم میسوزم ...مامان من حقم این همه بدبختی نبود ...من فقط یه اشتباه کردم ..یه حسادت بچگانه ...من نادونی کردم ..حقم این همه عذاب نبود....
مامانم اومد سمتم ..
_:از چی حرف میزنی پری ؟؟چه حسادتی ؟؟!
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سہ شنبہ پاییزی تون
بخیر و خوشی 🍂🍁🍃
خدایا ...♡
بہ هر روز دوستانم آرامش
بہ زندگیشان: عافیت
بہ عشقشان: ثبات
بہ مهرشان: وفا
بہ عمرشان: عزت
بہ رزقشان: برکت و
بہ وجودشان: صحت عطا بفرما 🌹
🆔 @avaybaloot
بخیر و خوشی 🍂🍁🍃
خدایا ...♡
بہ هر روز دوستانم آرامش
بہ زندگیشان: عافیت
بہ عشقشان: ثبات
بہ مهرشان: وفا
بہ عمرشان: عزت
بہ رزقشان: برکت و
بہ وجودشان: صحت عطا بفرما 🌹
🆔 @avaybaloot
فوائد گل گاوزبان
🔹ضد اضطراب
🔹ضد تپش قلب
🔹ضد استرس است
🔹موجب کاهش سودای بدن
❗️اما اگر بیش از یک ماه مداوم مصرف شود موجب مسمومیت کبدی میشود
🆔 @avaybaloot
🔹ضد اضطراب
🔹ضد تپش قلب
🔹ضد استرس است
🔹موجب کاهش سودای بدن
❗️اما اگر بیش از یک ماه مداوم مصرف شود موجب مسمومیت کبدی میشود
🆔 @avaybaloot
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔻اینجا هلند است و این سازه منحصر به فرد است که دو دریاچه مصنوعی را به هم متصل میکند
.
🆔 @avaybaloot🔺احتمال افزایش ۹۰۰ هزار تومانی حقوق کارمندان
افقهی، معاون سازمان برنامه و بودجه:
🔹لایحه متناسبسازی حقوق کارمندان و بازنشستگان بعد از تصویب در هیئت دولت با قید دو فوریت به مجلس ارسال شد.
🔹بر اساس پیشنهاد دولت افزایشهای جدید در صورت تصویب مجلس از اول شهریور ۱۴۰۱ اعمال خواهد شد.
🔹حقوق بازنشستگان، وظیفهبگیران و مشترکان صندوقهای بازنشستگی کشوری و لشکری و سایر صندوقهای بازنشستگی وابسته به دستگاههای اجرایی، مبلغ نه میلیون ریال افزایش پیدا خواهد کرد./تسنیم
افقهی، معاون سازمان برنامه و بودجه:
🔹لایحه متناسبسازی حقوق کارمندان و بازنشستگان بعد از تصویب در هیئت دولت با قید دو فوریت به مجلس ارسال شد.
🔹بر اساس پیشنهاد دولت افزایشهای جدید در صورت تصویب مجلس از اول شهریور ۱۴۰۱ اعمال خواهد شد.
🔹حقوق بازنشستگان، وظیفهبگیران و مشترکان صندوقهای بازنشستگی کشوری و لشکری و سایر صندوقهای بازنشستگی وابسته به دستگاههای اجرایی، مبلغ نه میلیون ریال افزایش پیدا خواهد کرد./تسنیم
قسمت سی ام
رومان روزگار تلخ
_:از چی حرف میزنی پری ؟؟چه حسادتی ؟؟ !
سرمو بین دستهام کلافه گرفتم و گفتم
_:مامان ..اون روز لعنتی شماکه از خونه رفتین بیرون..من آب جوش برداشتم تا بریزم صورت رعنا ..چون بهم گفته بود کیوان گفته خوشگلتر از اون کسی نیست...مامان من سه سال تو تب و تاب عاشقی کیوان بودم سخت بود شنیدن این حرف ..ولی مامان منم بچم دیگه ..عقلم نمیرسه ..ولی به جون بابا قسم ..پشیمون شدم میخواستم برگردم آشپزخونه که یهو منوچهر داد زد و آب جوش از،دستم ریخت ..
ملتمس برگشتم
_:مامان ...بخدا فقط یه لحظه اشتباه کردم ..برای یه لحظه شیطون گولم زد ...بخدا پشیمون شده بودم ...
تا سرمو بلند کردم دیدم بابام مغموم کنار در وایساده و با صورت کبود به حرفهام گوش میده بلندشدم برم سمتش که صورتشو برگردوند و رفت حیاط ...
زجه زدم .
_:باباااا توروخدا. .نرووو ..میخوام بغلت کنم .میخوام سرمو بزارم رو شونت .من به امیدتو برگشتم. ..برگستم که تکیه گاهم باشی ..برگشتم که کمکم کنی بتونم دوباره زندگی کنم ...اگه تو هم منو پس بزنی که من باید برم بمیرممم ...آره اصلا باید من بمیرم ....
مامانم بغلم کرد ..
_:این حرفو نزن مادر...همه اشتباه میکنن ..پدرتم بهش حق بده. ..یه چند روز که بگذره حالش خوب میشه...
روی زمین رو زانوهام نشستم دستهامو مشت کردم و با گریه گفتم. .
_:ولی دلم الان میخوادش مامان ...من بابامو میخوام .....
نگاهم به زمین بود که دستهایی قوی دور گردنم حلقه زد ...
سرمو بالا گرفتم ..
_:زل زدم به مردمک قهوه ای چشمهاش ...مروارید اشکش اروم اروم سرخورد رو گونش ...
با بوسم اشک رو گونشو پاک کردم ..
بابام پیشونیمو بوسید و گفت ..
_:روزی صد بار از دلتنگیت مردم. .ببین ...رفتنت چقدر پیرم کرده بابا ؟؟
رومان روزگار تلخ
_:از چی حرف میزنی پری ؟؟چه حسادتی ؟؟ !
سرمو بین دستهام کلافه گرفتم و گفتم
_:مامان ..اون روز لعنتی شماکه از خونه رفتین بیرون..من آب جوش برداشتم تا بریزم صورت رعنا ..چون بهم گفته بود کیوان گفته خوشگلتر از اون کسی نیست...مامان من سه سال تو تب و تاب عاشقی کیوان بودم سخت بود شنیدن این حرف ..ولی مامان منم بچم دیگه ..عقلم نمیرسه ..ولی به جون بابا قسم ..پشیمون شدم میخواستم برگردم آشپزخونه که یهو منوچهر داد زد و آب جوش از،دستم ریخت ..
ملتمس برگشتم
_:مامان ...بخدا فقط یه لحظه اشتباه کردم ..برای یه لحظه شیطون گولم زد ...بخدا پشیمون شده بودم ...
تا سرمو بلند کردم دیدم بابام مغموم کنار در وایساده و با صورت کبود به حرفهام گوش میده بلندشدم برم سمتش که صورتشو برگردوند و رفت حیاط ...
زجه زدم .
_:باباااا توروخدا. .نرووو ..میخوام بغلت کنم .میخوام سرمو بزارم رو شونت .من به امیدتو برگشتم. ..برگستم که تکیه گاهم باشی ..برگشتم که کمکم کنی بتونم دوباره زندگی کنم ...اگه تو هم منو پس بزنی که من باید برم بمیرممم ...آره اصلا باید من بمیرم ....
مامانم بغلم کرد ..
_:این حرفو نزن مادر...همه اشتباه میکنن ..پدرتم بهش حق بده. ..یه چند روز که بگذره حالش خوب میشه...
روی زمین رو زانوهام نشستم دستهامو مشت کردم و با گریه گفتم. .
_:ولی دلم الان میخوادش مامان ...من بابامو میخوام .....
نگاهم به زمین بود که دستهایی قوی دور گردنم حلقه زد ...
سرمو بالا گرفتم ..
_:زل زدم به مردمک قهوه ای چشمهاش ...مروارید اشکش اروم اروم سرخورد رو گونش ...
با بوسم اشک رو گونشو پاک کردم ..
بابام پیشونیمو بوسید و گفت ..
_:روزی صد بار از دلتنگیت مردم. .ببین ...رفتنت چقدر پیرم کرده بابا ؟؟
روزی صد بار از دلتنگیت مردم ..ببین ..رفتنت چقدر پیرم کرده بابا ؟؟!
سرمو محکم روسینش گذاشتم ..چشمهامو بستم و آهنگ گوش نواز قلبشو که نبض زندگیم بود رو گوش دادم تا دلم کمی آروم بگیره ...
_:بابا دیگه هیچ وقت نزار از دستت بدم ...بابا من بدون شما میمیرم ..
بابام تند تند سرمو بوسه زد و گفت ..
_:تا نفس دارم تنهات نمیزارم پری!
اون شب بعد مدتها یه خانواده کوچیک. و شاد درکنار هم شام خوردیم .از اون شب همه چیز برام عوض شد..
با مامانم رفتم شبانه ثبت نام کردم و قرارشد درسمو ادامه بدم. اون سالها دختر ها درس نمیخوندن یا نهایت تا پنجم ابتدایی اجازه خوندن داشتن ..منم تا پنجم خونده بودم و حالا برای ادامه ثبت نام کرده بودم خیلی شورو ذوق داشتم...نگاهم بعد اون همه درد و سختی به زندگی کلی عوض شده بود..اولویت زندگیم حالا شده بود خودم و موفقیت هام .نه حرف و حدیث برام مهم بود نه نگاه طعنه آمیز کسی ...کیوان و رعنا به خاطر من خونمون نمیومدن و مامانم میرفت بهشون سر میزد ..
روزها و سالها گذشت و داشتم دیپلمم رو میگرفتم ..درس هام مشکل شده بود یکی از،همکلاسی هام گفت که پسر عمه اش دبیر هست و میتونه تو درس ها کمکمون کنه ..از پیشنهادش استقبال کردم ..و قرار شد آخر هفته پنج شنبه بریم خونه پسر عمه اش ...
پنج شنبه بعد از ظهر زهره اومد دنبالمو راه افتادیم سمت خونه پسر عمش ...
راهش تقریبا دور بود...ما پایین شهر بودیم و خونه پسر عمه زهره مرکز شهر...
بلاخره رسیدیم. ..زهره با کف دستش چندتا ضربه به در کوچیک نقره ای رنگی زد ...
چند لحظه بعد در بازرشد .
انتظار داشتم یه مرد میانسال مثل معلم های دیگه ببینم ...ولی کسی که درو باز کرده بود... یه پسر تقریبا بیست و هفت یا هشت ساله بود...قد بلندبا موهای خرمایی لخت که یه وری مرتب شونه زده شده بود...به حدی سفید بود که لبهای قلوه ایش صورتی دیده میشدن ...
سرمو خجالت زده پایین انداختم و اروم گفتم ..
_:سلام ...
سرمو محکم روسینش گذاشتم ..چشمهامو بستم و آهنگ گوش نواز قلبشو که نبض زندگیم بود رو گوش دادم تا دلم کمی آروم بگیره ...
_:بابا دیگه هیچ وقت نزار از دستت بدم ...بابا من بدون شما میمیرم ..
بابام تند تند سرمو بوسه زد و گفت ..
_:تا نفس دارم تنهات نمیزارم پری!
اون شب بعد مدتها یه خانواده کوچیک. و شاد درکنار هم شام خوردیم .از اون شب همه چیز برام عوض شد..
با مامانم رفتم شبانه ثبت نام کردم و قرارشد درسمو ادامه بدم. اون سالها دختر ها درس نمیخوندن یا نهایت تا پنجم ابتدایی اجازه خوندن داشتن ..منم تا پنجم خونده بودم و حالا برای ادامه ثبت نام کرده بودم خیلی شورو ذوق داشتم...نگاهم بعد اون همه درد و سختی به زندگی کلی عوض شده بود..اولویت زندگیم حالا شده بود خودم و موفقیت هام .نه حرف و حدیث برام مهم بود نه نگاه طعنه آمیز کسی ...کیوان و رعنا به خاطر من خونمون نمیومدن و مامانم میرفت بهشون سر میزد ..
روزها و سالها گذشت و داشتم دیپلمم رو میگرفتم ..درس هام مشکل شده بود یکی از،همکلاسی هام گفت که پسر عمه اش دبیر هست و میتونه تو درس ها کمکمون کنه ..از پیشنهادش استقبال کردم ..و قرار شد آخر هفته پنج شنبه بریم خونه پسر عمه اش ...
پنج شنبه بعد از ظهر زهره اومد دنبالمو راه افتادیم سمت خونه پسر عمش ...
راهش تقریبا دور بود...ما پایین شهر بودیم و خونه پسر عمه زهره مرکز شهر...
بلاخره رسیدیم. ..زهره با کف دستش چندتا ضربه به در کوچیک نقره ای رنگی زد ...
چند لحظه بعد در بازرشد .
انتظار داشتم یه مرد میانسال مثل معلم های دیگه ببینم ...ولی کسی که درو باز کرده بود... یه پسر تقریبا بیست و هفت یا هشت ساله بود...قد بلندبا موهای خرمایی لخت که یه وری مرتب شونه زده شده بود...به حدی سفید بود که لبهای قلوه ایش صورتی دیده میشدن ...
سرمو خجالت زده پایین انداختم و اروم گفتم ..
_:سلام ...
سرمو خجالت زده پایین گرفتم و آروم گفتم
_:سلام ...
کمی با تعلل جواب داد
_:سلام ...بفرمایین ..
سرم همونطور پایین بود که رفتیم داخل و پله های رو به سمت طبقه بالا طی کردیم. .در اتاقی رو نشون داد و گفت. .
_:شما بفرمایید من برم آماده بشم بیام
زهره درو باز کرد و رفتیم تو اتاقی که بیشتر شبیه اتاق اداره بود..تا روی صندلی های گوشه اتاق نشستم ..نیشگونی از بازوی زهره گرفتمو گله مند گفتم. .
_:احمق اینکه خیلی جوونه ..اگه بهم میگفتی کم سن و ساله نمی اومدم. ادم معذب میشه بابا
زهره رفت پرده هارو کنار زدو از پشت شیشه زل زد بیرون و گفت. .
_:اووووه ول کن دختر. معذب چی ؟؟ مهم درسته آیندته...چه فرقی میکنه کی بهت درس میگه ...تو فکرتو به درست بدی حله
نفسمو پرزور بیرون دادم و خیره شدم به در اتاق ..
نگاهم به در بود که با چند تا کتاب و دفتر اومد تو ..
با خوشرویی گفت
_:سلام ..سلام ..!معذرت میخوام کمی دیرشد .
زهره رفت سمتش ..
_:اصلا هم دیر نشد ...
بعد روکرد سمت من ..
_:ایشون پریدخت سعادتی همکلاسیم ...
ایشون هم کاوه صمدزاده معلم ما!!
بعد با شیطنت گفت خوب آقا معلم شروع کنیم. ..
_:چه اسم با مسمایی دارید خانوم سعادتی ...
گره ای بین ابروهام انداختم.
_:خودم که خوشم نمیاد اصلا ...
_:خیلی اسمتون با چهرتون همخونی داره ...
از حرفش گونه هام گل انداخت و عرق سردی نشست رو پیشونیم تمام حواس نیمه پرتم کاملا پرت شد . .
کاوه پشت میزش نشست و شروع کرد به توضیح درمورد معادلات ریاضی ولی تمام حواس من به حرکات دست و لحن حرف زدنش بود ..
🆔 @avaybaloot
_:سلام ...
کمی با تعلل جواب داد
_:سلام ...بفرمایین ..
سرم همونطور پایین بود که رفتیم داخل و پله های رو به سمت طبقه بالا طی کردیم. .در اتاقی رو نشون داد و گفت. .
_:شما بفرمایید من برم آماده بشم بیام
زهره درو باز کرد و رفتیم تو اتاقی که بیشتر شبیه اتاق اداره بود..تا روی صندلی های گوشه اتاق نشستم ..نیشگونی از بازوی زهره گرفتمو گله مند گفتم. .
_:احمق اینکه خیلی جوونه ..اگه بهم میگفتی کم سن و ساله نمی اومدم. ادم معذب میشه بابا
زهره رفت پرده هارو کنار زدو از پشت شیشه زل زد بیرون و گفت. .
_:اووووه ول کن دختر. معذب چی ؟؟ مهم درسته آیندته...چه فرقی میکنه کی بهت درس میگه ...تو فکرتو به درست بدی حله
نفسمو پرزور بیرون دادم و خیره شدم به در اتاق ..
نگاهم به در بود که با چند تا کتاب و دفتر اومد تو ..
با خوشرویی گفت
_:سلام ..سلام ..!معذرت میخوام کمی دیرشد .
زهره رفت سمتش ..
_:اصلا هم دیر نشد ...
بعد روکرد سمت من ..
_:ایشون پریدخت سعادتی همکلاسیم ...
ایشون هم کاوه صمدزاده معلم ما!!
بعد با شیطنت گفت خوب آقا معلم شروع کنیم. ..
_:چه اسم با مسمایی دارید خانوم سعادتی ...
گره ای بین ابروهام انداختم.
_:خودم که خوشم نمیاد اصلا ...
_:خیلی اسمتون با چهرتون همخونی داره ...
از حرفش گونه هام گل انداخت و عرق سردی نشست رو پیشونیم تمام حواس نیمه پرتم کاملا پرت شد . .
کاوه پشت میزش نشست و شروع کرد به توضیح درمورد معادلات ریاضی ولی تمام حواس من به حرکات دست و لحن حرف زدنش بود ..
🆔 @avaybaloot
🔴 آخرین آمار مبتلایان به کرونا در استان
💢حامد بهرامیان سخنگوی ستاد مدیریت کرونا دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه:🔻
🔹️ بیمار مثبت بستری (۲۴ ساعت) 👈 ۴ مورد
🔹️ شناسایی سرپایی (۲۴ ساعت) 👈یک مورد
🔸️ فوت قطعی در ۲۴ ساعت 👈 صفر
🔸️ مجموع جان باختگان قطعی 👈 ۳۲۲۶ نفر
🔹️ بستری جدید در ۲۴ ساعت 👈 ۲ نفر
🔹️ ترخیص از بیمارستان 👈 ۸ نفز
🔸️ بیماران بستری در حال حاضر 👈 ۲۷ نفر
🔸️ بستری موقت (تزریق رمدسیویر) 👈 صفر
🔹️بستری در بخش های ویژه 👈 ۱۴ نفر
🔹️بیماران با حال وخیم 👈 ۶ نفر
🗓 ۱۲ مهر ماه
🆔 @avaybaloot
💢حامد بهرامیان سخنگوی ستاد مدیریت کرونا دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه:🔻
🔹️ بیمار مثبت بستری (۲۴ ساعت) 👈 ۴ مورد
🔹️ شناسایی سرپایی (۲۴ ساعت) 👈یک مورد
🔸️ فوت قطعی در ۲۴ ساعت 👈 صفر
🔸️ مجموع جان باختگان قطعی 👈 ۳۲۲۶ نفر
🔹️ بستری جدید در ۲۴ ساعت 👈 ۲ نفر
🔹️ ترخیص از بیمارستان 👈 ۸ نفز
🔸️ بیماران بستری در حال حاضر 👈 ۲۷ نفر
🔸️ بستری موقت (تزریق رمدسیویر) 👈 صفر
🔹️بستری در بخش های ویژه 👈 ۱۴ نفر
🔹️بیماران با حال وخیم 👈 ۶ نفر
🗓 ۱۲ مهر ماه
🆔 @avaybaloot
♦️زمان استفاده از بستههای اینترنت تمدید میشود
🔺سازمان تنظیم مقررات و ارتباطات رادیویی: در پی هماهنگی انجام شده با اپراتورهای تلفن همراه، از زمان عادی شدن شرایط و رفع محدودیتها در دسترسی به اینترنت، حجم باقیمانده بستههای اینترنت کاربران، معادل زمان قطعی، تمدید میشود.
🆔 @avaybaloot
🔺سازمان تنظیم مقررات و ارتباطات رادیویی: در پی هماهنگی انجام شده با اپراتورهای تلفن همراه، از زمان عادی شدن شرایط و رفع محدودیتها در دسترسی به اینترنت، حجم باقیمانده بستههای اینترنت کاربران، معادل زمان قطعی، تمدید میشود.
🆔 @avaybaloot
صداوسیما با سابقه سانسور پستانهای مادهگرگ لوگوی باشگاه رم ؛ حالا تصاویر برهنه یک زن در تجمعات خارج از کشور را بدون سانسور منتشر کرد
🆔 @avaybaloot
🆔 @avaybaloot