عطر یاس
⭕️ #دختر_خیابان_انقلاب 🔺در دوره دوم نمایندگیام در مجلس شورای اسلامی، هر ماه مبلغی را برای کمک به چند خانواده نیازمند اختصاص میدادم. دوره نمایندگی که به پایان رسید پول چندانی برایم باقی نمیماند که به آنها کمک کنم. 🔺برای همین شبها بعد از خوابیدن بچهها…
⭕️ #دختر_خیابان_انقلاب
🔺شلاق و باتوم، کار متداول و هر روز بود که گاهی به شکل عادی و گاهی حرفهای صورت میگرفت. در مواقع حرفهای آنقدر شلاق بر کف پاهایم میزدند که از هوش میرفتم. بعد با پاشیدن آب هوشیارم کرده مجبور میکردند تا راه بروم که پاهایم ورم نکند. دردی که بر وجودم در اثر این کار مستولی میشد، طاقتفرسا و جانکاه بود.
🔺دستم را به زور گرفتند، سوزنهای بلندی را به زیر ناخن هایم فرو کردند، سپس نوک انگشتانم را که سوزن زیرش بودند، توی دیوار کوبیدند. سوزنها تا انتها در زیر ناخنها نفود کرد. تمام تنم از درد تیر کشید. گاهی با باتوم برقی که شوک الکتریکی ایجاد میکند، به اعضای بدنم میزدند.
🔺گاهی کف پاهایم از شدت ضربات شلاق شدیدا ورم میکرد. سریع مامور شکنجه دست و پایم را باز میکرد و با شلاق دنبالم میافتاد که به دور بالکن دایره مانندی که با نرده آهنی پوشیده شده بود بدوم. گاهی هم پاهایم را به گیرههایی که به سقف وصل بود، میبستند و تا چند ساعت به حالت آویزان میماند
🔺یک مرتبه، مرا بر روی تختی خواباندند و دستها و پاهایم را از طرفین بستند، وقتی شکنجهگر وارد اتاق شد، سیگار روشنی بر لب داشت، بلافاصله آن را روی دستم خاموش کرد و همراه با ضجه و ناله من به مسخره گفت «آخ! سیگارم خااموش شد!» و دوباره سیگار دیگری روشن کرد، این بار آن را بر روی جاهای حساس بدنم خاموش کرد که از تمام سلولهایم درد برخواست.
🔹گزیده هایی از #مقاومت و ایثارگرهای خانم مرضیه دباغ
#رنج_دوران_برده_ایم
@Tahlile_30a30
🔺شلاق و باتوم، کار متداول و هر روز بود که گاهی به شکل عادی و گاهی حرفهای صورت میگرفت. در مواقع حرفهای آنقدر شلاق بر کف پاهایم میزدند که از هوش میرفتم. بعد با پاشیدن آب هوشیارم کرده مجبور میکردند تا راه بروم که پاهایم ورم نکند. دردی که بر وجودم در اثر این کار مستولی میشد، طاقتفرسا و جانکاه بود.
🔺دستم را به زور گرفتند، سوزنهای بلندی را به زیر ناخن هایم فرو کردند، سپس نوک انگشتانم را که سوزن زیرش بودند، توی دیوار کوبیدند. سوزنها تا انتها در زیر ناخنها نفود کرد. تمام تنم از درد تیر کشید. گاهی با باتوم برقی که شوک الکتریکی ایجاد میکند، به اعضای بدنم میزدند.
🔺گاهی کف پاهایم از شدت ضربات شلاق شدیدا ورم میکرد. سریع مامور شکنجه دست و پایم را باز میکرد و با شلاق دنبالم میافتاد که به دور بالکن دایره مانندی که با نرده آهنی پوشیده شده بود بدوم. گاهی هم پاهایم را به گیرههایی که به سقف وصل بود، میبستند و تا چند ساعت به حالت آویزان میماند
🔺یک مرتبه، مرا بر روی تختی خواباندند و دستها و پاهایم را از طرفین بستند، وقتی شکنجهگر وارد اتاق شد، سیگار روشنی بر لب داشت، بلافاصله آن را روی دستم خاموش کرد و همراه با ضجه و ناله من به مسخره گفت «آخ! سیگارم خااموش شد!» و دوباره سیگار دیگری روشن کرد، این بار آن را بر روی جاهای حساس بدنم خاموش کرد که از تمام سلولهایم درد برخواست.
🔹گزیده هایی از #مقاومت و ایثارگرهای خانم مرضیه دباغ
#رنج_دوران_برده_ایم
@Tahlile_30a30